|
radiomani2012@gmail.com
|
میرزاآقا عسگری (مانی)
|
MirzaAgha Asgari.Mani
ﻣﻴﺮﺯﺍﺁﻗﺎﻋﺴگرﻯ(ﻣﺎﻧﻰ) شاعر، نویسنده و پژوهشگر ﺩﺭ ﺳﺎﻝ۱۳۳۰ در اسدآباد همدان ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ. ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﺩﺑﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﻰ ﺁﻏﺎﺯ ﻛﺮﺩ. ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ۵۴ ﺟﻠﺪ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﭼﺎﭖ ﺭﺳﻴﺪهاﻧﺪ. مانی از ﭘﺎﻳﻴﺰ ۱۳۶۳ مقیم ﺁﻟﻤﺎﻥ است. برخی از سروده ها و نوشته
های ﺍﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎﻯ آلمانی، دانمارکی، انگلیسی، ژاپنی و...ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻩاند. مانی عضو اتحادیهی نویسندگان آلمان، بنیان گذار و مدیر رادیو مانی است.
گفتارهای ادبی و فرهنگی مانی را در شبکه های زیر میتوانید ببینید و بشنوید:
https://t.me/radiomani
https://www.youtube.com/c/RadioMani
رادیومانی (castbox.fm)
Telegram: https://t.me/ManiAsgari
Instagram (@radio_mani)
Twitter: https://twitter.com/Asgari_Mani
Privat Mani: www.nevisa.de
MirzaAgha Asgari (Mani) in Iran geboren. Werke Asgari´s sind in deutscher, dänischer, schwedischer , englischer und japanischer Sprache erschienen. Neben Gedichten schreibt Asgari auch Geschichten und Literaturkritik. Auf dem Gebiet der Kinder- und Jugendliteratur ist er auch aktiv. Er ist Mitglied im Verband deutscher Schriftsteller (VS)
|
|
مانی
غزه، آزمونگاهی برای ایرانیان
تاريخ نگارش :
۵ بهمن ۱٣٨۷
|
|
نویسنده: مجید
|
۱۶ خرداد ۱٣٨۹
|
عنوان: کنجکاو |
سلام آقای مانی. من به طور تصادفی اینجا عکس هایی از شما را در شهرستان رزن همدان با شخصی به اسم محمد مهرابی دیدم. گویا عکس ها مربوط به سال 54 است. از آن جهت که متولد شهرستان رزن هستم کنجکاو شدم بدانم در رزن چه کاره بودید و چه کسانی را در آنجا می شناسید. در صورت امکان در مورد خودتان به آدرس ای میلم پاسخ دهید. متشکرم
|
نویسنده: سهام الدین غیاثی
|
۴ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: هیولا راست است. |
دوست من مانی عزیز. نوشته شما عالی است ولی من باید بگویم که مگر نخواندید که فرخ رو پارسا توسط برادرزاده اش لو رفت. مهدی رحیمی توسط افسر زیر دستش لو رفت و... من به کمک دوستم رفتم مرا به زندان انداخت بکمک دوست دیگرم رفتم کنار ایستاد ومن بدون حمایت وی برای او جنگیدم و دست آخر هم گفت میخواست نکنی. به کمک فامیلم رفتم مرا در خیابانهای آمریکا رها کردند. بهر ایرانی که کمک کردم بعضی از آنان پاسخ مرا با خیانت دادند. البته که سیستم حاکم بر دنیا همین بدبینی و بی تفاوتی را میخواهد تا بتواند مردم را همین طور که میبیند سلاخی کند. عیب در کل دنیا است که یک مشت آدمهای انسان نما با داشتن سرمایه ها کلان و با در اختیار داشتن وسایل ارتباط حمعی هر کاری که بخواهند میکنند و هر کسی هم سر راهشان باشد لجن مال میکنند. آنان میتوانند هیولا را فرشته به مردم زورچپان کنند و فرشته را سلاخی کنند. اول بایست ریشه را خشکانید و بعد کاری کرد. 40 در صد ثروت دنیا در دست این حریصان و حیوانات وحشی انسان نما است. آنان حتی اگر رییس جمهوری ابر قدرت هم از آنان حرف شنوایی نداشته باشد وی را سر به نیست