|
radiomani2012@gmail.com
|
میرزاآقا عسگری (مانی)
|
MirzaAgha Asgari.Mani
ﻣﻴﺮﺯﺍﺁﻗﺎﻋﺴگرﻯ(ﻣﺎﻧﻰ) شاعر، نویسنده و پژوهشگر ﺩﺭ ﺳﺎﻝ۱۳۳۰ در اسدآباد همدان ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ. ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﺩﺑﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﻰ ﺁﻏﺎﺯ ﻛﺮﺩ. ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ۵۴ ﺟﻠﺪ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﭼﺎﭖ ﺭﺳﻴﺪهاﻧﺪ. مانی از ﭘﺎﻳﻴﺰ ۱۳۶۳ مقیم ﺁﻟﻤﺎﻥ است. برخی از سروده ها و نوشته
های ﺍﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﻬﺎﻯ آلمانی، دانمارکی، انگلیسی، ژاپنی و...ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻩاند. مانی عضو اتحادیهی نویسندگان آلمان، بنیان گذار و مدیر رادیو مانی است.
گفتارهای ادبی و فرهنگی مانی را در شبکه های زیر میتوانید ببینید و بشنوید:
https://t.me/radiomani
https://www.youtube.com/c/RadioMani
رادیومانی (castbox.fm)
Telegram: https://t.me/ManiAsgari
Instagram (@radio_mani)
Twitter: https://twitter.com/Asgari_Mani
Privat Mani: www.nevisa.de
MirzaAgha Asgari (Mani) in Iran geboren. Werke Asgari´s sind in deutscher, dänischer, schwedischer , englischer und japanischer Sprache erschienen. Neben Gedichten schreibt Asgari auch Geschichten und Literaturkritik. Auf dem Gebiet der Kinder- und Jugendliteratur ist er auch aktiv. Er ist Mitglied im Verband deutscher Schriftsteller (VS)
|
نویسنده: بابک خرمدین
|
٣۱ خرداد ۱۴۰٣
|
عنوان: اعتراض به برنامه داود رمضانی |
با درود خدمت شما جناب مانی. آقای مانی سرور گرامی لطفآ کنید واین آقای رمضانی را خاموش کنید تماما مزخرف میگوید. برنامه میترا از ایشان واقعآ کمال نادانی و ناآگاهی است . چرت وپرت داره میگوید. اگر در مورد میترا بدانید باید آثار مرحوم محترمه پرفسور منوچهر جمالی ارجا واستناد کنید و رضا جان ایرانی بخوبی هم نام مرحوم را زنده میکند وبخوبی بیان مطلب. بیش از سی سال است که من آثار جمالی را میخوانم وبسیار سنگین و آگاه کننده هست. میتراس که ثمبل قربانی خونی بوده و در تمام آثار در موزه ها دیده میشود که چاقو بر گردن گاو مقدس که ثمبل بیگناهی و حیوان بی آزار و مفید برای انسان است با چاقو مشغول بریدن گردن گاو است. و از خون گاو مقدس که به زمين میریزد گندم میروید یعنی برکت میدهد با ریختن خون و همین وحشی بازی های عید قربان و امثال هوم است. و چون در دوران گذار ازدوران جان مقدس بودن جان بوده حتی خود میترادات حین بریدن رویش را برگردانده و اکراهاز کشتن به وضوحدیده میشود .این مقطع تاریخی یعنی"فرهنگ ایران دکترورین کوروش کبیر" و شروع انحراف تمدن انسانی بوده است. گفتنی زیاد و وقت کم.
|
نویسنده: داریوش احمدی
|
۱۵ فروردين ۱۴۰٣
|
عنوان: امکان همکاری |
جناب آقای میزا آقا عسگری(مانی) با درود
با توجه به برنامه ها وفرهیخته گی شخص شما بر آن شدم از این راه باشما تماس گیرم. متاسفانه تلفن شما را در دست ندارم. یک مکالمه تلفنی بسیارجالب تر از نوشته ای در اینجاست.
تلفن های من :دستی01625935255
25794787 -privat 030
|
نویسنده: Shahab TAHERZADEH
|
۲٣ آذر ۱٣۹٨
|
عنوان: سروده = شعر |
یک بیعتی ها
تو باورنمی کن که آبان سیاه است
آبی بود آبان رنگ آبی گناه است
============================
به یاد آن جان باختن بشمار
تو هم اشکی بریز در این روزگار
===========================
بی زبان کردی این قلم را
زبان داشت این قلم سرخ و هویدا
============================
گرفتم ! هر چه بود گرفتم !
چه انتظاریست که بگویم وطن ؟ !
============================
دستم نبود پیش تو دراز
روز اول که آمدی چیزی نبود مجاز
===========================
2019 12 10
شهاب طاهرزاده
|
نویسنده: خسرو
|
۲٨ آذر ۱٣۹٣
|
عنوان: درود |
با درود آقا ما کاراتون رو خیلی دوست داریم ادامه بدید به امید اون روز که شما رو تو ایران ببینیم
|
نویسنده: كاوه محسني بروجردي
|
۲٣ مهر ۱٣۹۱
|
عنوان: شعرhttp://ssear1.blogfa.com |
با درود جناب ماني أميد كه پس إز دريا فت پيام بي پاسخ نگذاريد در حوزه نقد . اهورا لندن ١٣"١٠"٢٠١٢
|
نویسنده: كاوه محسني بروجردي
|
۲٣ مهر ۱٣۹۱
|
عنوان: شعر Http://shear1.blogfa.com |
با درود و عرض أرادت مخلصانه أميد كه پس إز خوانش مرا از نظر خويش جناب ماني مطلع سأزيد ١٣"١٠"٢٠١٢ لندن اهورا
|
نویسنده: سهام الدین غیاثی
|
۹ مهر ۱٣۹۱
|
عنوان: وحدت عالم انسانی |
وحدت عالم انسانی آنچه که ما از تاریخ می آموزیم کشورهای متحده شرق یا ایالات متحده خاورمیانه آسیای میانه و شمال آفریقا.
اگر شما به مطالعه یا خواندن تاریخ روی آورید می بینید که همیشه گروهی از اقلیت های با هوش و ثروتمند خواسته اند که بقیه مردم را بنده و برده خود نمایند. آنان با حربه تفرقه دین ملیت نژاد وارد کارزار خود شده و مردم ساده دل و عادی را گروه بندی کرده به نفع خود از آنان سو استفاده های کلان فرموده اند. شاید حتی از آغار تمدن مادی بشری و عصر حجر هم همین سو استفاده ها بوده است. نگاهی به قبیله های مثلا آفریقا بکنیم می بینیم که آنان هم بین خودشان حالت آقایی و بردگی یا شاهی و رعیتی را داشته اند. کما اینکه رییسان قبیله ها مردم عادی را به تاجران برده فروش به مبلغی کم حتی فروخته بودند و این تاجران عرب و یا اروپایی آنان را برای کار ارزان بدون مزد به آمریک و سایر نقاط دنیا برده اند. بعضی وقتها عده ای که از ظلم و جور و ستم خسته شده بودند قیامهایی هم کرده اند. مثل قیام اسپارتاکوس و یا مزدک مانی که حتی رنگ مذهبی هم بدان زده اند. ولی همیشه ثروتمندان و باهوش تران به سرکوب آنان اقدام و با استخدام بعضی از همان طبقه فقیر و یا متوسط دیگران را قلع قمع کرده اند.
هرم قدرت همیشه برپا بوده است در راس آن کسی قرار دارد یا گروهی که همه را کنترل میکنند و راه کنترل آنان هم بسیار ساده است طبقه های مختلف اجتماعی را با نامهای مذهب ملیت نژاد قوم زبان و غیره گروه بندی کرده در مقابل هم قرار میدهند و یا آنان را بجنگ با هم ترغیب میکنند مثلا در جنگهای اتفاق افتاده همیشه این طبقه متوسط و فقیر بوده اند که تاوانهای جنگها را پرداخته و از جان مال خود گذشته اند. مثالهای آن بسیار ساده است پروسه تنفر بین بی دین و با دین که همانطوریکه می بینید با ساختن جوکها تصاویر توهین آمیز و یا حتی تهیه فیلمهای کم خرج و بی اهمیت به این نفرتها دامن میزنند. و گروه های ساده دل کم سواد متعصب و بیخبر را تا پای مرگ تحریک میکنند. اگر درست متوجه شده باشید کشورهای خاورمیانه جنوب اروپا و شمال آفریقا و آسیای مرکزی کم بیش مردمانی مختلط دارد و در واقع همه باهم نوعی قرابت دارند و حتی شکل آنان باهم همسان است. مثلا نژاد سفید تیره در برابر نژاد سفید اروپای شمالی. اسکندر مقدونی به سربازان اروپای جنوبی خود دستور داد که با زنان بومی ازدواج کنند برای همین است که شما در افغانستان هنوز هم بچه های بلوند زیادی می بینید که حتی چشمان سبز یا آبی دارند. و نیز مردان فلات ایران را به اروپای جنوبی کوچ داد تا با زنان آن دیار ازدواج کنند. او میخواست همه مردم با هم درهم شوند تا ریاست به آنان آسان تر گردد. عربان هم پس از حمله به ایران آن زمان یا مثلا امپراتوری ساسانی مردان بسیاری را کشتند و زنان دختران و کودکان را به اسارت بردند و در نتیجه این زنان فرزندانی آوردند که نیمه عرب و نیمه ایرانی بودند پسران و دختران هم که به اسارت و غلامی و کنیزی رفته بودند اگر با هوش و زیبا بودند به دختران و پسران عرب ازدواج کرده و نسل عربان هم آمیخته ای از مردم ایران زمین آن زمان و عربان است.
ایران آن زمان با چین هم مرز بود و نیز مغولان که به کشورهای ما حمله کردند مسلمان شده آیین و کیش و فرهنگ مارا پذیرفته و با زنان و مردان این سرزمین ازدواج کرده اند. بعد از انقلاب اخیر نیز میلیونها مردم ایران از کشور خارج شده و با مردمان کشورهای دیگر در آمیخته اند. کشورهای ما از ترکیه گرفته تا کشورهای آسیای میانه عراق و پاکستان همه کشورهای تازه تاسیس شده و مصنوعی است مثلا برادران کرد ما در بیش از پنج کشور زندگی میکنند در صورتیکه همه کرد هستند. سمنگان توران ایران همه یک کشورند؟ اختلافهای طراحی شده بین کرد ترک عرب عجم فارس لر پشتون و پنجابی و... همه همه ساخته دست استعمار داخلی و خارجی است که میخواهد طبقه متوسط و فقیر باهم متحد نباشد. اکنون هم برنامه ای در درست هست که مجموعه دینداران را در مقابل بی دینان قرار دهند. به عبارت ساده تر اگر دینها برای انسانیت بهتر بوجود آمده اند آنان را عملا برضد انسانیت بکار میخواهند بگیرند. در کتاب قانون ایران نوشته شده انسانیت اسلامیت ایرانیت یعنی انسانیت مجموعه بزرگتری است که اسلامیت و ایرانیت را در بر میگیرد. حالا اگر مثلا فیلسوفانی که بخدا شک دارند و به اخلاق و انسانیت معتقد هستند را در طرف دیگر معادله قرار بدهیم و بین آنان و پیروانشان و مردم ساده دل مثلا با دین متعصب اختلاف بیاندازیم به نظر شما کی برنده خواهد شد؟ اربابان و سازندگان وسایل تخریب بمب و مواد منفجره و مخدره آیا غیر از این است؟ گفته تفرقه بیانداز حکومت کن غارت کن عملا بصورت واقعی بخدمت گرفته میشود یا؟
در جنگ ایران شیعه و عراق مثلا سنی (البته بیشتر مردم عراق هم شیعه هستند ولی در آن زمان قدرت در دست سنی ها بود) دیوانه بنام صدام را که حتی توانای صحبت کردن به یک زبان دیگر را هم نداشت مصدر قدرت کردند اورا تشویق کردند و حمایت فرمودند تا به ایران که در آن زمان درگیر اختلافهای داخلی بود حمله کند. پس از هشت سال جنگ بی حاصل صدام خودش را برنده جنگ معرفی میکرد. در صورتیکه برنده واقعی جنگ شرکتهای بیمه و سازنده گان اسلحه مواد منفجره و... بودند. و بازنده جنگ دو ملت ایران و عراق که هم مردم و جوانان خود را از دست داده بودند و هم سرمایه هایشان دود شده بود و هم شهرهایشان مخروبه گردیده بود. دلالان و آتش بیاران جنگ و تفرقه افکنان بین شیعه و سنی هم کیسه های خود را پرکرده بودند. کشورهای قدرتمند برای دیگران لولو میسازد تا سرمایه داران پشت پرده که دولتهای را تعین میکنند بتوانند ثروتهای تریلیونی خود را افزایش دهند.
اگر در قدیم ثروتها در دست فیودوالها و ثروتمندان اشراف و کاستهای طبقه بالا بود اکنون هم چرخاننده گان دنیا ثروتمندان تریلیون دلاری هستند که روی قسمت اعظم سرمایه های ملی کشورها خوابیده اند و با کمک تحصیکرده گان درجه یک و دانشمندان خود فروخته برای برده داری مدرن برنامه ریزی میکنند. در حالیکه جوانان و مردم کشورهای ما احتیاج به کار دانشگاه مدرسه های فنی بیمارستان و رفاه و بیمه و آزادی دارند آنان مرتب مردم کشورهای ما را آلوده به خرافات جهل تعصب بی دانشی و عقده های جنسی میکنند.
در حالیکه در غرب مردم از رفاه نسبی بیشتری لذت میبرند در شرق تفرقه عقده های جنسی کاری تعصب بی خبری جهل مردم را دیوانه و بیچاره کرده است. هزاران نفر خودکشی میکنند و دیگرانی هم هستند که به اعتیاد پناه میبرند یا به دزدی فحشا روشوت خوری روی می آورند و یا آواره دنیا مثلا آزاد میشوند تا به در یوزگی در آنجا زندگی را سپری کنند پزشگ متخصصی با داشتن سابقه کار به لحاظ داشتن مثلا مذهب دیگری در آمریک فراش مدرسه شده است. آیا این یک نوع برده داری مدرن نیست. پزشگ متخصص دیگری اجازه دارد در بیمارستان آمپول زن شود؟
ره رهایی چیست . تساهل و اتحاد ما بایست این مرض خود بینی و خود حق بینی را کنار بگذاریم و بدانیم که همه چیز نسبی است و مطلق نمی باشد. فیلسوف شهیر ایرانی حضرت بهاالله فرموده اند که اگر دین باعث اختلاف است بی دینی بهتر می باشد. بعنوان یک متفکر و یک فیلسوف حرفی گرانبار است منتهی چون اسم دین بهایی دنبالش است متعصبان مسلمان حتی حاضر به تجزیه و تحلیل این کلام نیستند. حضرت مسیح هم فرموده اند که اگر کسی پیراهنتان را خواست کت خود را هم بدهید و اگر کسی به گونه راست شما سیلی زد گونه چپ خود را هم به او ارزانی کنید. یا همین متفکر ایرانی بازهم فرموده اند که ای اهل عالم سراپرده یگانگی در عالم برپا شده است به چشم بیگانگی بهم ننگرید که همه بار یک دارید و شاخه های یک شاخسار و گلبرگهای یک گلبن. هیچ نفرموده اند ای بهاییان عالم؟ زیرا بهایی کردن همه عالم سالیان سال طول میکشد بهتر است هرکس بهر عنوانی که هست باقی بماند منتهی وحدت و اتحاد را انتخاب کند. اصل انسان بودن و انسان خوب بودن است و دینها و مکتبها ها هم تنها برای همین مقصود ایجاد شده و یا متولد شده اند نه برای جنگ خرابی کشتار. متاسفانه همین مکتبها و دینها باعث کشتارها شده اند و مومنان به آن از همین مظلومان کشته شده برای حقانیت خود استفاده میکنند. شهادت حضرت سید الشهدا وسیله کسب روزی عده ای شده است که با تعریف از آن مردم را متاثر کرده جیب هایشان را خالی بفرمایند. متاسفانه اصل که همان انسانیت برادری دوستی عشق محبت و برابری و آزادی و عدالت است قربانی دست شیادان میشود. و اربابان بزرگ کسانی که در سر هرم قدرت نشسته اند از همین اختلافها و نفرتها استفاده های تریلیون دلاری میکنند. اگر ما حافظ سعدی مولوی و سایر پندهای برزگان خود را سرمشق قرار دهیم و از اختلافهای بچگانه پرهیز کنیم بازیچه دست سران قدرت نخواهیم شد کسانی که مارا برعلیه هم تحریک کرده بجان هم می اندازند و خودشان غارت میفرمایند. سلیمان خان وزیری بابی که شمع آجین شد میگویند که جلادی که میخواست اورا شمع آجین کند و بدنش را حفره حفره نماید تا در آن شمع های گداخته بگذارد دستهایش میلرزید سلیمان خان دشته را از دست های او میگیرد و خودش بدنش را سوراخ سوراخ میکند. این عمل غیرعادی او اکنون به حکایت حق راه اوست که مظلوم وار کشته یا شهید شده است؟
دیوانه چون ناصر الدین شاه قاجار با آن زندگی ننگین و داشتن هشتاد چهار زن و یک مشت جوان بیضه بریده که بایست از آن زنان حفاظت کنند و چون بیضه هم نداشته امکان دست درازی به آن خانمها هم برایشان میسر نبود در نهایت ابلهی وزیر با تدبیر خود امیر کبیر را رگ میزند و طاهره شاعر بی مانند را که حاضر نشده بود همسرش شود خفه میکند. نامردی که بایست از مردم حفاظت کند خودش مانند گرگی به جان مردم افتاده بود و با استفاده از ثروت ملی ایران کسانی را اجیر میکرد تا جلادی کند؟ وی دستور داد که سی هزار بابی که تنها آزادی و مدرنیت میخواستند را بکشند. پس ای اهل عالم بیایید برای گرفتن حقهای خود متحد شویم بجای با هم در زد خورد بودن به نفع غارتگران با هم متحد و دوست بشویم و کشورهایمان را گلستان سازیم و نگذاریم غارتگران بین المللی به همراهی پادوهای ملی و محلی شان مارا بجان هم بیاندازند. بهر نامی و بهر کلامی؟
|
نویسنده: محمدرضا رحمانی
|
۱۶ شهريور ۱٣۹۱
|
عنوان: سلام |
خیلی خوشحالم که شما را پیدا کردم وسپاسگزار که گوشه ی چشمی به من داشتید از سی دی دلواپس تو نیستم می گویم امید که پیوسته سبز باشید ...
|
نویسنده: حرف میزنه آوازه خون نه آواز
|
۲۹ آذر ۱٣۹۰
|
عنوان: سلام و درود بر فریدون شناس عزیز |
بیا از دیده جیحونی بسازیم / بیا تا سینه پرخونی بسازیم
فریدون عزیز از پیش ما رفت / بیا از نو فریدونی بسازیم.
واقعا میشه از نو فریدونی ساخت ؟ مردی به این طرز فکر و این شخصیت قوی ؟
من به حقانیت الهی بودن دعوت پیامبرا اعتقاد ندارم ولی معتقدم فریدون فرخزاد بدون چون و چرا پیامبر عصر ما بود ، زرتشتی بود که برای پاک کردن ننگ پیامبراعظم به روی زمین و ویرانۀ ایران اومد و همونطور که همۀ پیامبرا به ادعای تاریخ از میان برداشته شدن ، مارو ترک کرد تا مردم ایران تا روزی که دیگه چیزی نیست حسرت از دست دادنشو بکشن . اصلا مهم نیست که الان چه مزخرفاتی در مورد اون عزیز میگن اما میدونم که یه روزی همه مثل من و شما و خیلی دوستان عزیز دیگه میفهمن که کسی رو از دست دادن که که مثل هیچکس نیست ...
من 24 سالم بیشتر نیست ولی فریدون رو جوری دوست دارم و احساس نزدیکی بهش میکنم که انگار سالها در حضورش بودم و حرفاش حرف دل من و هزار نفر انسان روشن دله.
نمیدونم دیگه چی بگم براتون ولی از صمیم قلب ممنونم ازتون.یک نفر هم که به واسطۀ روشنگری ها و کتاب خنیاگر در خون شما فریدون فرخزاد رو بشناسه به نظر من یک دنیا ارزش داره.
هرکسی که لیاقت شناختن این عزیز رو داشته باشه.
باز هم ممنون و درود بر روان پاک فریدون فرخزاد و فروغ که هر از گاهی یادشون و حرفاشون آدم رو به یاد این موضوع میندازه که ایرانیا همیشه اینجوری نبودن.
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند / چنین نبود و چنین نیز هم نخواهد ماند.
|
نویسنده: حرف میزنه آوازه خون نه آواز
|
۲۹ آذر ۱٣۹۰
|
عنوان: سلام و درود بر فریدون شناس عزیز |
بیا از دیده جیحونی بسازیم / بیا تا سینه پرخونی بسازیم
فریدون عزیز از پیش ما رفت / بیا از نو فریدونی بسازیم.
واقعا میشه از نو فریدونی ساخت ؟ مردی به این طرز فکر و این شخصیت قوی ؟
من به حقانیت الهی بودن دعوت پیامبرا اعتقاد ندارم ولی معتقدم فریدون فرخزاد بدون چون و چرا پیامبر عصر ما بود ، زرتشتی بود که برای پاک کردن ننگ پیامبراعظم به روی زمین و ویرانۀ ایران اومد و همونطور که همۀ پیامبرا به ادعای تاریخ از میان برداشته شدن ، مارو ترک کرد تا مردم ایران تا روزی که دیگه چیزی نیست حسرت از دست دادنشو بکشن . اصلا مهم نیست که الان چه مزخرفاتی در مورد اون عزیز میگن اما میدونم که یه روزی همه مثل من و شما و خیلی دوستان عزیز دیگه میفهمن که کسی رو از دست دادن که که مثل هیچکس نیست ...
من 24 سالم بیشتر نیست ولی فریدون رو جوری دوست دارم و احساس نزدیکی بهش میکنم که انگار سالها در حضورش بودم و حرفاش حرف دل من و هزار نفر انسان روشن دله.
نمیدونم دیگه چی بگم براتون ولی از صمیم قلب ممنونم ازتون.یک نفر هم که به واسطۀ روشنگری ها و کتاب خنیاگر در خون شما فریدون فرخزاد رو بشناسه به نظر من یک دنیا ارزش داره.
هرکسی که لیاقت شناختن این عزیز رو داشته باشه.
باز هم ممنون و درود بر روان پاک فریدون فرخزاد و فروغ که هر از گاهی یادشون و حرفاشون آدم رو به یاد این موضوع میندازه که ایرانیا همیشه اینجوری نبودن.
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند / چنین نبود و چنین نیز هم نخواهد ماند.
|
نویسنده: شنید
|
۶ خرداد ۱٣۹۰
|
عنوان: شنود |
نازنین مانی یادم رفت به آخرین بیانیه ات درود ویژه اینجا بفرستم
گرم و داغ
تا
بگویم که من سرانجام پاسخم/ را از تو/ گرف تم
حتی اگر ندانی که من کیم و کی میتوانم باشم
داستان بر سر من و حتی تو نیست تو که خوب میدانی
بانگ و چه میگویند آواز تو از دل برمیآید و پس خواه ناخواه بر دل مینشیند
مانی دو ست داریم
تو رو هم دوست داریم!
چی میگی پر وفا؟!
|
نویسنده: هوادار.. تو و آرش فروتن
|
۵ خرداد ۱٣۹۰
|
عنوان: تو و پرویز قلیچ خانی |
به مهر هم گروه خون و جان و تن و ...
شاخه یادبودی پس از همه برای ناصرحجازی
مانی..پرویز..انچه شما میکنید انچیزیست که من بهبود و بهزیستی و بهروزی انسان میدانم
|
نویسنده: باز گیج و ویج
|
۶ فروردين ۱٣۹۰
|
عنوان: به نازنین مانی |
کس چو حافظ
نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن زا به
قلم
شانه زدند!
مگه نه؟
|
نویسنده: فریدون پر رویان و هفت جان مثه بویزه ما ایرانی ها
|
۵ فروردين ۱٣۹۰
|
عنوان: با شادباش به آتشی که دیگر سر خاموش شدن ندارد و به نوروز |
صلاح از ما میجویی؟! که مستان را
صلا گفتیم!
به دور نرگس مستی
سلامت را
دعا گفتیم!؟
در میخانه ام بگشای
که هیچ ازخانقه نگشود
گرت
باور بود،
ورنه
سخن این بود و ما
گفتیم
گوشه ای ار یک خط از حافظ
|
نویسنده: جعفر مرزوقی( برزین آذرمهر)
|
۴ فروردين ۱٣۹۰
|
عنوان: با درود های گرم نوروزی |
گل ِ منای بهار ِ آزادی!
همه جا را گرفته روح ِ بهار
گرم رقص است لاله ی تبدار،
چشمه ساران دمیده ا ز دل ِ کوه ،
کوه در هاله ی مهی انبوه؛
مرغ ِپر بسته ، گشته بال افشان ،
از قفس رسته پوپک غمخوان؛
مرغکان عاشقانه می خوانند،
زندگان، زنده گان ِ بیدارند...
ای گل من تو هم شکو فه بر آر!
آمده ،
آمده،
دوباره بهار!
چون بنفشه بروی بر لب ِ جوی!
همچو نرگس بخند بر لب آب!
چون شقایق بجوش از دل ِکوه!
گو: سر آمد زمانه ی اندوه،
شهر ِ شب باز در خروش آمد،
نوبت عدل و داد و نوش آمد!
نغمه سر کن،
بخوان دوباره به ناز!
زندگی را دوباره کن آغاز!
مژدهام ده،
بگو که روز رسید!
شب سر آمد
بخنده شد خورشید!
گل منای شکوفه ی شادی،
گل منای بهار آزادی!
برزین آذرمهر
|
نویسنده: چندان مهم نیست
|
۲۰ اسفند ۱٣٨۹
|
عنوان: آنان که بسیار مهم اند! |
چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹
دیدار
ادامه ی ویژه نامه ی زنان با دو مطلب چهل کلید، نخست خلباصه ای از گفت و گوی اوریانو فالوچی با معمر قدافی دیکتاتور روان پریش لیبی و دیگر عکس هایی از ناتالی پورتمن در صفحه پنجره...
گفت و گوی اوریانو فالوچی با معمر قدافی
خیلی دوست دارد او را رهبر انقلاب بنامند...
ترجمه غلامرضا امامی
اوریانا فالاچی، روزنامهنگار فقید ایتالیایی در زمان حیات خویش به نقاط مختلف جهان سفرهای متعددی کرد و با سیاستمداران و رهبران دنیا به گفتوگو نشست. وی در سفرهای خود به لیبی رفت و با دیکتاتور روانپریش این کشور نیز به گفتوگو نشست. این روزها که قذافی در حال انتقامگیری از ملت خویش است، خواندن گزیدههایی از این مصاحبه برای شناخت بهتر یک دیکتاتور، یاری خوبی میرساند:
این مصاحبه در زیر چادری انجام گرفت که قذافی در آن سکونت داشت. مکانی در مرکز حکومت طرابلس. چادر پهناور و بزرگی که با پارچه های نفیسی تزیین شده بود و فرش های گران بها و مخده های بسیار بزرگ در چادر وجود داشت. با چراغ های الکتریکی به محیط ، نور مناسب و هنر مندانه ای داده شده بود. دست چپ، تلویزیونی رنگی جا داشت. طبق معمول در تلویزیون ملت را با مشت های گره کرده نشان می دادند که نام قذافی را برزبان دارندو به او درود می فرستند. در مقابل در ورودی خیمه، چند نفری بخاری هیزمی را با رنج دائم، گرم نگاه می داشتند.
او به عکس هایش خیلی اهمیت می دهد. خیلی دوست دارد او را رهبر انقلاب بنامند.
رهبر انقلاب یک لباده ی سفید نخی نازک به تن داشت، حاشیه هایش طلایی بود . مثل یک آدم بدوی. مثل "پیتر اتول" در فیلم" لورنس عربستان ". قذافی فکر میکند که خیلی خوش تیپ و دوست داشتنی است. او هرگز نمی پذیرد که دیگران او را نمی پسندند. پایش را با چکمهای پاشنه دار گران بهایی از چرم نازک و لطیفی پوشانده بود. حرکاتش خیلی قاطع بود. مثل پادشاهی که دنیا را تغییر داده باشد. به نظر می رسد که محیط و زندگی خارج از این قلعه را فراموش کرده است. قلعه ای که دور تا دورش سربازان تا دندان مسلح هستند.
خارج از قلعه، شهری است که در آن بدبختی جریان دارد، شهری است که با آمدن دو قطره باران تلفن ها از کار می افتد و خیابان ها دریاچه میشود. قذافی با یک کودتای آمریکایی به قدرت رسید ، اما بلافاصله آمریکایی ها را بیرون کرد. یک کتابچه ای در ابعاد هشت در پنج سانتی متری نوشته و با این کتابش به دموکراسی و پارلمان تف میکند . در این کتاب نوشته که زن ها فقط برای شیر دادن به بچه ها به دنیا می آیند . اگر مادرها به بچه هایشان شیر ندهند ، بچه ها مثل جوجه های ماشینی که گوشت های بی مزه دارند ، رشد خواهند کرد. اسم این کتاب را " کتاب سبز" گذاشته. او از رنگ سبز خوشش می آید. پرچم لیبی سبز است. دستمال هایی هم که با آن دماغش را می گیرد سبز است.
وقتی که با او مصاحبه میکردم به یاد فرمانش افتادم که به یک زیر دریایی مصری گفته بود، کشتی اقیانوس پیمای ملکه الیزابت که مملو از مسافر به سوی "تل آویو " می رفت، غرق شود . این فاجعه اتفاق نیفتاد ، زیرا قبل از خروج اژدرها، فرماندهی زیردریایی با سادات مشورت کرده بود. هم چنین به روزی میاندیشم که او تصمیم گرفت "جلود" را برای خرید بمب اتمی به چین نزد "چوئن لای " بفرستد ، ولی چوئن لای به او بمب اتمی نفروخت...
راستی می دانستید که این قدر نچسب هستید؟ این قدر کم دوست تان دارند؟
(با سر و صدای غافل گیر کننده ای جواب می دهد): من را کسانی که ضد آزادی و ضد خلق هستند دوست ندارند. برعکس مبارزین راه آزادی و توده ها مرا دوست دارند، همیشه و در همه جا. من یک رئیس جمهور و یا وزیر نیستم. من رهبر انقلابم. من به فلسفه ی آزادی، مبارزه و کتاب سبزم مشغولم. و اگر شما می خواهید چهره ی من را بشناسید باید راجع به کتاب سبزم از من بپرسید.
بسیار خوب از انقلاب صحبت میکنیم و از کتاب سبز . کدام انقلاب ؟ من هرگز خسته نمی شوم که به یاد بیاورم پاپادوپولوس، موسولینی و پینوشه هم دم از انقلاب می زدند. انقلاب هنگامی است که توسط توده ها انجام بگیرد . به این انقلاب ، می گویند یک انقلاب مردمی . و نیز انقلابی که دیگران انجام دهند اما بیانگر خواست توده ها باشد . آن هم انقلابی مردمی است . مردمی است به خاطر اینکه هم حمایت توده ها را دارد و هم خواست آن ها را بیان میکند .
حرف هایتان خیلی روشن نیست . می شود مثالی بزنید؟
لیبی ، ایران و ویتنام. آن چه در سپتامبر 1969 در لیبی اتفاق افتاد ، یک انقلاب نبود ، یک کودتا بود . درست است یا نه ؟
ولی بعد انقلاب شد . من کودتا کردم و کارگران انقلاب . کارگران کارخانه ها را اشغال کردند. به جای حقوق شریک شدند. سیستم اداری شاهی را از بین بردند و کمیته های خلقی درست کردند . خلاصه، خودشان ، خودشان را آزاد کردند . همین کار را هم دانشجویان کردند . به طوری که امروز در لیبی فقط مردم حاکمیت میکنند و بس.
چه طور هر جا که میرویم فقط تصویر شما را می بینیم ؟ حتی در مقابل کلیسای کاتولیک ها که حالا انبار شده ، تصویر بزرگ شما با لباس نظامی نصب شده است . به این ترتیب همه جا عکس شماست . در خیابان ها ، مغازه ها ، ادرات . در هتل من حتی بشقاب هایی نقره ای می فروشند که تصویر شما در آن است .
به من چه ربطی دارد ؟ مردم این طور می خواهند .
شما خیلی چیزها را ممنوع می کنید . کاری جز ممنوع کردن ندارید . شما چه طور پرستش تان را ممنوع نمی کنید ؟ در هر لحظه ای که تلوزیون را روشن کنیم ، توده ها را می بینیم که با مشت های گره کرده فریاد می زنند : قذافی
من چه کار می توانم بکنم؟
هیچ چیز . من هم وقتی کوچک بودم ، چنین صحنه ای را برای موسولینی می دیدم .
این یک تهمت بزرگ است و جواب دقیقی می خواهد .هیتلر و موسولینی از حمایت توده ها برای حکومت شان استفاده می کردند. ولی من از حمایت مردم برای کمک به مردم استفاده میکنم . من کاری نمی کنم جز اینکه برای مردم پیام بفرستم خودتان حکومت را در دست بگیرید . به همین خاطر هم مرا دوست دارند. بر عکس هیتلر که می گفت "همه کار برای شما می کنم " ، من می گویم " شما خودتان همه کار بکنید ."
جناب سرهنگ ، اگر شما را این اندازه دوست دارند ، چرا این همه از خودتان محافظت می کنید ؟ قبل ازاینکه من به اینجا بیایم ، سه بار سربازان آماده ی شلیک جلوی مرا گرفتند. یک تانک هم دم در ورودی لوله هایش به طرف خیابان است .
فرامومش نکنید که اینجا یک پایگاه نظامی است . و تازه ، تعبیر شما از این همه محافظت چیست ؟
معلوم می شود که شما در کشور خودتان هم محبوب نیستید .
(با لبخند جواب می دهد ) شما اول می گویید که من از سوی توده ها حمایت می شوم ، بعد می گویید از خودم خیلی محافظت میکنم . چرا ضد و نقیض صحبت می کنید؟
نه برای ترس است . ملت از ترسش شما را تحسین میکند و شما هم از ترس مواظب خودتان هستید .
به نظرم نتیجه گیری عجیبی است . یک نتیجه گیری برای یک دیکتاتور .
میبینم که شما خودتان را یک دیکتاتور می دانید جناب سرهنگ ، نه رئیس جمهور ، نه وزیر! ممکن است به من بگویید که شما چه کاره هستید؟
من رهبر انقلاب هستم . معلوم است که کتاب سبزم را نخوانده اید.
برعکس آن را خوانده ام . می توان یک ربع ساعت آن را خواند . به نظرتان نمیآید که کتابتان خیلی کوچک باشد ؟
شما هم حرف سادات را تکرار میکنید . چون که او می گفت ، کتاب من کف دست جا می گیرد .
سادات درست می گوید . برای نوشتن آن ، چه قدر وقت گذاشتید ؟
سال های زیاد ، قبل از پیدا کردن راه حل نهایی . روی تاریخ بشریت ، جنگ های گذشته و حال خیلی تعمق کرده ام .
جدا؟ پس چگونه این نتیجه را گرفتید که دموکراسی یک سیستم دیکتاتوری است . پارلمان تحمیلی است . انتخابات یک نیرنگ است . این ها مسائلی است که در آن کتاب کوچک نوشته اید و مرا متقاعد نمی کند .
برای اینکه خوب مطالعه اش نکردید . سعی نکرده اید که بفهمید جماهیریه یعنی چه . شما باید در لیبی سکونت داشته باشید و مطالعه کنید که چگونه کشوری دولت ندارد ، مجلس ندارد و اعتصابات هم درآن وجود ندارد . چنین کشوری ، جماهیریه لیبی است. در جماهیریه هیچ کس انتخاب نمی شود . انتخابات و نمایندگی وجود ندارد . چقدر شما غربی ها سنتی هستید . شما فقط دموکراسی و جمهوری را می فهمید. حتی آماده ی پذیرش زمان حال ، زمان توده ها و مردم نیستید . قبلا دوران پادشاهی بود و بعد مبارزه ی انسان ها . جمهوری را دولت ها و رئس جمهور ها به وجود آوردند . حالا بشریت این مرحله ی دوم را گذرانده و راه حل نهایی یعنی جماهیریه را به وجود آورده است .
پس مخالفین کجا جا دارند ؟
کدام کخالف ؟ وقتی همه عضو کنگره ی خلق هستند ، چه احتیاجی به گروه های مخالف است ؟ مخالفت با چه چیزی ؟ مخالفت با دولت معنی دارد و اگر دولت از بین برود و مردم خودشان حکومت کنند ، دیگر با چه کسی مخالفت می شود ؟ با چیزی که وجود خارجی ندارد .
به هر حال من مخالف هستم .
مخالف چه کسی ؟
مخالف شما. برای اینکه جماهیریه مرا متقاعد نمی کند، و حالا که مخالفت میکنم شما با من چه می کنید؟ مرا دستگیر کرده و اعدام می کنید؟
صبورانه گفت : مسیر تاریخ بشریت را مطالعه کنید. آیا این نیست که بشر همیشه می خواسته به قدرت برسد ؟ بله یا نه ؟ با جماهیریه بشریت به قدرت می رسد. خواب و خیال به تحقق می پیوندد و مبارزه تمام می شود.
برای شما ممکن است تمام شده باشد اما برای من نه . من می خواهم بدانم چه بر سرم می آید اگر جماهیریه را نفی کنم؟
شما نمی توانید جماهیریه را نفی کنید . جماهیریه سرنوشت جهان است . حاکمیت مردم ، مرحله ی نهایی است . در همه دنیا سرانجام به همت کتاب سبز روز انقلاب فرا خواهد رسید . مردم قدرت را به دست می گیرند و راهنمای آنها کتاب سبز خواهد بود ...
جناب سرهنگ در تمام این داستان آیا جای کوچکی برای آزادی هست؟
آزادی ؟ کدام آزادی ؟ این خودش آزادی است . تنهاآزادی واقعی همین است . چه طور چنین سوالی را از من می کنید؟
برای اینکه سال گذشته خواندم که شما چهل نظامی را تیر باران کردید ، چون آنها مخالف جماهیریه بودند . در سال 1977 هم پنجاه و پنج تن دیگر را به همین دلیل اعدام کردید . چندی پیش هم خواندم که در بنغازی در یک میدان عمومی ، تعدادی از دانشجویان مخالف کتاب سبز را به دار کشیدید .
همین چیزها ست که اعتماد مرا از غرب سلب می کند . چرا این حرف های غیر واقعی را می نویسند ؟
چه کسی می داند؟ شاید آدم های حسود این ها را می نویسند . جناب سرهنگ آیا واقعا این کتابچه ی سبز دنیا را عوض خواهد کرد ؟
بدون شک . کتاب سبز محصول مبارزه ی بشریت است . کتاب سبز راهنمای بشریت به سوی استقلال است . کتاب سبز انجیل است . یک انجیل جدید . انجیل دوران معاصر ، دوران مردم .
شما زیاد هم فروتن نیستید ؟
نه ، اصلا فروتن نیستم . برای اینکه می توانم در مقابل هجوم دنیا بایستم . برای اینکه با کتاب سبزم تمام مسائل بشر و جوامع را حل کرده ام . یک کلمه آن می تواند دنیا را یا نابود کند یا نجات دهد . کارتر می تواند در جهان جنگ به راه بیندازد ، ولی برای دفاع در جهان سوم کتاب سبز کافی است . کتاب سبز من . یک کلمه ی کتاب سبز می تواند دنیا را منفجر کند و ارزش ها را تغییر دهد .
جناب سرهنگ می توانم آخرین سوالم را مطرح کنم ؟
بله ... ولی کوتاه باشد .
شما به خدا اعتقاد دارید ؟
روشن است . البته ، چرا چنین سوالی از من می کنید ؟
برای این که فکر می کردم شما خود خدا هستید !
