|
مانی
آلما آنوش، قاصدکی برباد رفته
تاريخ نگارش :
۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۰
|
|
|
مانی و آلما آنوش. بهار ۲۰۱۱. منزل آلما. لس آنجلس
|
مانی
به یاد آلما آنوش، قاصدکی برباد رفته
هنگامی که در بامداد روز دوشنبه ۱۷ ماه می ۲۰۱۱ در منزل دوستم رضاعلوی از خواب برخاستم خبر مرگ آلما آنوش (قوانلو) را شنیدم. آلما را نزدیک به دهسال بود میشناختم. دورادور با تلفن و نامه پیوند داشتیم. او را برای نخستین بار در خردادماه۲۰۰۸ در لس آنجلس دیدم. در این دیدار استاد فرهنگ فرهی، بهمن فتحی و ماریه نیز حضور داشتند. یکی از آن بعد ازظهرهای دلپذیر لسآنجلس بود. پیش از آنکه جلوی منزلش برسیم به پیشباز ما به خیابان آمده بود. آنهمه شور و شوق او برای دیدار را در کمتر دوستی دیده بودم. وارد خانه شدیم و او ما را سرراست به حیاط زیبای منزلش راهنمایی کرد. حیاطی رو به کوه و دره و در انتهای چشم اندازش دریا. باغی آراسته به گلهای شادابی که آلما دوست میداشت. این همان حیاطی است که بارها تلفنی وصف آن را برایم کرده بود چرا که میدانست درخت و باغ و گیاه و گل را بسیار دوست میدارم. او تلفن بیسیمش را به دست میگرفت و درحال وجین کردن باغچهاش، با من حرف میزد. از شعر و ادبیات، از زندگی و مرگ، از گل و گیاه میگفت. از افقی که در برابرش تن گسترده بود وچون سرابی نقرهای موج میزد سخن میگفت. در باغش گام برمیداشت و از خودش و کارهایش میگفت. من هیچگاه از تلفنهای درازمدت او خسته نمیشدم. آلما در چندین برنامهی براستی پرمحتوا و ماندنی در باره اشعار و نوشتههای من بگونهای گسترده و استادانه سخن گفته بود. او برنامهسازی دقیق، راستگو و تعارفگریز بود. زنی بود که با همهی جان و دلش ادبیات را دوست میداشت. ادبیات را میشناخت. ادبیات را بخاطر ادبیات دوست میداشت. بی ادعا بود اما هنر گزینش، نقد و بررسی را فراوان داشت. به من گفته بود که پیشتر طراح لباس بوده است و موفق. اما گرایشش به ادبیات، هنر و موسیقی او را به دنیای تلویزیون کشانده بود. در برنامههایش جدی و اندکی غمگین به نظر میرسید اما در گفتگوهای دوستانه شنگول و شاد بود و سخنش با طنزی ظریف و محجوب درمیآمیخت. آلما دوسه سالی بود با چنگال سرطان در بدنش در نبرد بود. در آن خردادماه زیبا اما حالش بهتر شده بود. از بیمارستان بیرون آمده بود. با پایفشاری از او خواستم به ساختن برنامههای ادبیاش ادامه دهد. آقای فرهی همانجا به او پیشنهاد کرد تا او به تلویزیون تصویرایران برود که فرهی هم در همانزمان در آنجا برنامههای فرهنگی و ادبی داشت. آلما تردید داشت که دوباره توان کار ادبی را داشته باشد. وقتی خوشهای انگور در بشقاب من گذاشت گفت:«این هم خوشهای از انگورستان مادر بزرگت فرنگ سلطان که آنهمه در بارهی آن نوشتهای!» آلما دو برنامه در بارهی کتاب زندگی من: «خشت و خاکستر» درست کرده بود. این دو برنامه بسیار پربیننده بودند و من در جایگاه نویسندهی کتاب، نامههای فراوانی از همه جای دنیا و از سوی ایرانیان دریافت کردم که نشان میداد آن برنامهها چقدر بر مردم تاثیر گذاشته است. بهمن فتحی سرگرم گفتگوهای طولانی تلفنی شده بود. آقای فرهی، طبق عادت همیشگی، خوشهی کوچکی از انگور را در لیوان نوشیدنیاش انداخته بود تا با لیوان کسی دیگر جابجا نشود. دوربینم را به دست بهمن دادم و خواهش کردم از ما عکس بگیرد. فرهنگ و من آلما را در میان گرفتیم و در کنارش ایستادیم. در سایه گاه تراس و در کنار استخر آرام و آبی حیاط آلما به منظرهی فرارویم مینگریستم که مرا بشدت به یاد مناظر زادبومی در دوران کودکیام میانداخت. با آلما از هردری سخن گفتیم. تا نزدیک غروب پیش او ماندیم. درهمان سفرم او دوسه بار به میهمانیهایی که مریم بانو و ماریه به مناسبت حضور شاعر برپاکردند آمد. صمیمانه چون خواهری مهربان درکنارم مینشست و بی مبالغه از شعرها و نوشتههایم میگفت. کتاب «خنیاگر در خون» را بسیار دوست میداشت و در بارهی آن کتاب هم برنامهای براستی ارجمند درست کرد. رابطهی آلما با همسرم ربابه جالبتر از اینها بود. آنها هرگز یکدیگر را ندیدند. اما آلما هر یکی دو ماه یکبار به ما زنگ میزد و با ربابه خوش و بش میکرد. به گفتهی خودشان: «پشت سر مانی صفحه میگذاشتند!» پس از بازگشتم از سفر ۲۰۰۸ آمریکا، آلما دوباره برنامه سازیاش را از سر گرفت. از من خواست تا باز هم برایش شعر، متن و عکس بفرستم تا برنامهی دیگری در بارهی کارهایم داشته باشد. خواستهاش را برآوردم و او نیز کارش را عاشقانه انجام داد. معمولا بسیاری از برنامه سازان پس از انجام مصاحبه یا ساختن برنامهای تنبلی میکنند نسخهای از کار انجام شده را برای طرف گفتگویشان بفرستند. آلما اما چنین نبود. او همواره نسخهای از کارهای مربوط به من را برایم میفرستاد و اکنون آرشیو کار ادبی و فرهنگی من در خانهام دارای بخشی ویژه و ارزشمند است که آفرینشگر آن کسی نیست مگر آلما آنوش، شاعر که شعر نمیگفت، آن را زندگی میکرد. یادش همواره پایا.
|
فرهنگ فرهی و مانی
|
|
بهمن فتحی و مانی
|
۱۹ ماه می ۲۰۱۱. آلمان
در بخش فیلم و صدای همین سایت می توانید برنامه های زنده یاد آلما آنوش در باره مانی را ببینید.