میکنند. دست های نامریی آنان در پشت است. و با داشتن پولهای بیکران و شرکت های عظیم و در کنترل داشتن وسایل راتباط جمعی و برنامه ریزی های گسترده و دانشمندان خود فروخته همه نوع وسایل در اختیار دارند. دولت های ههم تنها انجام دهنده خواسته های آنان هستند نه عصمیم گیرنده. دیدید که صدام را چطور سر کار آوردند و چطور بردند. در هنگامیکه او جنایت میکرد آنان خاموش بودند و وقتی حرف گوش نکرد اورا بردند. میلیونها ایرانی و عراقی کشته شد و میلیادر ها میلیارد دلار مصرف شد هیچ کس هیچ نگفت. اینان حتی به مردم آمریکا هم رحم نمیکنند. چه برسد به دیگران دیدیدکه چطور سرمایه های مردم طبقه متوسط آمریکا را در بازی مسکن از دستشان ربودند. تنها راه رهای علم و دانش و در دست گرفتن راه اتحاد و اتفاق است و اینکه مردم بفهمند که بایست با اژدهای نامریی تنها با وحدت و دوستی و احترام به عقاید هم و کنار گذاشتن نفرت دینی و مذهبی و ملی و نژادی و قومی و یکپارچه شدن و سعی دراتحاد وعدالت میتوان بر این اژدهای هفت سر که از تفرقه بیانداز و حکومت کن در جهان استفاده میکند پیروز شد. آنان که از فساد گرانی تورم و دزدی سو استفاده میکنند و با نداشتن اتحاد و اتفاق بهمه پنجه میکشند آب در آسیاب این هیولا میریزند. مثل اینکه بجای ویران کردن آشیانه مافیای مواد مخدر معتادان را نابود کنیم. که خانه از پی ویران است و خواجه در گرو نقش ایوان است. با یک فرهنگ استعماری خود بین و با یک روش بمن چه و با بی تفاوتی به دیگران که میتواند به پیش برود؟ که از پشت خنجر ها آماده شده است. ریشه کن کردن برنامه این مشگل من نیست بمن چه و ریشه کن کردن برنامه تفرقه بیانداز و حکومت کن و بالا بردن سطح آگاهی ها مردم عام و درس و دانش تنها راه مبارزه است و اینکه دوستی و محبت جایگزین نفرت و بی تفاوتی گردد. غیر از این تمامی دیگر راه ها به سر منزل مقصود نخواهد رسید
|
نویسنده: مهدی
|
۱۵ بهمن ۱٣٨۷
|
عنوان: بطور کامل موافق نیستم |
به نظر من شما یک بخشی از واقعیت را گفته اید. تروریست بودن حماس و آدمکشی آنها یک طرف قضیه است و تو خوب نوشته ای. اما طرف دیگر قضیه هم کاملآ بی عیب و نقص نیست. وانگهی شما چرا اینهمه با جمهوری اسلامی مخالفید؟ چون کشور ما را آخوندها اشغال کرده اند. خب حالا خود را بجای فلسطینیان قرار دهید (حتی همان فلسطینیان سکولار) که موجودیت اسرائیل را قبول کرده اند و پذیرفته اند که اسرائیل 80 درصد سرزمین مورد دعوا را داشته باشد و فلسطینیان تنها 20 درصد اما باز اسرائیل این را نپذیرفته.
موضوع دیگه فلسطینیان بیش از 45 سال بصورت سکولار و غیر مذهبی برای استقلال جنگیدند اما اسرائیل قبول نکرد. انکار حقوق فلسطینیان توسط اسرائیل و زندگی حیوانی آنها در اردوگاههای پناهندگان بصورت نسل اندر نسل بود که باعث تند روی و در نهایت رشد حماس شد.
روزی ما با شاه مخالف بودیم و روابط روشنفکران ما با آمریکا تابعی از همین مسئله بود و امروز با ج. اسلامی مخالفیم و دید جهانی ما هم تابع همین شده. پس در این سالها چه چیزی یاد گرفته ایم؟
موفق باشید
|
نویسنده: مهران
|
۹ بهمن ۱٣٨۷
|
عنوان: زنان و کودکان تروریست |
مقاله خیلی زیبایی است.
واقعیات را کاملا واضح نشان دادید.
البته یادمان نمی رود که این اعراب تروریست، زنان و کوکانشان هم به مانند مردانشان تروریست هستند و اتفاقا بدلیل بعد مظلوم نمایی آن، از زنان و کودکان جهت ترور بیشتر استفاده می کنند!