گزیده ای از مصاحبه ی اوریانا فالاچی روز نامه نگار مشهور ایتالیایی با سرهنگ قذافی رهبر لیبی . نقل شده از کتاب گفت گوهای اوریانا فالاچی – گرد آوری و ترجمه غلامرضا امامی – تهران : افق
|
نویسنده: امروز تحسین گر شما دو
|
۲۰ اسفند ۱٣٨۹
|
عنوان: یه بابا |
مازیار که نمیشناسمت
دل -چسب و دل- نشین بود
|
نویسنده: من، یک آماتور ادبیات چریکی یا حاشیهنشینی ادبی؟ !
|
۱۲ اسفند ۱٣٨۹
|
عنوان: هنوزنده |
نهنگ انقلاب ایران در موج وخیزابه نوبه چهارمین ،کف و تور لجن سبز فریب، توطئه و خیانت را هم درتسخیر ساحل آزادی از هم خواهدگسست.
در ده اسفند مردم دو زار برای موسوی و کروبی تره خرد نکردند/برای انقلاب و جنبش رهایی ایران فریاد کشیدند
مردمان ایرانی همه استان ها و خاک آب و دریا های ایران ، بزرگ روز چهارم مشت ضربه خشم و نفرت و شورشمان انجا فرامیرسد که شما در نوبت گذشته نشان دادید که نه برای زنجیر و چشم و مچ پا و دست بند شیادان سبزفروش تره خرد میکنید نه دیگر برای صد جنایتکار شاشیده از رعشه مرگ. آذر درمشت و بانگ توست انقلاب ،بشور بکوب بیآفرین. رسواشان کنیید بی مهابا نیز این نو بت سازان و بت پرستان را، این رنگ و روغن و کیش و دین و ایین و مذهب سازان بیشرم را که با ملا خور کردن انقلاب بهمن و حتی پس سی دوسال تبهکاری و نابودی ما مردم ؛ اکنون میخواهند آنرا بچه اخوند خور کنند. این ابد الاآباد ساییدگان/مالیدگان/اییدگان و پس افتادگادن آخوندی اسلامی اهریمنی
این قورباغه های دوزیست خون ایرانی خورده و دوباره در کار کلاهگشاد گذاری با اوراقان و قراضگان سیاسی که نشسته اند و برای این دشمنان ایران کف میزنندو برای انها فریاد و بازوی انقلابیون و آزادیخواهان ایران را می برند
|
نویسنده: ...
|
٨ اسفند ۱٣٨۹
|
عنوان: این بار بوی پشم قدرت و ریش کثافت می آید.; |
بوی ریش وپشم سوخته می آید
می دانستیم مذاکرات بر مهار بمب اتمی انقلاب مردم ایران است
پرده کارناوال مذاکرات اتمی که ماه ها بزحمت قادر به پوشاندن آن بود که،مذاکرات نه بر سر بمب اتمی آخوندی که بر سر بمب اتمی سومین انقلاب ملی-انسانی مردم ایران و شوک عظیم منطفه ای و جهانی متعاقب آن است با تحولات هفته اخیر ناگهان به تمامی فرو افتاد.سرانجام کوه موش زایید و گویا غرب نقد را چسبید و از خیر نسیه گذشت : انان به بقای رزیم رای دادند! آنها دو ماه رژیم را آسوده میگذارند که تند باد داخلی اش رابخواباند. این را مردم ایران بخوبی میدانستند که دیگر به هیچ امامزاده ای( حتی امریکایش) دخیل نبندند،اماچنین فضاحت عجیبی را هم انتظار نداشتند.
مدتهاست که آشکار بود که نمایندگان مستقیم بالاترین ارگان رزیم، شورای امنیت خرجنایت سالاران به گل نشسته نظام مفلوک خلافت اخوندی،شرکا و نوکران چاقو شلاق به زمین گذارده دو خردادی شان،هر دوهفته یکبار به اروپا نمیدودند پای میز بنشینند سور اتمی بزنندیا بخورند و برگردند. این ملاقات ها اشکارا بر میز برش و دوخت و دوز،میان حکومتی ضد بشری،ضد ملی و ناتوان از حکومت- اوپوزیسیونی ناتوان و بی آبرو به براندازی و رهبری،و مردمی به جان آمده، متنفرو آشتی ناپذیر با حکومت و سخت ناباور به اوپوزیسیون از سویی، و از سوی دیگربر بستر کارزار غرب در کشاکش تاریخ ساز وبهم پیوسته جنگ و صلح و ثبات وسرمایه در گستره آسیا و افریقاست.
مذاکرات بر سر چگونگی بود و نبود رزیم و جستجوی مشترک گزیر وگریزی میان لشگر جنایتکاران ضدانسانی حاکم بر ایران و حاکمان تبهکار غرب است که تا حد مرگ ایران را دوشیده اند.آنها حتی میلیاردها دلار اتمی سر رزیم کلاه گذاشته اند این قاطران را واداشتند باور کنند خیلی زرنگند میتوانندبمب اتمی داشته باشند و نظام آخوندی رابی گزند و آقای منطقه کنند.رزیم ملایی ظاهرا به روی خود نمی آورد که میداند شیر دوش اتمی میشود ولی یا همه را غافلگیر میکردند و یا دست کم روسیه و اروپا متحد و حامی شان میماند.غرب و شرق هم سالها خود را به ندیدن میزدند و تاتوانستند به آنان فن آوری و خدمات اتمی فرو.ختند و حالا، سرچشمه تشنه برشان می گردانند.حالا با نوشیدن داروی تلخ،دست کم " تضمین امنیت" گدایی میکنند و برای امان نامه و بقا و دوام و یا سوراخ موش از بیم موج غول آسا ی انقلاب مرگ-زدگان ایرانی [ اری درست خوانده اید، مرگ اندودگان ایرانی ] به پای مذاکرات می دوند.
آیا مذاکرات، کوشش های ناگفته و نانوشته،همه بر سر آن نیست که مردم تباه شده ایران بدست گنداب زیستان و گنداب سازان حاکم اسلامی رابا نظم و احترام وقدم به قدم به پای مراسم بدرقه برخی وحفظ بسیار دیگر صف کنند؟ بر سر صف کنندگان و مهار کنندگان داخلی و خارجی آتش فشان خشم و طغیانی که وقوعش روز به روز اجتناب ناپذیرتر و ویرانگرتر جلوه میکند؟مذاکرات بر سر فیلتر کردن،کانالیزه کردن،رقیق کردن ومهار قوه هولناک گریز از مرکز بمب اتمی ایی نیست که خود مردم ایرانند و ...این بار دیگر خدا را هم بنده نیستند؟ چرا که موج آزادی، عدالت و داد امروز دنیا ، نه یک نسیم است نه یک چیز امریکایی.این یک جنبش زندگی طلب بشری پس از یک سونامی پنجاه ساله جهانی ست . چرا که اکنون دیگرهر الاغی حتی انسوی امریکای لاتین [ ! ] هم میداند که در جغرافیای عفونت بار سرزمین های آلوده به اسلام،خلافت جانیان آخوندی-سپاهی-بازاری اسلامی حاکم بر ایران هم پیشاپیش و هم واپسین ترین سرگندابگاه این فاجعه آمیزترین پدیده بربریت در تاریخ سده گذشته ایران و جهان بوده است : اتحاد ارتجاع خوفناک نفتی-اسلامی-عربی و سرمایه سالاری جهانی .آیا بجز این است؟
اشغالگران متعفن ایران خود ،این را بخوبی میدانند و نیز بیش از ان نیک اگاهند که هر قاطری در دنیا عربده انها را دیگر میشناسند.آنانی که بیشمارانی از مردم ما را با چاقوو زنجیر و گلوله، بازندان و شکنجه و اعدام، با چشم و دست و پابند، با تجاوز و تصفیه و غصب اموال و محرومیت از شغل،با سانسورو تهدید وتحقیر و توهین،با تبعید و آوارگی و ویرانی،می شکستند و به بردگی میخواسته اندو کشیده اند و با تحمیق و مزد و مقام، بیشمارانی دیگر را به بنده خود، یابوهای جنگی ترور و شکنجه و قتل و سرکوب ،تبلیغ،ترویج،خبرچینی وبگیر وببند خود تبدیل میکرده اند
آنانی که همه ایرانیان را طی این دوران از همه جان و روان و خرد و زندگی شان تهی کرده اند،خلقی را به سگ تبدیل کرده اند ،انان خوب میدانند چه کشته اند و چه درو خواهند کرد.به درستی از همین جاست که هرگز نه راه
به پس داشته اند و نه راه به پیش. آنان و خمینی ،این قصابان و جلادان و قوادان و سارقان و چاقوکشان،از همان آغاز و پیش از آغاز این را میدانسته اند.
سردمداران تبهکار جهانی حتی بهتر و دقیقتر از ما ایرانیان از فاجعه ایرانی همیشه باخبرند و بوده اند.اما ککشان نمیگزید و هنوز هم برای ما نمی گزد.خودتان اینها را خوب و بهتر از من میدانید.ما مردم جهان سوم مگس و پشه بودیم. "آدم حسابی ها« مان با آنچه لفته و لیسیده اند در بلا و مصیبت راحت به آنان می پیوستند.آدم نیمه حسابی هامان اگر می گریختند یا داغان میشدند [ تا چشمشان کور ] یا خانه و کاشانه ای بهم میزدند واز زرت و پرت می افتادند..و ناداره ها و ناچیزهای گریخته که به هزار ترفندخود را به دنیای همچون ساعت کوکشان میرسانند وای به حالشان..و میلیون ها ایرانی در مشت این مظاهر رذالت،جنایت،جهل وچپاول وبیداد یک ربع قرن پرپر شدند.
زنگیان مست و ابله پیروز دنیا که "پایان تاریخ"را با چلپ چلپ یک کارآموز زیر میز کاروسط پاهاشان مزه مزه میکردند، هنگامی که ککشان گزید،تا خرمگسهای سبز لجن نشین اسلامی در دماغشان فرو نرفت و کک به تنبان خودشان نیفتاد،تا کار کثافات دست پرورده شان در قلب بارگاه جهانیشان به خود و مردمشان نکشید، وقتی گه تا دهان خودشان بالا نیامد- نه هنوز برای همچنان ما مگس و پشه ها -به چاره جویی نیفتادند.
لایروبی جوامع گند زار انسانی، عملیات مالاریا نیست!!! انان اکنون برای خشکاندن مرداب عفونت بار عربی -اسلامی-یهودی خاورمیانه ای بدست و پا افتاده اند.مثلا حاضرند حلقوم رهبران [ ! ]اوپوزیسیون [ ! ] را از دلار پر کنند
تا اینان خدمت مفتکی مردم ایران را برای تحولی نیم خردادی-نیم ولایتی هشت سال دیگر ترغیب و تشویق کنند.آنها و اینها، می خواهند ایرانیان به سازی که انها کوک میکنند، انجور که انان و هر وقت که آنها دوست دارند برقصند و این کنند، هروقت نه، نرقصند و ان نکنند! سر مطربان سیاسی فرصت طلب ایرانی بی مفدار مخالف رزیم تاکنون چه غلطی میکردند؟آنان حتی در جلب و سازماندهی ایرانیان برون مرزی درمانده بوده اند. در تمام این سالها حتی یک رادیو سراسری نیرومند،همگانی ،آزاد و ملی هزینه و ایجاد نکرده اند. چرا چون مستقل و شریف نبوده اند یا نمانده اند یا از غرب و شرق پروانه نداشته اند چون مبارز نبوده اند تا علیرغم همه و با همگان، اراده شان را تحمیل کنند.اینان نه تنها رهبر نیستنداینها ضد رهبرانند.آنانف ان کثافتان در ایران یغماگران هست مردم ایران اند،و اینان در تبعید دلقکان مبارزه ورهبری و نجات. این چنین نیست که مردم ما از نبرد میهراسند.این همین یاوه فروشان اند که روح خلق را میجوند.
در کشا کش سراسری جنگ و صلح سه ساله خاورمیانه ،این حیاتی ترین منطقه برای دنیا،مردم ایران خود یک بمب اتمی اند.مردم ایران خود غلظت اتمی منطفه اند.خود اخوندها و اسلامی ها و عرب ها و یهودی هاو سایر سرمایه سالاران نفتی و بانکی و گندپوزیسیون/همه با هم از مردم ما این ساخته اند. و آحوندها روی چاشنی اش نشسته اندواز جهان تاره باج هم میگیرند که بابا مگر نمیدانید ما چه خدمتی به شما میکنیم؟چه که اگر ما یکور کونمان را شل کنیم
بنیان یک نیمچه قاره اسلامی-عربی-یهودی پلشت،قربونت!
از سالها پیش که از رزیم جز ریش چیزی نمانده، همه داخلی ها و خارجی ها مردم را با کارناوال مذاکرات اتمی میان دو گزینه چماق حمله نظامی یا رای به دست چپ خلافت [ پروزه منتظری های درون و برون ] ترغیب به کوتاه آمدن میکنند.اما مردم بکل ضد نظام اندٍ .از دست نظام خارج اند وهیچکس و هیچ چیز در این نظام و با این نظامٍ قادر به جلب اعتماد و حمایت انان نیست.تیک تاک ثانیه شمار انفجار خود بخودی نظام بگوش همه میرسد.
بوی ریش و پشم سوخته می آید.
آخر داشتن بمب اتمی چه چیز را برای انان عوض میکند و چگونه میتواند عمری برایشان بخرد در حالی که خود بر سر یک بمب اتمی انسانی نشسته اند؟ اگر تمام جهان انان را بخواهد و دروازه های سرمایه و اعتبار و فن آوری وحمایتشان را بر سر انان بریزد دیگر قادر نخواهند هرگز ذره ای بخشش و لحظه ای عمر از مردم دریافت کنند، بند انگشتی کافیست تا مردم تما هیکلشان را هورتی بالا بکشند.خوشبختانه بمب اتمی تنها چیز معرکه اش اینست که اشغالگران یک مملکت انرا نمیتوانند همزمان با اشغالٍ بر سر اشغال شدگان بترکانند،یا بترکانند و در بروند یا در بروند و بترکانند!! ما ،مردم ،مشکل اتمی نداریم. اگر بمبی هم در کار باشد که نیست- خیلی هم به درد ما خواهد خورد [شاید تنها چیزی که آخوندها ساختند] .مشکل ما جارو کردن رزیم است . بیست و شش سال ایران و مردم ایران ،قتل عام و نابودی وتیاهی و چپاول را تحمل نکرده اند که دوباره همان آش و همان کاسه باشد؟!
مردم 1 هم میهن! این آش کشک خاله ما ست.و تا همه با هم، یک بار و برای همیشه، مایه نگذاریم، آش را نه آمیکا نه هیچ پخ دیگری در کاسه مان نمی ریزد. همه دعوا ها اساسا سر آش ماست! نفت ما.نیروی انسانی برده مزد ما.مگه نه؟ خودتان بهتر از من میدانید.
گویی رمز دوام باورنکردنی جهنم آخوند و آخوندی وناتوانی حیرت بار ما برای رهایی از ان در این ست که پی ببریم این ایرانیان بودند که چنین منجلابی را به دنیا گشوده اند واکنون این خود آنانند که باید با روفتنش هم خود و هم جهان را رها کنند.
اگر انقلاب بهمن، انقلاب به گه کشیده ایران، واپسین انقلاب- ارتجاع هزاره پیشین بود ،انقلاب آینده ایران میرود که اولین انقلاب شگفت وشگرف هزاره سوم بشود.اما انداختن زنگوله به گردن دیو بطور مخملین و با رهبران ململین؟! یک انقلاب مخملین رویاروی جهنمی ترین نظام عصر گذشته!؟ این بار که اجبارا تنها راه تظاهرات و اعتصابات و شورش و قیام عمومی با رهبری مبارزان شریف و مبارز و خوشنام ایران است،ما را از انقلاب مثل سگ میترسانند! تمام این بیست و شش سال ارتجاع سیاه و لجن را، انقلاب ، جا زده اند ! نگفته اند که خمینی و آخوندها، خود قصاب انقلاب مخملین بهمن و موسس مخوف ترین ارتجاع-فرا جنایتکار- عصر گذشته اند.
انقلاب ما ایرانیان خونین نبود.او و شرکایش انقلاب را بی درنگ با سقوط سلطنت به خون کشیدند. مردم اعدام نمی خواستند.مردم محاکمه و دادخواهی و افشا می خواستند.استقرار آزادی را خواستار بودند.
بهمن در راه که همه کسان را هراس زده میکند،و این بار دیگر خونریز و خونخواه جلوه میکند با دعا و آرزو و نصیحت و پند و اندرز مخملین و مامانی نمی شود..باید نازنینش کرد تا اینبار انقلاب گل و زندگی و شادی بشود.مردم به نیروی اتمی میمانند/مخرب و سازنده/.مردم به هر دو کار تواناییند: گل کاشتن و به گه کشیدن! بیم و پروا تدبیر نیست. جز تداوم سکون و فلج نیست.شهامت و جسارت و حرکت وقبول مسئولیت باید تا، انرا دادگستر و داد خواه و دادگر کرد.
با ده ها طفره از این ناگزیر ما جز به بر هر دم هولناک تر کردن آن کاری نمیکنیم...
روایت تاریخ انقلاب آزادی خواهانه و جمهوری خواه ایران، روایت تاریخی نه ارتجاع بویناک حاکم بر ایران و نه/ضد انقلاب مغلوب،متواری و ورشکسته ایران نیست.
انبوه جعلیات و تبلیغات رزیم و شرکا، و نیز مخالفین نابکار و دروغ باف یا ابله و منگ آنان، قادر به خاموش کردن این واقعیت تاریخی آشکار نخواهند بود که تمامی بنیان فاسد جهل و ضلالت آخوندی و آخوند،واصناف و طبقات تحول ناپذیر و جاهل و فاسدو رذل وابسته به آنان- در آهنگ پر شتاب پیشرفت دوران پیش از انقلاب ، غلیرعم حمایت مشروط و کثیف رزیم شاه به لشگر شیخان، وابستگان بازاری و نوکران چاقوکش وابسته به ایندو، همه، مقابله با آزادیخواهی و آزادیخواهان راستین ایران -گرچه اندک، گرچه پراکنده و درصفوف متنوع- اما، روح دمنده و توفنده انقلاب بهمن ،بوده است .
گندابیان آخوندی - اسلامی در غرقاب زوال نهایی بودند. ناسیونالیسمبود، کمونیسم بود، نفت بود، بازار اسلحه بود، دانش بود، آزادیخواهی، پشرفتو ترقی و استقلال طلبی ایه بشتر،برابری و آزادی جنسی بهتر بود.مارکسسیم ونوگرایی اسلامی، حتی کوفت و زهر مار خواهی بود بود ولی آخوند و مسجد واقعا به هیچ کجای هیچ کس نبود! گرچه آنان در تمام تاریخ ایران در هر رویداد و شورش وانقلابی، با دنیک و دستک همیشه خود را نخود آش میکنندو خود را به میان معرکه میاندازند -اما آنن دیگر جز مستراح داران مسجدهای ایران بیش نبودند. تمام گه بنیاد بنیان شاه و شیخ همیشه از نیاز متمم و مکمل آنها به خرد کردن شهروند آزاد و فرامندو نوین ایرانی ، و تبدیل ملت در زیر یوغ خدا و شاه و تقدسات مهمل، به امت و رعیت سرچشمه میگیرد.
از همان آغاز توفان جنبش زرف و اصیل[ ناگزیر] انقلاب بهمن- در اولین تحصن دانشجویی هزار شمارگان و ادامه دار پس از ده ها در محوطه چمن اکنون سی سال اشغالی دانشگاه تهران، » شاه شاهان « دست به انجای حزب الله شد. اگر یادم باشد ،این انجا بود که اولین بار دسته چاقو کشان و سنگ پران و اراذل و اوباش ساواک با شعار حزب فقط حزب الله [ ان موقع پیش از خمینی و سایر قضایا و بلایا ] علیه اجتماعات و تظاهرات ما وارد میدان شدند.!
وقتی شاه زیر فشار جنبش دموکراتیک و زیر انحرافی که خود برای مقابله با ما ساخت، زه زد، آخوندها کار نابودی جنبش دموکراتیک و بقای خود را بدست گرفتند.برای دربانان بیشآبگاهای عمومی ، اکنون که شاه قادر به مهارنبود، یک فرصت نامنتظر یافته بودند .انان مرده بودند. "کارشان تمام بود". سیفون کشیده شده بود! جهالت و غفلت مرگبار عوام [ و انبوه خواص رقت بار ] کفایت کرد...و آنان با تمام قوا،تخت گاز، "تا خون در رگ" باید میکشتند و میسوزاندند تا بمانند و غارت کنند و از خلقی برده و بنده بسازند..و بمانند.
جهنم و بهشت ؟ آری ! جهنم، همین جا برای مردمان ایران و بهشت هم بر همین خاک و زمین و زمان ، با زنده بگور کردن و قتل عام ایرانیان..در جهنم زیر و روی همین خاک.
مردمان کشوری پهناور و و قدرتمند و دارا و رو به رشد و رو به شهروندی چهانی،که با تغییر نظم سیاسی در کار برداشتن آخرین مانع بودند - درست به همان دلیل فقدان و سرکوبی بنیاده های دمکراتیک سیاسی - مدنی/ با پرچم خورشید سیاه و عقربین انسانخواری گورکن به پای خود راهی گورستان شد .» یادتان هست ؟!« سرزمینی سراسر به غرقاب جنایت و مردمی سراپا به انحطاط و تباهی فرو شدند..
آما اکنون ...سالهاست که حتی جلادان رزیم هم برای خود در رژیم کار می کنند، نه برای رژیم.آنها خوب میدانند که آنجا و ان زمان که رهبرانشان را حتی راه گریز به » دره بقاع ن لبنان هم نیست، انان باید بارشان را تا میتوانند بار بزنند...ما مردم ایران را به پی یافت یکایک آنان پیمان خو اهیم خواست.
انقلاب جمهور ی خواه و دموکراتیک ایران در نطفه به خون و چرک تپیده بهمن ایران بدست قصابان آخوندی- اسلامی-عربی را، انقلابی خونریز خواندن-بجای ضد انقلاب فراجناینکار اسلامی-/ اگر از سر کینه ، تحمیق و تحریف و یا شایبه دشمنانه و مغرضانه نباشد/ یک بد خوانی و کزبینی ست.یک حماقت است.انقلاب ها هیچ یک خونریز نیستند.این رهبران دژخیم ضد انقلابی خونخوار و مزدوران و بت پرستان انانند که انقلاب و انقلابیون را ، با به خدمت گرفتن مردم در خلسه از جادوی انقلاب، با بیم و آرزوی از کف ندادن این رویا، یا به خدمت خون یا بخون میکشند.این تجربه تاریخی که انقلاب فرزندان خود را میخورد به معنای ان نیست که همه انقلابها آدمخوار یا سرکرده همه انقلابها همیشه ادمخوارند! نمونه های پر شمار از انقلاب د رتاریخ ملت ها بر این فرخندگیش گواهند.چرا که انقلاب یک انتخاب نیست.همیشه اخرین و گریزناپذیرترین انخاب ملی- و یادتان باشد،گزینش ناگذیر یک خلق و مردم است که به انان تحمیل میشود.
و این واقعی ترین ، همه یرسی همه همه پرسی ها ست.بیشترین مردم با تمام احساس و عقل و غریزه وتما م تاریخ مشترکشان به دوره ای تف و پشت میکنند و میگویند نه!!..اما آری نگفته اند.
برخی انقلابها از این مرز به پرتگاه ضد انقلاب می افتند که مردم را به آری گفتن به نو دشمنان مردم میکشانند.تمامی تاریخ گواه هست که انقلابها اندک برخطا و توهم بوده اند.این ضد انقلابیان نو حاکم دشمن مردمند که انقلاب را گاه به چرخ گوشت انسانی تبدیل میکنند.
ایرانیان پس چندین تجربه . دو تجربه شکست تلخ انقلاب مشروطیت و شکست خونین و خونبار از مشروعیت ، آیا در این نوبت نهایی باز به دو سد شاه و شبخ و هرچه بوی انان دارد مجال هزار باره خواهد داد ؟یا این بار شانس را بیکبار به آزادی -استقلال -جمهوری دادگر ایرانی می دهد؟
تا پایان عفونت اسلامی، تا نو انسانی ایرانی ، بجان امدگان ایرانی نومید نشویم !
فریدون فروردین- ماه مه دو هزارو پنج
بشوریم و بکوبم و خود را رها کنیم.
فریدون بیست هفت فوریه دوهزار و یازده
|
نویسنده: مهم نیس
|
۶ اسفند ۱٣٨۹
|
عنوان: خودت/مانی/سرگشاده یا نه با مانی |
من تمومش نکردم تو دومی هست که امروز نفسم تنگ میشه/دو تا پاراکوفت نخونده بگم..رودست نداره!توپه!توپی!بکوب تانفس هس ت رها
|
نویسنده: مانی مزدک بابک...
|
۲۰ بهمن ۱٣٨۹
|
عنوان: نگفتمت؟! |
خلافت کنندگان فراجنایتکار سی سال اسلامی اخوندی سپاهی بازاری!
خامنه ای ! سرکفتار خرد ومچاله و مغلوب
اشغالگران،شکنجه گران، جلادان، ادمکشان، چپاولگران، منحط و تباه کنندگان لحظه لحظه جان و مال و حیات وشان و ارج میلیونها انسان،قتل عام گران مستمر سه ده ملت وملک وتمدن ایران و ایرانی ،!
تخریب وکشتارگران نامی ، مرگ و جنگ و اتش افروزان شهره ی صد مرز و گستره، هزار گوشه جهان!
ننگین انسان-درندگان چنگ و دندان ریخته ؛ شرب و شراب تان خون و، شکنجه و تجاوز!
گراز راهزنان سیراب ناپذیر خورد و/ چریدن و چرا، بلع و بلعیدن و سپوختن !اختاپوس زادگان تشنگی ناپذیر دارایی زر وزور و امتیاز و نام
عجوزگان و اهریمنان فاش و رسوا والوده و بویناک ! بزم تان بر گور. معبدتان گورستان. معبود و معشوقتان جسد جنازه ومرده / رقص و نوا و نی تان زوزه و ضجه و شیون/
شمایان آرمانتان انهدام بشریت، ادمیت، انسانیت ومهرو زیبایی و شادی و افرینش، کسب و کارتان ویرانی و سوحتن و کشتن و ربودن دقایقتان مکر سالوس و دروغ و دروغ و دروغ، حاشا و انکار و طفره
کفتاران ، همد ستان ،آستان بوسان ،جیره خواران، روبهکان بی مقدار لاشخوار وپسله لیس، آرایندگان وارایشگران بارگاه پلشت و پلیدی و پلشتا !
همگان تان اکنون نیک دانسته اید که امواج طوفان این اقیانوس آبی مرز و قاره شکن / اتشفشان این دماوند از خواب هزاره گان برامده /این البرز و زاگرس به صف شده / خیز وخیزاب و خروش شگرف وشگفت گام های برامدن غولی ست از آرمون شکست تلخ دریای انقلاب مشروطه برامده و از کوه و بیشه زار نبرد خونین انقلاب بهمن /انقلاب جمهوریخواه و آزادیخواهانه بخون و چرک وبربریت کشیده شده به دست شما قصابان آخوندی-اسلامی / برگذشته وسرانجام اکنون به باروت آزادی ودادگری و جمهوری به فلات انقلاب نوین و نهایی ایران فرود امده . همه توان همه تجربه همه رویینه. شما اهرمنان رویارو: رقت انگیز بی راه پیش وپس بی گزیر و گزینه و گذر و گذرگاه!
هم میهن آیا نه چنین است ؟آیا میتواند بجز این باشد؟
و تو خامنه ای ! سرکفتار خرد ومچاله و مغلوب
پشمک و پیله ناچیز و زبون که سالها حتی یارای زدودن مدفوعت نیست، گرچه ترا و مدفوعت را با هم تفاوتی نیست . « گاو گند چاله دهان» چه کنی جز انکه کابوسی چنین را بخود و هشت و نه کرکس پشم و پشمینه سوخته ناچیز هنوزباقیمانده پیرامونت فکاهه و شوخی بدانی و بخوانی! به این « غول - آبی – زیبا » که اکنون حتی سنگینی سایه وگرمای دم اتشینش بر آستانه مغاکت فراز آمده ؛ *
عرش اعلی جنایت
خمینی
وتو و دودمان اخوندی و اسلامی
جنایت تا غیرممکن بی نهایت
سه انقلاب همزمان بر در میکوبد.
تو یکی اکنون هیچ کسی ، دیگر نیستی . غباری . پودی. تا نوبت دودمان همگنانت برسد نخست تو. سپس ..خواهد امد یکان یکان گله به گله
|
نویسنده: دادنوش
|
۲۰ بهمن ۱٣٨۹
|
عنوان: از بهمن انقلاب تا فروردین آزادی |
از بهمن انقلاب تا فروردین آزادی/ ایران به پیش
|
نویسنده: مهر سیامک
|
۱٨ بهمن ۱٣٨۹
|
عنوان: از بهمن انقلاب تا فروردین آزادی |
از بهمن انقلاب تا فروردین آزادی برای پایان ننگ سی و دوساله یکدم از پای نیایستیم
|
نویسنده: یارو
|
۱۴ بهمن ۱٣٨۹
|
عنوان: آذرخش آبی انقلاب فروردینی ایران را برافروزیم! |
آذرخش آبی انقلاب فروردینی ایران را برافروزیم
|
نویسنده: یارو
|
۱٣ بهمن ۱٣٨۹
|
عنوان: هنگامه ایرانی-انسانی این بار خاک را آسمانی می کنیم |
« گداخت جان که شود کار» ما « تمام و نشد»
هزار سال« بسوختیم دراین آرزوی » ناب« و نشد»
مهر آرزو مایه پیامی /هشدارنامه ای/ در نوطوفان تاریخی آغاز شده / تنها و فقط / به همگی هم سرزمینان جوان و نوجوان میهن/ این تاکنون زندگی سوخته –باختگان بتمامی بی تقصیر که همچنان و هنوز درخطر آنانند که در گرداب ، دربیراهه کژگفتار و کردار و پندار، برکج راه و جاده طوع وترس و تسلیم وتزویر بزرگسالان این زاد و بوم – یکبار دیگر پژمرده و پرپر و بریشیده، تلف و تباه وتلاشیده شوند
همدلانه پیامی بویژه به دانش آموزان و دانش جویان و دانایی آموختگان در تلاش زاد و رود زندگی / در خون ومبارزه / در جنگ و گریز/ برای رهایی وبهزیستی وبهروزی
نازنینان جوان و نوجوان ایرانی ! شما این روزها در هرجا و هر کس که هستید دست کم بخوبی دریافته اید که رویدادی غیرعادی در کشور و کوچه و خیابان و خانه، زمانی ست همه چیزوکس را بشکلی ناگهانی، تند و شدید میتوفد و دگرگون میکند . اندکند کسانی از شما که اسمش را ندانند یا نشنیده باشند: انقلاب . من برایم بسیار حیاتی ست حتی برای ان کسان از شما که اولین بار در اینجا با نام ان آشنا میشوند از ان سخن بگویم؛ گرچه در تب و تاب انقلابی چنین/ به دوره و به تاریخی چنین / اندیشه و خرد ، نقد ومیزان و محک ،تدبیرو سخن و گفتگو را/ مجال و میدان ظهورو راهکار،سامان و سازمان چندان نیست و این همه - درکار و زار کوره اتشین اقدام و جنبش و پویش ، در هیاهوی نبرد و فریاد و فراز، در شعر و شعار، درزخم و شکنجه و گلوله وزندان، در تنگی و تنگنا وجنگ و گریز ،میان دروغ و تحریف و تحمیق و تحکم- گم و گنگ وسرگردان و آمیخته میماند.
هم میهنانان خردسال و برنا / کوشش این پاره نوشتار، همچون پرتاب نشانه وپیام غریق به جزیره افتاده ای به دریا / به مقصد و مقصود بردگان و بندگان سالیان دیده وسالخورده ایرانی، یا جان بدربردگانی که نسل ما بوده ایم نه ، که همه به پروا و پیمان رویینه کردن و افزودن توش وتوان پیکارتاریخ ساز شما، شما جوانان برای بودن و شدن و زندگی وهستی ست . به بازآگاهی و هشیارمندی، به پادزهرافزایی، به از بیخ و بن کنی طاعون سی ساله حکومت و حاکمیت ذبح اسلامی ایرانیان است . این دشوار تلاشی ست انجا که حتی مقاومتگران و رویارویگران دلاور و دلیر صف پیشین و واپسینش و نیز کنونی اش، خود به غرقاب سکون و وپوسیدگی ذاتی شان و ساطور ترور اخوندی- اسلامی – سپاهی فروغلطیده به پور وگور فروشدند و هرگز ونیز اکنون ، گستره و پهنا و ژرف و ژرفای ظلمانی انچه بر تاریخ ما سایه فرافکند را بدرستی ندانستند و یا اندک فرامایه هوشیارشده گانشان از تاریخ وتجربه رویارویی و دلاوری خاطره شستند!
دوران و تاریخی که معصوم ترین وبیش ترین قربانیانش سرانجام شما جوانان و نوجوانان کودک دیروز بوده اید که سراسر عمرتان زیر چنان اسمان و خاک و ادمیان وجنایتکده ای سراپا جذامی ، به تلف و تباهی مطلق گذشت: ساعتی از زندگی شما طبیعی ، انسانی، مدنی نبود . فرزند هرکه که بوده اید ودرهر ناز ونعمتی که زیسته اید در حصارجان سوز و روان نژند حکومت جنایت سالاران ابتذال ورذالت، لجن بویناک ضد بشری ضد اموزش و پرورش وتمدن کش انان ،بامداد تا شامگاه روح وگوش و چشم وپوست واندام تان بر تخت شلاق اذان و روضه و تاسوعا و عاشورا با زوزه و نعره و مرگ، در چنگال سلطه لشگر پلشتینه جانوارانی هیچ کجاآبادین به زبان و اموزه ای جهان و ایران بیگانه و دوزخ آبادین سپری شد. ایرا ن دیو آباد
بر همه چیز و همگان در جغرافیای عفونت بار انباشته از توحش وبربریتی بی حد و مرز درانحطاطی بی نمونه سی سال کابوسین به روزمرگی زیستند ؛ ایران و ایرانی ازتاریخ بیرون شد و بود. قلمروی ازگندابگاه و گندابیان، درچرخه زاد و رود ی نازل تر از گیاه و جانور و حشره با حکمرانانی گندزیست و گنداب ساز وگندابه خو. توحشکده ای تاکنون نادیده ، توحشگرانی هرگز ناشنیده در زیست و ساز و چرخ و گردش نظم ونظامی همه فراهذیانی - فرا کابوسی
.
پاک جانان نوجوان و جوان دانشجو بگذارید بگویمتان بر ما چرا و چگونه چنین گذشت ، اکنون چه میگذرد تا نگذارید پس از این هم چنان و همچنان بگذرد
|
نویسنده: یارو
|
۱٣ بهمن ۱٣٨۹
|
عنوان: هنگامه ایرانی-انسانی این بار خاک را آسمانی می کنیم |
« گداخت جان که شود کار» ما « تمام و نشد»
هزار سال« بسوختیم دراین آرزوی » ناب« و نشد»
مهر آرزو مایه پیامی /هشدارنامه ای/ در نوطوفان تاریخی آغاز شده / تنها و فقط / به همگی هم سرزمینان جوان و نوجوان میهن/ این تاکنون زندگی سوخته –باختگان بتمامی بی تقصیر که همچنان و هنوز درخطر آنانند که در گرداب ، دربیراهه کژگفتار و کردار و پندار، برکج راه و جاده طوع وترس و تسلیم وتزویر بزرگسالان این زاد و بوم – یکبار دیگر پژمرده و پرپر و بریشیده، تلف و تباه وتلاشیده شوند
همدلانه پیامی بویژه به دانش آموزان و دانش جویان و دانایی آموختگان در تلاش زاد و رود زندگی / در خون ومبارزه / در جنگ و گریز/ برای رهایی وبهزیستی وبهروزی
نازنینان جوان و نوجوان ایرانی ! شما این روزها در هرجا و هر کس که هستید دست کم بخوبی دریافته اید که رویدادی غیرعادی در کشور و کوچه و خیابان و خانه، زمانی ست همه چیزوکس را بشکلی ناگهانی، تند و شدید میتوفد و دگرگون میکند . اندکند کسانی از شما که اسمش را ندانند یا نشنیده باشند: انقلاب . من برایم بسیار حیاتی ست حتی برای ان کسان از شما که اولین بار در اینجا با نام ان آشنا میشوند از ان سخن بگویم؛ گرچه در تب و تاب انقلابی چنین/ به دوره و به تاریخی چنین / اندیشه و خرد ، نقد ومیزان و محک ،تدبیرو سخن و گفتگو را/ مجال و میدان ظهورو راهکار،سامان و سازمان چندان نیست و این همه - درکار و زار کوره اتشین اقدام و جنبش و پویش ، در هیاهوی نبرد و فریاد و فراز، در شعر و شعار، درزخم و شکنجه و گلوله وزندان، در تنگی و تنگنا وجنگ و گریز ،میان دروغ و تحریف و تحمیق و تحکم- گم و گنگ وسرگردان و آمیخته میماند.
هم میهنانان خردسال و برنا / کوشش این پاره نوشتار، همچون پرتاب نشانه وپیام غریق به جزیره افتاده ای به دریا / به مقصد و مقصود بردگان و بندگان سالیان دیده وسالخورده ایرانی، یا جان بدربردگانی که نسل ما بوده ایم نه ، که همه به پروا و پیمان رویینه کردن و افزودن توش وتوان پیکارتاریخ ساز شما، شما جوانان برای بودن و شدن و زندگی وهستی ست . به بازآگاهی و هشیارمندی، به پادزهرافزایی، به از بیخ و بن کنی طاعون سی ساله حکومت و حاکمیت ذبح اسلامی ایرانیان است . این دشوار تلاشی ست انجا که حتی مقاومتگران و رویارویگران دلاور و دلیر صف پیشین و واپسینش و نیز کنونی اش، خود به غرقاب سکون و وپوسیدگی ذاتی شان و ساطور ترور اخوندی- اسلامی – سپاهی فروغلطیده به پور وگور فروشدند و هرگز ونیز اکنون ، گستره و پهنا و ژرف و ژرفای ظلمانی انچه بر تاریخ ما سایه فرافکند را بدرستی ندانستند و یا اندک فرامایه هوشیارشده گانشان از تاریخ وتجربه رویارویی و دلاوری خاطره شستند!
دوران و تاریخی که معصوم ترین وبیش ترین قربانیانش سرانجام شما جوانان و نوجوانان کودک دیروز بوده اید که سراسر عمرتان زیر چنان اسمان و خاک و ادمیان وجنایتکده ای سراپا جذامی ، به تلف و تباهی مطلق گذشت: ساعتی از زندگی شما طبیعی ، انسانی، مدنی نبود . فرزند هرکه که بوده اید ودرهر ناز ونعمتی که زیسته اید در حصارجان سوز و روان نژند حکومت جنایت سالاران ابتذال ورذالت، لجن بویناک ضد بشری ضد اموزش و پرورش وتمدن کش انان ،بامداد تا شامگاه روح وگوش و چشم وپوست واندام تان بر تخت شلاق اذان و روضه و تاسوعا و عاشورا با زوزه و نعره و مرگ، در چنگال سلطه لشگر پلشتینه جانوارانی هیچ کجاآبادین به زبان و اموزه ای جهان و ایران بیگانه و دوزخ آبادین سپری شد. ایرا ن دیو آباد
بر همه چیز و همگان در جغرافیای عفونت بار انباشته از توحش وبربریتی بی حد و مرز درانحطاطی بی نمونه سی سال کابوسین به روزمرگی زیستند ؛ ایران و ایرانی ازتاریخ بیرون شد و بود. قلمروی ازگندابگاه و گندابیان، درچرخه زاد و رود ی نازل تر از گیاه و جانور و حشره با حکمرانانی گندزیست و گنداب ساز وگندابه خو. توحشکده ای تاکنون نادیده ، توحشگرانی هرگز ناشنیده در زیست و ساز و چرخ و گردش نظم ونظامی همه فراهذیانی - فرا کابوسی
.
پاک جانان نوجوان و جوان دانشجو بگذارید بگویمتان بر ما چرا و چگونه چنین گذشت ، اکنون چه میگذرد تا نگذارید پس از این هم چنان و همچنان بگذرد
|
نویسنده: فریدون فرودین
|
۱٣ بهمن ۱٣٨۹
|
عنوان: آیا این سپیده دم افتاب انقلاب آبی جهانی ایرانی ست |
آیا این سپیده دم آفتاب انقلاب آبی جهانی ایرانی ست
|
نویسنده: فریدون فروردین
|
۱۰ بهمن ۱٣٨۹
|
عنوان: این پیش لرزه های بزرک آذرخش انقلاب آبی ایران است |
اینک این ست هنگام واین جاست گران- آوردگاه رزم نهایی رهایی ایرانی
اینک چهار شنبه شب سوری سرخ و سوزان و پر هیاهوی آبی- جامگان ایران
لا به لای شاخه شاخه خاک جنگل مه آلود آغشته به باران ومه و مهتاب
اکنون هنگام و هنگامه فردوسی
سراسر زاد و رود کار زار تدارک نوروز برگ رنگ
تا بهار ایرانی پس از هزار سال ، بر آسمان برشود
بهمن هنگامه همگان، همه یورش ، نبرد و این نوبه پیروزی آفتابین ایرانی
سپیده دم گرم و روشن و دریا رنگ انقلاب
تا آفتاب ازادی
تا پایان دیو و دد و دزد
تا نابود پلید و پلشت و پلشتا
تا فروردین رهایی بر گستره فلات و اقیانوس ایران
فریدون فروردین
|
نویسنده: سپیده
|
۲۷ آذر ۱٣٨۹
|
عنوان: احترام به عقاید |
علیرضا گرامی احترام به عقاید دیگران بنظر من درست نیست چرا باید به عقایدی که ضد بشری هستند احترام گذاشت؟ احترام یعنی چی؟! باید در برابر عقاید ضد بشری مقابله کرد اما با آنها غیر انسانی و غیر دمکراتیک برخورد نکرد.
دیگر اینکه بنظر من نوشته های آقای مانی رنگ و بوی هیچ دینی را ندارد مگر نهیب زدن برای توجه به فرهنگ و تاریخ ایران برای ایرانی
|
نویسنده: حميد فردي پور
|
۱۶ آذر ۱٣٨۹
|
عنوان: متهم |
بنده مزاحم شما شدم تا در مورد مسابقه ادبي چراغ مطالعه چيزهايي به شما بگويم ابتدا شما را به ديدن بيانيه دوم گروه داوران اين مسابقه دعوت ميكنم
[ فضای بیشتر داستانها را از "فراموشی" تا "هزاره ی سرگردان" : راویهای روانپریش و فضاهای سرد و ناامن و اذهان آشفتهای پر کرده بودند که راه و سیاهیهایی را که به هم میآورند با تضادهایی روشنفکرانه به بن بست میرسانند و هم آینه ی کُرال مدرنیزهای می شوند که خیانت و هراس را آبستن دارند:::::آن هم با بازآفرینی هنرمندانهی شخصیتهایی منفعل که اسیر روزمرگی های خود هستند و هیچ تلاشی برای رهایی از این وضعیت امروزی نمی کنند.شخصیت هایی که گاه زنی رنجور است که بعد از مرگ دخترش هنوز نتوانسته یا نخواسته با واقعیت کنار بیاید و گاهی هم روح انسانی است که پس از سقوط از بلندی و پاشیده شدن مغزش بر آسفالت خیابان هنوز نگرانیهای زمینی خود را دارد و یا مرد افسردهای که همه ی آن چیزی که می تواند از احساس خود بیان کند این جمله است : "خسته ام . فقط همین!"
و باز هم انسان ها در چرخه ی بی حاصل جستجو دچار سرگیجه می شوند.یا در نهایت تسلیم شده و به رویا و هذیان لذتناکی پناه می برند.چه خوب افتاده و ستایش گریم که اینها نگاههای همواره نو راویان پیشرویست که هوا و هراس عصر خویش را به پیشگاه کلمه می آورند.]
كه در بيانيه اولي خود كه چند ساعتي بيشتر باقي نماند اين جمله هم بود :
{گاهی یک شیزوفرنیک که با شخصیت های چندگانه اش درگیر شده است}
كه بعد از تذكر من كه شيزوفرني اصلا چند شخصيتي نيست و بيماري چند شخصيتي خود يك بيماري بسيار نادر است بيانيه خود را اصلاح كردن.حالا نكته اينجاست كه اين داوران چگونه با اين اطلاعات خود به راحتي از اصطلاح روان پريش استفاده ميكنند.
من از انها چندين بار اين سوال را كردم اما حتي نظر مرا در قسمت نظرات خود ثبت هم نكردن چه برسد به جواب دادن.حتي من با اسمي متفاوت پرسيدم ايا شما صادق هدايت را يك روان پريش ميدانيد كه اين نظر من هم ثبت نشد تنها تشكرها را ثبت ميكردن.انها حتي قرار بود مسابقه خود را پايان شهريور تمام كنند اما اول مهرماه يك ماه ان را بدون خبر قبلي تمديد كردند حال كه من و امثال من تا اخرين لحظه روي داستان خود كار ميكرديم و باز جاي كار كردن داشت در كل ما متهمان به روان پريشي و شيزوفرني خيالي انها براحتي خط خورديم در صورتي كه معلوم نيست انها همانند شيزوفرن كه با چند شخصيتي اشتباه گرفته بودن روان پريش را با چه چيزي اشتباه گرفتن. لطفا اگر ميشود شما من را راهنمايي كنيد.
|
نویسنده: Nory
|
٣۰ آبان ۱٣٨۹
|
عنوان: tshakor |
درود بر جناب میرزا آقا ما نی
مقاله قرارداد با اعراب شما را خواندم و لذت بردم.
میدا نید وقتی ملت ایران نماز میخوانند و در اذان هم میگویند "اشدو الله علی ان ولی الله"
آیا منظور اینست که خدا هنوز بالغ نشده و سفیه هست و به یک ولی احتیاج دارد؟
راستی چرا خدا به ولی احتیاج دارد؟ اگه هم خدا هنوز بالغ نشده و به ولی احتیاج دارد، چرا علی؟ آیا علی آن شخصی نبود که
به اعتراف خودش " در یک روز ۸۰۰ نفر را یکی یکی سر برید و در چاه ریخت ؟
اگر هم خدا به ولی احتیاج دارد، چرا علی؟
آیا میدانید که ملت ایران مستراح خود را در ایران میسازند و قبله در عربستان میباشد؟
آیا میدانید ملت ایران روزی ۵ یا ۶ بار مدفوع و ادرار را بر خاک ایران میکنند ولی سر را بر خاک عربستان میگذرند؟ (مهر نماز)
آیا میدانید ملت ایران خودشان را آلت تناسلی عربها میداند؟ و نام آلت تناسلی عربها را بر خود میگذارند (ابول قاسم، ابول فضل، ابول حسن)
آیا میدانید ملت ایران خواهر و دخترشان را با اعراب میدهند که باهم بخوابند و بچه آنها سید شود؟
آیا میدانید در سالی که در بم زلزله آمد و ۴۰،۰۰۰ نفر کشته شدند، 1,900.000 ایرانی در همان سال به عربستان رفتند و ۵ میلیارد دلار خرج کردند؟
راستی چرا اینها را در مقاله ننوشه بودید ؟؟؟
باید بگویم مقاله شما خیلی خوب بود ولی خیلی کم بود
امید از شما خیلی بخوانیم
سپاس
نوری
|
نویسنده: جواد مفرد کهلان
|
۹ آبان ۱٣٨۹
|
عنوان: احتیاط در کار برد منفی نگرانه عنوان تازی |
با درود
واژه تازی که مدتها در ریشه و تاریخ آن گشته ام و پورداود هم به حدس نظری در باب آن داده است مربوط به اعراب نیست بلکه مربوط به مردمان سامی (آرامی و کلدانی و..) در بین النهرین خصوصاً در بابل بوده است. یک منبع کهن چینی بابلی ها تایوچی و وندیداد ایشان را تئوژی یعنی مردم مار پرست (مردوک/ضحاک پرست= ضحاک ماروش پرست)می نامند. ضمنا اینکه ایران ما ایران اعراب جنوب نفت خیز هم هست و نژادمان ز ایران و از ترک و از تازیان. محمد و اعراب ظالم دوره خلفا رفته اند. کافی است سیلاب اصلاحات از بالا و پایین جاری شود و به سوی سازندگی برویم و دین از صلبیت و حاکمیت خارج شود.
|
نویسنده: جواد مفرد کهلان
|
۲ آبان ۱٣٨۹
|
عنوان: اهورامزدا |
اهورامزدا هم کاره ای نبود. به تقدیس این هم نپردازیم، اگر هم اسمش به معنی خدای دانایی باشد. مردم و مغزها و تجارب علمی و فنی است که قالب را پُر میکند. اهورامزدایی که عالم دهر قرون گذشته هم تویش اسکان گرفته باشد، قابل تقدیس نیست.
|
نویسنده: iranmovemnt
|
۲۲ مهر ۱٣٨۹
|
عنوان: vshgi |
نقل از رساله العرفا وتذکره اولیاء:
شیخ ابو سعیددریسی از بزرگان عرفا و از مراجع اعظم دین وفلسفه و نجوم در عصرهارون بود که بیش از هفتاد رساله و کتاب نوشت بطوریکه آفاق زمانه و شهرت او زبانزد عام وخاص ووالیان حکومت آستانبوس کرسی وی بودند اگرچه شیخ درداردنیا تشکچه ای باریک بیش نداشت.
اورا گفتند : " علت چیست که از مال دنیا بریده ای و از دوستان اهل بیت دوری جستی و از مناصب حکومت پرهیز داری. با تانی و طمانینه گفت ":
"دین و فلسفه وحکمت و عرفان و نجوم را تا بآخرپیمودم تا بدانستم مسلمانی و دینداری جز با ریا و فریب انس ندارد وبر آنچه گویند عمل نکنندو اندیشه خیانت بر پایه حکومت ونصایح اکابرشان بر ریا و عمل ناپسند استوار است وبر هر عمل ناپسندی حدیثی آسمانی بیابند.برناموس همکیش خود همچون جد خود که بر زن پسر خوانده اش چنگ انداخت نظر کنند و ناموس سایر ادیان را چون مال مصادره شده پندارندوبر هر سخن بی روائی قید الهی بیابندو بر جهالت خویش چون تازیان بر مرکب کبریا و سریر قدرت را سواروسربه عرش به سایند و بی مهابا معرکه علم وبصیرت را مهلکه جهالت سازندوخجل نشوند و کرارا بر طبل منابر که مرکز توشیح مواعظ کاسبکارانه دینداری است می کوبند.اکابردینی تهی مغزو بیمار گونه هستند اما همیشه برای امت دارو می پیچند . در حالیکه شجره انساب بسیاری از آنان نامعلوم است برای امت بخت برگشته شفاعت اولیا می طلبند ونسب را که درچهار پایان نیزاز ذکور دانند به مادراطلاق کنند و چنان داد سخن از عالم ذر سر می دهند که گوئی لحظه ای پیش با اصحاب بهشت دمخور بوده اند .تلون مزاج و تذبذب اندیشه شان چنان است که یار غارویاورانس ومراد شیطان ومرید قدرت ومعبود بتان شوند و در خلوت وخولوط شیطان شایستگی ورود به مکتب شان را ندارد.بیک مجلس سگی را پیامبر و پیامبری را لعن کنند وزهد و زاهدی در خلوت اغیاربه کفرولعن و میخوارگی و سرمستی بدل شود و یک پری پیکر زمینی را به صدها حوری بهشتی نفروشند که خود بیش از امت خویش بر فریب دو جهانی اگاهند ! و لهو ولعب و بازی با خواجه و غلام بچگان را به معاد و قیامت تعطیل نکنند بطوریکه پرندگان و حیوش خانگی نیز از شهوت این مکاران دین باز در امان نیستند !!
لذا بر این شدم که خودرا از جهالت ابدی برهانم و بر سودای مادیگری جهان سر تعظیم دارم تا شاید از ننگ حماقت دینداری وفریب امت غافل باشم."
|
نویسنده: برزین آذرمهر)
|
۱۵ مهر ۱٣٨۹
|
عنوان: با درود و سپاس |
هجویه
اهل سجاده سگی هرزه مرض
حیله گر ،بدخواه،
بد کین و غرض،
به شبانی رمه خو کرده،
وندرو گرگی بزخو کرده؛
دست ورو شسته، حیا داده به باد
آبرو خورده و
هم،
قی کرده،
به هوای چه ؟ندانم ،شاید،
تکه نانی ز تنوری موعود،
گشته در مضحکه ی ملک ِ ز نیرنگ، به بند
از دف و نای چو خود مطربکی
رقاصک!
من که در بهتم و حیرت هم از این خوشرقصی
هم به دل دارم از این حیله و ترفند گزند،
چون یکی دانه که بر تابه
ندارم آرام
دائم از خشم به خود می گویم:
وه چه نامردی و نامردمیاش بود به کار،
چه نکو دید نهان پویه
در او
این سیرت،
چه به جا خواند ،همو
این تنه را
عبا سگ!
از پی آن همه سال و مه آغشته به خون،
چه حکایتها مانده ست هنوز،
و چه خونین اثری،
زان فرو مایه که افکند به شر،
ازسر ِ خیره سری
بر هر آن کشته و خرمن شرری؛
وچنان اهرمنی مردم خوار،
سایه افکند به هر بام و دری؛
و هزاران را بفکند به بند،
بی که آید ازآنان خبری؛
هر رهی بُد به جهان،
بست، مگر
راه سرگشتگی و دربدری؛
وچهها نتوان گفت،
زان همه کینه و آشوب
که انگیخت،
چو دود؛
وان بدیها که
به عالم تازاند؛
وان ستمها
که به زندانها راند؛
درشب بیسحری...
چه بگویم یارا
هجو من نیست اگر درخور او
لایقش
غایط هر گاو و خری!
روزگاری،
آری،
می گویند،
کاین دغل
مردک ِ درویشی بود،
شیخک ِ شوخ ِخوش اندیشی بود،
ظاهری داشت به مانند ِ همه،
چون شبانی همه در فکر رمه،
زیر آن پوشش و
لعاب دروغ،
کس نمی برد گمان
این باشد؛
با نحیفان به سر کین باشد
لیک افسوس که دیری نگذشت
بخت بر گشت و
ورق هم بر گشت؛
پشت چون کرد به خیل ِ مردم،
ریشه ی مردمیاش هم شد
گم!
سر ِ خر را به نهیبی کج کرد،
با ره و رهرو و رهجو لج کرد،
ساز دیگرزدو
شد راه ِ د گر
ره کشانید به بیراه ِ دگر،
رنگ و نیرنگ شد اندر کارش
هم در اندیشه و هم گفتارش
آبروئیش اگربود به رو
شد در آنجا که نبایست،
فرو !
و بدین راه و نمط
کرد مرسوم همه کار ِ غلط،
دست بگشاد به هر کار ِخطا
شد به گیتی دد ِ انگشت نما؛
تا توانست به یاران بد کرد
عاشقان را همه جا گردن زد؛
سادگان را به یکی وعده فریفت
زهر در جام تن و جانشان ریخت؛
کردشان با غل و زنجیر اسیر،
کرد از هستی خودشان هم سیر؛
آخر کار
چه ادباری شد!
آب روشن،
چه لجنزاری شد!
این گل سر سبد عالم و دهر
پوست انداخته و
ماری شد!
افعی زهری قهاری
شد!
درد این است ،
اگر چاره و درمان نشود؟
شیوه ی مردمی اش،
شیوه یِ دوران نشود؟
باز در گردش ودر پیچش کار
این خطرراه گشایدهر بار:
"خون قدرت چو بجوشد
در رگ
گرگ ِ خو نخواره تراود،
ا ز سگ! "
برزین آذر مهر
|
نویسنده: محمد
|
۱۵ مهر ۱٣٨۹
|
عنوان: خبر |
فرصت استثنائی برای جنبش سبز... ايرانيان ساکن امارات و تماشاگران بازی ايران و برزيل
چشم دنيا برای نود دقيقه به ما دوخته خواهد شد. هموطنان بيشمار ما در امارات، دوبی، شارجه، ابوظبی، قطر، بحرين و هر ايرانی پاک نهاد و وطن دوست ديگری که فردا به استاديوم برای تماشای بازی می رود، وظيفه دارد از اين موقعيت استثنائی و بی نظير استفاده کند و در غياب ماموران امنيتی و دست کوتاه رژيم، و در مقابل دوربين های تلويزونی دنيا و چشمهای جهانيان و نگاه های خانواده های کشته شدگان و زندانيان سياسی و هموطنان مظلوم داخل کشور، با هر وسيله و امکان و نمادی، فرياد سبز مردم مظلوم و دربند و تحت ستم مان باشد. اطلاع رسانی، هماهنگی و اقدام کنيم.
با ۲۰۹ امتیاز و ۴۴ نظر فرستاده شده در بخش ورزش
نظرات
سهیلا قدیری دیروز به دار آویخته شد، او تجسم بیپناهترین شهروند ایرانی بود
تابان نت: سهيلا قديري تنهاترين و بي پناه ترين ايراني که زندان هاي کشور تاکنون به خود ديده، ديروز اعدام شد. نه کسي را داشت که براي اعدام نشدنش به دادستان التماس کند و نه حتي بيرون در زندان اوين کسي منتظر بود تا انجام اعدام را به اطلاعش برسانند. کسي بدن بي جان او را تحويل نمي گيرد و هيچ ختمي به خاطر او برگزار نمي شود. از همه درآمدهاي نفتي کشور فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد و از 70 ميليون جمعيت ايران تنها کسي که به او محبت کرد، سربازي بود که دلش آمد صندلي را از زير پاي سهيلا بکشد و به 16 سال بي پناهي و فقر و آوارگي او پايان دهد و او را روانه آن دنيا کرد که مامن زجرکشيدگان و بي پناهان و راه به جايي نبردگان است. سهيلا 16 سال پيش از خانواده يي که هيچ سرمايه مادي و فرهنگي نداشت تا خوب و بد را به او بياموزد، فرار کرد و ميهمان پارک هاي ميدان تجريش شد. حال او يک دختر شهرستاني يا دهاتي با لهجه کردي و لباس هايي بود که به سادگي مي شد دريافت به شمال تهران تعلق ندارد و از اينجا بود که ميهمان ثابت گرسنگي و سرماي زمستان و گرماي تابستان و نگاه کثيف و هرزه رهگذران شد.پس از سال ها آوارگي در حالي که فرزند ناخواسته يي را حمل مي کرد، از سوي پليس دستگير شد و براي اولين بار در زير سقف بازداشتگاه احساس خانه و مامن داشتن را تجربه کرد. به گفته خودش کودک پنج روزه اش را کشت چون تحمل سختي و گرسنگي و آوارگي کشيدن فرزند دلبندش را نداشت. وقتي وکيل در جلسه دادگاه از او مي خواهد که بگويد «دچار جنون شده بودم فرزندم را کشتم»، زير بار نرفت و باز تاکيد کرد من عاشق کودکم بودم زيرا به غير از او کسي را نداشتم ولي نمي خواستم فرزند يک مرد معتاد و يک زن ولگرد بي پناه به روزگار من دچار شود. منطق زن فقيري که در دادگاه تکرار مي کرد من روي سنگفرش هاي خيابان و زير باران بزرگ شده ام، آن کودک بي پناه تر از مادرش را به کام مرگ کشاند و پس از دو سال مادرش نيز به سرنوشت مشابهي دچار شد. اعدام بي پناه ترين ايراني اين سوال را مطرح مي کند که گناه ولگردي و هرزگي يک انسان فقير و بي پناه و راه گم کرده بزرگ تر است يا گناه جامعه ثروتمندي که براي فنا نشدن امثال سهيلا اقدامي نمي کند. قبح فسق و فجور سهيلا زشت تر است يا اينکه کسي در مناطق شمال تهران از شدت گرسنگي به تن فروشي روي آورد. و در نهايت وجود امثال سهيلاي ولگرد و قاتل براي يک جامعه پرادعا و پر از مراسم پرريخت و پاش زشت تر است يا بي تفاوتي نسبت به اينکه در لابه لاي کوچه پس کوچه هاي حوالي ميدان تجريش، انساني در اثر سرماي دي و بهمن چنان به خود بلرزد که براي نمردن از سرما و گرم شدن، هر شب را در خانه يي سپري کند. حال که از فقر و بي پناهي و به تعبير برخي، استضعاف امثال سهيلا احساس گناه نکرديم، از گرسنه ماندن او در خيابان هاي پر از رستوران تجريش شرمنده نشديم، و از اينکه جايي را نداشته تا شب هاي زمستان را در آن سپري کند. فرجام سهيلا قديري و کودک پنج روزه اش ثمره يک بي عدالتي و يک ظلم غدار اجتماعي است که براي سر و سامان و پناه دادن به امثال سهيلا چاره يي نينديشيده. اگر نگاه سنتي خشن و بي عاطفه سياه و سفيد جامعه خود را به تجربه ديگر جوامع متوجه کنيم، درمي يابيم بسياري از کشورها راه حل هايي را تجربه کرده اند. کشورهاي اروپايي مراکزي را داير کرده اند که هدف از سازماندهي آن پناه دادن به کساني است که براي مدت کوتاهي يا اساساً سرپناهي ندارند و بدون سرپناه فنا مي شوند. حتي در کشور ثروتمندي همچون سوئد يا انگليس زناني که در اثر اختلاف خانوادگي از خانه فراري مي شوند به مکان هاي تعريف شده يي هدايت مي شوند تا آرامش بيابند و به زندگي عادي بازگردند.براي جامعه يي که مفتخر است هرساله در مراسم و مناسبت ها تعداد ديگ هاي بار گذاشته شده صدتا صدتا اضافه مي شود و بسياري از نهادها با يکديگر رقابت مي کنند، تامين زندگي دو هزار يا پنج هزار نفر امثال سهيلا هزينه و سازماندهي کمرشکني محسوب نمي شود. اعدام امثال سهيلا به عنوان نماينده فقيرترين اقشار آسيب پذير که از يکي از دورافتاده ترين شهرهاي غرب کشور به تهران پرتاب شده، کدام حس عدالت طلبي کجاي نظام قضايي ما را اقناع مي کند و پاسخ مي گويد. آيا سهيلا قديري شهروند دارنده شناسنامه کشور ايران به خاطر محروميت و فلاکتي که کشيد و نقل آن، اشک همگان را در دادگاه درآورد بايد غرامت دريافت مي کرد يا حکم اعدام. يک هفتادميليونيوم درآمدهاي نفتي ايران که بالغ بر 735 ميليارد دلار مي شود معادل 10 هزار و پانصد دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. سهم سهيلا به عنوان عضوي از جامعه 70 ميليوني ايران با يک حساب سرانگشتي 10500 دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. در شرايطي که بسياري از اقشار جامعه ايران با تحصيل در آموزش و پرورش و تحصيلات دانشگاهي مجاني و با دريافت يارانه هاي بهداشتي، غذايي و دارويي بسيار بيشتر از 10500 دلار از سهم درآمد نفتي تسهيلات دريافت کرده اند، سهيلا به عنوان شهروند جامعه ايران هيچ گاه امکان بهره مندي از هيچ تسهيلات دولتي و ملي را نداشت. به همين لحاظ سهيلا به عنوان کسي که نتوانست از هيچ امکاناتي بهره مند شود، بايد حداقل 10 ميليون و 500 هزار تومان سهم خود را از درآمدهاي نفتي 30 سال گذشته دريافت مي کرد. و نيز به خاطر محروميت هايي که به آن دچار شد و عقب ماندگي و عقب افتادگي مضاعفي را بر او تحميل کرد، مبالغ ديگري را نيز بايد به عنوان خسارت دريافت مي کرد. به اين ترتيب سهيلا با داشتن 10 ميليون و 500 هزار تومان امکان آن را داشت تا اتاقي را اجاره کند، کار شرافتمندانه يي را بيابد و شب ها از گرسنگي و زمستان ها از سرما به خود نلرزد. شايد او مي توانست خانواده يي تشکيل دهد و لذت مادر شدن و همسر بودن را تجربه مي کرد و نيز فرصت مي يافت به جاي کشتن فرزند دلبندش با شيرين زباني و شيطنت هاي کودکانه او آرامش يابد. اما سهيلا به جاي آرامش خانواده و همسر و فرزند، در فشار حلقه طناب دار آرام گرفت. حداقل او ديگر گرسنگي نمي کشد، از سرما به خود نمي لرزد و نگاه هاي هرزه را تحمل نمي کند. بي ترديد در رحمت و غفران خداوند رحمان و رحيم آرامش يافته است.
با ۲۰۷ امتیاز و ۴۶ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات
با این افتضاح قضایی، محسنی اژهای باید برود!
گزارش روز گذشته روزنامه ایران و شرح روند صدور حکم آقای صلواتی، به تنهایی و بدون توضیحات اضافی، خود حکایت از یک افتضاح قضایی می نماید که در پیش چشمان حیرت زده حقوقدانان، وکلا، قضات، مدیران دستگاه قضایی و مردم و ناظران حقوقی بین المللی نمایش داده شده است. علی شکوری راد عضو شورای مرکزی حزب مشارکت، درباره پروندهربایی و صدور حکم بدون محاکمه علیه حزب مشارکت نوشت: در فروردین ماه که کمیسیون ماده ۱۰ احزاب پروانه حزب مشارکت را توقیف کرد و پرونده آن را با تقاضای انحلال به دادگاه فرستاد، وکلای جبهه مشارکت بر اساس تبصره ۲ ماده ۱۵ قانون احزاب نسبت به این تصمیم کمیسیون که بدون ارائه دلیل و سند اتخاذ شده بود در دادگستری اقامه شکایت نمودند. نظر به اینکه در قانون برای رسیدگی به این شکایت سقف زمانی پیش بینی شده بود دادگاه در مهلت مقرر رسیدگی و در تاریخ ۳۱/۵/۱۳۸۹ به نفع جبهه مشارکت حکم صادر نمود وتصمیم کمیسیون ماده ۱۰ مبنی بر توقیف پروانه حزب را باطل اعلام کرد. یکی از وکلای حزب که پیگیر این پرونده بود با پایان مهلت قانونی صدور حکم به داگاه مراجعه و از صدور حکم آگاهی یافته و منتظر ابلاغ آن بود. در این فاصله که هنوز برای ما روشن نیست دقیقا چه روزی، فردی که ادعا می شده است نماینده رئیس قوه قضائیه است به همراهی عده ای دیگر به دادگاه مراجعه کرده و کل پرونده را از قاضی مطالبه کرده و با خود برده اند و تحویل قاضی صلواتی که برای همگان شناخته شده است داده اند و بر اساس گزارش روزنامه ایران وی مبادرت به صدور حکم به تاریخ چند روز قبل از حکم قبلی که از سوی شعبه ۲۷ صادر شده بود نموده است. قاضي صلواتی که پرونده را پس از صدور حکم دادگاه شعبه ۲۷تحویل گرفته است با ربط دادن آن به کیفرخواست غیر قانونی صادره از سوی قاضی مرتضوی که اکنون از سمت قضایی تعلیق شده است بدون رعایت هیچیک از تشریفات قانونی برگزاری محاکم حتی عادی چه برسد به سیاسی و بدون هیچ روند رسیدگی مبادرت به صدور حکم نموده و برخلاف ساده ترین اصل قضایی، حکم خود را در همان مرحله اول قطعی و غیر قابل تجدید نظر خواهی اعلام نموده است. وی در حکم خود علی رغم الزام قانونی هیچ اشاره ای به تاریخ برگزاری دادگاه وحضوری یا غیابی بودن محاکمه نکرده است چرا که دادگاهی که اساساً برگزار نشده است نمی تواند دارای تاریخ و صفت حضوری یا غیابی بودن داشته باشد. علاوه بر این این حکم تا کنون به ذی نفع آن که جبهه مشارکت است ابلاغ نشده است. نکته در خور توجهی که این حوادث را به هم پیوند می دهد این است که از زمان مصاحبه هفته گذشته آقای اژه ای که مورد اعتراض جبهه مشارکت قرار گرفت هیچ صدایی از ایشان وحامیان ایشان در نیامد تا اینکه گزارش مفتضح روزنامه ایران منتشر شد. آنچه آشکار است این است که برای حفظ حیثیت آقای اژه ای از حیثیت دستگاه قضا با بی پروایی زیاد خرج شده است در حالی که ناشی گری به حدی است که این کار نیز افاقه نکرده و با اين افتضاح، آقای اژه ای باید برود .
با ۱۷۲ امتیاز و ۹ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات
بازی ایران و برزیل با نمادها و شعارهای سبز
فردا ایران و برزیل در حالی در امارات به مصاف هم میروند که اکثر کارشناسان بر این باورند که این بازی هدیه داسیلوا رییس جمهور برزیل به احمدی نژاد است. با توجه به پخش مستقیم این دیداراز اکثر کشورها میتواند فرصتی استثنایی باشد برای جنبش سبز که حقانیتش را به دنیا نشان دهد. آوردن نمادهای سبز و عکس شهدای جنبش ضروری است درصورت مقاومت پلیس امارات در برابرنمادهای سبز با شعار میتوان ادامه داد در کل نباید این فرصت استثنایی را از دست داد..
با ۱۴۷ امتیاز و ۹ نظر فرستاده شده در بخش ورزش
نظرات
افتضاح قضايى محسنى اژهاى
هفته گذشته آقای محسنی اژه ای دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضائیه در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود در سمت جدید خطای فاحشی مرتکب شد و آن اعلام انحلال جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی توسط دادگاه بود. ظاهر قضیه این است که نامبرده نسبت به وضعیت پرونده جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین بی اطلاع بوده و در برابر سوال خبرنگار غافلگیر شده است ولی چون بی اطلاعی از موضوعی چنین مهم و مورد علاقه خبرنگاران برای سخنگو کسر اعتبار بوده است ایشان خود را از تک و تا نیانداخته و بر اساس شنیده ها و احتمالا تمایلات قلبی خویش اظهار نظر کرده و اطلاعات نسنجیده و غیر مستندی ارائه نموده است. تا اینجای قضیه یک اشتباه و یک تنگنا میتواند توجیه گر آنچه گفته شده بود باشد ولی اتفاقات بعدی حکایت از یک افتضاح قضایی دارد. فروردین ماه گذشته که کمیسیون ماده ۱۰ احزاب پروانه حزب مشارکت را توقیف کرد و پروده آن را با تقاضای انحلال به دادگاه فرستاد، وکلای جبهه مشارکت بر اساس تبصره ۲ ماده ۱۵ قانون احزاب نسبت به این تصمیم کمیسیون که بدون ارائه دلیل و سند اتخاذ شده بود در دادگستری اقامه شکایت نمودند و این شکایت به روال عادی محاکم دادگستری به یکی از شعبات ارجاع گردید.
با ۱۴۵ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات
۱۰۰ ميليون نفر در ۱۸۰ كشور مسابقه فردا را تماشا مى كنند ! فرصتی از این بهتر ؟
به گفته مدير برگزارى ديدار دوستانه تيم هاى ملى ايران و برزيل حدود ۱۰۰ ميليون نفر از هواداران فوتبال در ۱۸۰ كشور اين مسابقه را تماشا مى كنند ! فرصتی از این بهتر ؟ ایرانیهای سبز امارات ، قطر ، بحرین و .... آماده اید ؟تصاویر شهدا رو پرینت گرفتید ؟ پلاکاردهای سیاسی رو نوشتید ؟ تی شرتها و پارچه های سبزتون حاضره ؟ عکسای موسوی و کروبی چطور ؟ چی ؟! پلیس اجازه نمیده ! نشد دیگه ، ما همون ایرانیایی هستیم که نارنجکای 5 کیلویی رو میبریم تو استادیوم آزادی میترکونیم . اطلاعات شناساییتون میکنه ؟ خوب صورتاتون رو رنگ کنید ؟ هیچ بهانه ای نیست . یه یا علی میخاد تا دنیا صدای ما رو بشنوه : جنبش سبز هنوز زنده است
با ۱۲۹ امتیاز و ۱۴ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات
مردی عکسهای بسیاری از سکس زنش با سگ شان را در هارد کامپیوتر پیدا کرد ....!
مردی عکسهای بسیاری از سکس زنش با سگ شان را در هارد کامپیوتر پیدا کرد. ظاهرا این خانم از ۴ ماه قبل به این کار می پرداخته است. این مرد با عکس ها به سراغ پلیس رفت. این مرد از داشتن رقیبی ۴ پا خشنود نیست!
با ۱۲۳ امتیاز و ۱۰۸ نظر فرستاده شده در بخش سرگرمی
نظرات
چندین تُن تجهیزات انفجاری در محموله ای که از ایران به افغانستان وارد شده بود کشف و ضبط شد
پلیس نیمروز در افغانستان گفت که آن محموله در ۳۳۷ جعبه در کانتینری که از مرز ایران وارد شد گذاشته شده بود. کشف آن محموله بعد از آگاه سازی به وسیله "یک منبع ایرانی تبار" صورت گرفت که قبلا هم اطلاعات موثق فراهم کرده است.
با ۱۲۲ امتیاز و ۲۴ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات
فردا پرچم ايران در ابوظبي يک رنگ دارد، رنگ سبز (واحد لون للرايت الايراني غدا هذا لون الخضراء)
فردا پرچم ايران در ابوظبي در بازي بين تيم هاي برزيل و ايران يک رنگ دارد، رنگ سبز (واحد لون للرايت اليراني غدا في مباره الکره القدم بين منتخبين ايران و برزيل، هذا لون الخضراء).
با ۱۱۸ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش ورزش
نظرات
فراخوان حمایت از حرکت اعتراضی مردم ایران توسط سبزهای حاضر در بازی ایران و برزیل
مسابقه دوستانه ایران و برزیل یک فرصت بسیار خوب و استثنایی در این برهه زمانی برای جنبش سبز است که دوباره صدای خود را در شرایطی به گوش دنیا برساند که هیچ نهاد حکومتی برای سرکوب وجود ندارد. تنها با در دست داشتن نشان سبز و عکس های شهدای جنبش می توان کوچکترین کار ممکن برای جنبش را انجام داد. این اعتراض از دوربین های خبرگزاری های جهان به دور نخواهد ماند. این فرصت را از دست ندهیم.
با ۱۰۶ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات
دادستان تهران: با تعطیل کردن بازار برخورد میکنیم
عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران گفته است که دستگاه قضایی ایران با کسانی که با بستن بازار و احتکار بخواهند نظم جامعه را بهم بزنند، برخورد خواهد کرد. آقای جعفری دولت آبادی روز چهارشنبه ۱۴ مهر (۶ اکتبر) درمراسمی در تهران گفت که اگر امروز کسی بخواهد با بی تفاوتی و تجاهل نسبت به مسائل اقتصادی نظم عمومی را بر هم بزند، دستگاه قضایی و انتظامی با او برخورد خواهد کرد. همزمان اصغر ابوالحسنی، معاون وزیر اقتصاد و دارایی ایران در گفت و گو با خبرگزاری مهر از "برخورد قانونی و شدید" با صرافی هایی که عرضه ارز را متوقف یا محدود کرده اند، خبر داد. آقای ابوالحسنی روز چهارشنبه گفت که با توجه به اینکه ارز در صرافی ها وجود دارد و کار صرافی ها نیز خرید و فروش ارز است، خودداری از عرضه ارز و یا عرضه محدود آن "بی معنا و نوعی تخلف" محسوب می شود و کسانی این کار را انجام می دهند که بخواهند "احتکار کنند و یا اینکه بخواهند در آینده با قیمت بالاتری ارز خود را بفروشند." در چند روز گذشته و در پی افزایش ناگهانی بهای ارز در ایران، بانک مرکزی ایران اقدام به عرضه ارز در صرافی های بانک ها کرد که این امر به تشکیل صف های طولانی در مقابل این صرافی ها منجر شد. گزارش هایی نیز از تعطیلی بعضی از صرافی ها و یا خودداری آنها از عرضه ارز به قیمت های تعیین شده از سوی بانک مرکزی ایران منتشر شده است. دو روز پیش تر محسن عباسی، مدیر اداره نظارت بر موسسات پولی غیر بانکی با اشاره به اینکه برخی صرافی ها در روزهای گذشته تعطیل بوده اند و یا از فروش ارز خودداری می کرده اند، گفته بود که اگر این صراف ها، رویه خود را اصلاح نکنند قطعا مجوز آنها باطل خواهد شد. در روزهای گذشته، محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران، چند نماینده مجلس و دو تن از مقامات انتظامی این کشور در اظهارات جداگانه ای از "برخورد قاطع با برهم زنندگان نظم بازار" و "هر گونه اعتصاب" خبر داده اند. بعضی از کارشناسان احتمال می دهند که این اظهارات، نوعی هشدار به اعتراضاتی باشد که ممکن است در پی اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها و افزایش قیمت ها در سطح جامعه و بازار بروز کند ...