با تشکر
|
نویسنده: امیر
|
۶ بهمن ۱٣٨۷
|
عنوان: نوزاد جنگ |
آقای مانی - برای شما سلام
برای شعرهایتان می خواستم بنویسم و نشد
برای مطالب تان و نشد
یعنی برای شما بارها نوشته ام و اینبار مطلبی را از وبلاگ ام برای شما می نویسم ( گرچه نظر بعضی دوستان اعتراضی بود - ولی من به آنها گفتم : کودک - تنها و تنها کودک است - حالا با هر اسم و نژادی)
می دانید آقای مانی- بعضی وقتها گوشه ای از نظرات اشخاص به هم شباهت دارد - ولی در مواردی از این صحبت ها خشونتی نهفته وجود دارد که باعث ایجاد تفاوتی عمیق در کلیت نظرات می شود
و در واقع انکار ِ باقی شباهت هاست. شما در اینجا از مظلومیت انسان نوشته اید و از حق داشتن اش - ولی عده ای هستند که تنها از حق داشتن عده ی خودشان می گویند(حق در هر دوی این نظرات آمده است اما به چه شکلی؟ )
در فریبی میسر شده - تنها مسیرِ ِ رسیدن به بهشت را از رگ ِ دوزخی ِ گردن ِ دیگران می بینند!
...............................................
( وقتی دوستی برای من می نویسد که تو مملکت خودمان را فراموش کرده ای و برای کودک فلسطینی می نویسی - من به او چه بگویم در حالی که بارها تا مرز گریستن از اوضاع این خاک و وطن برای هم گفته و نوشته ایم - ولی او به یکباره همه را فراموش می کند - اگر تنها واژه واژه ی دوستی ست - دیگر با کدام الفبا باید نوشت
آیا اینجا هم باید دست روی سنگ گذاشت و فاتحه خواند؟؟ در حالی که آنکه را خاک کرده ایم هنوز زنده است؟ اندیشه در روی زبان هنوز می چرخد و جاری می شود - با دو چشم نداشته هم می شود دیدش - ولی من در این انکارها مانده ام -
خشونت می تواند مانند انسانیت یک زبان بین الممللی باشد می توان از یکی صحبت کرد و ناگهان در دیگری با نتیجه گیری رسید! گارگردانان به نامی در این زمینه داریم که با دشنه به کار تدوین فیلم هایشان می پردازند - دوازده هزار نفر هم برای آنها چیزی نیست زیرا آنها نتیجه ی تاریخ را در خودشان می بینند - اما تأسف در آنجاست که یکی چون من که مخالف کشتن هاست - احساس اش در این فاجعه ها ذوب شود - مظلومی باشد ولی استحاله شده در قالب جلادش
آقای مانی به نظر خودم به قدر کافی ننوشته ام و باز هم برای ابراز نظرم باید به دیگران توضیح بدهم ...
........................................................
- دختر است يا پسر
كودك ِ خواب آلوده سرخ ؟
«- نمي دانم ، سر نداشت
پيوند ِخون جز به دست ِمادر نداشت
نبض اش تپيد در نفس ام به قدر ِآه
گفتم :
كودكی كه مرد دگر بهانه نداشت . »
- كودك كه بود؟
تصويری از حماسه ی معصومانه بود ؟
خون بود و
پيكر ِاو عروسكی ؟
«- هر روی
به روی ِآن تن ِكوچك سَری نداشت .»
..........................................................................
تقدیم به فرزندان ِ هر خاک و سرزمینی و در هر طرف ِ جنگ - که سینه هاشان جایگاه بوسه نیست بلکه گلوله
و به آنان که هر چند از گلوله خانه هاشان گرم نیست ولی همیشه از گلوله - می سوزند
.........................................................
در فرهنگ نامه هامان - چه باید بنویسیم
آیا این خاک به غیر از این شکلی داشته است؟ و ما به غیر از کلمه چه امیدی داشته ایم؟
بعضی وقتها می ترسم که نکند او هم شکل دیگری دارد. نکند به جای تصادف می نویسیم : دوست؟
نکند امید دادن هم چیز دیگری ست و آن هم وقتی که اصلا" طرف مرده است و ما هم نباید ژستمان را از دست بدهیم
در حال حاضر و در ثانیه - کودکان ِ زمین می میرند و عده ای دوام قدرت را در این می بینند - زیرا اینها همه برای شان تصویر است و اهالی قدرت هم کارگردانانی به نام -
.........................................................
(قطعه ای که در بالا نوشته ام - نتیجه ی تصویری بود از نوزادی بی سر که در گهواره هنوز خواب دیدن را هم تجربه نکرده بود
لهجه نداشت و زبان هم نیاموخته بود و امکان داشت فرزند هر وطنی باشد ولی فرصت ِ ثانیه را هم حتی به او ندادند)
|
|