با ۱۰۳ امتیاز و ۵ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات
توپ تانک فشفشه، رهبر فقط سید علی
مرگ بر اصل ولایت فقیه
با ۱۰۱ امتیاز و ۲۸ نظر فرستاده شده در بخش سرگرمی
نظرات
مخالفت گسترده مراجع قم با طرح رهبر برای کنترل حوزه ها توسط سپاه
اجرای طرح معروف به ” استاد محور ” که از ایده های رهبر جمهوری اسلامی برای بدست گرفتن امور مدیریتی حوزه های علمیه قم است، با مخالفت تعداد زیادی از علمای قم مواجه شده است. اجرای این طرح که مدیریت اجرایی آن را مرتضی مقتدایی با پشتیبانی نیروهای سپاهی و امنیتی بر عهده دارد، موجب خواهد شد تا حوزه های علمیه استقلال نیم بند خود را از دست داده و نهادهای امنیتی بر تمام امور مربوط به حوزه های مشرف گردند. تا جائیکه حتی آمد و شد اساتید و شاگردان حوزه ها نیز تحت کنترل نهادهای حکومتی قرار می گیرد. بر اساس آخرین اخبار بدست آمده برخی از طلاب و جوانان قم با ارسال استفتائات و نظرخواهی از مراجع تقلید خواستار اعلام نظر آنان در این باره شده اند که برخی از اسانتید سرشناس حوزه مخالفت علنی خود با اجرای این طرح را اعلام کرده اند. به گزارش ندای سبز آزادی ، در همین رابطه آیات عظام صافی گلپایگانی و شبیری زنجانی در پاسخ به این استفتائات نوشته اند: ” بسم الله الرحمن الرحیم – حوزه های علمیه از آغاز عصر غیبت و بلکه قبل از آن در زمان حضور ائمه طاهرین علیهم السلام به طور آزاد و مستقل بر اساس احساس مسئولیت الهی و خلوص نیت استاد و شاگرد بدون قرار گرفتن تحت ریاست های تشکیلاتی در همه مناطق و شهرهای شیعه نشین حضور داشته و از آن عصر تاکنون به طور خودجوش علمای اعلام عهده دار رعایت امور دینی و هدایت جامعه بوده اند و در همه ازمنه عهده داران زعامت، صالح ترین افراد بوده اند که صلاحیت آنها مقبول عام و خاص بوده است. این برنامه ها و طرحها غیر مقبول، و تغییر روشها و قیم مآبی ها حوزه را در معرض انقراض و تغییر هویت قرار می دهد و خطرات و عواقب سوء دارد. باید تا اینجا هم که آمده اند تصرفات خود را کوتاه نموده و در حفظ سنت های حسنه ای که هویت حوزه ها بر آن بوده همکاری نمایند که ان شاء الله با همت همگان حیثیات مقدسه ثابت و برقرار باشد. همچنین آیت الله وحید خراسانی نیز در پاسخ سئوال مذکور، با تائید نظرات آیات عظام صافی گلپایگانی و شبیری زنجانی در حاشیه نامه کتبی آنها نوشته است: ” بسمه تعالی – اینجانب با آنچه آیت الله صافی مرقوم فرموده اند موافقم. ” آیت الله مکارم شیرازی نیز در پاسخ به سئوالات مربوط به این طرح پس از اشاره به لزوم وجود نظم در حوزه ها و این که عالم هستی نیز دارای نظم خاص است در نامه ای نوشته است : ” نبودن برنامه ای در نظامهای سابق حوزه علمیه (مانند امتحانات، تنظیم پایه های دهگانه، برنامه انتخاب بهترین کتابهای فضلای حوزه و اهداء جوایز و امثال آن) دلیل بر بیهوده بودن آن برنامه ها نیست. مسئله حضور و غیاب هم می تواند از این قبیل باشد. ولی آنچه مهم است دو چیز است: نخست حفظ استقلال حوزه ها و آزادی دروس عالی حوزه و دیگر مشورت با مراجع در برنامه ریزیهای حوزه. ” آیت الله موسوی اردبیلی نیز در پاسخ سئوال مذکور طی نامه ای نوشته است: ” یکی از مشخصه های اصلی حوزه های علمیه شیعه از دیرباز، استقلال آنها و عدم وابستگی به هیچ نهاد و تشکیلاتی بوده است، و این مشخصه وجه تمایز روحانیت شیعه از غیر آن بوده و سبب رشد و تربیت بزرگان و اعاظم بسیاری گردیده است و از این رو حفظ این ویژگی دارای اهمیت بسیار زیادی است؛ لذا هر اقدامی که شائبه از بین رفتن استقلال حوزه و مرجعیت را ایجاد نماید و یا زمینه ساز این مطلب گردد به نحوی که بیم آن رود که در آینده موجب صدمه رسانی به روحانیت شیعه گردد، صلاح نمی باشد و باید از آن اجتناب نمود. علاوه بر این که این گونه اقدامات از قدیم الایام در حوزه علمیه سابقه داشته و هر از چندی برخی افراد به فکر اصلاح ساختار آن برآمده اند که تا آنجا که اینجانب اطلاع دارم هیچکدام از آنها منتج به نتیجه نشده و گاهی اوقات نتائج عکس نیز به بار آمده است. ” آیت الله حسین مظاهری نیز از جمله مخالفان این طرح بوده و در پاسخ به سئوالات مربوط به این طرح نوشته است: ” کلیه طرحها و برنامه های مربوط به حوزه های علمیه و اجرای آن باید زیر نظر و با تایید مراجع معظم دامت برکاتهم باشد و بدون تایید آنها صلاح نیست و مفید هم نیست، بلکه بحران زا است و موجب اختلاف است و باید همه بدانیم استقلال حوزه های علمیه و حفظ آن واجب است و اگر بخواهیم استقلال حوزه ها حفظ شود – که باید بخواهیم – باید کارها زیر نظر و با تایید مراجع باشد. ” بر اساس گزارشات رسیده به خبرنگار ندای سبز آزادی طلاب و اساتید مطلع و مرتبط با شورای مدیریت عنوان می کنند قرار است علیرغم مخالفت صریح مراجع معظم تقلید، نمایندگان خامنه ای مصمم هستند به هر نحو ممکن طرح خود را عملی سازند و برنامه ریزیهای مربوط به آن در جلساتی با نمایندگانی از وزارت اطلاعات و سپاه انجام شده است. آنها برای اجرایی کردن طرحشان با این بهانه که کارهای اداری در شأن روحانیون نیست، نیروهایی از سپاه را برای انجام امور اداری و تنظیم نحوه برگزاری کلاسها و حضور و غیابهای برنامه ریزی شده، وارد حوزه ها کرده اند. از طرف دیگر سفرهای آقای خامنه ای به قم که از ماهها پیش با چند سفر محرمانه آغاز شده بود قرار است که در اواسط این ماه به صورت علنی برگزار شود و به همین منظور نیروهای کثیری از وزارت اطلاعات و لشگرهای سپاه پاسداران مستقر در قم مقدمات استقبال با شکوه از وی را تدارک دیده اند و قصد دارنداز این سفر به عنوان یک مانور تبلیغاتی برای بهره برداریهای تبلیغاتی ز آن استفاده کنند. بنا به اطلاعات رسیده به خبرنگار ندای سبز آزادی نیروهای امنیتی هم اکنون فشارهای سنگین و گسترده ای را برای فراهم آوردن مقدمات دیدار مراجع تقلید با خامنه ای را ترتیب داده اند و با این بهانه که رفتن به دیدار خامنه ای پاسخ دیدار آنها با وی است و به اصطلاح بازدید لازم است، می خواهند به هر طریق ممکن مراجع را به دیدار وی ببرند. در همین رابطه مسئولین دفتر آقای خامنه ای در قم و نمایندگان قم در مجلس شورای اسلامی و مسئولان دادگاه ویژه روحانیت شدیدا به دنبال رایزنی با مراجع تقلید و بیوت آنان هستند تا آنان را متقاعد سازند که حتما باید به دیدن آقای خامنه ای بروند. با این همه حضرات مراجع هم برخلاف سنت همیشگی که سعی داشتند در آغازین روزهای شروع سال تحصیلی تعطیلاتی نداشته باشند بعضا عزم سفر کرده و به بهانه ایام شهادت امام صادق علیه السلام به مشهد مسافرت کرده اند.
با ۱۰۱ امتیاز و ۹ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات
قتل غلام حسین ناصری بر اثر شکنجه
ندای سبز آزادی: اخبار تکان دهنده ای از قتل برادر علیرضا ناصری شهردار سابق عنبران در زندان و توسط نیروهای امنیتی به دست آمده است. به گزارش خبرنگار ندای سبز آزادی علی رضا ناصری (ائل دایاغی) فعال سیاسی آذربایجان و شهردار سابق عنبران سال پیش توسط لباس شخصیها در محل کارش دستگیر شد و به نقطه نامعلومی منتقل شد. دلیل دستگیری او ظاهرا یک سخنرانی درباره آذربایجان بوده است. با این حال وی پیش از انتخابات سال 84 از مخالفان احمدی نژاد بود و سوابق و عملکرد منفی احمدی نژاد در دوران استانداری اردبیل را بهانه سخنرانی های متعدد قرار داده بود گفتنیست تاکنون هیچ خبری از وی در دست نیست ولی گفته شده که به ده سال زندان و انفصال دائم ازخدمات دولتی محکوم شده است
با ۱۰۱ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات
آقای گنجی; آیا دفاع بنی صدر از «مصدق» در ۱۴ اسفند 59 نبود که او را در برابر حزب جمهوری و آقای خمينی قرار داد؟
آيا واقعيت اين نيست که شما اين اتهامها را وارد می کنيد و به اين ساده سازيها دست می زنيد، تا نسل جوان نداند که:• اين مخالفت او در مجلس خبرگان با ولايت فقيه و ارائه ۹ دليل در رد ولايت فقيه، نبود که موجب نزاع و مخالفت با او شد. • اين دفاع او از مصدق، به عنوان مظهر استقلال و آزادی، در برابر خط سيد ضياء بعنوان مظهر استبداد و وابستگی، نبود که در ۱۴ اسفند، او را بيش از هر زمان در برابر حزب جمهوری و آقای خمينی قرار داد. •آيا شما زمانی که شعار: " مرگ بر بنی صدر، صد درصد اعدام بايد گردد، بدست حزب الله، پيشمرگ روح الله، انشاءالله انشاءالله." را می داديد، به اين علت بود که خود را مغز متفکر قرن می دانسته است يا به اين علت که در مقابل امامی که شما پيشمرگش شده بوديد ايستاده بود و نپذيرفت که آزادی را با قدرت معامله کند؟ نبرد، نبرد گفتمانها و باورها می بود و نه اينکه چرا بنی صدر خود را بزرگترين انديشه تاريخ بشريت دانسته است. با تاکيد و بزرگ کردن اين موضوع، سعی در پوشاندن چه واقعيتی داريد؟ • اين فرياد حق طلبی در اعتراض به وجود ۶ زندان و شکنجه در زندانها، نبود که اسباب مخالفتها با او شد.• اين مخالفت با اعدامهای بی رويه سران نظام رژيم گذشته، نبود که اسباب مخالفت با او شد.• اين مخالفت بنی صدر با جريان چماقداری و جريان انتگريسم اسلامی، نبود که موجب مخالفت با او شد • اين پيگيری و تلاش بنی صدر برای پايان دادن جنگ، نبود که موجب نزاع و مخالفت با او شد.***پارهای ازخودستايیها که آقای گنجی به بنی صدر نسبت می دهد، به خصوص مهمترين آنها، نقل قول است. نقل قولی است برای اثبات يک حقيقت يا يک واقعه تاريخی، که تنها کذب بودن نقل قول میتواند محل مناقشه باشد***.اگر بنی صدر گرفتارخودستايی وخودشيفتگی خويش بود، چرا در شرايطی که اودراوج قدرت وشهرت بود، وبه قول آقای خمينی درسخنرانی پس ازسقوط و نجات بنی صدر توسط هلی کوپترنظامی که :"اقای بنی صدربرقلبها حکومت می کند"، در حاليکه رهبران آزاديخواهی که قول مقاومت داده بودند ولی با اولين تهديد آقای خمينی، جا زدند، اين پشت او را خالی کردن را بهانه ای برای عقب نشينی ندانست و يک تنه خود را به کام شير فروبرد ودر دفاع از حقوق جامعه اندکی ازمواضع خود با استبداديان کوتاه نيامد؟ مگرزمانی که آقای خمينی آخرين تصويرو شايد آشکارترين و نخستين تصوير استبدادی خود و تلقی خود را درمرتد خواندن جبهه ملی نشان داد، و متعاقباً ازرئيس جمهور و نهضت آزادی در خواست کرد که ازاين جبهه تبری بجويند وبا همه تأسف نهضت آزادی بنا به مشی پراگماتيستی، سازشکارانه و تسليم طلبانه خود تبری جست، اين بنی صدرنبود که زندگی دراختفاء و دست شستن ازآن همه قدرت وشوکت را به گفتن ناحق درپيشگاه قدرت، انتخاب کرد؟***چرچيل، سياستمداری بود بسيار متکبر، خود خواه، نژاد پرست، ضد زن و ضد يهود، ولی در زمانی که به عنوان نخست وزير انگلستان، تسليم را در برابر هيتلر نپذيرفت و مقاومت در برابر فاشيسم را سازمان داد، هيچکس از رهبران و مردم انگلستان، حمايت خود را از او به اين دليل که ايشان دارای اين صفات می باشند، دريغ نکرد. آقای گنجی! بگذاريد که فرض را بر اين بگذاريم که تمامی اين اتهاماتی که شما و حزب جمهوری و مجاهدين انقلاب اسلامی و...و به بنی صدر وارد کرده ايد درست بوده است و ايشان خود را "بهترين انسان روی زمين"، "متفکر بی بديل" و "قران شناس بی رقيب "که تاريخ همتای او را خلق نکرده دانسته است. ولی سئوال اينست که اينها چه ربطی دارد به مبارزه ايشان بر ضد جبهه فاشيستها و مستبدان اسلامی؟ آيا شما زمانی که شعار: " مرگ بر بنی صدر، صد درصد اعدام بايد گردد، بدست حزب الله، پيشمرگ روح الله، انشاءالله انشاءالله." را می داديد، به اين علت بود که خود را مغز متفکر قرن می دانسته است يا به اين علت که در مقابل امامی که شما پيشمرگش شده بوديد ايستاده بود و نپذيرفت که آزادی را با قدرت معامله کند؟ نبرد، نبرد گفتمانها و باورها می بود و نه اينکه چرا بنی صدر خود را بزرگترين انديشه تاريخ بشريت دانسته است. با تاکيد و بزرگ کردن اين موضوع، سعی در پوشاندن چه واقعيتی داريد؟
با ۱۰۰ امتیاز و ۶ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات
" نسرین ستوده " از ۱۱ روز پیش در اعتصاب غذا بسر می برد
جرس: نسرین ستوده حقوقدان پیگیر حقوق بشر، در تماس کوتاهی با همسر خود تصریح کرد که از سوم مهرماه در اعتصاب غذا بسر میبرد. بر اساس گزارش رسیده به جرس، رضا خندان، همسر ستوده تاکید میکند که پس از این تماس کوتاه، ارتباط تلفنی این وکیل برجسته قطع شده است. ستوده، کارشناس ارشد حقوق بینالملل و مادر دو کودک خردسال، 13 شهریورماه گذشته بازداشت شد. آخرین تماس تلفنی وی 27 شهریورماه بود. وی تاکید کرده بود که در صورت عدم رعایت حقوق شهروندیاش در زندان، اعتصاب غذا خواهد کرد. همین امر، به دلنگرانیها در مورد وضع جسمی وی در روزهای اخیر دامن زد؛ تا آنکه امروز مشخص شد وی بیش از 10 روز است که در اعتصاب غذا بسر میبرد. کمیته بینالمللی حقوق بشر ایتالیا ، نخستین جایزه خود را در سال ۲۰۰۸ به نسرین ستوده اهدا کرد. نسرین ستوده، وکیل مدافع جمع قابل توجهی از فعالان سیاسی، روزنامهنگاران، کنشگران مدنی و نوجوانان متهم در سالهای اخیر بوده است.
با ۹۹ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات
احمد باطبی: روی ایرانیان مقیم خارج نمیتوان حساب کرد!
مهمان این هفته "سبز لینک" احمد باطبی بود، فعال دانشجویی بود و نماد جنبش هیجده تیر. او که بیش از یک سال و نیم است که به آمریکا مهاجرت کرده در مورد ایرانیان مقیم خارج از کشور گفت که نمی توان چندان روی آنها حساب کرد . باطبی گفت: «اینها فقط ایرانی تبار هستن نه ایرانی»
با ۹۷ امتیاز و ۱۲۵ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات
با حضور خود در امارات بازي سياسي ايران برزيل را سبز كنيم
همه کسانی که در خارج و یا داخل ایران هستند و این توانایی را دارند که برای تماشای بازی ایران وبرزیل به ابوظبی بروند باید بدانند که با سبز کردن این دیدار صدای جنبش سبز ایران را به تمام دنیا خواهند رساند . این بازی از ان بازی هایی خواهد بود که شاید هر 20 سال یک بار هم تکرار نشود پس با سبز کردن ان براحتی می توانیم حضور خود را به دنیا اعلام کنیم . این بازی در امارات برگزار می شود و مثل ایران محدودیت ورود
با ۹۴ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش ورزش
نظرات
پارلمان هلند خواهان ممنوعیت سفر ۸ تن از مقامات رژیم به این کشور شد
پارلمان هلند روز دوشنبه ۴ اکتبر (۱۲ مهر) از وزیر امور خارجه این کشور خواست تا ورود ۸ تن از مقامات بلند پایه دولتی ایران به هلند را که اخیرا در لیست سیاه ایالات متحده قرار گرفته اند، ممنوع کند. این خواست از سوی اکثریت پارلمان هلند که دربرگیرنده احزاب لیبرال و میانی دمکرات مسیحی است، ارائه شده است. احزاب چپ (تا کنون) از این خواست حمایت نکرده اند. این ممنوعیت بخشی از سیاست تشدید تحریم ها علیه ایران می باشد. هفته گذشته ایالات متحده ۸ تن از مقامات بلند پایه دولتی ایران را به خاطر مشارکت در سرکوب معترضین در جریان اعتراضات پسا انتخاباتی سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) تحریم کرد.
با ۹۲ امتیاز و ۵ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات
اعتصاب غذای نسرین ستوده در زندان تایید شد
نسرین ستوده، وکیل دادگستری که در زندان اوین بهسر میبرد، در تماس تلفنی کوتاه با همسرش خبر اعتصاب غذای خود را تایید کرده است. او در این تماس تلفنی کلمه «تهدید»» را بهزبان آورده که مسئولان زندان، تلفن را قطع کردهاند. نسرین ستوده، وکیل دادگستری که از ۱۳ شهریور ۱۳۸۸ در زندان اوین به سر میبرد، امروز چهارشنبه، ۱۴مهرماه ۱۳۸۸ حوالی ساعت ساعت ۳ بعد از ظهر توانسته است از زندان اوین با همسرش تماس تلفنی بگیرد. در این تماس تلفنی که چند ثانیه بیشتر طول نکشیده، نسرین ستوده خبر داده که در اعتصاب غذا بهسر میبرد. به گفته رضا خندان، همسر نسرین ستوده او در این تماس تلفنی کلمه «تهدید» را بهزبان آورده و میخواسته توضیح دهد که در زندان به چهچیزی تهدید شده که مسئولان زندان تماس تلفنی را قطع کردهاند. رضا خندان درباره این تماس کوتاه تلفنی به دویچه وله میگوید: «فقط توانست سه ثانیه با من صحبت کند. یک جمله گفت. گفت من از سوم مهرماه در اعتصاب غذا هستم و کلمه «تهدید» را هم گفت. میخواست بگوید که به چه چیزی تهدیدش کردهاند که تلفن را قطع کردند. بسیار مضطرب و عصبانی بود.» نسرین ستوده وکیل بسیاری از بازداشتشدگان بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته در ایران، با حمله ماموران امنیتی ایران به منزلش و ضبط لوازم خود، همسر و فرزند خردسالش بازداشت شد. در روزهای گذشته نهادهای بینالمللی و فعالین حقوق بشر نسبت به ادامه بازداشت او ابراز نگرانی کرده بودند. رضا خندان، همسر نسرین ستوده درباره این که مقامات زندان اوین تا به حال چه اتهامی را برای بازداشت او عنوان کردهاند به دویچه وله گفت: «به ما هیچ خبری درباره وضعیت ایشان ندادند. حتی سوال کردیم و گفتند حالشان خوب است. در حالی که الان من میبینم حالشان بسیار ناجور است. ایشان وضعیت و شرایط بسیار نامناسبی دارد. امروز متوجه شدم، نگرانی من درست بود. ایشان گفته بود اگر تماسهای تلفنیاش را قطع کنند، اعتصاب خواهد کرد، دقیقا این اتفاق افتاده. بسیار بدتر از ان چیزی که من فکر میکردم موضوع پیش میرود. پرونده و شرایط ایشان بسیار بغرنج و پیچیده شده. ایشان تحت فشار وحشتناکی قرار دارند.»
با ۹۰ امتیاز و ۷ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات
جبهه مشارکت: دستور توقف فعالیت این حزب ابطال شد
جبهه مشارکت ایران اسلامی از صدور رای قضایی در مورد اجازه ادامه فعالیت این حزب خبر داده است. جبهه مشارکت ایران اسلامی با انتشار اطلاعیه ای در سایت نوروز، پایگاه اطلاع رسانی متعلق به این تشکل، اعلام کرده که دادگاهی در تهران پس از رسیدگی به شکایت جبهه مشارکت علیه تصمیم کمیسیون ماده 10 در توقیف پروانه فعالیت آن، به نفع این حزب و علیه تصمیم کمیسیون ماده 10 رای داده است.
با ۸۷ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات
شیخ مهدی ،خیلی مردی
نمیدونم چرا این رو برات نوشتم شیخ،دل خوشی از آخوند جماعت ندارم،ولی در این یک سال و اندی که دل ایران بانو خون شد از ظلم بیش از پیش این قوم ویرانگر،تو مردونه در کنار مردم ستم دیده این سرزمین ایستادگی کردی وبهای زیادی پرداختی . تولدت مبارک پیر مرد .
با ۸۶ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات
نسرین ستوده احتمالا در اعتصاب غذاست
دویچه وله (میترا شجاعی): بنا به اعلام همسر نسرین ستوده، این وکیل زندانی احتمالا در اعتصاب غذا به سر میبرد. پدر ضیا نبوی خواستار اعاده دادرسی فرزندش شده و نامهی تقاضای مرخصی مجید دری نیز به گفته دادستانی گم شده است. نسرین ستوده، وکیل که از تاریخ ۱۳ شهریور ماه در زندان به سر میبرد به گفتهی همسرش رضا خندان از ۲۷ شهریور هیچگونه تماسی با خانوادهاش نداشته است. آقای خندان میگوید همسرش تاکید کرده بود که اگر فاصله تماسهای تلفنیاش بیشتر از چهار روز شود، دست به اعتصاب غذا خواهد زد. به این ترتیب او احتمال میدهد که نسرین ستوده از تاریخ اول مهرماه در اعتصاب غذا به سر میبرد. به گفتهی آقای خندان، نگرانی وی از آنجا نشات میگیرد که مقامات قضایی اجازه شرکت خانم ستوده در مراسم ختم پدرش را نیز ندادهاند. او میگوید: «علیالخصوص نگرانی من از آنجا بیشتر شد که ما تمام مدارک مربوط به فوت پدرشان را که از ما خواسته بودند ارائه کردیم تا این که به ایشان برای شرکت در مراسم ختم پدرشان مرخصی بدهند. حتی وثیقهای هم خواسته بودند که سند ملکی آماده شد و بردیم آنجا ارائه کنیم تا مرخصی بدهند که لحظات آخر مخالفت شد. در حالی که خود بازپرس در ابتدا موافقت کرده بود. من تصورم براین است و نگرانیام از آنجاست که ایشان احتمالاً شرایط مناسبی نداشته که بتوانند مرخصشان کنند برای مراسم ختم پدرشان بیایند». رضا خندان میگوید که طی این مدت دوبار به دادستانی مراجعه کرده و یک بار هم تقاضای ملاقات با دادستان را داده ولی به هیچیک از نامهها و درخواستهایش پاسخی داده نشده است. وی میگوید: « چندین بار به دادسرای اوین مراجعه کردم که یکبار نپذیرفتند من بازپرس را ببینم و بار دوم اشتباهی به تصور این که وکیل پرونده هستم من را فرستادند بالا که بازپرس از دیدن من بهشدت متعجب شد و گفت چطور توانستم بروم بالا. در این دیدار اظهار داشت که من هیچ سمتی در پرونده ندارم و قاعدتاً نباید پیگیر پرونده شوم یا ازشان سئوال و جوابی کنم. در حالی که من همسر متهم هستم و حق هرگونه پیگیری را دارم». آقای خندان همچنین از ناآگاهی بازپرس پرونده از وضعیت خانم ستوده ابراز نگرانی میکند و میگوید: «در آخرین مراجعهای که خانم غنوی وکیل همسرم، دو روز پیش به بازپرسی داشتند، آقای بازپرس به ایشان که پیگیر تلفن خانم ستوده بودند، گفتند که واقعا خانم ستوده این چند روز تماس نگرفتند؟ معنایش این است که قاضی پرونده اطلاع ندارد که چنین شخصی که در بازداشت بهسرمیبرد و زیر نظر ایشان است، تاکنون با خانوادهاش تماس گرفته یا نگرفته. از وکیل متهم باید سئوال کند که آیا تماس گرفته یا نه. من خیلی برایم عجیب بود. یعنی ایشان از زندانیاش اطلاع ندارد که آیا بالاخره توانستهاند با منزلشان ارتباطی برقرار کنند یا نه». نسرین ستوده وکیل بسیاری از پروندههای پس از انتخابات از جمله ضیا نبوی و محمدصدیق کبودوند است. آرش رحمانیپور یکی از اعدامشدگان پس از انتخابات نیز موکل او بود. وی همچنین وکالت شیرین عبادی را در پرونده مالیات جایزه نوبل صلح بر عهده دارد. همچنین به گزارش سایت جـــرس: با گذشت حدود دو هفته از آخرین تماس تلفنی نسرین ستوده، وکیل مدافع گروهی از زندانیان سیاسی و فعال حقوق بشری بازداشتی در زندان اوین، اخبار نگرانکنندهای در خصوص وضع جسمی وی شنیده میشود. این فعال حقوق بشری در آخرین تماس تلفنی خود تاکید کرده بود چنانچه اجازه تماس تلفنی منظم (هر چهار روز یکبار) به وی داده نشود، اعتصاب غذا خواهد کرد و بنا به شواهد و قرائن، احتمال اینکه وی در اعتصاب غذا به سر می برد، قوی بوده و تا کنون نیز از وضعیت روحی و جسمی وی نیز خبری در دست نمی باشد. گزارش منابع خبری جرس حاکی از آن است که وی مادر دو کودک سه و ده ساله می باشد؛ که از هنگام بازداشت تاکنون، نتوانسته با پسر خردسالش صحبت کند. نسرین ستوده که از حدود یک ماه پیش در بازداشت به سر میبرد، حتی موفق به شرکت در مراسم تدفین پدرش، که پنجشنبه دو هفته پیش درگذشت، نیز نشد و با وجود تامین وثیقه اعلام شده از سوی مراجع قضایی، و پیگیریهای حقوقی و گفتوگوهای فراوان خانواده ستوده با مسئولان قضایی و امنیتی مرتبط با پروندهاش، با اعطای مرخصی موقت به وی نیز موافقت نشده است. همسر نسرین ستوده، هفته گذشته نامه ای به دادستان تهران نوشته و نسبت به ادامه روند فعلی هشدار داده بود. رضا خندان طی نامه ای به عباس جعفری دولت آبادی، عدم دسترسی این وکیل زندانی به فرزندانش را "مجازات كودكان به خاطر عملكرد بزرگترها" و "شیوهای كاملا غیر انسانی" دانسته و خاطرنشان کرده بود "قطع ارتباط با خانواده و محبوس كردن در سلول انفرادی، توهین (توسط بازپرس اولیه و بازجو) به فرض محال اگر هم نتیجه دهد بیپایه و بیاعتبار است." گفتنی است نسرین ستوده از وکلایی است که سابقه دفاع از بسیاری متهمان کودک و نوجوان را در کارنامه خود دارد و از حقوقدانان مدافع حقوق بشر در ایران است. وی همچنین وکیل بسیاری از فعالان سیاسی و مطبوعاتی و مدنی ایران، از جمله شیرین عبادی، عیسی سحرخیز، کیوان صمیمی و حشمتالله طبرزدی است. ستوده همچنین برنده جایزه حقوقدان مدافع حقوق بشر در سال ۲۰۰۸ از سازمان بینالمللی وکلای مدافع حقوق بشر ایتالیا می باشد.
با ۸۰ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات
نسرين ستوده در دوازدهمين روز اعتصاب غذای خود به سر میبرد
نسرين ستوده، وکيل پايه يک دادگستری و فعال حقوق بشر، در تماس تلفنی کوتاهی از زندان با خانوادهاش، تنها موفق شد که بگويد در دوازدهمين روز اعتصاب غذای خود به سر میبرد. بنا به گزارش يک منبع موثق، اين تماس تلفنی، پس از ادای شش کلمه از سوی خانم ستوده که خبر از اعتراض و اعتصاب غذای وی و وضعيت نامناسباش در زندان میداد، قطع شد. نسرين ستوده وکيل بسياری از فعالان حقوق زنان، فعالان جامعه مدنی و کودکان محکوم به اعدام است که از تاريخ ۱۳ شهريور ۸۹ پس ازدريافت احضاريه کتبی برای بازجويی، بازداشت شد و از آن زمان تا کنون در زندان اوين زندانی است. پيش از اين، رضا خندان، همسر نسرين ستوده در گفتوگو با صدای آلمان، دويچه وله، از احتمال اعتصاب غذای همسرش سخن گفته و اعلام کرده بود که وی از تاريخ ۲۷ شهريور با خانه هيچ تماسی نداشته است. وی دليل اين امر را تأکيد نسرين ستوده بر اينکه اگر فاصله تماسهای تلفنیاش از چهار روز بيشتر شود اعتصاب غذا خواهد کرد، عنوان کرده بود. اين وکيل دادگستری در روزهايی که در زندان بهسر میبرد، پدرش را از دست داد؛ با اين حال اجازه حضور در مراسم خاکسپاری پدرش و حتا تماس تلفنی با خانواده عزادارش نيز به او داده نشد. همين امر نيز دليلی بر نگرانی مضاعف خانواده ستوده است. نسرين ستوده که از زمان بازداشت تا کنون ممنوعالملاقات بوده است، يک دختر ده ساله و يک پسر سه ساله دارد که در مدت بازداشتاش نتوانسته با پسر خردسالاش صحبت کند. وکيل و همسر نسرين ستوده نيز پيش از اين تهديد شده بودند که در صورت مصاحبه با رسانهها و اطلاعرسانی درباره وضعيت اين وکيل زندانی، بازداشت خواهند شد. چهار روز پيش، شيرين عبادی، برنده جايزه صلح نوبل به همراه سازمان عفو بينالملل، ديدهبان حقوق بشر، کميسيون بينالمللی قضات، فدراسيون بينالمللی حقوق بشر، ليگ ايرانی دفاع ازحقوق بشر، اتحاديه بينالمللی وکلا، سازمان جهانی عليه شکنجه و کمپين بينالمللی حقوق بشر در ايران نسبت به ادامه بازداشت بدون اتهام و يا محاکمه نسرين ستوده در ايران اعتراض کردند. آنها خواستار آزادی سريع و بیقيد و شرط نسرين ستوده شدند. نسرين ستوده به دو اتهام «اقدام عليه امنيت کشور» و «تبليغ عليه نظام جمهوری اسلامی» بازداشت شده است. اين منبع آگاه به راديو زمانه گفت: «پس از ۲۰ روز بیخبری مطلق از وضعيت نسرين ستوده در زندان، وی امروز توانست با خانهاش تماس تلفنی برقرار کند اما مدت اين تماس تلفنی به يک دقيقه هم نرسيد.» وی افزود: «نسرين ستوده پس از سلام و احوالپرسی با همسرش، تنها توانست بگويد که از سوم مهرماه در اعتصاب غذا بهسر میبرد. جمله "من اينجا در فشار و تهديد".... از سوی او ناتمام ماند و مکالمه تلفنی قطع شد.»
با ۷۹ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات
یک مرکز جهانی تازه برای کنترل معاملات با ایران
مرکز جهانی World-Check اعلام کرد با ایجاد یک بانک اطلاعاتی تازه شرایطی فراهم آورده تا بتوان تمام دادوستدهای شرکتها و افراد خارجی با ایران را کنترل کرد. هدف، سن
|
نویسنده: مهدی هادیان
|
۹ مهر ۱٣٨۹
|
عنوان: ممنون دایی عزیزم |
دایی عزیزم ممنونم از این که این وبلاگ قشنگ رو طراحی کردی قربون زحماتت mehdi
|
نویسنده: مهدی هادیان
|
۹ مهر ۱٣٨۹
|
عنوان: ممنون دایی عزیزم |
دایی عزیزم ممنونم از این که این وبلاگ قشنگ رو طراحی کردی قربون زحماتت mehdi
|
نویسنده: وحید رجایی
|
۱۲ مرداد ۱٣٨۹
|
عنوان: http://iranemruz.iranblog.com |
http://iranemruz.iranblog.com
|
نویسنده: لقمان حکیم
|
٣۰ تير ۱٣٨۹
|
عنوان: اگر سیروس بگوید کیست، منهم می گویم کیستم! |
آقا سیروس، نظر شما محترم! اما اسم واقعی تان و آثار و نقد ادبی تان را به من معرفی کنید تا بدانم با کدام استاد نقد ادبیات رویرو هستم؟ شما که به این خوبی فتوا می دهید چرا پشت نام مستعار قایم شده اید؟ نامردی؟ خودتان بهتر می دانید که یک کینه ورز بی ارزش بیش نیستید. اگر سیروس بگوید کیست، منهم می گویم کیستم!
|
نویسنده: م _ گلستان
|
٨ خرداد ۱٣٨۹
|
عنوان: خاک ایران |
میان خاک و خون ابه در ایرانی گدا ماندم
هراسان از چک و باتون به زیره پنجه ها ماندم
نمیدانم کدامین را به لعن خود بیازردم
ولی دانم که در اینجا گلی را من نیازردم
به زیره ضربه یه باتون تمام شیشه ام بشکست
ولی عزمی که در من بود به دست وحشیان نشکست
میان خاک ایرانم ولی در غربتی هستم
که روزی من روم زینجا و جانم را برهانم
|
نویسنده: برزین آذرمهر
|
۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
عنوان: با درود و سپاس |
سپاه ماه مه
به باغ ِ خرم ِ گیتی بهار می آید
بهار ِ مردم ِ چشم انتظار می آید
به ماه ِخرم ِاردیبهشت ِ خرم پی
به دیده پرچم و گل بی شمار می آید
ز لاله های دمیده به دشت ِ روشن ِ شب
خروش و هلهله صدها هزار می آید
گذشته چون شب تاریک در کشاکش ِ رزم
سپیده با رخ ِ خورشید وار می آید
پی سیاهی شب های پر هراس ِ نبرد
پگاه ِ معجزه و افتخار می آید
چو داد ریشه دوانده به شوره زار ِ ستم
درخت سبز عدالت به بار می آید
زهم گسیخته گویی بساط ِ اهریمن
نگر که اورمزد ِ زمان شهسوار می آید
به هر کران که نظر می کنم به روی جهان
ز شاخه شاخه ی گل عطر کار می آید
به مو سمی که جهان می شود دوباره جوان
سپاه ِماه ِمه از هر کنار می آید
سپاه کار، سپاه ِ جهانی زحمت
دوباره بر سر ِ سکوی کار می آید
زیورشی که به شب می برد به نام ِ بشر
سپاه ظلم و ستم تارو مار می آید
مگو که دور ستم باز گشته در عالم
مگو که چشم ِ خرد اشکبار می آید
تعجبی نه اگر زیر یوغ ِسرمایه
سپیده مان به نظر شام تار می آید
چنان ز کار مجرد تهی شدم از خویش
که کار در نظرم چوب دار می آید
حقیقتی ست که در زیر ابر بی باران
بهار ِ هستی ما سوگوار می آید
بهار ِسرخ به هر شاخسار آید باز
بهار ِ کار در این روزگار می آید
منه زدست سلاحی که بر گرفتی چند
که بی نبرد توشب ماندگار می آید
بکو ب پا و به میدان شهر دست افشان
که بر اریکه ی قدرت نگار می آید
سپاه صلح بخوانش، سپاه ِ زحمت و کار
که او هماره ترا غمگسار می آید
برزین آذرمهر
|
نویسنده: شهاب طاهرزاده
|
۱۲ فروردين ۱٣٨۹
|
عنوان: سروده - شعر |
ای دیار گل سرخ من به یاد تو زنده ام!
در قلبم نامی ست
و در اشکم یادگاری
من تو رادرسخت ترین خزانها به یاد می آورم
تو ای خاک خوبت به شکفتن وفادار
تو ای خورشید بخشنده ات
به دلهای عاشق ما بی دریغ
من به یاد تو زنده ام ای سرزمین گل سرخ!
من از تو دور شدم
درکشاکش انتقام و هویت
من از خود پلی ساختم
تا زمان بی محابا از من بگذرد
پشت سر هرگز نمی میرد
مگر من خود را در گذشته های خود کشته باشم!
ای دیار گل سرخ
ای میعادگاه ماندگارترین یادگارها
من به یاد تو زنده ام
تا که از پاییز خود نمیرم.
6 5 2004
شهاب طاهرزاده
|
نویسنده: جعفر مرزوقی(برزين آذر مهر)
|
۱٣ بهمن ۱٣٨٨
|
عنوان: ای بچه های پاپتی! |
"ای بچه های پاپتی" بخشی است از شعر بلند"برگ هايی از يک دفتر" از مجموعه شعر"بپا خيز ايران من".
ازآنجا که اين شعر بارها و بارها و در نشريه های گوناگون به نام شاعر گرانقدر سياوش کسرايی انتشار يافته و حتی آهنگی هم که روی آن ساخته اند بازبه نام وی ضبط و پخش شده است،ناگزیر آن را و اين بار با نام واقعی شاعر منتشر می کنم ؛به اين اميدکه يک روز،سر انجام ،اين توهم دير پا، جای خود را به واقعيت بسپرد.
با احترام بسيار
جعفر مرزوقی(برزين آذر مهر)
ای بچه های پاپتی!
دور شين و کور شين همتون!
زنده به گور شين همتون!
تو شهر مون مهمونيه
مهمونيمون اعيونيه
دستک و تنبور می زنن!
طبلک وشيپورمی زنن!
نيفته چشمام بهتون!
نشنوه گوشام صدا تون!
مهتر و سرورا می آن!
از همه بهترا می آن
پر زر و زيورا می آن!
چاروق به پا رو نمی خوام
ِعور و ندارو نمی خوام
چش ندرونين به ما ها!
بی سرو پا ها، گدا ها!
دورشين و کور شين همتون!
زنده به گور شين همتون!
تا وقتی جشن قيصره
دس به سپيدی نزنين!
دس به سياهی نزنين!
مهمو ن داريم بدش مياد!
لرزه به گنبدش مياد!
ای بچه های ناز نازی!
وقتی ميان به اين بازی
زبون درازی نکنين
با تله بازی نکنين!
حرف دو پهلو نزنين!
پهلو به جادو نزنين!
نياد صدای حرفتون!
صدای آه تلختون!
نگين که قحط ِ گندمه!
گشنگی مال ِ مردمه!
مرگ نگين فراوونه!
زندگی اين جا ارزونه!
نگين که جشن ملته!
اون که اسير ِذلته!
حرفای سر بسه نگين
آسه برين ،آسه بيان
تا ديوه شاختون نزنه
لگد به تاقتون نزنه
تو شهر کلاغ فراوونه
تو هر سوراخی پنهونه
اگه کلاغا بدونن
ديو و خبر دار می کنن
ديوه مياد سراغتون
زهر می ريزه تو آشتون!
دس به سپيدی نزنين!
دس به سياهی نزنين!
که روز جشن قيصره!
مهمون داره بدش مياد
لرزه به گنبدش مياد!
برزين آذرمهر(جعفر مرزوقی)
|
نویسنده: بهمن بیگ
|
۱۰ آذر ۱٣٨٨
|
عنوان: من مفسد فی االرضم |
با دورد و سپاس .
من کجا میتوانم این را ببینم؟
|
نویسنده: Sahameddin سهام الدین غیاثی
|
۲۹ آبان ۱٣٨٨
|
عنوان: To destroy the middle class people برای نابودی طبقه متوسط |
چگونه طبفه متوسط را به سوی نابودی میکشانند؟
ب
blog
print share
rss[3 reads]
by Sahameddin Ghiassi
20-Nov-2009
چطور طبقه متوسط را رو به نابودی میکشانند؟ نمیدانم به این موضوع فکر کرده اید که به یک عده عنوان زرنگ و یا قالتاق میدهند و به عده ای دیگر عنوان ببو ساده ساده لوح و یا خنگ و ابله . مثلا فلانی از فرط سادگی به تله افتاد و سرش را کلاهی بزرگ گذاشتند. حتی آدمهای خیلی ناقلا و زرنگ هم ممکن است که به تله زرنگتر از خودشان بیفتند و هست و نیست آنها غارت شود. ولی با وجود این دلیل نمیشود که اشخاص شیاد و شارلاتان همیشه هم موفق باشند بعضی وقت ها سیستم حاکم بر جهان شاید ترجیح بدهد که از آدمهای خنگ و خل چل هم غولهای مثلا سیاسی و رهبران ظاهرا بسیار محبوب بسازد. برای اینکه مجموعه ارتباطات در زیر کنترل آنهاست و هر چه که بخواهند به خورد مردم میدهند. وسایل ارتباط جمعی میتواند از یک شخص ابله یک فیلسوف بسازد و به مردم کوچه بازار بقبولاند.
مردمی که بدون تحقیق هر مزخرفی را قبول میکنند. مثلا در کشوری که اینقدر نویسنده استاد دانشگاه سیاستمداران مردمی دارد ناگهان یک آدم بیسواد و بی شعور و مسخره را علم میکنند و با زور و فشار او را الاهه دهر قلم داد مینمایند و به عنوان رهبر و پیشوا و بت به مردم زورچپان میکنندو بعد هم به او اسلحه و قدرت و ثروت میدهند تا دستش برای انجام هر جنایت وخیانت و آدمکشی و دزدی و فساد باز باشد. و هر وقت هم که حرف گوش نکرد او را با هزینه کم و زیاد سرنگون میکنند. نمونه اش را شما میدانید و لازم به تکرار نیست. در حالیکه سیل بیکاران در آمریکا زیاد میشود. کمپانی های آمریکایی به استخدام هندیان و چینی ها مشغول است. یک کارگر چینی حاضر است با روزی نزدیک به یک دلار و یا دو دلار کار کند در صوریتکه همتایی آمریکایی او ساعتی بین ده دلار تا صد دلار میخواهد. فرض کنید که وسایل و خرت و پرت هایی برای ساختن یک مثلا ویدیو حدود بیست دلار باشد. و خرج ساخت آن هم اگر در آمریکا ساخته شود شاید حدود صد دلار هزینه کارگر و متخصص داشته باشد. پس اگر یک ویدیو در آمریکا ساخته شود حدود صد و بیست دلار خرج دارد حالا اگر مخارج دیگری نظیر مالیات هزنیه انبار داری و حمل و نقل و در صد حق فروشنده را هم به آن اضافه کنیم شاید حدود سی دلار و یا چهل دلار دیگر هم بشود. پس این ویدیو برای شرکت تولید کننده آن با حساب کردن همه هزینه ها شاید چیزی حدود یکصد و شصت دلار تمام شود. سرمایه دار اگر حتی این ویدیو را صد هشتاد دلار بفروش برساند از هر ویدیو بیست دلار سود خالص کرده است.
و باحتمال او ویدیو را تا دویست دلار راحت میتواند بفروشد که از هر ویدیو چهل دلار سود خرج در رفته برده است. حالا اگر او مثلا بیست هزار ویدیو در ماه تولید کند میبینید که ثروت سرسام آوری بدست آورده است. ولی او همین ویدیو را در چین تولید میکند در آمریکا هزینه کارگر و متخصص او چیزی حدود صد دلار بود. ولی در چین با حساب اینکه دستمزد ساعتی تنها پانزده سنت است تا دو دلار است. خرج کارگر او برای تولید یک ویدیو شاید به حدود یک دلار هم نرسد. خوب او اکنون بجای پرداخت یکصد دلار هزینه کارگر فقط یک دلار پرداخت کرده است. به فرض که سایر مخارج یکسان باشند و تنها یک هزینه باربری به تولید او اضافه شده است که شاید برای یک ویدیو حداکثر ده دلار باشد. بنابراین او بجای پرداخت صد دلار به کارگر و متخصص تنها یک دلار پرداخته است و تنهاده دلار اضافی برای باربری اضافی میپردازد. که جمع آن میشود. یازده دلار بجای صد دلار. وی براحتی هشتاد و نه دلار بیشتر سود میبرد از هر ویدیو ساخت کشور چین. و حالا اگر هما ن مقدار فروش و تولید را داشته باشد میبیند که هشتاد و نه در صد بیشتر سود برده است.
حالا کارگر و متخصص آمریکایی بیکار میشوند این دیگر مشگل او نیست مشگل دولت و مردم مالیات دهنده میباشد که بایست بیشتر مالیات بدهند تا شکم کارگر و متخصص بیکار را سیر کنند و او هم زندگی راحت و مفرحی مانند زمانی که کار دارد را نخواهد داشت پس او و مردم مالیات دهنده هر دو فقیر تر شده وبدین ترتیب از لایه و حجم طبقه متوسط کاسته میشود و به خیل بیکاران وفقیران اضافه میگردد. بدین ترتیب پیکان و نوک آن برای درهم کوبیدن طبقه متوسط نشانه رفته است. بدین ترتیب اگر یک شرکت بخواهد مثلا تلفن چی و یا سکرتر و یا کارمند آمریکایی استخدام کند بایست ساعتی ده دلار بدهد باضافه سایر مخارج نظیر بیمه و غیره. که شاید بشود ساعتی دوازده دلار. که روز آن میشود میشود نود و شش دلار. و باحتمال این کارمند برای او شاید ساعتی بیست تا بیست پنج دلار سرمایه بسازد و اگر حساب کنید این کارمند روزی بطور متوسط برای سرمایه دار حدود صد دلار پول میسازد. ولی او یک دخترک زیبای هندی استخدام میکند و در هند برایش دفتری دست و پا مینماید و یک تلفن راه دور و بین المللی هم در اختیارش میگذارد. به او شاید ماهی صد دلار حقوق ومزایا بدهد یعنی حدود یک سی ام آنچه که بایست در ایالات و ولایات متحده آمریکا بپردازد. پس استفاده خالص او اکنون بیست و نه بار بیشتر است.
دختر و جوان آمریکایی بیکار میماند. و یا بایست به اعتیاد روی آورد و یا تحمیل پدر و مادر واجتماع بشود. و بدین ترتیب کل مردم طبقه متوسط زیر فشار بیشتری قرار میگیرد و سرمایه دار ها ثروتهای نجومی پیدا میکنند آنان بهتری وکلا را استخدام میکنند و تا جایی که من شنیده ام از پرداخت مالیاتهای واقعی هم فرار میکنند. این مردم عادی و طبقه متوسط هستند که بایست مالیاتها را درست و دقیق بپردازند. مامور مالیاتی برای آنان دقیق کار میکند و هرچه قانون گفته در باره شان مو به مو اجرا میشود. بعد هم رهبران بخصوص رهبران دنیای سوم از بین وابسته های خودشان انتخاب میشود تابا ایجاد تفرقه جنگ و نفرت هم بازار فروش اسلحه های و بیمه هایشان رونق داشته باشد و هم جوانانشان بجای درس خواندن و ترقی علمی و معنوی به جان هم بیفتند و با نابودی هم از هر طرف که کم و کشته شوند به نفع آنان است. این است که هر روز شکاف بین فقیر و غنی بیشتر میشود. در حالیکه غنی وابسته میتواند با تریلی میلیارد ها دلار را در یکبار جا بجا کند فقیر از داشتن حتی یک دلار پس انداز محروم است. فاصله بین فقیر و غنی تا آنجاست که میشود اصلا فقیر را از صورت مساله حذف کرد.
در برابر ثروت دزدان وسرمایه داران وابسته با ارقام نجومی چند دلار پس انداز طبقه متوسط و فقیر هیچ جایی ندارد. در دنیای سوم با زورچپان کردن مردان و رهبران وابسته نادان مردم را کنترل و بسوی فقر و فلاکت و جنگ و نفرت هدایت میکنند و چون مردم چاره ای ندارند به هم فشار و با هم در میافتند. تفرقه بیانداز و حکومت کن مردم با هم بد و دشمن میشوند و بجای مبارزه با سیستم جهنمی با هم گلاویز میشوند و همدیگر را تا آنجا که بتوانند غارت میکنند. دادگستری و مراجع بی تفاوت هم کاری به اینکار ها ندارند و عملا آتش بیار معرکه هستند. یک لشگر قاضی و پلیس برای مردم جز بیهودگی اثر دیگری ندارند آنان در عمل تنها برای حفظ رژیم آماده کارزار و کشت و کشتار هستند نه برای اجرای عدالت بین مردم و طرف های درگیر و با یک بمن چه و برو پدرت را خدا بیامرزه و یا یک متلک که میخواستی نکنی میخواستی اطمینان نکنی چرا اعتماد کردی چرا کمک کردی چرا نگفتی بمن چه مردم را روانه میکنند.
در کشورهایی مثل ایران سرمایه کوچک سپرده به بانک ها را با تورم بی امان نابود میکنند. در ایران بانک ها مثل آمریکا وام نمیدهند و بایست مقداری پول پس انداز داشته باشی تا بتوانی یک وام کوچک بگیری و مثلا اگر بخواهی یک خانه مثلا هفتاد هزار تومانی( مثال مال زمان شاه) است بخری بایست پنجاه هزار تومان نقد در بانک داشته باشی تا بیست هزار تومان هم بتو وام بدهند. یکسال مثلا طول میکشد که تا تو پنجاه هزار تومان را پس انداز کنی آنهم با بخور نمیری. بعد از یکسال برای خرید مثلا همان خانه مراجعه میکنی. حالا همان خانه شده یکصد و پنجاه هزار تومان. مثلا اگر یکسال دیگر هم بتوانی صبر کنی و مثلا صدهزار تومان پس انداز کنی حالا خانه شده است دویست هزار تومان و بدین ترتیب تو هیچوقت با این برنامه نمی توانی صاحب خانه بشود. و حتی در زمان شاه که تورم به این حد نبود پول تو روز به روز قدرت خریدش را از دست میدهد و به عبارت دیگر تو روز به روز فقیر تر شده ای. تازه در زمان شاه تورم شاید شش در صد بود حالا که سی در صد است. در آمریکا درست عکس این عمل میکنند. خانه ای میخری مثلا سیصد هزار دلار. بیست در صد نقد میدهی یعنی شصت هزار دلار پول نقد میدهی که یک عمر پس انداز کرده ای.
و بعد هم دویست و چهل هزار دلار به تو وام میدهند بهره ات هست چهار در صد. سال بعد میشود پنج در صد و سال سوم میشود شش و نیم در صد و سال چهارم میشود هشت در صد. خوب بهره ات شناور بود بانک به تو پیشنهاد میدهد که میتواند بهره ترا مثلا شش در صد ثابت کند. به بانک میروی از تو ده هزار دلار بعنوان مخارج میخواهند که به وام اضافه میشود بعد هم بهره ات را شش در صد ثابت میکند. یکسال بعد بهره ها سقوط میکنند و به سه در صد میرسند و قیمت خانه هم که مثلا سیصد هزار دلار بوده یکهو میشود صد و بیست هزار دلار. راستی مالیاتها را هم سال به سال زیاد کرده بودند. میبینی برای خانه ای که مثلا هزار دلار در ماه میدادی حالا بایست دو هزار پانصد دلار در ماه بدهی. مسلم است که نمیتوانی میآیند و خانه را به قیمت یکصد و بیست هزار دلار میفروشند و تمامی شصت هزار دلار پیس قسط که داده بودی مالیده میشود. و تو دوباره مستاجر میشوی. خانه را آنکس که خریده کمی تعمیر میکند.
و سال بعد دوباره قیمت ها بالا میرود و او خانه را براحتی به دویست هزار دلار میفروشد. هر چه به بانک میگویی که تو خانه را با صد و بیست هزار دلار میتوانی نگه داری میگویند نه بایست به کسی دیگری خانه را بفروشیم نه به تو. میبینی که سیستم دنیا یکی است و در همه آنها میخواهند طبقه متوسط مزاحم را نابود کنند و تبدیل به طبقه فقیر دست به دهن نمایند تا کسی نتواند بر علیه آنان چیزی بگوید و یا بنویسد. در مدارس آمریکای فروش مواد مخدر رواج دارد و پلیسی که براحتی با لیزر میتواند ترا که مثلا خوب در پشت تابلوی ایست توقف نکرده ای مثل اجل معلق سرت میرسند و ترا جریمه میکنند ولی از بازداشت کردن کسانی که مواد مخدر میفروشند عاجز هستند. یا اگر دزد خانه ات را ببرد. از تعقیب دزد ناتوان هستند. و شرکتهای بیمه هم تنها پول جمع میکنند وقتی به آنان احتیاج داری براحتی بهانه میتراشند و از دادن کمک طفره میروند بایست به وکیل و دادگاه مراجعه کنی. بعد هم چون به دادگاه مراجعه کرده ای استخدام تو در جای دیگر مشگل دارد. میبینی که همه قانون ها برعلیه طبقه متوسط است تا بطور کامل نابود. شوند.
در ایران هم که روشن است دست دولت برای دادن اعتبار و استفاده بخارجیان باز است. بطوریکه یک دبیر آلمانی ممکن است تا دویست برابر یک دبیر ایرانی حقوق ومزایا بگیرد. و اعتراض تو به خاتمه خدمت تو پایان میپذیرد. خوب برو قوی شو اگر طعم زندگی خواهی که در این سیستم ضعیف محکوم است. خوب اینها که دیگر افسانه و داستان که نیست. حقایقی هست که شاید همه ما آنرا با گوشت و پوست خود تجربه کرده ایم. تا بتوانند ما را بی تفاوت نسبت بهم و یا حتی ظالم نسبت بهم بکنند.
ب
blog
print share
rss[3 reads]
|
نویسنده: سهام الدين غياثیSahameddin Ghiass
|
۲۲ آبان ۱٣٨٨
|
عنوان: آرزوهای طلایی |
آرزوهای طلایی برای دنیایی پراز عشق و دوستی با محبت و کمال دانش
ب
blog
print share
rss[55 reads]
by Sahameddin Ghiassi
31-Oct-2009
چند نفر دور هم نشسته بودیم و در باره جهان صحبت میکردیم که مثلا چه خوب میشد اگر همه مردم دنیا با هم خوب و مهربان بودند و با هم جنگ و دعوا نمیکردند و این همه پولی را که خرج نفرت و جنگ میکردند میآمدند و عاقلانه و با هم خرج دانش و رفاه مردم گیتی میکردند. مثلا صد سال پیش هیچ کس باورش میشد که یک تلفن بدون سیم و یا سلفون در دست انسان باشد و بتواند با همه دنیا مکالمه کند و یا حتی مکاتبه نماید. و یا کامپیوتر در صد سال پیش اصلا قابل درک و فهم بود؟
در عرض این صد سال اخیر دنیای علم خیلی پیشرفت کرده است. مردم بهم نزدیک شده اند با تلویزیون و رادیو و کامپیو تر با هم در ارتباط میباشند و در عرض چند ساعت میتوانند از قاره ای به قاره دیگر بروند. در قدیم یک مرد پنجاه ساله پیرمرد بود اکنون در آمریکا حتی در سن شصت سالگی انسان ها دنبال کار میدوند.
دستگاه کوچکی را در ماشین خود سوار میکنید و بشما راهنمایی میکند که چگونه رانندگی کنید و هر آدرسی را که در آن بگذارید هم با نقشه و هم با مکالمه شما را راهنمایی میکند تا به در خانه مقصود برسید. ماهواره میتوانند حتی از داخل خانه عکس بگیرند. واقعا رسید آدمی بجایی که بجز خدای نبیند.
خوب اگر بهمین ترتیب پیش برویم در دویست سال آینده مردم میتوانند مثل اکنون که از آسیا به اروپا و آمریکا میروند سوار ماشین های فضا پیما شوند و براحتی به کرات دیگر سفر کنند. از هواپیما ها و فضا پیما ها مثل اتوبوس و ترن استفاده کنند و آنان یک وسیله نقلیه ساده وعمومی بشوند. شاید در آن موقع بشر بتواند با سرعت نور و یا بیشتر سفر کند و بنابراین براحتی میتواند کراتی را جستجو کند که قابل زیست باشند.
افراد بشر روی زمین زیاد میشوند و مرگ و میر شاید از بین برود و انسان بر مرگ هم مسلط شود. مثل اکنون که ام آی آر داریم در آن زمان هم دستگاهی اختراع شده مثل لوله که انسان مثلا هفتاد ساله را درون لوله میخوابانند و لوله را به داخل دستگاه های مفصل و پیچیده تری میفرستند و مثلا از یک انسان هفتاد ساله مریض در آن طرف لوله وی مثلا پنجاه سال جوان تر و بدون هیچ ناراحتی بیرون میاید. و مثلا خرج این آزمایش چیزی حدود یک میلیارد دلار است و آنکسی که با تریلی هیجده نیم میلیارد دلار از ایران بیرون میخواسته ببرد نظیر وی براحتی میتوانند یک میلیارد دلار بپردارند و پنجاه سال جوان تر بشوند.
و بدین ترتیب تمامی بدی ها و خود خواهی ها و فرصت طلبی ها و جنگ ها و فساد ها و دشمنی ها و بدخواهی ها و کینه ها و نفرت ها و تمامیت خواهی ها از بین میروند وبه جای آن دوستی صلح و عشق و برادری و برابری پایه میگیرد. و شاید این همان بهشتی است که خداوند فرموده و هیچ کس آدرس آنرا ندارد و ما در وجود نوادگان خود در این بهشت موعود زندگی خواهیم کرد. یک زندگی آیده آل همراه با مهربانی و شفقت و تمامی ارزش های والای انسانی و بدون هیچ بدی و بدجنسی های بشری. و انسان این بار تبدیل به فرشته شده است. همه همدیگر را دوست دارند و همه عاشق و واله انسانیت و همدیگر هستند. علم و دانش تمامی مشگلات انسانی را از بین برده و به تمامی سوالات پاسخ داده شده است. مرض و بیماری و مرگ از جهان رخت بربسته است. رسد آدمی که بجز خدای نبیند بنگر که تا کجاست مقام آدمیت.
ایکاش تمامیت طلب ها و قلدرها و شیادان و دزدان و جانیان و خیانتکاران یک فکر بهتری پیدا میکردند و دست از آن بدی ها بر میداشتند شاید بدین وسیله بشر بتواند زودتر به آرزوی ها پر دامنه خود برسد ویک دنیایی پراز زیبایی عشق ومحبت و شکوه و دانش برپا سازند. که حتی شیطان هم به ادب کامل به آدم سجده کند. زیرا دیگر آدم یک آدم معمولی نیست بلکه یک دانشمند است که همه مشگلات را حل کرده است. بدین ترتیب شیطان هم خود داوطلبانه به انسان سجده میکند و هم انسان و هم شیطان دوباره به بهشت باز میگردند و شیطان از شیطنت هایش دست بر میدارد و دوباره یک فرشته خوب میشود و به انسان این بار با راحتی سجده میکند و دل خدا را نمیشکاند و هم بشر واقعا لایق سجده کردن میشود زیرا با دانش و اختراعات خود کلیه مسایل را حل و فصل کرده است. بدین ترتیب مشگل با شیطان هم حل میشود و خدا او را دوباره میبخشاید. و با خوب شدن شیطان علیه سلام و فرشته خوب شدن دیگر این بار به وسوسه انسان نمیپردازد و با دستورات خدا عمل میکند و دست از حرف ناشنوایی برمیدارد و بشر را راحت میگذارد و دیگر شیطان بدی وجود ندارد که برای انسان مشگل ساز باشد. پس بیایید به امید آن روز که صلح و محبت تمای دنیا و فضا را بپوشاند یک دعای خوب بکنیم. روزی که تمامی بشر با هم با دوستی و مهر زیست میکنند و دیگر شیطان هم آنان را آزار نمیدهد. زیرا او هم خوب شده است و حرف شنو. وایکاش که دیکتاتورهای شیطان صفت اکنون و از همین حالا پندمیگرفتند و آخرت خود را به تعدادی دلار نمیفروختند. و در بانک ها اینهمه دلار پس انداز نمیکردند.
ب
blog
print share
rss[55 reads]
|
نویسنده: سهام الدين غياثیSahameddin Ghiass
|
۲۲ آبان ۱٣٨٨
|
عنوان: رستم کجایی سهرابهایت را کشتند. |
(25 photos)
Hi In Iran the government is killing the young people who want a little bit democracy. Please, support them. Go to www.Iranian.com for more information.
View all
25 photos in
this album
sahameddin wrote on Feb 23
من نمیخواهم که مثل دیگران بی تفاوت باشم و آنچه که با پوست و گوشت خود امتحان کرده ام برای شما ننویسم. شاید ما هم به دیگران این بدهی را داریم که بایست مشاهدات خود را برایشان بنویسیم. تا آنها هم راه بهتری انتخاب کنند. در این دوره سیستم برده داری متفاوت از گذشته است و ما را برده اقصادی میکنند. که کار کنیم و سرمایه مارا غارت نمایند. این گروه خبیث در کمین نشسته اند تا مردم را به بهانه های گوناگون بجان هم بیاندازند و خود شاهد از بین رفتن انان باشند.
میخواهم در این نامه مطالبی که میدانم برایت بنویسم. شاید مثمر ثمر باشد. دنیا در دست سرمایه داران بین المللی و بسیار بزرگ است انها که با جمعیت کم خود که شاید حدود دویست خانواده بزرگ باشد بیش از 40 سرمایه جهان را کنترل میکنند و عوامل انها که در بالای هرم قرار دارند کارهای انها را دنبال مینمایند و کارگزاران انها هستند اگر به هرم روی یک دلاری امریکایی نگاه کنی میبنی که انها در راس هرم قرار دارند و دیگران به ترتیب در پایین هرم قرار دارند. تا به پایین ترین طبقه هرم برسی. انها با قدرت عظیم مالی منابغ مالی دنیا را کنترل میکنند.
مثلا در امریکا بانک ها با بهره پایین به مردم وام دادند. بهره حدود 4 بود و خیلی راحت و بی درد سر وام ها را در اختیار مردم گذاشتند. مردم بی خیال از اخر ماجری تمامی سرمایه چندین و چند ساله خود را به رسم پیش قسط در اختیار فروشندگان که اغلب شرکت های ساختمانی بودند قرار داده خانه را خریدند. چند ماه بعد نرخ بهره ها مرتب بالا و بالا تر رفت و مردم از پرداخت وام های خود به بانک ها عاجز شدند. قیمت خانه ها بیش از بیست تا سی در صد و حتی بیشتر پایین رفت. خانه ها دیگر فروش نمیرفت. همانطوریکه مردم نتوانستند وام های خود را بپردازند بانک ها هم نتوانستند که بدهی های خو د را بدهند. زیرا انها هم قرار دادهای وام ها را به دیگران و به بانک های دیگر فروخته بودند. نتیجه این شد که تمامی سرمایه کوچک مردم طبقه متوسط توسط سرمایه داران بین المللی غارت گردید و میلیاردها میلیارد پول مفت به جیب انها سرازیر شد.
در هر صورت سرمایه یک کارمند و یا یک کارگر که سی سال نخوری کرده و پس اندازی کرده بود و انرا برای پیش قسط خانه پرداخته بود با پایین امدن قیمت خانه از میان رفت یعنی اینکه چون خانه ها بطور متوسط سی درصد پایین رفته بود بدین ترتیب بیست در صد و یا سی درصد پرداختی وی بعنوان پیش قسط هم از بین رفته بود. و چون بهره 4 حالا 7 و یا 8 شده بود یعنی دو برابر و نیز مالیات و بیمه هم دو برابر شده بود وی توانایی پرداخت را نداشت و لاجرم میلیونها انسان سرمایه ذخیره شده خود را به نفع غارتگران بین المللی از دست دادند. خانه ها با قیمت ارزانتر از معمول توسط بانک ها بفروش رفت و کی انها را میخرید همان سرمایه داران کذایی توسط کارگزاران خود با پولهای نقد جلو میامدند و برنده های مزایده های فروش بودند زیرا که پولهای کلان نقد داشتند.
ایا شما واقعا فکر میکنید تمامی این ماجری ها بدون برنامه ریزی انجام میشود و اتفاقی است؟ البته که روی حساب و کتاب بوده است. نمیدانم شما احتکار را دیده اید؟ که کسی با پول فراوان موادی ضروری را میخرد و انبار میکند و در نتجه این مواد در بازار کمیاب میشوند و چون مردم به ان احتیاج دارند حاضرند انرا با قیمت بالا بخرند. این کار هم چیزی نظیر احتکار است منتهی با شکل مدرنتر. این سوداگران توسط ایادی خود و با کمک بانک ها پول فراوان با بهره ارزان در اختیار مردم میگذارند. و چون بهره پایین است و لاجرم قسط ماهیانه هم پایین است. مثلا شخص خانه ای میخرد که ماهی 1200 دلار پرد اخت ماهیانه قسط بانک است و ماهی مثلا 1000 دلار مالیات انست و ماهی 500 دلار هم بیمه میخواهد بعنوان حق حساب زیرا اگر در بیمه اشنا نداشته باشی حتی یک دلار هم خسارت دریافت نمیکنی. و خانه ماهی 500 دلار هم مخارج برق و اب و غیره و تعمیر دارد. این شخص باید ماهی 3200 دلار پرداخت نماید. سال بعد بهره میشود 8 و او باید 2400 دلار بپردازد و مالیات هم میشود ماهی 2000 دلار و بیمه هم میشود دو برابر و در نتیجه این شخص بایست ماهی 5400 دلار بپردازد. حال که او تمامی پس انداز خود را که مثلا 100000 دلار بوده است داده است و فرض کنیم که خودش و همسرش هم کار میکنند و هر کدام ماهی 2000 دلار میگرند که پول خوبی است .
خوب انها ماهی 4000 دلار داشتند و ماهی 3200 دلار انرا میدادند و با بقیه که ماهی 800 دلار بود زندگی معمولی داشتند ولی حالا که بایست ماهی 5400 دلار بپردازند واضح است که از عهده بر نمیایند و خانه حراج میشود. کی خانه را میخرد سرمایه دار کلان که عواملش در کمین نشسته اند. خانه ای را که 400000 دلار به شخص فروخته اند حالا به 250000 دلار به عوامل سرمایه دار کلان میفروشند و انها با پولهای نقد که در کمین هستند تمامی خانه ها را ارزان میخرند و پس از مدتی گران میفروشند. به عبارت ساده تر خانه ای که واقعا بیش از 300000 دلار میارزیده است 50000 دلار ارزان تر میخرند چون کسی پول نقد ندارد که با انها مقابله کند و بانک ها هم که در اختیار انها هستند و پول نقد میخواهند و حالا بانک ها هم بکسی براحتی وام نمیدهند.
بدین ترتیب کل سرمایه طبقه متوسط توسط کلان سرمایه داران غارت میشود و وی و همسرش پس انداز سی ساله خودشان را از دست میدهند. و حساب کنید که در امریکا میلیون نفر خانه هایشان حراج شده و میشود و اگر هر کسی برای یک خانه بطور متوسط 100000 دلار از دست بدهی خواهید دید که چطور میلیارد ها میلیارد دلار به جیب این لاش خوران میرود. و بعد از مدت زمانی روز از نو و روزی از نو .دوباره قیمت ها بالا میرود و دوباره خانه ها به اشخاص دیگری فروخته میشود. اگر کسی در همین امریکا خوب کار کند و درامد بالایی هم داشته باشد فرض کنیم ماهی 20000 دلار که در سال میشود 240000 دلار و اگر سی سال کار کند و هیچ خرجی هم نداشته باشد بعد از سی سال بایست این شخص باید هفت میلیون و دویست هزار دلار داشته باشد. حالا چطور شخصی در مدت کوتاهی میلیارد ها دلار استفاده میکند. و ایا اینان مالیات میدهند.
مالیات طبقه متوسط حتی از درامد انها بیشتر است. مثلا من با ماهی 4000 در امد بایست سالی 20000 مالیات بدهم البته این 4000 دلار قبل از کسر مخارج است. و بدین ترتیب شکاف بین طبقه متوسط و سوپر طبقه ها روز به روز بیشتر میشود. این را که من نوشتم تنها یک راه در امد انهاست که شرکت های عظیم و مفت خور بیمه و شرکت های عظیم و غارتگر مواد مخدر و مواد منفجره و شرکت های عظیم تبلیغات که برنامه اختلاف بینداز و حکومت کن در راس برنامه های انها است. کارگزاران انها که برای انها بازار یابی میکنند و برنامه نفاق و کینه و نفرت را دامن میزنند و میلیارد ها میلیارد هم از این رهگذر بجیب میزنند. حالا خودتان مقایسه کنید که چگونه اکثر مردم برده این اقلیت هستند.
این افراد اندک با برنامه ریزی های دقیق خود اکثر مردم دنیا را در پایین ترین سطح هرم قرار داده است و نتیجه کار همه طبقات هرم در اخیتار انها قرار میگیرد انها رییس جمهور تعین میکنند چون پول خرج میکنند و مردم را با تبلیغات خود شست و شوی مغزی میدهند. و انها را دنباله رو راه خود میسازند . مردک ساده ای را چون صدام تاج پادشاهی میدهند و هنگامی که حرف گوش نکند او را پایین میاورند.
چرا جوانان به مواد مخدر پناه میبرند؟ چرا جوانان خودکشی میکنند؟ چرا تحصیکرده های دنیای سوم بصورت کارگر در جوامع صنعتی بکار گمارده میشوند. چرا دختران بایست به خود فروشی روی اورند و چرا در دنیا بایست این همه بیکار باشند؟
زیرا انها که در بالای هرم روی اسکناس یک دلاری نشسته اند ادمهای طماع غارتگر و حیوان صفت هستند و بویی از انسانیت نبرده اند. انها مردم را گروه بندی و دسته بندی میکنند و بنام دین و یا ملیت و یا رنگ پوست به جان هم میاندازند. و در نتیجه با شعار همیشگی تفرقه بیانداز و حکومت کن بربالای برج نشسته و نظاره گر انسانهای بقول خودشان ابله هستند. و به ریش همه ما میخندند.
خوب راه مبارزه با انها چیست . اتحاد کمک به همنوع ایجاد کار و دانشگاه هاو ساختن بیمارستانها و مدارس فنی و حرفه ای . بکارگیری نیروی جوانان در راه علم و دانش و بینش و دادن حد اقل امکانات به همه انسانها. و حرمت به عقاید دیگران. و ازادی بیان و اندیشه. و احترام به حقوق اکثریت و قبول رای اکثریت برای حکومت و همکاری با اکثریت و راهنمایی دلسوزانه به اکثریت که اگر راه خطا میروند. که همه اینها در کلام بزرگان ما نهفته است. درخت تو گر بار دانش بگیرد بزیر اوری چرخ نیلوفری را. این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه و بت خانه یکی است.
بنی ادم اعضای یکدیگرند که در افرینش ز یک گوهرند. می بخور منبر بسوزان مردم ازاری مکن. تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند ادمی. سرا پرده یگانگی در عالم بلند شده ای اهل عالم به چشم بیگانگی به یگدیگر ننگرید که همه بار یک داری و برگهای یک شاخسار هستید.
حالا هم این شیادان و این کفتاران در گوشه ای در کمین نشسته اند که چراغ جنگ دیگری را بیفروزند و مردم را دوباره بجان هم بیاندازند و خود استفاده های سرشار ببرند. حساب کنید که اگر مثلا صدام به شیعه های عراق و به کردهای عراق هم همان مزایا یی را میدار که به دوستان هم ولایتی خود داده بود مردم همه او را دوست داشتند و اگر بجای ساختن کاخهای عظیم ریاست جمهوری در یک ساختمان معمولی زندگی میکرد آیا همین روزگار را داشت؟
ببینید که در آمریکا زرد و سرخ و سیاه و سفید با فرهنگهای متفاوت یک ملت تشکیل داده اند ولی ما که یک ملت بودیم اکنون در چندین کشور پراکنده شده ایم و دارای یک قدرت بزرگ جهانی نیستیم. با استفاده از تفاوتهای جزیی ما را از هم جدا کرده اند و خودشان با اختلافهای بزرگ یک ملت هستند. بر ماست که دوباره ما هم یک ملت بزرگ بشویم. آیا مردم آمریکا بهم نزدیک تر هستند یا ما؟ مگر کردها در چندین کشور پراکنده نشده اند. آیا انان ملت های جداگانه ای هستند. اگر سیاه و زرد و سفید و سرخ یک ملت میشوند در آنصورت تاجیک و ترک و فارس و ... یک ملت نمیتوانند باشند. ما هم بایست اتحادیه شرق را تشکیل دهیم و یک ملت واحد بشویم. آیا بخارایی و شیرازی بهم نزدیکتر هستند یا سیاه وزرد ؟ آیا سمرقندی و بلخی یک ملت هستند یا سفید اروپایی و سرخ امریکایی؟
باری این سیستم بین المللی غارتگر است که از این اختلافات سو استفاده میکند. مگر عربها و یهودی ها پسر عموهای هم نیستند؟ چرا مسایل خود را منصفانه حل نمیکنند و چرا یکدیگر را بخاک خون میکشانند. کودکی که در یک خانواده مثلا سنی بدنیا امده است چرا بایست مورد بیمهری ادیان دیگر قرار بگیرد و یا کودکی دیگری که در یک خانواده شیعه بدنیا آمده است چرا میبایست مورد ظلم اکثریت غیر شیعه واقع گردد.
امیدوارم روزی معیار سنجش افراد خوبی و انسان بودن و نیکویی و توان کاری و خدمتی وی به جامعه باشد نه دین اکتسابی او که شاید تنها به این دلیل از آن دفاع میکند که ارثیه والدین وی میباشد و شاید هیچ اطلاعی هم از آن دین و فلسفه آن نداشته باشد. مثلا خیلی مسلمانان هستند که حتی نمیتوانند قران را بخوانند وبفهمند و هیچ دانشی از مذهب خود ندارند و فقط به این دلیل مسلمانند که پدر و مادرشان مسلمان بوده اند. و حتی هیچ اطلاع مذهبی هم ندارند.
انسانیت و بعد در مورد ما بایست که خاورمیانه بررسی گردد و ما هم یک ملت بزرگ مثل اتحادیه اروپا بشویم. با استقلال واقعی و تولید کافی و دانش افزون. بامید آنروز که سران کشورهای ما مارا از این دربدری و این آوارگی نجات بدهند و ما هم در کشورهای متحده خود بکار و کوشش و تحصلات عالیه بپردازیم. امیر سهام الدین غیاثی. دوستدار شما. .
|
نویسنده: Sahameddin Amir
|
۲۲ آبان ۱٣٨٨
|
عنوان: My dear friend from China |
معشوقه چینی زیبای من
سهراب میگفت که با می یک استاد زیبای چینی که برای تدریس مهندسی استخدام شده بود در دانشکده آشنا شده است. وی در رشته مهندسی مکانیک درجه دکتری داشت و در کشور خودشان در سطح دکتری و فوق لیسانس تدریس میکرد. وی علاوه بر زیبایی خیره کننده اش دارای دانشی وسیع بود و از لحاظ فکری و هوشی هم یک اعجوبه کامل بشمار میرفت. با وجود اینکه انگلیسی را در چین و از روی کتاب خوانده بود از همان بدو ورودش براحتی انگلیسی را میفهمید و حتی پاسخ هم میداد. این زن زیبای بیست هشت ساله علاوه بر هوش سرشار تحصیلات عالی دارای یک هیکل صاف و بسیار خوش تراش و متناسب بود و قد او بلند و باریک و درست مثل مانکن ها و مدلهای نقاشی تراشیده شده بود. خالق متعال در این وجود هر گونه بذل و بخشش بی نهایتی را روا داشته بود. و یک چهره زیبا همراه با یک هیکل زیبا و یک دانش و هوش سرشار همه را خداوند متعال به وی ارزانی داشته بود.
با داشتن معلومات و دانش وسیع بزودی یکی از استادان دلخواه دانشجویان شد وهمه دانشجویان فوق لیسانس و دکتری سعی داشتند که این بت رعنا واین الاهه زیبایی مدرس و استاد آنان باشد. کلاس درس وی بینهایت شلوغ و همیشه پر از دانشجویان واله و شیدای وی بود. وی با مهارت و بسیار عالی تدریس میکرد بطوریکه هیچ کس ندانسته از کلاس او خارج نمیشد. با اینکه زبان انگلیسی زبان مادری وی نبود ولی وی در مدتی چنان کوتاه به این زبان کاملا مسلط شد و شاید بعد از دو ماه براحتی موضوعات سخت علمی و مهندسی را با نهایت دقت و ظرافت برای دانشجویان خود تشریح و گسترده میکرد بطوریکه هیچ یک از دانشجویان از خارجی بودن وی گله ای نداشت. من هم که در همان رشته از آمریکا فارغ تحصیل شده بودم بعنوان همکار او برگزیده شدم . حتی دانشجویان هم بمن میگفتند که خوش بحال شما که با این گنجینه علم و دانش میتوانید کار کنید.
می بدون اغراق یک الاهه کامل زیبایی هوش مهربانی و اجتماعی بود. همه او را دوست داشتند و شاید هم میپرستیدند. او شده بود چراغ دانشکده فنی مهندسی ما. همه چون پروانه گرد این زیبای چینی میگردیدند. و او با متانت و استادی تمام پاسخ همه پرسش ها را میداد. مثل اینکه دانش او پایانی نداشت هیچوقت نگفت نمیدانم همیشه مطلب را در نظر داشت و پاسخ ها در آستینش بودند.
می حتی توالت هم نمیکرد. ولی چشمان سیاه و بسیار درشت و زیبای او احتیاج به بزک دوزک نداشت. مژه های بلند و کلفت و برجسته اش حاجت مشاطه گری را نداشت و لبان چون یاقوت سرخش احتیاجی به رنگ و برق لب نداشت. صورت گیرا و صاف وی و پوست نرم و براق وشفافش گویی با صدها کرم و عطر تزیین شده بود.
نگاهش مرا کلافه میکرد و آنقدر لطف و زیبایی در نگاه این پری چهره بود که انسان نمیتوانست از نور خیره چشمانش صرف نظر کند و به سمت دیگری نگاه نماید. وی برای من یک خواهر یک همکار خوب و یک دوست دانشمند و یک مصاحب زیبا بود و من تمامی خوبیها را در او میدیدم. با او هرکجا که میرفتم سرها بسمت وی گرایش داشت و مردم چه زنان و چه مردان میخواستند با این الاهه زیبای و کمال دمخور شوند و با او آشنا گردند.
من که تازه همسرم را در اثر تصادف از دست داده بودم براحتی وی جای تمامی خانواده مرا پر کرد. میگفت که عاشق من است و دلش میخواهد با من روزی عروسی کند. ولی اکنون حاضر نبود که ما با هم حتی نامزد شویم. بهمان دوستی نوجوانانه راضی بود. من خیلی دوست داشتم که ازاین الاهه کمال صاحب فرزندانی شوم که از وی هوش و زیبایی را به ارث ببرند. ولی او تقاضاهای مکرر مرا جدی نمیگرفت. من او را خیلی دوست داشتم و حاضر بودم که هرکاری برای توجه بیشترش بکنم ولی او تنها میخواست یک دوست برای من باقی بماند و حتی حاضر نبود معشوقه من بشود. یا نامزد و یا زن من. ولی رفتار همراه با دوستی ومحبتش و در آغوش کشیدنهایش این امید را برای من زنده نگه داشته بود که بالاخره روزی جواب بله را خواهد داد. و من بایست صبر و حوصله پیشه کنم. میگفت که تمامی فامیلش استاد ان دانشگاه هستند. پدر و مادرش هر دو از استادان نامی و بنام دانشگاه هستند وبرادر و خواهرش هم درجه استادی ممتاز را دارا میباشند. خوب داشتن فرزندی از این نابغه زیبا یک هدیه آسمانی میتوانست باشد.
در زندگی زنانهایی هستند که از انسان تنها سکس میخواهند و نمیخواهند با آدم ازدواج کنند زیرا فکر میکنند شوهران بهتری گیرشان خواهد آمد ولی فعلا کاشی بعض هیچی و با جوانان خوبرو و ثروتمند دوست میشوند ورابطه جنسی هم برقرار میکنند تا مادامیکه مرد ایده آل خود را پیدا کنند این است که خوابیدن با یک زن سطح بالا دلیل داشتن آن زن نمیشود. ولی می تنها با بوسه ناز قانع بود و آرزو و تمنای وصال و هم آغوشی کامل را نداشت وبه همان بوسه ها و نوازشهای بقول خودش دوره نوجوانی اش راضی میشد. من که در آمریکا بزرگ شده بودم یاد گرفته بودم که اگر زنی را خیلی دوست دارم ومیتوانم با او ازدواج کنم میتوانم با وی همخوابه هم بشوم ولی می این را نمیخواست. بعد از سه سال که ما باهم بودیم نتوانسته بودم مهر او را برای ازدواج بخود جلب کنم و او تنها یک معشوقه در حد بوس و کنار و راز و نیاز بود. او بمن خیلی مهربان بود وخیلی مرا دوست داشت ولی نمیدانم چرا از ازدواج با من طفره میرفت. میگفت که هیچوقت دوستی وعشق مرا بخودش فراموش نخواهد کرد. ولی من هرکاری کردم نتوانستم که این بت عیار را به عقد خود در آورم. مثل اینکه آزادی را خیلی دوست داشت و یا یک مشگل دیگری او را آزار میداد. آخرین باری که وی رسمی تقاضای ازدواج کردم با چشمانی پر از اشگ سهراب من من تورا خیلی دوست دارم تو همه وجود من هستی هیچوقت مهر و عشق تو را فراموش نمیکنم. تو همیشه در قلب و فکر من جا داری. من اکنون نمیتوانی زن توبشوم. ایکاش میتوانستم. آخر مگر میشود انسان سه سال با کسی باشد و شب و روز را باهم بگذارنند و هر دوی آنان اعتراف کنند که عاشق هم هستند و مدتها همدیگر را ببوسند و نوازش کنندو یکدیگر را در آغوش هم فشار دهند ولی باز با هم ازدواج نکنند. من که نتوانستم بفهمم چرا شاید دیگران متوجه بشوند. من هرچه فکر کردم نتوانستم دلیل این عشق عمیق و سوزان بدون ازدواج را درک کنم شاید شما بتوانید؟
|
نویسنده: sohrab chamanara
|
٨ آبان ۱٣٨٨
|
عنوان: Books |
سلام
از آمریکا با شما تماس میگیرم و می خواهم چهار کتابی را که در اینجا منتشر کرده ام معرفی کنم
این چهار کتاب را بصورت پی دی اف در وب سایت خودم گذاشته ام تا اگر کسی از آنها خوشش آمد، مجاناً دانلود و تکثیر کند و به دوستان خود بدهد
www.chamanara.net
ایکاش میتوانستم کتاب گفتار شورانگیز فردوسی را برای هرکسی که علاقمند به خواندن شاهنامه است بفرستم ولی این ساده ترین راه برای رسانیدن پیام فردوسی به پارسی زبانان است
سهراب چمن آرا
www.chamanara.net
|
نویسنده: جواد مفرد کهلان
|
۱ آبان ۱٣٨٨
|
عنوان: بدون انقلاب فرهنگی ریشه ای هرگز |
با درود
با روی کار آمدن این جرثومه فساد فرهنگی و سیاسی اسلام در ایران -که در زیر سایه سلاطین با لباس تقدس بر تن کرده و پرورده شده بود- نمیشداین دمل عظیم را عمل نمود. حال خوشبختانه زنده ایم و در هم ریختن این بافته و تافته های دروغین و غیر انسانی را تجربه میکنیم. کسروی بزرگ و قربانی این راه هم چاره را در بر سر کار آمدن اینان میدید تا افشاء شوند.
|
نویسنده: Jafar Marzoughi(Barzine Azarmehr
|
۲۶ مهر ۱٣٨٨
|
عنوان: kousheshi dar rafe yk tavahom |
کوششی در رفع یک سوء تفاهم!
شعر"رزم مشترک"(همراه شورفیق) از جمله شعرهای مجموعه ی"بپا خیز ایران من" سروده ی" برزین آذرمهر" جعفر مرزوقی است که نخستین بار در سال۱۳۵۵ به همت انتشارات ارانی وابسته به حزب توده ایران،در خارج از کشور،وبعد ها،در سال ۱۳۵۸توسط "نشر صلح "به سر پرستی آقای ناصرموذن در ایران منتشر گردید.این شعر همان زمان ها، البته بی آن که من در جریان آن قرار بگیرم، به ابتکار هنرمند چیره دست پرویز مشکاتیان و با هنرمندی استاد شجریان به صورت سرود رزمی در آمد و امروز شاهد اجراهای دیگری نیز از آن هستیم. علاوه بر آن شعر "محبوب من وطن" با آواز شهرام ناظری وشعر دیگری نیز از همین مجموعه، آن گونه که در سایت رسمی زنده یاد مشکاتیان آمده است، برای تنظم آهنگ "پیروزی"مورد استفاده ی استاد قرار گرفته است .
از آنجا که شعر"رزم مشترک" و اساسا خود مجمو عه ی"بپا خیز ایران من "تا مدتها به شاعر پر آوازه ی ما سیاوش کسرایی ،نسبت داده می شد،و حتی این جا وآن جا به نام او به چاپ هم رسید، بنا به توصیه ی برخی دوستان، بهتر دیدم یادداشت کوتاهی همراه این شعر کنم و بدین ترتیب بکوشم تا شاید به این توهم سرسخت ،ریشه دار و حتی گاه آزار دهنده که هنوز که هنوز است پایداری نشان میدهد،پایان بدهم.
به گمان من شما هم همچون من، بر این باورید که به هیچ وجه گوارا نیست که شاعر اثری،هر بارخود را در وضعیتی بیابد که مجبور باشد دلیل و مدرک بیاورد تا ثابت کند،شعری که خود او سروده ،متعلق به دیگری نیست و تازه همیشه موفق هم نباشد!
بی شک شما بهتر از من می دانید که در افتادن با توهمی که بر اثرنفوذ برخی از رسانه ها گروهی،جا باز کرده و گسترش یافته، کارچندان ساده ای نیست،مگر آن که با سلاح برابر به جنگ آن رفت.دلیل رویکرد من به شما این است.
درضمن به آن هایی که شک و یقین شان در این مورد، نیرومند تر ازآن است که آماده ی پذیرش چیزی غیر آن باشند ،پیشنهاد می کنم، دست کم به فهرست مجموعه شعرهای زنده یاد سیاوش کسرایی ،از انتشارات،"نشر کتاب نادر" سال ۱۳۸۴، مراجعه کنند و اگر در آن، اثری از مجموعه شعر"بپا خیز ایران من"و یا شعر هایی که از این مجموعه به آن شاعر پر آوازه ،نسبت داده می شود ،یافتند ،بر باور خود اصرار ورزند!
با احترام و سپاس.جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)
رزم مشترک
همراه شو رفیق!
تنها
ممان به درد!
کین درد مشترک
هرگز جدا جدا
درمان نمی شود!
دشوار زندگی
هرگز برای ما
بی رزم مشترک
آسان نمی شود!
تنها
ممان به درد!
همراه شو رفیق!
تیر ماه ۱۳۵۲
برزین آذرمهر
|
نویسنده: مهدی مجتهدپور
|
۲٣ مهر ۱٣٨٨
|
عنوان: شب شعر در هانوفر |
سروده های یکی از شاعران هانوفر به نام بینش (زیبا روز) را میتوانید در آدرس زیر بیابید
http://www.youtube.com/user/zibaRuz
ایشان یکی از همکاران ما در برگزاری شب های شعر می باشند
شاد و پیروز باشید
|
نویسنده: سخی
|
۱۷ شهريور ۱٣٨٨
|
عنوان: شعری تقدیم به احمد لنگرودی که وب سایت ندلرد. |
نام شعر:زمین
جام در جم مینگرد
و
زمین در من
آینده از آن زمین است
که مرا در بر میگیرد
و از آن من
که تمام زمین خواهم شد
در زیر پایم استوار در چرخش افلاکی
مرا به بستر خویش میخواند
و من گریزان از هماغوشی ناگزیر
به آسمان مینگرم.
|
نویسنده: samuel
|
۱۶ شهريور ۱٣٨٨
|
عنوان: بنگر،کاین شوالیه قریشی نیست.... |
بنگر،کاین شوالیه قریشی نیست....
http://jesuspingstkyrkan.blogfa.com/post-14.aspx
dorod bar mani aziz shehri az khodam brayat miferestam agar monaseb didid dar site khodetan pakhsh konid
samuel.
|
نویسنده: فواد خسروی یگانه
|
٣۱ مرداد ۱٣٨٨
|
عنوان: سلام استاد |
سلام استاد من فواد خسروی هستم از همدان مزاحم شما میشوم از شما کمی درباره کتاب خنیانگر خون اطلاعات می خواستم و اینکه چگونه می شه به این کتاب دسترسی پیدا کنم؟ ممنون از لطف شما
|
نویسنده: جواد مفرد کهلان
|
۲۲ مرداد ۱٣٨٨
|
عنوان: مهدی مساوات طلب و انقلابی در شهر شاهی (چاهی) به قتل رسیده است. |
یحیی بن عمر،علوی انقلابی عهد حسن عسکری، اساس تاریخی مهدی موعود است
در میان قیامهای مهم علویان قیام بزرگ یحیی بن عمر با قیام مهدی موعود در کوفه پیوند اساسی دارد چون معنی نام یحیی یعنی کسی که زنده می ماند و یا جاوانی فرزند عمر (به معنی رهبر معمر و آبادگر= مهدی منجی معمر) و کنیه اش یعنی ابوالحسن (پدر حسن که می توانست در نزد ایرانیان کسی که پدرش حسن است مفهوم گردد) در حالت تفسیر معکوس ایرانی آن ((پسر حسن)) نشان میدهد که نام و نشان و قیام حماسی و مردمی وی در پیدایی باور اسطوره ای مهدی موعود اساسی ترین نقش تاریخی را داشته است. این امام مهدی تاریخیی در عهد حسن عسکری وجود ملقب به ابوالحسن که از شاخه دیگر خاندان حسین بوده است و قیام مردمی نیرومندی در کوفه را به عمل آورده بود که از قیام اشرافی ناموفق حسین به مراتب با ارزش تر بوده است. در واقع شیون و زاری به گزافی که ایرانیان همه ساله برای کشته شدگان کربلا (قادسیه= شهر مقدس) کرده و می کنند در اساس به یاد حادثه ناگوار شکست و اسارت تاریخی خودشان توسط اعراب در این منطقه بوده است. ولی همین واقعیت واقعه کشته شدن یحیی نیز نزذ شیعیان به نحو ناهنجاری قلب شده است و این فرد تاریخی با واژگون شدن کنیه ابوالحسن وی تبدیل به کودک در چاه حسن عسکری شده است. منظور از چاه همان منطقه شاهی (سرزمین چاه) در نزدیکی قادسیه است که یحیی در آنجا به قتل رسید. منابع کهن در این منطقه از شهری به نام بانقیا (محل بیرون کشیده شدن [فرزند از چاه] =شاوی) به عنوان موطن ابراهیم یاد می کنند. ابوالفرج اصفهانی به صراحت آنجا را محل قتل یحیی ذکر کرده و بدین سبب او را قتیل شاهی می نامد: "يحيى راه كوفه را پيش گرفت و به قصد كوفه به راه افتاد، وجه فلس سر راه او آمد و جنگ سختى با او كرد ولى در برابر يحيى تاب نياورد گريخت ولى يحيى او را تعقيب نكرد. وجه فلس همچنان برفت تا به شاهى (سرزمین چاه) رسيد و در آنجا به حسين ابن اسماعيل برخورد و با هم در آنجا به استراحت و عيش و نوش پرداختند و از دو لشكر آنها كه به هم رسيده بود، سپاهى نيرومند تشكيل شد.
از آن سو ياران يحيى بن عمر او را وادار كردند تا هر چه زودتر به جنگ حسين بن اسماعيل برود. در ميان آنها مردى به نام هيضم بن علاء عجلى بود كه با گروهى از خويشان و فاميل خود به يارى يحيى آمده بود ولى پيادگان و اسبان آنها به علت اينكه راه زيادى پيموده ، خسته بودند، و هنگامى كه جنگ شروع شد نخستين كسانى كه فرار كرد همين هيضم و همراهان او بودند.
و گفته اند: حسين بن اسماعيل اين نقشه را كشيده بود و قبلا با هيضم قرار گذارده بود كه چون جنگ آغاز شد او و همراهان وى فرار كنند (تا ديگران نيز فرار نمايند.) ولى دسته ديگرى گفته اند: فرار آنها به خاطر همان خستگى و رنجى بود كه در راه ديده بودند.
و على بن سليمان كوفى از پدرش روايت كرده كه (پس از قتل يحيى ) روزى من با هيضم در جايى بوديم ، سخن از جريان كار يحيى بن عمر به ميان آمد، هيضم سوگند به طلاق همسرش خورد كه فرار من طبق نقشه و دسيسه اى نبود، بلكه يحيى در جنگ مردى بى باك و متهور بود به طورى كه يكه و تنها حمله مى كرد و ميان لشكر دشمن مى رفت و دوباره بازمى گشت ، و من او را از اين كار نهى كردم ولى نپذيرفت تا اينكه يك بار يك تنه حمله كرد و من نگاه كردم ديدم در ميان لشكر دشمن به زمين افتاد و چون ديدم كه او كشته شد با همراهان خود از ميدان بازگشتيم. ابن عمار - راوى حديث - گويد: همين كه يحيى مشاهده كرد هيضم از ميدان گريخت در جاى خود ايستاد و جنگيد تا به قتل رسيد، و سعد ضبابى سرش را جدا كرده به نزد حسين بن اسماعيل آورد، و در چهره اش به قدرى اثر شمشير و زخم بود كه شناخته نمى شد."
از سوی دیگر اساس این واقعه کشته شدن یحیی در شاهی (سرزمین چاه) با محل سئوشیانت ایرانیان یعنی دریای کانس اویه (چاه آب، دریای کیش، خلیج فارس) مطابق میشده است که بنا به اعتقادات زرتشتی نطفه زرتشت که تبدیل به سئوشیانت خواهد شد در آن نگهداری میشود. این سئوشیانت (منجی و سودرسان) به نوبه خود اشاره به بردیه پسر کورش محبوب امپراطوری هخامنشیان بوده است که مقر حکومت مردمگرایانه اش بندر طاهری در ساحل خلیج فارس(دریای گود و پست) بوده است. قابل توجه است که در نامهای کارون (رود چاه) و شاخه مهمی از آن شاهو یا چاهو ، اسامی عربی و فارسی شاهو (شاوی) و چاهو در همین معنی چاه به هم می رسند:
مطابق نویسندگان پورتال راسخون، قيام ((يحيى بن عمر))(بن يحيى بن حسين بن زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام ): كنيه او ((ابوالحسن)) بود. او در سال (250 ه) یعنی عهد حسن عسکری در ايام خلافت ((مستعين )) در ((كوفه )) قيام كرد و مردى زاهد، متقى ، عابد، عالم (159) ، بسيار شجاع و جنگجو، و داراى بدنى محكم و قلبى قوى بود (160) . او قبل از زيارت قبر امام حسين عليه السلام رفت و زوار را از قصد خود آگاه كرد و آنگاه داخل ((كوفه )) شد و قيام خود را علنى كرد(161) .
برخى از مورخان علت قيام او را تنگدستى و مشقتى مى دانند كه از جانب ((متوكل )) و ((ترك ها)) به وى رسيده بود(162) . در حالى كه ((ابو الفرج اصفهانى )) در ((مقاتل الطالبيين ))خبرى را از او نقل مى كند كه به روشنى نشان مى دهد او فقط براى رضاى خداوند سبحان ، قيام كرده و جز آن هدفى نداشته است (163) . او در ((كوفه )) مردم را به ((رضاى آل محمد)) (صلوات الله عليهم ) دعوت مى كرد، عده زيادى به او پيوستند و به او بسيار علاقه مند بودند. توده مردم ((بغداد)) او را به عنوان ((ولى )) برگزيدند، در حالى كه سابقه ندارد مردم ((بغداد))غير او، كس ديگرى را به ولايت قبول داشته باشند. جمعى از اهالى سرشناس ((كوفه )) كه خردمند و با تدبير بودند، با او بيعت كردند.
((حسين بن اسماعيل )) با او جنگيد و اين مرد بزرگ علوى را كشت و سرش را به ((سامرا)) براى ((مستعين)) فرستاد؛ او هم پس از مدتى آن را به ((بغداد)) فرستاد، تا در آنجا نصب شود و مردم مشاهده كنند، اما از ترس مردم چنين كارى صورت نگرفت (164) .
مردم در اثر عشق و علاقه اى كه به او داشتند در مرگش ضجه مى زدند و بزرگ و كوچك برايش اشك ريختند و در مصيبت او اشعار زيادى سرودند (165) تا آنجا كه ((ابو الفرج اصفهانى )) مى گويد: ((من نشنيده ام كه براى احدى عزادارى شده باشد و يا بيش از آن اندازه كه شعر در مصيبت او سروده شد درباره ديگرى سروده شده باشد(166) .)) (منبع عصر غیبت (6) قیام های علویان از پور سید آقایی ، جباری ، عاشوری ، حکیم، پورتال راسخون)
مطابق کتاب مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی، على بن محمد بن جعفر علوى در رثاء يحيى بن عمر گويد:
تضوع مسكا جانب القبر ان ثوى
و ما كان لو لا شلوه يتضوع
مصارع اقوام كرام اعزه
ابيح الخير فى القوم مصرع
1. قبر يحيى بوى مشك مى دهد چون او در آن آرميده ، و اگر بدن او در آن قبر نبود بوى مشك نمى داد.
2. آرامگاه مردانى بزرگوار و عزيز در ميان آنها آرامگاه يحيى آشكار است . و نيز در رثا او گويد:
فان يك يحيى ادرك الحتف يومه
فما مات و هو كريم
و مامات حتى قال طلاب نفسه :
سقى الله يحيى انه لصميم
فتى آنست بالروع و الباس نفسه
و ليس كمن لاقاه و هو سنوم
فتى غرة لليوم و هو بهيم
و وجه لوجه الجمع و هو عظيم
لعمرى ابنة الطيار اذنتجت به
له شيم لا تجتوى و نسيم
لقد بيضت وجه الزمان بوجهه
و سرت به الاسلام و هو كظيم
فما انتجت من مثله هاشمية
و لا قبلته الكف و هو فطيم
1. اگر مرگ در آن روز به سراغ يحيى آمد و در حال بزرگوارى از اين جهان رفت .
2. و از اين جهان نرفت تا وقتى كه حتى دشمنانش گفتند: خدا يحيى را سيراب كند كه مردى پاك و بزرگوار بود.
3.جوانمردى كه جانش به سختى و هراس مانوس گشته بود و مانند مردان حيله گر نبود.
4. جوانمردى كه روشنى روزهاى تار مى بود و نيز بزرگ هر انجمن و شخص بزرگوارى بود.
5. قسم به جان خودم كه مادرش فرزند جعفر طيار، هنگام كه او را در شكم داشت داراى خصالى بود و بوى خوشى داشت كه ناخوش داشت در آنجا باشد.
6. راستى كه چهره روزگار را مادرش به چهره او روشن كرد و اسلام را به وجود او خشنود نمود و فرزند او خشم خود فرو برنده بود.
7. هيچ زن هاشمى مانند او را نزاييد، و هيچ دستى مانند او را پرستارى نكرد تا از شير بازگرفته شد. (منبع تارنگار غدیر ، دوران)
بنا به ابن اثیر و مسعودی بعضی از اصحابش شکست او را نپذیرفتند و گفتند: " او کشته نشد و او است که المهدی القائم (=استوت ارته زرتشتیان یعنی استوار دارنده آیین داد و عدل) می باشد و در آینده قیام خواهد کرد." یحیی (قتیل شاهی) هم مثل حسن بن زید در تهیه خروج خویش دعوت به »الرضا من آل محمد« کرده بود و همچون وی در بیعت, غیر از الزام تمسک به کتاب و سنت:
• اقامه عدل،
• اعانت مستضعفان و
• نصرت اهل بیت را
در اینجا مطالب کاملی را در باب یحیی بن عمر از سایت پژوهشکده باقر العلوم به عینه نقل می نمائیم:
عنوان : قيام يحيي بن عمر
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
كلمات كليدي : تاريخ، يحيي بن عمر، عمر بن فرج، كوفه، زيديه، مستعين خليفه عباسي، متوكل
"يحيي بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب"، که کنیه او "ابوالحسن" بود.[1] در سال 249 ه.ق. در کوفه قیام و ظهور کرد.[2]
یحیی در زمان "متوکل" در خراسان خروج کرد. "عبدالله بن طاهر"، حاکم خراسان او را دستگیر کرد. متوکل دستور داد او را به "عمر بن فرج" حاکم مدینه بسپارند؛[3] زیرا "عمر بن فرج" حاکم مدینه و سرپرست کارهای بنی¬هاشم نیز بود.[4]
يحيي اوضاع مالی مناسبی نداشت، از عمر درخواست پول كرد؛ اما عمر با او با درشتي صحبت كرد.[5] یحیی نیز پاسخش را داده و به او دشنام داد. عمر جریان را برای متوکل نوشت، متوکل دستور داد، او را در خانه "یحیی بن خاقان" (وزیر خود) زندانی کنند.[6] مدتی در آنجا ماند، تا آزاد شد و به «سامرا» رفت. در آنجا با "وصيف" كارگزار سامرا ديدار و از او تقاضا كرد كه مقرري براي وي تعيين كند؛ اما او نيز با يحيي با درشتي رفتار كرد.[7]
آشکار کردن قیام:
وقتی که يحيي تصمیم به قیام گرفت، نخست به زیارت قبر "امام حسین(ع)" آمد و برای زواری که در آنجا بودند، تصمیم خود را آشکار کرد و گفت من اکنون می¬خواهم، برای احقاق حق برخیزم، هر کس که با من قصد همکاری دارد، آماده شود. جمعي از زائران دعوت او را پذيرفتند و اطرافش را گرفتند.[8]
تصرف کوفه
یحیی با همراهان خود شبانه وارد کوفه شدند. همراهانش فریاد می¬زدند، ای مردم داعی حق را پاسخ دهید و دعوت او را بپذیرید. یحیی عده¬ای از مردم کوفه را با "شعار الرضا من آل محمد" به دور خود جمع کرد. سپس براي تأمين هزينه نهضت، بيت¬المال كوفه را به تصرف خود درآورد.[9] درب زندانها را باز كرد و زندانيان را رها كرد و كارگزاران كوفه را از آنجا بيرون كرد.[10]
آنگاه به نزد صرافاني كه پول¬هاي حكومتي، نزد آنان بود، رفت و آن پولها را گرفت. سپس به محله «بني¬حمان» که خانواده¬اش در آنجا بود، رفت[11] و در اين هنگام خبر به "محمد بن عبدالله بن طاهر" والي بغداد رسید. او نیز به عامل خود "عبدالله بن محمود سرخسی" در «سواد» کوفه فرماني نوشت و او را به جنگ با يحيي بن عمر فرستاد؛[12] اما "عبدالله بن محمود" شكست خورد و سپاهيان يحيي چارپايان و اموال او را گرفتند.
يحيي به سوي حومه كوفه رفت و گروهي از «زيديه» نيز از او پيروي كردند.[13]
دستگاه خلافت و قيام يحيي بن عمر
چون خبر قیام یحیی بن عمر به بغداد رسید و "محمد بن عبدالله بن طاهر" والي بغداد عموزادهاش "حسين بن اسماعيل" را به سوي يحيي فرستاد و گروهی از سرلشگران خود را نیز با او همراه کرد که از آنجمله "خالد بن عمران،" "ابوالسناء غنوی"، "وجه فلس" و[14].... که آنها از روی کراهت پذیرفتند. چون مردم در دل متمایل به يحيي بن عمر بودند. هرگز سابقه نداشت كه بغداديان جز او به كس ديگري از اين خاندان (خاندان ابوطالب) گرايش پيدا كنند. به هر حال افراد مزبور به "حسین بن اسماعیل" پیوستند. حسین به دنبال ماموریت خود به کوفه آمد و چند روزی در آنجا ماند. آنگاه به قصد جنگ با یحیی حرکت کرد، تا به او رسید. چندی لشگریان حسین بن اسماعیل با یحیی روبه روی هم قرار داشتند؛ اما با هم جنگ نکردند. تا آن که یحیی به قصد «قسین » از آنجا کوچ کرد و هم¬چنان تا قریه¬ای به نام «بحریه» پیش رفت، در آن ناحیه متصدی امور مالیات "احمد بن اسکافی" بود. احمد اموال دولتی را برداشت و فرار کرد؛ اما فرمانده سپاه آن ناحیه که شخصی به نام "احمد بن فرج" بود به جنگ یحیی آمد؛ اما پس از مختصر جنگی تاب مقاومت نیاورد و فرار کرد.[15]
سرانجام یحیی
یحیی پس از جنگ با احمد بن فرج راه کوفه را پیش گرفت و به قصد کوفه به راه افتاد. وجه فلس سر راه او آمد و جنگ سختی با او کرد؛ ولی بلاخره از یحیی شکست خورد و گریخت. وجه فلس به «شاهی»[16] رفت و در آنجا به "حسین بن اسماعیل" که اردو داشت برخورد. با او در آنجا به استراحت پرداخت. حسین بن اسماعیل آن قدر در آنجا ماند که سپاه و اسبانش تجدید قوا کردند. از دو لشگری که به هم رسیده بود، سپاهی نیرومند تشکیل شد.[17] در شاهی نبرد سختی میان یحیی و سپاهیان اسماعیل و وجه فلس در گرفت. ياران يحيي وي را تنها گذاشتند و فرار كردند و يحيي در معركه، كشته شد و سرش نزد "محمد بن عبدالله بن طاهر" برده شد. محمد به اين مناسبت جشني بر پا كرد و مردم دسته دسته براي تهنيت نزد او آمدند، محمد نيز سر او را به درگاه "مستعین" فرستاد.[18]
ابن اثير علت شكست يحيي را چنين ذكر كرده است: گروهي از «زيديه» كه با جنگ و ستيز ناآشنا بودند، از يحيي خواستند كه در جنگ كردن شتاب كند و بر اين خواسته خود پا فشاري كردند "هيضم عجلي"(از شیعیان و بزرگان) و جماعت دیگر و عده¬ای پیاده از اهل کوفه که نه مرد نبرد بودند و نه دلیر با او همراه بودند و شبانه به سمت لشگریان حسین بن اسماعیل لشگر کشیدند. صبح به نزد حسين بن اسماعيل كه استراحت كرده بود، رسيدند، ياران حسين برخاستند و سپاه يحيي را از پاي درآوردند، هيصم عجلي نخستين كسي بود كه دستگير شد. پيادگان كوفه بدون هيچ جنگ افزاري فرار كردند. سواران حسین هم آنها را زیر سم ستوران گرفتند و نابود کردند.[19]
خبر قتل یحیی بن عمر در کوفه و بغداد
مردم کوفه که قتل یحیی را باور نمی¬کردند، حسین بن اسماعیل، "ابوجعفر حسنی" معروف به «ادرع» را به نزد مردم کوفه فرستاد که خبر قتل یحیی را به آنها بدهد؛ ولی هنگامی ادرع به میان آنان آمد و خبر مزبور را داد. مردم یکسره او را دشنام دادند و سخنان ناهنجاری به او گفتند و به قصد جنگ با او برخواستند؛ تا جائیکه یکی از غلامان او را نیز کشتند. ادرع که چنین دید، یکی از برادران مادری یحیی را به نام "علی بن محمد صوفی" که از فرزندان علی بن ابی¬طالب بود، را به نزد مردم کوفه فرستاد. او خبر قتل یحیی را به مردم رسانید و مردم کوفه با دیدن او یقین به قتل یحیی کردند و صداها را به گریه و شیون بلند کردند و به سوی شهر بازگشتند.
ولی هنگامی که سر یحیی وارد بغداد شد، مردم به نزد "محمد بن عبدالله طاهر" رفته و او را در این فتحی که نصیبش شده، تبریک گفتند و از جمله کسانی که در ظاهر برای تبریک به نزد "محمد بن عبدالله" آمد، "ابوهاشم داود بن قاسم بن جعفر" بود، که مردی صریح اللهجه و در اظهار عقیده¬اش باکی از مامورین حکومتی نداشت؛ به محمد بن عبدالله گفت ای امیر من آمده¬ام تا درباره چیزی به تو تبریک گویم که اگر رسول¬خدا زنده بود، آن حضرت را بدان تسلیت می¬دادند. محمد سخن وی را شنید؛ ولی هیچ پاسخی به او نداد.
محمد بن عبدالله پس از این واقعه به خواهر خود و زنانش دستور داد، به سوی خراسان حرکت کنند؛ زیرا سر یحیی به این شهر آمده است و تجربه ثابت کرده است، هر سری که از این خاندان به خانه¬ای آورده شود، خداوند نعمت و برکت را از آن خانه و خاندان سلب خواهد کرد.[20]
سرانجام اسیران لشگر یحی بن عمر
پس از ورود حسین بن اسماعیل به بغداد، اسیران اصحاب یحیی را وارد بغداد کردند. تا به آن روز هیچ اسیری را بدان وضع رقت¬بار به شهر بغداد نیاورده بودند؛ زیرا آنها را با پای برهنه می¬دوانیدند و هر کدام عقب می¬ماندند، گردنش را می¬زدند. تا اینکه نامه "مستعین" که حاوی فرمان آزادی آنها بود، رسید و به دستور وی همه را آزاد کردند، جز مردی به نام "اسحاق بن جناح" که رئیس پلیس یحیی بود، را به زندان انداختند و در همان زندان از دنیا رفت.
[1]. ابن اثیر، الکامل، ترجمه عباس خلیلی، به تصحیح مهیار خلیلی، تهران، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، بی تا، ج 11، ص 292.
[2]. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه آیتی، تهران، موسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی، 1364، چاپ اول، ج 2، ص 441.
[3]. اصفهانی، ابوالفرج؛ فرزندان ابوطالب، ترجمه فاضل، تهران، کتاب فروشی و چاپخانه علی اکبر علمی، 1329، ج 3ص 36.
[4]. تاریخ ابن خلدون، پیشین، ص 441.
[5]. طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ طبری، ج14، ص 6129.
[6]. اصفهاني، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبين، مترجم، سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران، كتابفروشي صدوق، 1347، ص 529.
[7]. الکامل، پیشین، ص 292.
[8]. مقاتل الطالبين، پیشین، ص530.
[9]. طبری، پیشین، ص 6129.
[10]. محمد بن علي بن طباطبا (ابن طقطقي)، تاريخ فخري، ترجمه وحيد گلپايگاني، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1367، ص 332.
[11]. فرزندان ابو طالب، پیشین، ٌص 37.
[12]. تاریخ ابن خلدون، پیشین، ص 441.
[13]. ابن اثير، الكامل، ترجمه حميد آژير، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1381، ج 10، ص 4191.
[14]. فرزندان ابوطالب، پیشین، ص 40.
[15]. طبری، پیشین، ص 6131.
[16]. شاهي نام جايي است كه در نزديكي قادسيه. معجم البلدان، ص 478.
[17]. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص 531.
[18]. احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمه دكتر محمد ابراهيم آيتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ دوم، 1331،ج 2، ص 530.
[19]. الکامل، پیشین، ص294.
[20] .فرزندان ابوطالب، پیشین، ص 42.
|
نویسنده: علی قشقائی
|
۲۰ مرداد ۱٣٨٨
|
عنوان: اطلاعیه |
پس از 30 سال انتشار، سرانجام آرش بر روی انترنت قرار گرفت، بد نیست سری به آن بزنید:
www.arashnewspaper.com
|
نویسنده: كوروش نبوي
|
۱۵ تير ۱٣٨٨
|
عنوان: قلم |
جناب استاد سلام.
غرض از مزاحمت تبريك روز قلم به شما صاحب قلم بود.
خوش حال مي شوم خط خطي هاي مرا در اين باره بخوانيد
www.shaer.tk
|
نویسنده: هادی شفیعی
|
۲ خرداد ۱٣٨٨
|
عنوان: فراخوان شعر ژاله اصفهانی |
مانی عزیز مانده نباشی
در صورت امکان هر گونه صلاح است اطلاع رسانی شود.
با سپاس
هادی
فراخوان جایزه شعر ژاله اصفهانی
بنیاد ژاله اصفهانی به دنبال پیشبرد خواسته های آن زنده یاد در تشویق و حمایت از شاعران جوان فارسی زبان،
مسابقه ای به نام "جایزه شعر ژاله اصفهانی" برگزار می کند.
اهداف مسابقه:
بنیاد ژاله امیدوار است که این حرکت بتواند قدمی باشد درایجاد ارتباط و شناخت متقابل بین فارسی زبانان
کشورهای مختلف. بنیاد با نگاهی فراملی خواهان شرکت شاعران جوان از ایران، افغانستان، تاجیکستان و نیز
فارسی زبانان سراسر جهان است.
با توجه به اینکه بنیاد ژاله در شهر لندن مستقر است، شاعر برگزیدهء گروه داوران برای شرکت در مراسم
دریافت جایزه با هزینه بنیاد به این شهر دعوت خواهد شد.
شرایط شرکت در مسابقه
• شعرهای ارسالی باید در ساختارهای کلاسیک و مدرن شعر فارسی باشد.
• با توجه به هدف اصلی این مسابقه شرط سنی شرکت کنندگان در مسابقه سی سال است (متولدین اول
آبان 1358 به بعد).
• شعرهای ارسالی باید شامل ده نمونه از اشعار کلاسیک و مدرن باشد. حد اقل یکی از آثار باید
شعرکلاسیک باشد.
9 مرداد 1388 ) به دبیر خانه بنیاد ژاله به ایمیل ) • آثار باید تا تاریخ 31 ژوئیه 2009
رسیده باشد. آثار ارسالی باید به فارسی تایپ شود و javanan@jalehesfahani.com
ارسال شود. (JPEG) و یا تصویر PDF به صورت فایل
• ذکر نام، نام خانوادگی، تاریخ تولد و آدرس محل سکونت ضروری است.
چگونگی داوری و گروه داوران
• شعرها در دو مرحله بررسی خواهد شد و اسامی سه نفر که به مرحله نهایی راه پیدا می کنند از طریق
تارنمای بنیاد به اطلاع خواهد رسید.
• بررسی آثار بر اساس معیارهای شعر کلاسیک و مدرن به تعبیرگروه داوران وبا رای اکثریت آنان انجام
خواهد شد.
• اسامی هیات داوران که شامل شاعران و منتقدان ادبی است به شرح زیر است: اسماعیل خوئی، هادی
شفیعی، عنایت فانی، محمود کیانوش، لعبت والا وشاداب وجدی.
9 مهر 1388 ) اسامی راه یافتگان به مرحله نهایی اعلام خواهد شد و در ) • در تاریخ اول اکتبر 2009
7 آذر 1388 ) در شهر لندن و در سالن اجتماعات دانشکده مطالعات شرقی ) تاریخ 28 نوامبر 2009
در یک مراسم ویژه به نفر اول جایزه بنیاد داده می شود. (SOAS) و آفریقائی دانشگاه لندن
جایزه مسابقه و قدردانی از حامیان
• جایزه این مسابقه شامل لوح تقدیر و جایزه ویژه با نام "تندیس امید" خواهد بود.
• تمامی علاقمندان و نشریات چاپی و الکترونیکی که فراخوان شعر بنیاد ژاله اصفهانی را اطلاع رسانی
نمایند از حامیان این جایزه محسوب شده و از آنان قدر دانی خواهد شد.
• علاقمندان به حمایت از این جایزه می توانند با هیات عامل بنیاد با ای میل
تماس بگیرند. از حامیان مالی جایزه در مراسم اعطاء bonyad@jalehesfahani.com
جایزه، در تارنمای بنیاد و در رسانه ها قدردانی خواهد شد.
بنیاد ژاله اصفهانی
23 می 2009
|
نویسنده: م.سالاری
|
۲۶ ارديبهشت ۱٣٨٨
|
عنوان: تشکر و قدردانی |
بنام خدا
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد ارجمند-جناب آقای عسگری
وظیفه خویش میدانم از زحمات شما بزرگوار در عرصه نویسندگی کمال تشکر و قدردانی را نمایم.
با احترام مجدد
م.سالاری
09176447882
|
نویسنده: رضا بی شتاب
|
۷ ارديبهشت ۱٣٨٨
|
عنوان: یک درخواست |
مانیِ بزرگوار و گرامی درود
چون چندی پیش رایانه ام از کار افتاد، چندتایی از نوشته هایم گم شد؛ می خواستم بپرسم و بدانم آیا می شود، تنها و تنها، پرسش و پاسخی را که در سایتِ شما داشتم(با گیل آوایی)، می توانید برایم بفرستید!
البته اگر هنوز آن را داشته باشید و صد البته اگر وقتِ نازنینِ شما را نگیرد و در پسِ آن رنجی فراهم نگردد
پیشاپیش سپاسگزارم
با آرزوی بهروزی برای شما و خانواده
|
نویسنده: بهرام
|
۲۹ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: اشتباه در بکارگیری برخی واژه ها |
درود آقای مانی
به موضوع بسیارخوبی پرداخته اید. نوشته تان را تا پایان خواندم. به یک اشتباه برخوردم که در چند واژه تکرار شده است
مثل: (زنده گی) که این نوع نوشتن اشتباهی بزرگ است. درست آن (زندگی) می باشد. و واژگانی دیگر از این دست.
از شما پوزش می خواهم ولی انتظارم از شما به عنوان انسانی قلمزن این است که دست کم در نوشتارتان دچار این گونه اشتباهات نشوید.
موفق باشید
|
نویسنده: Faraz
|
۲۲ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: هـدیه ی ستاره ها |
هـدیه ی ستاره ها
در دل شب مژده رسید
از نفس ستاره ها
مژده رسید ای آد ما
سبز شده جوانه ها
در دل شب مژده رسید
عشق به بزم گل نشست
در تن بیدار زمان
چرخ حَجر به گِل نشست
از نفس ستاره ها
مژده رسید ای آد ما
منبر تزویر و ریا
به نعره زوزه می زنه
در حَرم حریم شک
حرفِ دو دوزه می زنه
بختکِ بوفِ کور شب
سنگ به کوزه می زنه
حتا به باور خود ش
مُهر رفوزه می زنه
از نفس ستاره ها
مژده رسید ای آد ما
هجوم شبنم سحر
به سوی باغ لاله ها ست
هوا ,هوای تازه گی ست
همایش حماسه ها ست
زمین سر زمین نور
در انتظار زایش است
طبیعت پدیده ها
لیاقت ستایش است
ذره به ذره ,سو به سو
تولد است و رویش است
نفس نفس ,تپش تپش
زمانه عزم پویش است
*****
در دل شب مژده رسید
از نفس ستاره ها
مژده رسید ای آد ما
سبز شده جوانه ها
در دل شب مژده رسید
عشق به بزم گل نشست
در تن بیدار زمان
چرخ حَجر به گِل نشست
از نفس ستاره ها
مژده رسید ای آد ما
منبر تزویر و ریا
به نعره زوزه می زنه
در حَرم حریم شک
حرفِ دو دوزه می زنه
بختکِ بوفِ کور شب
سنگ به کوزه می زنه
حتا به باور خود ش
مُهر رفوزه می زنه
از نفس ستاره ها
مژده رسید ای آد ما
هجوم شبنم سحر
به سوی باغ لاله ها ست
هوا ,هوای تازه گی ست
همایش حماسه ها ست
زمین سر زمین نور
در انتظار زایش است
طبیعت پدیده ها
لیاقت ستایش است
ذره به ذره ,سو به سو
تولد است و رویش است
نفس نفس ,تپش تپش
زمانه عزم پویش است
*****
|
نویسنده: Faraz
|
۲۱ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: خدای نکبتیان در زمین مرد |
خدای نکبتیان در زمین مرد
حوصله ی خدا از تنهایی در آسمان سر رفته بود
پس هـوس گشت و گذار و سیاحت در زمین به سرش زد
به زمین که پا گذاشت
حزب الله وسرداران امام زمان به اتفاق لکاته های تازه
پاسبان شده چاپلوسانه به دورش حلقه زدند و شروع کردند
لجام گسیخته به شعار دادن همیشه مـرسوم اسلامی
خداوند قادرمطلق از دیدن ریش های توپی و در هم برهم
و کثیف ُامت د ست نشانده ی خمینی و شرکا
دچار سرگیجه و استفـراغ حاد شد
خدا را به بیما ر ستان روانه کردند
تلاش پزشکان نتیجه ی بهبودی نبخشید
و خداوند قادر و قـلنـدر؛ دار فانی را وداع گفت و مُــرد
در کالبد شکافی علت مرگ الله
سرایت سریع و ناگهانی ویروس ها و باکتری ها و
میکروب های عناصرسـراپا گُـُــه زده ی حزب الله
تشخیص داده شد وجواز دفن الله صادر گـردید
پس خدا در زمین دفـن گـردید
و آسمان هـم نفسی تازه کشید
بعد از این رویدادِ شوک آور و تاریخی
خردمندان د ر ر سانه های معتبرو سایت های معـروف
و شبکه های رادیو و تلویزیون های سراسر دنیا
به آگاهی ملت های آگاه و با فرهنگ و دانش رساندند که
خدا ی شمـا آدمک ها درزمیـن مـُـرد
حالا لشگـر امام زمان کَپک زده ی خمینی دامت لعنت
الاغ تر از الاغ هسـتند که این رویـداد را باور کنند
و دست از حمـاقت و پنـدار های نا بخـردانه و
عَـربده کشی ها و سینه زنی ها و زنجیر زنی ها و صد ها
دلقک بازیهای تهـوع آور بـر دارند
و بـروند دنبال نـان که خـربـزه آب است
*****
|
نویسنده: بابک
|
۲۱ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: درود به ایرانی پاک نژاد |
با درود به روان پاک اشو زرتشت
درود فراوان به شما مانی دانشمند که از اندیشه های پاک و انسانی اشو زرتشت و کورش بزرگ اینچنین چکامه های زیبا می آفرینید
من هم یک مرتد هستم که با افتخار میگویم من ایرانی هستم نه یک عرب پرست
نژاد پرست نیستم چون بقول سعدی بزرگ بنی آدم اعضای یک پیکرند ولی دشمن تازی پرستانی هستم که فرهنگ زیبای این کشور اهورائی را به کثافت کشیدند
راه رسیدن به دموکراسی و آزادی درک سخنان زیبای مهندس مشیری و دیگر دانشمندانی همچون شماست
درود به همه مرتدان روشنفکر ایرانی
من از یک شهرستان دور افتاده در یکی از نقاط محروم ایران زندگی میکنم ولی آخوند باید بداند دوران طلائی ارتباطات همه جوانان ایرانی را در آینده نزدیک از خواب 1400 ساله بیدار میکند.
دوام دموکراسی = بیداری فرهنگی
بدرود و پاینده باشید در پناه خداوند جان و خرد
|
نویسنده: فــراز rahfaraz.com
|
۲۰ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: مـرثیه ی سـوزان |
با درود و سپاس برای شـورآفـرین های جاویدانتان در صحنه ی شعـر و ادب وفـرهنگ
ترانه ی زیر را که اینجانب در سال 1996 سـودهام تقدیم حضـورتان می گردد. باشد که به نوعی مورد پسند قـرار گیرد
ارادتمند فـــراز
مَرثیه ی سوزان
پـژمُرده شد بهاران
خشکیده شد نهالان
رفع عطش نمودن
با خون سر به داران
پـژمُرده شد بهاران
در سوگِ لاله زاران
گل پونه ها رو کشتن
با سَم و زهـر ماران
وقتی درارو بستیم
از هـمرهان گسستیم
از یاوران بُریدیم
با دشمنان نشستیم
ما بی خبر بماندیم
از مرگِ سرخ یاران
وقتی درارو بستیم
در قیر شب نشستیم
گل های سرخو چیدن
خون ها شونو مکیدن
با کینه لاله ها رو
از ریشه شون دریدن
وقتی به غَـم نشستیم
پنجره ها رو بستیم
از اون همه ستاره
دل به یکیش نبستیم
یه مظهـر شقاوت
از شهـر قصه آمد
در نقش شِمر قصه
اون خود به صحنه آمد
تو مسجد و تکیه ها
توی تونل جاده ها
تو شهـر و تو بیابون
تو دخمه ها، تو زندون
اون قصه ها جون گرفت
خنجر تیز جلاد
از هـر گلی خون گرفت
آزادی و رهایی
فریاد خفته ی ماست
موندن در سیاهی
دلیل مشکل ماست
آزادی و رهایی
راهِ دلاوران است
عشق طلایه داران
میراثِ یاوران است
چرا ساکت نشستن؟
پنجره ها رو بستن
از اون همه ستاره
دل به یکیش نبستن
|
نویسنده: رزا
|
۱۹ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: دست مریزاد! |
با درود
به عنوان یک زن ایرانی 22 ساله به شما افتخار می کنم.
ای کاش همه چیز جور دیگری رقم می خورد!ای کاش ...
در این لحظه از شنیدن شاهکار شما از خود بی خودم!
سلامت باشید!
|
نویسنده: سامان
|
۱۶ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: یادی ازاهل حق ها هم بکنید |
بادرود لطفا از ظلمی که در طی این 30سال بر مردم اهل حق شده است در محافل متعدد که شرکت دارید عنوان نمایید با سپاس
|
نویسنده: شهرام
|
۱۴ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: تلنگر |
آقا مانی سلام . از راه دور شما را می بوسم. شهرام هستم . نمی دونم از خدا دیگه چی می تونستم بخوام که شما رو تو راهم قرار داد .
من اول اجازه بگیرم از تمام مطالب شما دارم کپی بر می دارم تا روزی چند مرتبه بخونم . تا هر لحظه شما رو بیشتر احساس کنم
من مثل شما اندیشه هنری ندارم خصوصا در شعر . مطلب ذیل امروز اومد تو ذهنم نوشتم اگه کم بها و ناچیز است . نام شما پربارش کند . امیدوارم هرکه می خواند کمی بفکر کشانده شود
ارادتمند شما شهرام
پیام
ای ایرانی مژده برون آر سر از گور ایران شده مستعمره خلیفه دور
باآن همه زیرکی و علم و سیاست از تو بدور است چنین ظلم و حقارت
کوروش ما باز برآید زپس خاک پارسیان را برد در بر افلاک
با بهی بابهی درفش کاویانی بر پا کند هیمنه پوسین تازی بر خاک کند
شرمسار مباشی در محضر آن شاه که چنین عمل نمودی ناخودآگاه
این همه راه و نشانه کار دگر است همه از بهر تمنای گوهر است
ملت ما را بجز ما غمخوار نیست ما را با تازیان هیچکار نیست
آتش دل را به عمل راهدهید
رسم تازی به آتش کاه دهید
برخیز و راستی پیشه کن
بهر ایران عزیر اندیشه کن
دست در دست هم ؛ پارس آباد کنیم مهین از جور تازی پاک کنیم
|
نویسنده: سهام الدين غياثیSahameddin Ghiass
|
۴ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: ریشه کن کردن ظلم فساد و بیتفاوتی. |
دوست من مانی عزیز. نوشته شما عالی است ولی من باید بگویم که مگر نخواندید که فرخ رو پارسا توسط برادرزاده اش لو رفت. مهدی رحیمی توسط افسر زیر دستش لو رفت و... من به کمک دوستم رفتم مرا به زندان انداخت بکمک دوست دیگرم رفتم کنار ایستاد ومن بدون حمایت وی برای او جنگیدم و دست آخر هم گفت میخواست نکنی. به کمک فامیلم رفتم مرا در خیابانهای آمریکا رها کردند. بهر ایرانی که کمک کردم بعضی از آنان پاسخ مرا با خیانت دادند. البته که سیستم حاکم بر دنیا همین بدبینی و بی تفاوتی را میخواهد تا بتواند مردم را همین طور که میبیند سلاخی کند. عیب در کل دنیا است که یک مشت آدمهای انسان نما با داشتن سرمایه ها کلان و با در اختیار داشتن وسایل ارتباط حمعی هر کاری که بخواهند میکنند و هر کسی هم سر راهشان باشد لجن مال میکنند. آنان میتوانند هیولا را فرشته به مردم زورچپان کنند و فرشته را سلاخی کنند. اول بایست ریشه را خشکانید و بعد کاری کرد. 40 در صد ثروت دنیا در دست این حریصان و حیوانات وحشی انسان نما است. آنان حتی اگر رییس جمهوری ابر قدرت هم از آنان حرف شنوایی نداشته باشد وی را سر به نیست میکنند. دست های نامریی آنان در پشت است. و با داشتن پولهای بیکران و شرکت های عظیم و در کنترل داشتن وسایل راتباط جمعی و برنامه ریزی های گسترده و دانشمندان خود فروخته همه نوع وسایل در اختیار دارند. دولت های ههم تنها انجام دهنده خواسته های آنان هستند نه عصمیم گیرنده. دیدید که صدام را چطور سر کار آوردند و چطور بردند. در هنگامیکه او جنایت میکرد آنان خاموش بودند و وقتی حرف گوش نکرد اورا بردند. میلیونها ایرانی و عراقی کشته شد و میلیادر ها میلیارد دلار مصرف شد هیچ کس هیچ نگفت. اینان حتی به مردم آمریکا هم رحم نمیکنند. چه برسد به دیگران دیدیدکه چطور سرمایه های مردم طبقه متوسط آمریکا را در بازی مسکن از دستشان ربودند. تنها راه رهای علم و دانش و در دست گرفتن راه اتحاد و اتفاق است و اینکه مردم بفهمند که بایست با اژدهای نامریی تنها با وحدت و دوستی و احترام به عقاید هم و کنار گذاشتن نفرت دینی و مذهبی و ملی و نژادی و قومی و یکپارچه شدن و سعی دراتحاد وعدالت میتوان بر این اژدهای هفت سر که از تفرقه بیانداز و حکومت کن در جهان استفاده میکند پیروز شد. آنان که از فساد گرانی تورم و دزدی سو استفاده میکنند و با نداشتن اتحاد و اتفاق بهمه پنجه میکشند آب در آسیاب این هیولا میریزند. مثل اینکه بجای ویران کردن آشیانه مافیای مواد مخدر معتادان را نابود کنیم. که خانه از پی ویران است و خواجه در گرو نقش ایوان است. با یک فرهنگ استعماری خود بین و با یک روش بمن چه و با بی تفاوتی به دیگران که میتواند به پیش برود؟ که از پشت خنجر ها آماده شده است. ریشه کن کردن برنامه این مشگل من نیست بمن چه و ریشه کن کردن برنامه تفرقه بیانداز و حکومت کن و بالا بردن سطح آگاهی ها مردم عام و درس و دانش تنها راه مبارزه است و اینکه دوستی و محبت جایگزین نفرت و بی تفاوتی گردد. غیر از این تمامی دیگر راه ها به سر منزل مقصود نخواهد رسید.
|
نویسنده: سهام الدين غياثی
|
۴ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: دوستی بین ایران زمین و توران زمین دو کشور کهنی که اکنون پاره پاره شده اند. |
چرا در ایران به بهاییان و صوفیان و دراویش گیر داده اند آیا نظری دارید؟
by Amir Sahameddin Ghiassi
19-Mar-2009
دیروز به دیدن دوستم که یک استاد آمریکایی است رفته بودم. میخواست از من چند سوال بکند. زیرا میدانست که من هم سالها در مدارس ایران تدریس میکردم. گفت من نمیفهمم چرا که ایران بهایی ها را اینقدر مهم میکند و یا آنها را اینقدر آزار میدهد. چرا آنان را دستگیر میکند و یا اعدام مینماید؟ اگر بخاطر گناهان دیگری است چرا محکمه شان را علنی نمیکند و آن را اعلان نمیکند و یا چرا تمامی اتهام ها و دفاع ها را منتشر نمیکند.
بنظر من خیلی عجیت است که یک سیستم اینقدر مردمی اینکار هارا میکند. مگر همه مردم این آیت الله ها را نمیخواستند مگر 99 در صد مردم به آنان رای ندادند. مگر هم اکنون اینهمه حامی مردمی ندارند که حاضرند هر کاری را بخاطرولی محبوب و فقیه عالیقدرشان انجام بدهد اینها که اینقدر آدم دارند و اینهمه سینه چاک و فدایی و اینهمه محبوب هستند چرا به چند بهایی درمانده و از تحصیل محروم شده و حتی اخراج شده بند کرده اند؟ ترا بخدا مرا رهنمایی کن که هیچ چیز به ذهن من نمیرسد؟
کسانی در مسند قدرت نشسته اند و اینهمه فدایی دارند و اکثر مردم آنان را میپرستند و به هر کلام آنان گوش میدهند تمام دنیا روی آنان حساب میکند و اکثر مردم ایران به حکومت آنان هنوز هم رای میدهند پس چرا این لشگر هفتاد میلیونی خود را نمیبینند و دنبال فقط سیصد هزار بهایی هستند که هم اخراج شده اند و هم مردم به آنان ظلم میکنند و هر دارایی هایشان غارت شده است آنان چه خطری میتوانند برای امت هفتاد میلیونی امت حزب الله داشته باشند درست مثل این است که تو هزاران هزار پیرو سینه بچاک و گوش بفرمان داشته باشی آن وقت دنبال دو سه نفری بدوی که حتی ابراز دشمنی هم نمیکنند ومثل مجاهدین اسلحه بدست نگرفته اند و نه خواهند گرفت. مگر آنان چه دارند که سیستم حکومتی ایران آنان را اینقدر مهم میداند؟
اگر به تاریخ تمدن کهن اسلامی نظر بیاندازیم در دوره ای که اسلام مهد تمدن و علم و دانش بود و در غرب هیچ خبری از علم و دانش نبود و این پشتوانه عظیم تمدن اسلامی و با داشتن شعرا و نویسندگان بنام و آثار عظیم ادبی و علمی اسلامی مثلا ابن سینا و ابن بایویه و همه نظر پردازان فقه اسلامی که حتی تمامی مذاهب سنی هم بدست ایرانیان پایه گذاری شده است و این همه فقها دانشمندان ادبا و فلاسفه و نویسندگان اسلامی ایرانی و غیر ایرانی و علمای عظام و آیت الله های صاحب نام و معظم و نوشته های بیشمار آنان و این همه دانش و بینش و این انبار علم و دانش و هنر اسلامی چگونه از چند بهایی واهمه دارند که نه آن سابقه تاریخی را دارند و نه این همه کتاب و نوشته و کتاب. مردم هم که اینطور جان بر کف این روحانیون هستند و حاضرند هر نوع فداکاری در مورد آنان انجام دهند و دستورتشان را با دل و جان میپذیرند. مشگل آن ها راستی چیست من که نمیفهمم شاید تو بتوانی مرا رهنمایی کنی.
بعد رفت و یک سری کتاب آورد کتاب تاریخ تمدن اسلام در هشت جلد نوشته جرجی زیدان که من ترجمه فارس آنرا هم در ایران دیده و تا اندازه ای خوانده بودم مترجم آن آقای جواهر کلام بود. بعد مرا به کتابخانه خود برد و تعداد بسیاری کتب علمی و ادبی اسلامی و ترجمه های قران را به من نشان داد و گفت با این توشه عظیم علمی و ادبی اسلامی چرا این حاکمان از چند بهایی هراس دارند آنان چه ضرری میتوانند داشته باشند و یا چه خطری میتوانند ارایه دهند. یادم آمد که یک همشاگردی من که اهل اسراییل بود میگفت که عربها حدود دهها کشور در اختیار دارند و ما که پسر عموی آنان هستیم پس از سالها آوارگی و کشتار ها یک کشور کوچک داریم که باز هم عربها در آن ساکن هستند و این عربها اینرا هم نمیتوانند بما ببینند.
این همه فلاسفه اسلامی و این همه نویسندگان اسلامی و فقها و آیت الله های معظم و صاحب نام و عنوان چرا در یک مناظره تلویزیونی شرکت نمیکنند و با دادن دلایل خود همه را قانع نمیکنند که باب الله و بها الله اشتباه هستند و با نهایت احترام ثابت کنند که راه آنان راه ابراهیمی و خدایی نیست و آنان پیامبران بیهوده ای هستند و از طرف خدا نیامده اند. و همه کتاب ها و گفته هایشان اشتباه است و ما میتوانیم بطلان آنها را ثابت نماییم و بدین ترتیب این دکان برچیده میشود و مردم گول خورده و فریب داده شده هم بیدار و به دنبال کار خود میروند و یا به اسلام راستین میپیوندند. همان اسلامی عزیز که میلیونها ایرانی را از خانه هایشان بیرون کشید و سینه هایشان را سپر کردند و لا الله الی الله گفتند و پیروز شدند و مقامهای مهم بدست آورندو مردم هم که همیشه پشتیبانشان هستند دیگر چه غمی دارند که صوفی ها و یا دراویش را دنبال میکنند و یا بهایی ها را زندانی میکنند.
چرا قبرستانهایشان و مساجدشان را ویران میکنند و این بهایی ها که اخراج شده و مسافر کشی و یا کارگری میکنند دیگر چه خطری میتوانند برای آنان باشند. مردمی که به جمهوری اسلامی رای دادند و تا پای جان حاضرند برای اسلام عزیزشان فداکاری کنند و میلیونها نفر آنان جان بر کف در نمازهای جمعه شرکت میکنند و یا این پشتوانه عظیم علمی و علما و آیت الله های عظمی چرا از یک مسافر کشی اخراج شده بهایی واهمه دارند و او را به زندان میفرستند. چرا همانطوریکه گفتم یک مناظره اجرا نمیکنند و با دلایل محکم وعلمی خود به اینان پاسخ نمیگویند تا مردم را هم فریفیه اسلام کنند. نه اینکه با اعدام و آزار بهاییان و صوفیان و دراویش باعث مهم شدن آنها بشوند.
گفتم والله من نمیدانم ولی میتوانم این مطلب را نوشته و در ایرانیان دات کام بگذارم شاید به این پرسش تو هم بهاییان و هم آیت الله ها و دیگران جواب بدهند. والله برای خود من هم عجیب است که چرا بجای انجام کارهای مهم تر به اینگونه مسایل مپردازند من که سیاسی نیستم و نمیدانم ولی در این وب سایت اشخاص صاحب نظر زیاد هستند که جوابهای منطقی خواهند داد. من نمیتوانم جواب سوالت با بدهم. ولی یادم هست که یک روحانی که رییس جمهور ایران بود بنام آقای خاتمی میخواست برخورد و یا گفتگوی تمدنها داشته باشد.
جوانانی که عاشق قرآن و اسلام هستند و حاضرند همگونه فداکاری د ر راه دینشان بکنند و اهل مطالعه و گفت گو هستند حتما با آگاهی هایشان میتوانند جواب ترا بدهند. و یا مثل همیشه با بیتفاوتی مشگل را رها میکنند و جواب نمیدهند و یک بمن چه جانانه تحویل خواهند داد. بهر حال این دوست من از من خواهش کرد که این موضوع و این نوشته بنام من در وب سایت ایرانیان دات کام به نشر در آید.
البته من خودم نظرم این است که همه کارها بایست با رفاقت و مهربانی و گفتگو حل شود تا نظر شما ها چه باشد. امیر.
Submit your writing to Iranian.com: log in or register
( filed under: )Amir Sahameddin Ghiassi"s blog Email this page Printer-friendly version
شیعیان معتقد
IranianK (not verified)
Mon Mar 23, 2009 04:44 AM PDT
شیعیان معتقد هستند که حضرت محمدع اخرین فرستاده الهی هست.
بهاییان معتقد هستند که خدا يکی است .تجدید و تکامل ادیان از اصول این آئین است زیرا در هر زمان مقتضیات جامعه بشری تغییر می پذیرد و در هر عصری دینی جدید موافق با مقتضیات و نیازمندهای جهانیان ظاهر می گردد. بـهائیان پیروان حضرت بـهاءالله هستند و معتقدند که ایشان، جدیدترین فرستاده الهی در سلسله پیامبران پیشین چون حضرت ابراهیم، موسی و بودا و زردشت و مسیح و بالاخره حضرت محمد است و رسالتش برای ایجاد تمدنی جدید و جهانی است که بشر در این زمان بدان نیازمند است.
از جمله تعاليمی که امر بهائی ترويج ميکند عبارت است از:
•ترک جميع تعصّبات
•تساوى جميع حقوق و امکانات براى زن و مرد
•اعتقاد به وحدت اديان و باينکه حقائق دينى نسبى هستند نه مطلق
•تعديل معيشت و از ميان بردن افراط و تفريط در فقر و ثروت
•تعليم و تربيت عمومى جهانى
• يعنى هر کس خود بايد بجستجوى حقيقت پردازد و از تقليد دست بردارد
•ايجاد جامعه متّحدالمنافع جهانى
•دين بايد با علم و عقل مطابق باشد
http://www.bahai-din.blogfa.com/
http://www.bahaiview.org/
https://www.bahai-sites.org/
بهاییان بزرگترین اقلیت دینی غیر مسلمان هستند که حضرت محمد را فرستاده الهی میدانند و به حقانیت دین اسلام معتقد هستند.
|
نویسنده: Sahameddin Ghiassi
|
۴ فروردين ۱٣٨٨
|
عنوان: Good and bad |
Iran and Toran
View Edit
اهورا و اهریمن
by Amir Sahameddin Ghiassi
12-Mar-2009
اهورا و اهریمن نوشته امیر سهام الدین غیاثی.
برای فرزندان ایران که از تدریس به آنان محروم شده ام.
من از میان یک راه سنگلاخ و یک جاده خاکی در شبی تاریک و راهی پر پیچ و خم میایم. و اکنون بر آن شدم که قسمتی از سرگذشت خود و دوستانم را بنویسم شاید که برای دیگران درسی و کمکی باشد.
خوبی انسان این است که میتواند بنویسد و دیگران را در دید و تجربه های خود شریک سازد وشاید از این رو بتواند دیگران را زود تر به جاده هموار برساند.
من هنگامیکه در دبیرستان یک دانش آموز بودم و در کلاس هشتم درس میخواندم کم کم متوجه مشگلات اطرافیانم میشدم. این بود که همان سال تصمیم گرفتم که به نوشتن بپردازم. یک روز که ناخوشی بسر وقت من آمده بود و دو سه روز بود که در رختخواب بودم و دیگر داشت حوصله ام سر میرفت. هر روز از پنجره مشرف به باغ همسایه به بیرون نگاه میکردم.
یک روز از همان دور دست ها لکه سفیدی دیدم که بسوی پنجره اتاق من نزدیک و نزدیک تر میشد. تا بالاخره این لکه سفید تبدیل به کبوتری زیبا شد که در روی چهار چوب پنجره نشست و مستقیم به من نگاه میکرد. گویا انسانی دیگر بود.
شاید شما باور نکنید که این کبوتر مثل این بود که سالها دست آموز من بود و مرا بخوبی میشاخت من که در بستر بیماری بودم و سه روز بود که از خانه بیرون نرفته بودم و تنها در آن اتاق دراز کشیده بودم و داشتم از بی حوصلگی دیوانه میشدم دیدن یک میهمان و سر زدن وی برایم مثل موهبت عظیمی بود .
کبوتر همچنان بمن نگاه میکرد و مثل این بود که به دیدار من آمده است و خیال پر کشیدن و رفتن هم را ندارد. نمیدانم که او چگونه و چرا به اتاق من آمده بود و از کجا پرواز کرده بود. آنچه میدانم این بود که او به دیدار و ملاقات من بیمار آمده است.
از تخت خواب پایین آمدم و بسوی وی رفتم فکر میکردم که اکنون پرواز خواهد کرد نه او پرواز نکرد و همچنان در جایی که نشسته بود باقی ماند. من تعجب کرده بودم . دستم را دراز کردم تا او را بگیرم حتی تکانی نخورد و من او را گرفتم.
کبوتر زیبا بمن نگاه میکرد و مثل این بود که یک دوست چندین ساله من است. برای من هنوز هم این معما حل نشده است که او چرا به اتاق من آمده بود و از کجا آمده بود. در تاقچه اتاقم جایی برایش درست کردم و او را آنجا گذاشتم. و یک روزنامه هم زیر پاهایش نهادم به هیچ مقاومتی همانجا نزدیک تخت من باقی ماند و مرا نگاه میکرد.
من قبلا هم کبوترانی داشته بودم و از وقتی که به این آپارتمان آمده بودیم و دیگر حیاطی نداشتیم من هم کبوتران خود را به دوستان دیگری که حیاط داشتند سپرده بودم و اکنون شاید بعد یکسال بود که این کبوتر سفید به سراغ من آمده بود.
اکنون شاید حدود چهل سال و یا بیشتر از آن زمان میگذرد. و من هم در گوشه ای از آمریکا زندگی میکنم. و مسایل مهمتری در زندگی من بوجود آمده است. ولی هنوز خاطره آن کبوتر زیبا در ذهن من زنده است. کبوتری که در هنگام بیماری من که تنها در خانه مجبور بودم بمانم به دیدار من آمده بود وسالها با من بسر برد تا مرگش فرا رسید.
اکنون مسایل دیگری هستند که بایست به آنها فکر کنم. یادم هست که هنگامیکه در سلسبیل و در ناحیه قصر دشت زندگی میکردیم و من هر روز بایست به مدرسه مشگان میرفتم که در نزدیکی ما بود. بچه های نیمه ولگرد دنبال من روان بودند و با گفتن سگ بابی و عباس افندی و با پرتاب سنگ مرا هر روز به مدرسه بدرقه میکردند.
من هشت ساله از این مطلب چیزی سرم نمیشد. و نمیدانستم که چرا آنها آنقدر فحش و ناسزا نصیب من میکنند. چه کسی آنان را تحریک میکرد و این مطالب را به آنان آموزش میداد. دست نامریی پشت سر این بچه ها که بود. این همه کینه و نفرت را که به آنها آموخته بود. فکر نمیکنم که معلمان مدرسه اینکار ها را کرده بودند.
راستی فراموش کردم که بگویم که مادر من یک معلم بود و پدرش بهایی شده بود. پدرش از یک خانواده سرشناس تاجر ماهوت فروش بود که وضع خوبی داشتند. گویا آنها از کشوری دیگر به ایران آمده بودند و چون مدتی هم در کربلا بکار تجارت مشغول بودند بدین سبب او را بنام حاج حسین عرب میشاختند. حاج حسین در یک خانواده ثروتمند بدنیا آمده بود که بگفته دیگران از رم به کربلا برای تجارت رفته بودند و سپس به ایران مهاجرت کرده بودند.
پدر حاج حسین در کربلا عاشق امام حسین میشود و مسلمان شیعه میگردد و ازنظر علاقه ای که به آن سرور شهیدان داشته است نام پسر خود را هم حسین میگذارد. وی که تاجر ماهوت بوده دارایی ثروت بسیاری داشته بوده و بدین ترتیب پسرش را هم زن داده و نزد خود نگه داشته بود. حاج حسین در یک زندگی اشرافی بسر میبرده است.
در هنگامیکه وی سی ساله بوده روزی در جاده گذر میکرده است که شنیده که امروز یک بابی را میخواهند در ملا عام گردن بزنند. حاج حسین هم میرود که ماجری را تماشا کند. وی میگوید که شخص بابی را روی زانونش مینشانند و جلاد با کارد میخواهد که سرش را ببرد وی دو کف دست خود را بزیر گردن خود میبرد. و خون خویش را در کف دستانش جمع میکند و هنگامیکه کف دستهایش از خون خودش پر میشود رو به مردمی که اطرافش حلقه زده بودند میکند میگوید که ای مردم بحق همین خون من این باب درست و حقیقت است و او امام دوازدهم است. او از جانب خدا آمده است.
حاج حسین از این کار منقلب میشود و از همانجا به سراغ کسانی که بابی بودند میروند و پرس و جو میکند که این بابی گری چیست. باری بعد معلوماتی در باره این دین جدید بدست میاورد. که سلیمان خان که حاکم بوده و بسب بهایی یا بابی شدن مورد غضب واقع میشود و به دستور حکومت به شمع آجین شدن محکوم میگردد. میگویند جلاد که میبایست بدن او را سوراخ سوراخ کند و در آن سوراخها شمعهای افروخته قرار دهد هنگام سوراخ کردن گوشت سلیمان خان دست هایش میلرزیده است و اینکه سلیمان خان کارد نوک تیز را از دست او میگیرد و خودش بدن و گوشت خود را سوراخ سوراخ میکند.
بعد از اینکه در سوراخ های بدن این حاکم معزول شمع های گداخته قرار میدهند او بدون توجه به سوزش زخمهایش و ریختن اشگ شمع بدرون این زخمها شعر محبوب و معشوق خود را میخواهد. آنکه هوس سوختن ما میکرد کاش میآمد و از دور تماشا میکرد. بعد هم سرگذشت شورانگیز طاهره قرت العین که زنی شیر زن و دانشمند و شاعر گرانمایه بوده است که حتی ناصرالدین شاه از وی خواستگاری میکند و او در جواب میگوید که تو و راه رسم سکندری و من و راه رسم قلندری. و سرانجام به دست ناصر الدین شاه کشته میشود.
البته نظیر این اتفاق ها اخیرا هم پیش آمده است که مونا محمودی در شیراز بعلت اینکه معلم درس اخلاق بچه های بهایی بوده است با وجود اینکه تنها هفده ساله بوده به اعدام محکوم میشود و او با قدمهای آرام به طرف قتلگاه میرود و طناب دار را میبوسد و بر گردن خود میاندازد.
حاج حسین بالاخره بهایی میشود و مورد قهر پدر واقع میگردد. وی به خانه پدر زن فرزندش میرود و میگوید که فرزندش از دین خارج شده است این است که این دختر شما که من او را آورده ام و این هم شرمگینی من از عمل پسرم و هر چقدر پول میخواهید من میدهم.
پدر دختر میگوید که فرزند من کالا نبوده است که شما میخواهید بهایی درباره او بپردازند بروید. بدین ترتیب حاج حسین از خانه رانده شده و آواره کوچه های شهر میشود و تا اینکه در حجره یک تاجر بابی یا بهایی بوی کار جزیی با درامدی جزیی میدهند.
بعد این حاجی بابی شده با یک زن مهاجر شوهر مرده بسیار جوان از یک خانواده اشرافی ازدواج میکند که آنان نیز به سبب بهایی شدن از ثروت و کار خود میبایست که کنار روند. بدین ترتیب حاجی ثروتمند تبدیل یک کارمند نا چیز و کم در آمد میگردد. ولی چون ریشه دار بودند بچه هایش همه تحصیکرده میگردند و بدین ترتیب مادر من در زمانی که زنان اندکی بودند که نعمت سواد داشتند به تحصلات دسترسی پیدا میکند ودر مدرسه بهایی ها که یک مدرسه خوب بنام مدرسه تربیت بوده است به تحصیلات خود ادامه میدهد و در هنگامیکه دختران ایرانی در سن سیزده سالگی معمولا ازدواج میکند مادر من تا سن بیست دو سالگی به درس میپردازد و بعد به ازدواج با پدرم تن میدهد که گرچه نسبت فامیلی هم با هم داشته بودند ولی پدر من یک مسلمان سخت و سفت بوده بود.
من اکنون به این فکر فرو رفته ام که آیا نظریه آن استاد دانشگاه آلمان درست است که میگفت دستهایی در کار هستند که با دامن زدن به اختلافات ملی و مذهبی و قومی کل دنیا را در آشوب فرو برند تا بتوانند که محصولات مخرب خود را بازار یابی کنند. وی میگفت که اگر درست ریشه یابی کنید میبینید که در پس هر مشگل مذهبی و یا قومی و غیره دست های نا مریی وجود دارند که به آتش این اختلافات دامن میزنند.
بچه هایی که دنبال من میکردند و فحش های رکیک میدادند دارای معلوماتی بودند که من نمیدانستم. مثلا میگفتند که فلان کردم به تابوت بلور. یا عبدالبها دستم بگیر و فلانم بگیر. و همه اینها را پشت سر من به شعر میخواندند. و یا فلان به گنبد طلا. ویا عباس افندی به فلانش گوجه فرنگی و اینها را با قافیه و شعر میخواندند. که البته من هم اکنون از گفتن کامل آنها شرم دارم. بعد مادرم بمن گفت که حضرت عبدالبها در تابوتی بلورین دفن شده و گنبد حضرت اعلی از طلا و یا این عبدالبها دستم بگیر یک شعر است که مغرضین بر وزن آن یک شعر هجو ساخته اند.
میبینید که پشت سر آن کودک نیمه ولگرد یک تحریک کننده قرار دارد و پشت آن تحریک کننده هم شخص دیگری است و همین طور تا سر نخ به سیستمی میرسد که با پاشیدن تخم کینه و نفرت برای اجناس مرگ آفرین خود بازار یابی میکنند.
یک کودک فلسطینی و یک کودک اسراییل چه خصومتی میتوانند با هم داشته باشند جز اینکه افراد حریص و طماع برای آنان نقشه کشیده اند تا هر دوی آنان که حتی از یک قوم هستند و از لحاظ تاریخی پسر عم های هم میباشند کمر به قتل و نیستی یکدیگر بنندند. و سودا گران مرگ به هر دو طرف اسلحه بفروشند.
کشتن و آواره کردن چندین صد هزار بابی و بهایی چه فایده میتواند برای بشریت داشته باشد؟ بخاک و خون کشیدن یهودیان و مسلمانان چه دردی را دوا خواهد کرد؟ تنها آنانی که ترک و فارس را برضد هم تحریک میکنند و نیروی وحد ت آنان را از بین میبرند استفاده میکنند. تحریک مذاهب ابراهیم علیه یکدیگر و تحریک اقوام خویش بر ضد یک دیگر و بی حرمتی به باور های مذهبی و قومی باعث اینهمه مشگل شده است.
برندگان اصلی این اختلافات و این کشمکش ها همانا شرکت های عظیم مواد مخدر و مواد منفجره و شرکت های غارتگر بیمه هستند که ثروتهای بیکران آنان روز به روز زیاد تر و فقر دیگران روز به روز بیشتر میشود. مردم با پرداختن مالیاتهای سنگین برای جنگ افروزان و دادن کودکان خود بدست مرگ آفرین آنان هم فقیر تر میشوند و هم زندگانی فرزندان خود را از کف میدهند. این داستان ادامه دارد.
getEl("mainbox
|
نویسنده: کوروش نبوی
|
۲٨ بهمن ۱٣٨۷
|
عنوان: یک رباعی برای استاد |
با سلام خدمت شما. یک رباعی را به شما استاد سرور تقدیم می کنم.
چشمم به پشت سرت
تا ببینم روی و برت
روی دیدم و دل دادم
حالا منم و نقش نگارت
ایام خوش
www.shaer.tk
|
نویسنده: جواد مفرد کهلان
|
۲۶ بهمن ۱٣٨۷
|
عنوان: مزرعه آبگرفته و بی در و پیکر را کدخدایی خواب گرفته و عصبی و عصر حجری از جهانخواران اجاره کرد. |
سی سال پیش زمانی که آیت الله خمینی پایههای نظام سیاسی جدید ایران را میریخت، به روشنی بیان کرد که مخالفت و انتقاد در اين نظام تحمل نخواهد شد(بنیاد برومند، آزانس خبری کورش)
|
نویسنده: جمشید گلمکانی
|
۲۲ بهمن ۱٣٨۷
|
عنوان: سایت فیلم های مستند درباره ایران |
دوستان سلام،
لابد پیش از این با گزارش ها و مستندهایی که من در شرکت فرانسوی تولید فیلم «هوریزون» ساخته ام آشنا هستید. فیلم هایم تحقیق های دراز مدت درباره رویدادهای مهم بیست سال گذشته در ایران هستند که دیدن آن ها همیشه تازگی دارد. کارهایم همگی از تلویزیون فرانسه و کانال های اروپایی پخش شده اند. اکثر فیلم ها به فرانسوی، انگلیسی و فارسی هستند. برای معرفی و پخش بیشتر آن ها به تازگی یک سایت به فرانسه و انگلیسی، همراه با بخش هایی از فیلم را ساخته ام. در وهله اول از شما دعوت می کنم از این سایت دیدن کنید. اگر سایتی را سراغ دارید که مشخصات کارهایم می تواند برایشان جالب باشد، به آن ها پیشنهاد کنید که آن را در مجموعه لینک هایشان بگذارند.
با تشکر و به امید تماس و همکاری با دیگر دوستان
جمشید گلمکانی
روزنامه نگار – مستندساز
Jamshid Golmakani
Journalist – Producer
Horizon Communication
Phone: 33-1-49860232
E.mail: horizondoc@hotmail.fr
www.horizondoc.jimdo.com
|
نویسنده: کوروش نبوی
|
۱٣ بهمن ۱٣٨۷
|
عنوان: همیشه آغاز کردن سخت است |
استاد گران قدر سلام.
همین طور که در عنوان گفتم شروع کردن بسیار دشوار است.
اما خوب باید به گونه ای اغاز کنم .و اگر در ادامه متنی خواندید که در شان شما نبود پیشاپیش عذر خواهی می کنم.
چندی پیش یکی از آثار شما که حاصل تحقیقاتتان می بود را بر روی پیش خوان کتاب فروشی دیدم. به نام هستی شناسی شعر. آن کتاب سراسر نکته را با دقت خواندم و بسیار بسیار بهره و به همراه آن لذت بردم. بر ان شدم که بیشتر در باره شما تحقیق کنم.
تا اینکه سر از این خانه مجازی شما در اوردم.
بهتر است خودم را بیشتر و بهتر برای شما معرفی کنم. من نیز هم ،همدانی هستم. خود استان همدان. 19 سال سن دارم و دستی از دور یا نزدیک (نمی دانم) در عرصه ادبیات دارم. هنرم بیشتر در شعر گفتن است تا داستان . ان هم شعر کلاسیک. من نمی دانم این اجازه را دارم که برایتان یکی از سروده هایم را بفرستم یا نه؟
می دانم مجالتان کم و طراف داران صاحب نامتان بسیار. اما امید وارم نیم نگاهی نیز به بنده حقیر داشته باشید.
بنده بسیار بسیار آرزو مندم تا شما را از نزدیک زیارت کنم. یا در آلمان یا در همین همدان خودمان.
به حد وافر از شما کمال تشکر را دارم که این نامه را تا اخر خواندید. و در پایان به خاطر اینکه وقت شریفتان را گرفتم دوباره پوزش می طلبم.
به امید موفقیتی بیش از این برای شما.
حق نگهدار
|
نویسنده: کاوه
|
٣ بهمن ۱٣٨۷
|
عنوان: شکوفه |
درود مانی جان، از ابراز لطف و پاسخ سریع شما براستی شکفتم.
براستی که به یکی از آرزوهایم که همصحبتی با شما گرامی بود ، رسیدم. دمت گرم و سرت خوش باد شاعر نازنین وطن. وبلاگی به آدرس:www.roonakaii.blogfa.com طراحی کرده ام، مفتخر میشوم سر بزنید و از نظرات سودمند خویش، مرا بهره مند سازید.
وقت خوش و به امید شادی و پیروزی
|
نویسنده: کاوه
|
۲ بهمن ۱٣٨۷
|
عنوان: پیام عشق |
درود مانی عزیز، مطالبت را مرتب میخوانم. اخرین فایل صوتی مشکل دارد در صورت امکان درستش کنید همان مصاحبه بهنود مکری با شما! تندرستی شما را آرزو میکنم و بدانید خیلی دوستتان دارم. اشعارت آیات زمینی و انسانی من هستند. فایلهای صوتی و تصویری بیشتری در سایت قرار بده. مواظب خودت باش چون فقط مال خودت نیستی،بلکه به همه ایران تعلق داری. بدرود
|
نویسنده: مانی
|
۲٨ دی ۱٣٨۷
|
عنوان: پیامی برای پرهام |
پرهام گرامی
با درود
لطفا ایمیلتان را برایم بفرستید تا فایل برنامه را برایتان بفرستم
با مهر
مانی
|
نویسنده: پرهام
|
۲٨ دی ۱٣٨۷
|
عنوان: برنامه صدای امریکا |
درود مانی جان
دیشب موافق به دیدن برنامه ی شما ندشم الان هم هر چه سعی می کنم باز نمی شوند فایل ها نمی دونم اشکال از سیستم من است یا فایل
موفق باشی
|
نویسنده: خندهء مجروح تو هستم هموطن در بند...
|
۱٣ دی ۱٣٨۷
|
عنوان: آخوند خامنه ای .... |
مانی عزیز از اینجا لازم میدانم سال تازه میلادی را به شما و خانواده عزیز تبریک و شادباش گویم باز هم چونان سالهای گذشته برایتان شادکامی و تندرستی آرزو می کنم . پاینده ایران .به امید رهایشش از بند واسارت آخوند و جهل و تاسوعایشان و عاشورایشان....
من نیز با نظر شما موافقم آسوده باشید :ه آخوند خامنه ای و همپالگی های شان مدتهاست شربت شیرین شهادت را بر خویش حرام کرده اند و این شهد شیرین بهشتی را بر طبق اخلاص !! گذاشته و به ملت همیشه در صحنه!! ایران هبه کرده اند زیرا چنین حلاوتی خاص مردمان ساده دل و مظلومی است که قریب سی سال است زیر فشار و وحشت و موجودی به نام آخوند به سختی روزگار می گذرانند. آری برادر عزیزم اینان این جرثومه های فساد و تباهی مرگ و شهادت را زیبا می پسندند اما برای همسایه. جسارت ایشان همانا این است که هراز چند گاهی از خفیه گاه خویش برون می خزند و باز هیزم جنگ می افروزند و دریغ از شعور بر باد رفتهء این ملت شهادت طلب و همیشه در صحنه!!
شب خوش مانی جان .
|
نویسنده: Sahameddin Ghiassi
|
۱٣ دی ۱٣٨۷
|
عنوان: For the unity of mankind |
Visa ; you can apply at Embassy of USA and if you need help ; you should have lawyer for that. نام من سهام الدین غیاثی است من در اورلاندو معلم در کالج هستم و نیز یک مدرسه شبانه روزی دارم که هدف من کمک به دانشجویان بوده است. این مدرسه داری هشت هکتار زمین است همراه باسیستم ابیاری و قفس های نگهدای مرغ وسایر حیوانات. مدرسه دارای هزاران درخت میوه میباشد ونیز میتوان درابگیر مدرسه که یک هکتاراست ماهی پرورش داد. هدف من این بوده است که دانشجویان دراینجا هم کار کنند و هم زندگی و هم درس بخوانند. اگربتوانید ویزای تحصیلی بگیریدویا هر ویزای دیگری میتوانید که در این مدرسه یک اتاق بگیرید باقیمت ارزان تر از دانشگاه و خوابگاه های دیگر ودر صورت اینکه وقت اضافی خود را درمدرسه به کار وفعالیت بپردازید میتوانید ساعتی 8 تا ده دلار مزد دریافت کنید. امیدوارم باهمیاری وهمدلی و همکاری شما این مدرسه پناهگاه دانشجویان شود تا باخیالی ارام به درس و تحقیقهای علمی خودبپردازند.و یک خانه ایران باشد.Hi I wish to work for the unity of mankind also. I am just a college teacher in Orlando. I have a boarding school. The best visa is student visa. If you have the i29 and visa; you need $1200 per month for a normal life. I can rent a room for $500 and university rent for $600. I can also offer job for 8 to10 dollars per hour. The school is 8.7 acres with a lot of cages for animals and pond for fishing and play grounds. The activities in the school is agricultral, vegetables, eggs, milk and meat...flowers and productions of fruits and trees. Also gardening. I need partners and students who are motivated to work and to produce. Yours Amir Tha address of school is 10420 Lehman Road, Orlando Fl. 32825 and 13305 Lacebark Pine Road, Orlando , Fl 32832. One of them is close to university and one of them is close to air port area and near future medical school. Yours Amir Telephone 4072730784 . I am learning Pashto and I know Dari. Can you send me a movie in Pashto and with sub-title in Pashto. I will pay for that. I may come ReplyReply All Move...Amir Jon JonamirAmireh Jonamireh sanaz khtoncomposeemp
|
نویسنده: رستم فرخزاد
|
۱٣ دی ۱٣٨۷
|
عنوان: افشاگری دین عرب. |
رستم فرخزاد: افشاگری دین عرب.
پارسیان عزیز: اگر میخواهید حقایق هولناک و پشت پرده در رابطه با دین تازی را یکبار و برای همیشه بدانید و دیگر هرگز فریب خورده نباشید، ما به شما سفارش بسیار زیاد میکنیم که این فرصت را از دست نداده و به سه آدرس زیر مراجعه نمایید:
(Please copy & paste the addresses EXACTLY):
www.faithfreedom.org
www.DanishMuhammedCartoons.com
www.middleeastinfo.org/forum/index.php?showtopic=14315
|
نویسنده: یزدگرد ساسانی
|
۱٣ دی ۱٣٨۷
|
عنوان: بازگشت بزرگ ( پارسیا ) |
از: یزدگرد ساسانی
بازگشت بزرگ (پارسیا)
بادرود و سپاس بی پایان بر مانی، بزرکمرد و استاد گرامی.
برای نجات از ترور فرهنگی و زنده کردن یا بازگشت به فرهنگ باشکوه آریایی چند مورد زیر را پیشنهاد میکنم که نیاز به همبستگی و بپاخاستن همه پارسیان کهرمان دارند:
1== بازگشت دادن نام سرزمین نیاکانی مااز واژه "ایران" به واژه "پارسیا" (پرژیا یا پرشیا در انگلیسی).
2== بازگشت دادن نام زبان ما از واژه "فارسی" به واژه "پارسی" Persian.
3== بیرون راندن تمامی واژه گان تازی از زبان پارسی و جایگزینی آنها با واژه گان پارسی و جاپ واژه نامه تو(دیکشنری) برپایه تنها واژه گان پارسی.
4== بازگشت دادن دبیره(خط) "عربی-فارسی" کنونی به دبیره پارسی اوستایی (بجا مانده از دوره ساسانی، پیش از تهاجم و تصرف "پارسیا" بدست تازیان).
5== بازگشت دادن یا برگرداندن پرجم اهانت آمیز کنونی (حاوی واژه گان تازی) به پرجم عقاب نشان کوروش بزرک آریایی. هرگز فراموش نکنید که این سربازان -الله اکبر - تازی (سربازان شیطان) بودند که خاک میهن ما را با بدنهای سربریده و خونین سربازان دلیر پارسی که در جنگ قادصیه و نهاوند برای دفاع از میهن جان باختند، فرش کردند. این -الله اکبر - بود که پارسیا را ویرانه ای از خون وآتش ساخت.
6== بدورانداختن تمامی نامهای شرم آور تازی (رحیم، رضا، حسن، احمد، محمود، عباس، مهدی، ممدرسول، فاطی، مجید، اکبر، محسن، کریمی، باقری، حسین زاده، رحمتی) و جایگزینی آنان با نامهای پارسی (کورش، سورنا، آناهیتا، میترا، آتوسا، رکسانا، بابک، آذر، کیومرس، شهربانو، پوراندخت، گودرزی، فروهر، رستم زاد، فرخ زاد).
7== بدورانداختن و جلوگیری از شرکت در مراسم شرم آور تازیان (عید فطیر، تاسوعا، عاشورا، دعای کمیل). به جای آن شرکت در جشنهای باشکوه پارسی آریایی (نوروز، زادروز زرتشت، جشن سده، مهرگان، شب یلدا، تیرگان).
8== بازسازی و ساختن هزاران آتشکده و کتابخانه زرتشتی در سرتاسر کشور.
پاینده و جاویدان باد پارسیا.
|
نویسنده: شیرین
|
٣ دی ۱٣٨۷
|
عنوان: بازمنوخیال تو باز شدی خیال من |
قشنگ بودولطیف حکایت ما حکایت یکی بود یکی نبود...
هرچه که صبرمی کنم در ره آن سرو سهی جیب چو پاره می کنم بازندارد این ثمرباز ندارد آن اثر کاش شبی توبگذری ازسر کوی بی کسان تا که بیاوردنسیم عطر خوشت کهبی گمان هر نفسی ترم کند تازه و نو ترم کند باز منو خیال تو باز تو بی خیال من .....شیرین
|
نویسنده: امیر
|
۲۹ آبان ۱٣٨۷
|
عنوان: سلام |
آقای مانی
به خاطر شعرتان
سلام
...............
نمی گویم شعر زیبایی بود
زیرا خود شعر یعنی زیبایی
زیبایی از آن رو که انسان را بیدار می کند
کودکی نیز که چشم می گشاید
زیباست
................
آقای مانی
به خاطر شعر
به خاطر شما
به خاطر تولدتان
به خاطر غزل ها و مرمرهایتان
به خاطر اشعارتان
...............
هیچ - تمام شد
فقط
سلام
( هنوز امیدوارم فرصتی دست دهد و برای شما بنویسم)
|
نویسنده: بزرگمهر
|
۱۱ مهر ۱٣٨۷
|
عنوان: درود |
درود
خسته نباشيد و خداقوت به شما شاعر، نويسنده و پژوهشگر متعهد و ميهن پرست كه خواندن اشعار و نوشته هايتان هميشه به من انرژي مضاعفي مي بخشد.
جشن مهرگان را به شما هم ميهن عزيز شادباش مي گويم
پيروز باشيد
پاينده ايران
|
نویسنده: -----------------------
|
۱۱ شهريور ۱٣٨۷
|
عنوان: فقط بخون |
http//www.mslifeblogfa.com
|
نویسنده: yek doost
|
۱۷ مرداد ۱٣٨۷
|
عنوان: hasan e bani ameri |
سلام دوست عزیز.
نمی دانم چه بر سر یک انسان می آید که نویسنده می شود. تحت چه شرایط و بستری؟ چه خصوصیاتی او را متمایز از دیگران می کند؟ و آقای حسن بنی عامری که دارای خصوصیات ضاله و ناپسند اخلاقی و اجتماعی است و چند سابقه در اداره پلیس دارد ، چطور به مقام نویسندگی رمان و دریافت جایزه نایل می شود؟ در هر حال من اسنادی از جنایات این شخص و اعمال و رفتار خصوصی او در اختیار دارم و دوست دارم در تابلوی اعلاناتی قرار دهم که کلی سر و صدا کند. اگر مایل بودید برای من کامنت بگذارید.
|
نویسنده: احمدرضا
|
۲ مرداد ۱٣٨۷
|
عنوان: درخواست اضطراری |
درخواست اضطراری
جان "آیت الله" كاظمینی بروجردی در خطر است
وضعیت آیت الله كاظمینی بروجردی بسیار وخیم است. اخیرا، فك ایشان را شكستهاند و چشم چپ ایشان تقریبا قادر به دیدن نیست، همچنین در معده ایشان غدهای ایجاد شده كه به شدت ایشان را آزار میدهد و حتی آمپولهای مشكوكی به ایشان زدهاند و در یك كلام، آیت الله بروجردی به شدت در معرض قتل قرار دارد و دیگر قادر به راه رفتن و انجام امور شخصی خود نیست و هر كس ایشان را ببیند نمیتواند او را بشناسد
|
نویسنده: یارعلی
|
۱۶ تير ۱٣٨۷
|
عنوان: جادو |
به سوی نور:سرگذشت محمد شان ازسريلانكا
برگردان: شفيق شمس ـ دوبي
منبع:
اشاره: او تا به حال به چهار دين پيوسته است؛ ابتدا يك هندو بود و به يك خانواده مقدس هندو تعلق داشت، سپس بودايي شد، بعد از آن به مسيحيت روي آورد و چندي به تبليغ مسيحيت پرداخت، اما از آنجا كه دايم در جستجوي حق و حقيقت بود سفر ايمانياش به اسلام ختم شد.
زندگي قبل از اسلام:
من در يك خانوادة هندو در سريلانكا به دنيا آمدهام. خانواده من از طبقة مقدس و برتر هندوها و صاحب ثروت و املاك زيادي بود و هميشه خود را برتر از ديگران ميدانست. يادم ميآيد وقتي 10 ساله بودم روزي با بچههاي همسن و سال خود در كوچه بازي ميكردم كه پدرم از راه رسيد و به شدت آنها را كتك زد، چون آنها از طبقة پايينتري بودند و با اين كار به طبقة ما تجاوز كرده بودند. بنابراين چون ما از طبقة مقدسي به حساب ميآمديم هيچ كس حق نداشت به ما نزديك شود چه برسد به اينكه بچههايشان با بچههاي طبقة ما بازي كنند. اجراي شعاير ديني ما هم روش خاص خودش را داشت. من معلم خصوصياي داشتم كه آموزههاي آيين هندو را به من ميآموخت. اين معلم يك مرتاض بود كه «جادوي سياه» را به خوبي اجرا ميكرد؛ مثلاً او با پاي برهنه بر روي زغال گداخته يا خردهشيشه راه ميرفت يا ميخ را در زبان و صورتش فرو ميكرد،
.........................
.بقیه مطلب زیبا را در این آدرس ببینید
http://www.55a.net/firas/farisi/?page=show_det&id=475&select_page=24
|
نویسنده: محمد علامه
|
۲۴ خرداد ۱٣٨۷
|
عنوان: پیگیری سوالات 5 اردیبهشت 1387 |
از یادداشت "پ مثل پدر" شما متوجا شدم که به ایرانی بودن و تاریخ ملت خود افتخار میکنید ولی با گذشت بیش از 45 روز از سوالاتم هنوز جوابی از شما نگرفته ام.
آیا 8 سال مبارزه با متجاوزین به میهن که مردم ایران جانانه در آن حضور فعال داشتند و زادگاه شما(اسدآباد)نیز در آن نبرد نابرابر400شهید تقدیم حفظ ایران نمود جرئی از تاریخ نیست؟ لطفا" به سوالات 5 اردیبهشت من (محمد علامه) جواب دهید.
|
نویسنده: یارعلی
|
۲۰ خرداد ۱٣٨۷
|
عنوان: منم اسد ابادیم |
بنام خدای جان آفرین
به همشهری خود گویم آفرین
که مانی بود مرد داستان
اگه در قیافه کمی باستان
کلاه لگنی مانی ما
ابهت فزاید مر او را
islamyar.blogfa.com
|
نویسنده: مجید
|
۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۷
|
عنوان: قصه عمه گلچین |
سلام
من مجید 37 ساله از تهران
در کودکی قصه عمه گلچین شما را به جهت زیبائی و روانی از حفظ بودم .
ای بچه ها ای بچه ها من عمه گلچینم سلام
نگاه به چار قدم کنید به قدو قامتم کنید پیراهنم تمیزه پر از گلای ریزه و.............
الان خداوند دختر شیرین زبانی به من عنایت کرده
که علاقه وافری به شعر دارد و به همین جهت در کتاب فروشی ها خیلی بدنبال این کتاب گشتم ولی پیدا نکردم
لطفا مرا راهنمایی بفرمایید
در صورت امکان شعر یا صفحات کتاب را برایم ایمیل نمایید
با تشکر
مجید
|
نویسنده: محمد علامه
|
۵ ارديبهشت ۱٣٨۷
|
عنوان: شهید |
زادگاه شما(اسدآباد)در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران 400 شهید تقدیم دین و میهن نمود.
1) چند نفر از آنان را می شناسید؟
2)از دلاوری و رشادت آنان خبر دارید؟
3) برای ثبت حماسه های خلق شده توسط شهیدان اسدآباد چه نظری دارید؟
|
نویسنده: پروين
|
۶ فروردين ۱٣٨۷
|
عنوان: شهرهاي خفته اما بيدار! |
با درودي بهاري
جناب ماني در آخرين روزهاي اسفند ماه 1386 مردم در دو حركت بدون كلام نيات قبلي و منطقي و عقلاني خود را هم به نظام حاكم و هم به هموطنان خود به روشني اعلام كردند شهرها كه در پس و پيش روز انتصابات از ازدهام جمعيت براي خريد نوروزي جايي براي راه رفتن پيدا نميشد روز انتصابات شهر جمعيت اش را گم كرده بود و خفته بود بنظر من مردم بدون كلام حرف خودشان را به نظام غريبه با فرهنگ ايران گفتند آن روز در واقع انتخابات مجلس نبود راي آري يا نه به نظام حاكم بود
|
نویسنده: بامشاد تابناک
|
۱ فروردين ۱٣٨۷
|
عنوان: افشای یک سرقت ادبی |
استاد مانی بادرودی گرم خدمت شما
نوروز دل افروز وموسم دل انگیز بهار وسال نو برشما تهنیت باد......
امیدوارم سال تازه سال آزادی ایران عزیرازچنگال اهریمنان باشد......
استاد یک نویسنده جوان ایرانی بنام سمیرا محمدی که ذوق شعری قابل توجهی دارد دروبلاگش دل نوشته هایش را می نوید وهیچ ادعایی هم ندارد ولی شخصی بنام زری اصفهانی که ادعا می کند شاعراست یکی ازسروده های سمیرا راسرقت کرده وپس ازمقداری جابجایی کلمات بنام شعرخودش دروبلاگش ثبت کرده است
شما فقط وقت کردید به این آدرس بروید واعتراض این نویسنده جوان با استناد به این مدارک رقت را ببنید
باتشکربامشادتابناک........ فعال حفوق بشر وزنان
www.hasanzebel.blogfa.com
|
نویسنده: اشنا
|
۲۵ دی ۱٣٨۶
|
عنوان: اشنایی |
اقاه شما تا هالا عرقه دوسگ نه شان چند وقته ناخوردی پس نمیدونی چه خباره اساداباد اونااکثرا یونجه میخورن ومیگن ویلمان کوننین بههلین به چاریمان چه کاربه کارشان دارین باوام کوتورمبه گیرین
|
نویسنده: mustafa
|
۲۴ دی ۱٣٨۶
|
عنوان: avaz kardane din |
Drood bar shoma man kheili alagmand be din e zartosht hastem v dar stockholm zendegi mikonem chetor mitoonem in kar o anjam bedem?
|
نویسنده: hossein dindar
|
۱۱ دی ۱٣٨۶
|
عنوان: salaam |
گردنه اسد آباد رو دوست دارم
مرسی
شاد باشید
|
نویسنده: yarali
|
٣۰ آذر ۱٣٨۶
|
عنوان: alhagh |
نظر اهل حق وغير ه در باره سبيل چيست ؟
اهلحقها مانند ساير گروههاي صوفيه معتقد به داشتن سبيل بوده و كوتاه كردن سبيل را جايز نميداننند
و براي توجيه كارخود دست به ساختن داستانهاي ساختگي زدهاند مانند اين كه چون معاويه سبيل خود را تراشيده پس ما سبيلنميزنيم.
يا در جنگ جمل حضرت علي (u) دستور داد سبيل بگذارند تا دشمن بترسد.
و يا حضرت علي آب ناف حضرت پيامبر را در وقت غسل مكيد. لذا خود و پيروانش سبيل ميگذارند.
نورعلي الهي آيات و رواياتي كه دستور به گرفتن شارب ميدهد آورده و سپس در مقابل اين آيات و
روايات، روايتيآورده كه مربوط به زمان جنگ جمل بوده است بدون آنكه سند آن روايت مورد
ارزيابي قرار گيرد و حتي از كتابيناشناخته آنرا نقل ميكند كه قصروا لحاكم و وفروا سبالكم فانّه
اَهْيَبُ للعدو.
و در روايتي از مجمعالبحرين آمده است كه ليكن چنانچه در روايت بعدي آمده است سبال جمع سبله به
معنايقسمت پايين ريشها هم ميآيد: «اِنّه كان وافر السبله» پيامبر (r) سبلة پرمويي داشت. اولاً اين
روايت دلالت برپرمويي ميكند و درازي مو و شارب را طويل الشارب گويند و اگر مويي كوتاه باشد
ولي پرپشت، ميتوان آن را وافر(پرمو) دانست. روايت هم بدون ذكر سند آورده است و لويس معلوف
در المنجد مينويسد:
السَبلةُ جمع سبال: ما علي الشّارب من الشّعر و مقدم اللّحيه يعني سبيل و نيز انتهاي ريش را ميگويند.
همچنين معجم الوسيط السبله را به معني قسمت جلو ريش و سبيل آورده است.
اصل اين روايت در بحارالانوار به نقل از مناقب بدين صورت آمده است :
«كث اللّحيه ذاوفره، وافرة السبله».
پيامبر (r) داراي ريشي كثير و پر مو كه قسمتهاي جلو ريش روي سينه او ميآمد بود (يعني ريشش بلند
بود).
علامه مجلسي در توضيح معناي وافر السبله به نقل از هروي مينويسد:
السبله موهاي قسمت پايين ريش است و توضيح ميدهد كه السبله در نزد عرب قسمت جلو ريش است
و قسمتي كهبر سينه رها ميشود و تا سينه ميرسد. مهم تر از آن اين است كه اهلحقّ در قرن هفتم
هجري تشكيلات پيدا كردهو حتي نامي از سبيل در كتب كلام قرن هفتم و هشتم نديدهام و به احتمال قوي
در قرون بعدي به پيروي از سايرفرقههاي صوفيه سبيل گذاشته اند و هيچ ارتباطي به زمان حضرت
علي (u) ندارد. بقيه اهلحقها سبيل را واجبدانستهاند و تراشيدن يك موي آن را باعث گناهي دانند كه
كفاره آن يك گاو (در راه خدا) ميباشد و منشأ اين فكر همشعري است كه در كلام شيخ امير قزوينهاي
آمده است:
جاسوس مگيلو دكان و دكانمويي بلخشين گاوي خطاطان
جاسوس دكان به دكان ميگردد
آدرس وبلاگ من
islamyar.blogfa.com
|
نویسنده: پروین
|
۲۶ آذر ۱٣٨۶
|
عنوان: ژاله اصفهانی |
یادش پیوسته زنده باد و راهش پر رهرو
می پرسی از من اهل کجایم؟
من کولی ام
من دوره گردم
پرورده ی انده و دردم
بر نقشه ی دنیا نظر کن
با یک نظر؛ از مرز کشورها گذر کن
بی شک نیابی سرزمینی
کانجا نباشد دربه در هم میهمن من
........
........
|
نویسنده: behnam
|
۲۵ آذر ۱٣٨۶
|
عنوان: hamkari va ba ham bodan jahate pirouzi |
ba dorood be shoma.man bar in baVarhastam ke ma iraniha bayad bishtar ba sazmanhaye mohem va jahani ertebat dashte bashim va bayad sedaye khodeman ra har rouz va moratab be goshe sazmanha dar alman va sayere keshvarhaye mohem va be zaher demokrak beresanim ta anha bedanad ke ma hastim va agah mibashim,ma bayad bare dighar be donya sedaye mehr irani ra beresanim va darhaye ashti va mohebat ra be roye hame baz konim,
ama az shoma va sayere dostani ke az emkanate bistari bar khordar hastid khahesh mikonam ke ba dorost kardane linkhaye mokhtalef va emzaye online betavanim har rouz va be moghe sedaye khudeman ra be sazmanhaye jahani bersanim
pirouz bashid
yazdane mehraban yar va yavare shoma bad
|
نویسنده: behnam
|
۲۵ آذر ۱٣٨۶
|
عنوان: tandise koroshe bozorg dar alman |
ba dorood be shoma.mihastam agah shavam ke saranjam kare nasbe tandise koroshe bozorg dar keshvare alman be koja resid.man behnam az heidelberg hastam ke az haman ebteda az in harekate shoma khorsand shodam va dar hade tavan nit be aghaye digharan resandan va say kardam ke dar jamavareye amzaa online talash konam.khosh misham ke mara az natijeye in kar aaghh konid.
yazdane mehraban yar va yavare shoma va iran bad
be omide aramesh va mohebat dar sarasare gyti
|
نویسنده: saeid
|
۶ آذر ۱٣٨۶
|
عنوان: sarzamin hamisheh bahar |
Baa salaam , man natavaanestam be farsi payaam raa ersaal konam. Man modat-haast donbaal ketaab SARZAMINE HAMISHEH BAHAAR HASTAM, lotf kardeh ben beguid az koja mitavaanam aanraa tahieh konam, moghime espania hastam
Baa sepaase faravaan
Saeid Gharbi
|
نویسنده: ایلیا
|
۵ آذر ۱٣٨۶
|
عنوان: روحش شاد |
باسلام ودرود خدمت همه عاشقان راستین ایران زمین من هم بعنوان یک ایرانی برای این هنرمند آزاده که همانند خیلی از آزاد مردان و آزاد زنان ایرانی خونشان توسط کوته نظران به ظاهر انسان بر روی زمین ریخته میشود از یزدان پاک آمرزش و بزرگی آنان را خواستارم. و در پایان از شما استاد بزرگوار جناب میرزا آقا عسگری کمال تشکر را دارم
|
نویسنده: gole
|
۲۵ مهر ۱٣٨۶
|
عنوان: khomainee, bemare ravani |
فرمایشات امام خمینی
رياضي:
"شما ياوه گويان با زندگاني معنوي و سعادت اجتماعي يك گروه انبوه صدها هزار ميليون نفري بازي ميكنيد."
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفح ه 74
* صد هزار ميليون ميشود صد ميليارد نفر، صدها هزار ميليون را خودتون حساب كنيد. جمعيت جهان چند نفره؟
"ميليونها ميليون سلاطين و بزرگان و فلاسفه در عالم آمدند."
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 176
"اسلام ميليونها حكم دارد."
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 55
فلسفه:
"فيثاغورث حكيم در زمان سليمان بود و حكمت را از او اخذ كرد."
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 32
* فيثاغورث در قرن پنجم پيش از ميلاد در يونان زندگي ميكرد و حضرت سليمان در قرن 10 قبل از ميلاد در اورشليم زندگي ميكرد. بين اين دو نفر پنج قرن اختلاف هست.
"انبذقلس فيلسوف بزرگ در زمان داوود نبي بود و حكمت را از او و از لقمان حكيم اتخاذ كرد."
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 33
*انبذقلس - Empedocles - فيلسوف بزرگ يوناني در قرن پنجم پيش از ميلاد و حضرت داوود در قرن دهم پيش از ميلاد زندگي ميكردند.
" از حكما و فلاسفه بزرگ ديگر اسكندر است"
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 35
!!!
تاريخ:
"اين موضوع مربوط به امروز و ديروز نيست. دو هزار سال است كه آمريكا ما را استعمار كرده است"
ديدار با دانشجويان خط امام پس از گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا، جماران، 19 آبان 1358
پزشكي:
"امروز بر دكترهاي كشور ثابت شده كه براي علاج ناخوشيهايي مثل تيفوس و تيفوئيد (حصبه) چاره اي جز عمل كردن به طبق دستورات يوناني نيست و علاجهاي اروپايي نميتوانند كاري به اينگونه مرضها بكنند"
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 280
هنر:
اوريانا فالاچي در مصاحبه با امام خميني (متن كامل سخنراني در كتاب مصاحبه با تاريخ نوشته فالاچي- البته اگه كتاب رو تو دست دوم فروشي ها پيدا كردين)
"سوال: شما موسيقي را عامل فساد و شهوتراني دانسته ايد. ولي آيا آثار موسيقي كساني چون باخ و موتسارت و بتهون و وردي را نيز با اين همه معنويت آنها عامل فساد ميدانيد؟
امام خميني: من اينهايي را كه اسم برديد نميشناسم ولي اگر مارش جنگي ساخته باشند كارشان خوب است. در غير اينصورت كارشان قابل قبول نيست. "
سياست:
"اسلام به كاخ كرملين هم كشيده شده، به كاخ سفيد هم كشيده شده. به آمريكاي لاتين هم رفته. به افريقا هم رفته، به مصر هم رفته. ملزم كرده است همه آنها را كه از اسلام اطاعت كنند. "
ديدار با رئيس جمهور و مقامات كشور، جماران، 18 مرداد 1363
"يكي از راههاي ايجاد اختلاف در يك ملت وجود احزاب است... اساساً احزاب از اول براي اين درست شده اند كه مردم با هم متجمع نشوند. چون دولتها از اجتماع توده ها ميترسند احزاب سياسي را درست كرده اند."
اسلام سياسي يا غير سياسي؟
"روحاني نبايد كار ديگري غير از روحانيت يعني بسط توحيد و تقوي و پخش و تعليم قانون هاي آسماني و تهذيب اخلاق بپردازد"
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 208
"اين را بدانيد كه تنها روحانيت ميتواند در اين مملكت كارها را از پيش ببرد. فكر نكنيد كه بخواهيد كنار بگذاريد روحانيت را"
ديدار با نمايندگان مجلس، جماران 6 خرداد 1360
دانشگاه كجاست؟
"ريشه تمام مصيبتهايي كه تاكنون براي بشر پيش آمده از دانشگاهها بوده است... همه مصيبتهايي كه در دنيا پيدا شده از متفكرين و متخصصين دانشگاهي است... اگر به اسلام علاقه داريد بدانيد كه خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه اي بالاتر است"
ديدار با اعضاي دفتر تحكيم وحدت حوزه و دانشگاه، 27 آذر 1359
"ما هرچه ميكشيم از اين طبقه اي است كه ادعا ميكند دانشگاه رفته ايم و روشنفكريم و حقوقدانيم. هرچه ميكشيم از اينها است."
قم، 1 مرداد 1358
فرار مغزها:
"منافقين هي ميگويند مغزها دارند فرار ميكنند . به جهنم كه فرار ميكنند. اين دانشگاه رفته ها، اينها كه همه اش دم از علم و تمدن غرب ميزنند بگذاريد بروند. ما اين علم و دانش غرب را نميخواهيم . اگر شما هم ميدانيد كه اينجا جايتان نيست فرار كنيد. راهتان باز است."
جماران، 8 آبان 1358
صادرات انقلاب؟
"ما بايد به هر قيمت شده باشد انقلاب خودمان را به تمام ممالك اسلامي و تمام جهان صادر كنيم."
پيام به ملت، 22 بهمن 1358
"بايد در صدور انقلابمان به تمام جهان كوشش كنيم"
پيام نوروزي به ملت، اول فروردين 1359
كشورهاي جهان اعتراض كردند:
"ما قصد صدور انقلاب اسلامي را نداريم. اينها حرفهاي دشمنان اسلام است"
ديدار با مسئولان صدا و سيما، 16 مرداد 1361
جاسوسي؟
"هيچكس حق ندارد براي كشف جرم و گناه جاسوسي ديگران را بكند زيرا اين خلاف مقررات اسلام است."
ماده6 از فرمان8 ماده اي امام خميني به ملت، جماران، 1 مرداد 1361
"دانش آموزان بايد با كمال دقت اعمال و كردار دبيران و معلمين خود را زير نظر بگيرند و اگر خداي نكرده در يكي از آنها انحرافي ببينند بلافاصله به مقامات مسئول گزارش نمايند... اين كار را به صورت مخفي انجام دهند"
پيام به دانشجويان، دانش آموزان، استادان و دبيران، بازگشايي مدارس در سال تحصيلي 61-62 ، 1 مهر 1361
حكم مواد مخدر؟
"تعجب ميكنم كه اين دولت(شاه) چگونه فكر ميكند...در نظر دارند قاچاقچيان هروئين را اعدام كنند. اين موضوع نه تنها خلاف اسلام است. خلاف انسانيت هم هست"
كتاب ولايت فقيه نوشته امام خميني، نجف 1355
"اينهايي كه مواد مخدر ميفروشند شرعاً مستوجب اعدامند و بايد بدون هيچ تاخيري اعدام شوند. هيچ ترحمي هم در مورد آنها جايز نيست"
30 ارديبهشت 1359
بني صدر كي بود ؟
"جناب آقاي بني صدر را همين مردم كوچه و بازار از پاريس آوردند اينجا و رئيس جمهور كردند، براي اينكه مردي مسلمان است، مومن است ، خدمتگزار است"
ديدار با استانداهاي كشور، جماران، 18 آذر 1359
"اين آدم از اول ادعا ميكرد كه مسلمان است و براي اسلام كار ميكند و كذا. من هم از اول فهميدم دروغ ميگويد "
ديدار با افسران و درجه داران، جماران، 3 شهريور 1360
|
نویسنده: ارش
|
۱٨ مهر ۱٣٨۶
|
عنوان: اسلام |
مسلمان= تروريست
اسلام=زندان
اعراب= سگان
در نتيجه =حياطوحش راروسفيد كرد اسلام محمد
|
نویسنده: فرزند ايران
|
۱٨ مهر ۱٣٨۶
|
عنوان: گم شدن اصالت |
من كيستم .....پدران ما كيست ....هويتم.....اصالتم...منكيستم
عربم....عليم محمدم حسينم ياحسن يا فاطي يا مهدي دربدر اينها كيستند... كجا هستند..كجابودهند چه كار كرده اند چه ارتباطي با من وما دارند زبانشان فرهنگشان شيوه زندگيشان تاريخشان كدامش با من وما در ارتباط بوده وهست ... من گم شدم
پس تخت جمشيد شناسنامه كيست نقش رستم از ان كجاست از ان محمد وعلي وحسن وحسين تروريست منشور كوروش را علي ومحمد نوشت كه نمادي در سازمان ملل است يا ......مهدي اواره فراري
انسانيت از ان من وما است يا از ان عرب تروريست ادم كش ... واي كه چه شد وچه خواهد شد كه سرنوشت من وما وماهي ديگر در گرداب اعراب وحشي گم شده وكور كورانه پيرو انها شدهايم من وما وتو ايراني بودهايم صاحب تمدن صاحب دنياي ازاد وانديشه باز وانسانيت ديني ازاد چون زرتشت داشتهايم همه وهمه را بداني چون محمد وعلي ونمايندگانشان از ما گرفتند بياييد برگرديم به گذشتمان ....
من كيستم فرزند كوروش ولي ...
|
نویسنده: مهدی
|
۲ مهر ۱٣٨۶
|
عنوان: قتل عشق |
من عاشقانه فریدون فرخزاد را دوست داشته و دارم.
به امید ریشه کن شدن رژیم جمهوری اسلامی و عاملان قتل فریدون عزیز.
مرگ من روز ی فرا خواهد رسید ...
|
نویسنده: متاسفانه رضا ولي به خودم كيان مهر مي گوييم
|
٣۰ شهريور ۱٣٨۶
|
عنوان: بازگشت من به دينم زرتشت وايينم وفرهنگ بزرگ ايرانيم |
من فرزند بزرگ كورش از ايران ويرانم
با درود وافتخار به شما مرد بزرگ وانديشمند اين خبر خوش را به شما بدهم رشد به سوي ايراني بودن در حال افزليش است من 25 سال مسلمان بودم ونا خواسته تا اينكه پي به كثيفي ولجني اين دين خرافي وبي اصول وادم كش بردم وبا افتخار وخيلي خوش حال با سر فرازي راه كورش بزرگم را درپيش گرفتهام وحتي اگر سنگ سار بشوم به تازي پرستي دشمنانم بر نخواهم گشت زيرا من از روح وقلبم ايمان به زرتشت اوردهام واشك شوق مي ريزموازب اهورا مزدا تشكر مي كنم كه در اين راه كمكم كرد تا هويت خود را بشناسمو ميرزا اقا عسكر من از اين راه دور مي بوسمت و خواهش مي كنم باادرس ايميلم برام راهنمايي بفرستيد دوستتان دارم وبه اهورا مزدا مي سپارمت اين هم ادرس ايميل من
ودر ضمن من دونفر ديگر راهم مي شناسم كه به دين خود زرتشت وايراني بودن بازگشته اند
|
نویسنده: babak
|
۲۷ شهريور ۱٣٨۶
|
عنوان: sher |
agay mani aya shoma sheri be yade zendhyad freydoon farokhzad sorodhid
|
نویسنده: salar
|
۲۰ شهريور ۱٣٨۶
|
عنوان: oslo |
aghaye mani man dar oslo zendgi mikonam va az dosti shnidam shoma ketabi dar morde farokhzad nevshtid. agar shoma 2 ta az in ketab baram post konid che ghadr pol bayad baraye shoma befrestam. pishapish mamnon az javabe shoma. mersi salar
|
نویسنده: مهرداد گرامی
|
۱٨ شهريور ۱٣٨۶
|
عنوان: برای سفارش کتاب فرخزاد |
مهرداد گرامی
برای سفارش کتاب خنیاگر درخون که کتابی در باره فریدون فرخراداست می توانید با ایمیل زیر تماس بگیرید
mani-asgari@gmx.de
|
نویسنده: mehrdad az göteborg
|
۱٨ شهريور ۱٣٨۶
|
عنوان: ba dorood bar mani aziz |
mani gan ba tashakor az zahmat besijar por arzeshat dar ertebat ba marasem gabegaj pejkare ferjdoon azizman in honarmand bargesteh mihani. mani aziz dar ertebat ba ketabe frejdoon be tedade 5 adad az tarigh shoma eghdam konam, ya agar mayel hasti mishavad az tarighe naser zeraati khaneh honar va adabiyat eghdam konam.
ba sepase bighiyas
mehrdad.
|
نویسنده: کسرا
|
۱۲ شهريور ۱٣٨۶
|
عنوان: هوشیارباش |
درود آقای اصفهانیه
اینجا خانه آقای مانیه
فارس بنویس جانم نه تازی
ناراحت نشی "ها" خیلی نازی
نامروا باشی...
کسرااز آلمانیه
پنج هزار کیلومتری اصفهانیه
|
نویسنده: طاهر
|
۱۰ شهريور ۱٣٨۶
|
عنوان: مژده |
بزودی اولین کارخانه آرد دراسدآباد بدست مردان توانمند این خطه شروع بکار می کند.
|
نویسنده: عليرضا
|
۲۵ مرداد ۱٣٨۶
|
عنوان: درود بر شما |
از ديدن سايت شما لذت بردم و سعي ميكنم به ديگران معرفي كنم اما واي به مردم گمراه اگر كسي چيزي را پذيرفت بايد كليات ان را بپذيرد و اگر كليات ان را پذيرفت تمام قوانين مربوط به ان را رعايت نمايد پس اگر مسلمان هستيد بايد به قوانين ان به طور كامل احترام بگذاريد و اجرا كنيد و اگر ميدانيد كل قوانين و يا بيشتر ان با روحيات شما هماهنگي ندارد چرا خود را فريب ميدهيد؟ و چرا فكر ميكنيد اسلام بهترين است؟ و چرا از اديان ديگر هيچ نميدانيد؟
اين نظر من به عنوان يك بازديد كننده است
|
نویسنده: Mani
|
۱٨ مرداد ۱٣٨۶
|
عنوان: To Lucy Martin |
thank you for your kind words.i appreciate them a lot.i wish you happinnes wish freedom for iran.i will appreciate it a löt if you could write your next letter in persian(farsi)or in german.
|
نویسنده: Lucy Martin
|
۱٨ مرداد ۱٣٨۶
|
عنوان: Your poetry on 'Spring |
I have just read your poetry on your observations of spring. I must say that I loved the richness of each word and layer upon layer of meaning inside each small sentence... I love the multi dimensional vibe and soul that each layer or word projected into me, allowing me to generate a taste and a sight out of your essence... thank you.
I have had my London eyes opened by a true Persian, Feraydoon, who has shown me the beauty of Iran and the richness of its history. I am intrigued in everyway with every piece of information I see and hear about this great country.
Long live Iran and every unique attribute it possesses and holds on to in the face of adversity...
|
نویسنده: قاسم اشراقی
|
۱۱ مرداد ۱٣٨۶
|
عنوان: سلام و یادی از سالهای جوانی |
گل همیشه بهاران من سلام به تو
نشسته در دل گلدان من سلام به تو
.......
{به یاد پوتین های غمگین عشق و سالهای سرد کردستان این شعر را که از سروده های آن سالهای توست و به من هدیه کرده بودی برایت نوشتم).
به هر حال،
من از یادت نمی کاهم
گرم یاد آوری یا نه
قاسم اشراقی
|
نویسنده: کسرا
|
۱٣ تير ۱٣٨۶
|
عنوان: جواب وریا: پند من بشنو آویزهء گوشت میکن ...که مرا از تووازکردهءتوباکی نیست |
وریا
جان امام مرده ات،
از خودسرسپرده ات
پرسش کوتاهی بکن:
آن یل مردان عرب!
شوی بطول
که هی می زدتوپ وتشر
جفتک می زدمانند خر
چارمیلیون ایرانی را
آواره کردودربدر
چو گرگ می زد به گله مون
بادین می زد تو کله مون
برای ماوطن گذاشت؟
وطن که هیچ
تو اُون وطن
آزادی سخن گذاشت؟
وَریای ِنابکار
ازاین همه چوبهءدار
فقروستم
محنت وغم
شرمت زدنیا نمیشه؟
از ایرانی، ازخارجی،
از زشت وزیبا نمیشه؟
وَریا
به خود بیا!
آ سیدعلی رفتنیه
باور او
باور تست
اما بدون:
ایران مال ِایرانیه
خانهءبیدادو ستم،
عاقبتش ویرانیه.
رهبر به قربانت شما که میهن آتش گرفتهء مارامفتی مفتی ازچنگ مادرآوردید. مگرچیزی از آن وطن آتش گرفته به مردم ایران تعلق دارد، که ما آنرا هم به عقد اسلام ومسلمین درآوریم؟ دررگهای شماها خون ایرانی نبوده ونیست . تادیرنشده برو خونت راعوض کن . صدای مردم ایران را نمی شنوید؟
|
نویسنده: م- ساقی
|
۲٣ خرداد ۱٣٨۶
|
عنوان: برای سرنگونی ایران خواران باهم شویم |
درودبرمانی گرامی،
دست شماو همهءآزادمردان ایرانی را می بوسم.
یاران!یکی شویم. از مجاهد گرفته تاسللطنت طلب، از چپ گرفته تادیگران...اختلافها راکنار بگذاریم. زمان در حال گذراست، این ویرانگران، هست ونیست مارابه باد دادند.برخیزیم، یکی شویم ودر ایران آزاد فردادر کنار یکدیگر، با هر مرام واندیشه به درمان دردهابپردازیم. از پراکندگی، بندگی پدیدارمی شود.با عشق به همهءشما...
www.daneshjam.blogspot.com
|
نویسنده: م- ساقی
|
۲٣ خرداد ۱٣٨۶
|
عنوان: برای سرنگونی ایران خواران باهم شویم |
درودبرمانی گرامی،
دست شماو همهءآزادمردان ایرانی می بوسم.
یاران!یکی شویم. از مجاهد گرفته تاسللطنت طلب، از چپ گرفته تادیگران...اختلافها راکنار بگذاریم. زمان در حال گذراست، این ویرانگران، هست ونیست مارابه باد دادند.برخیزیم، یکی شویم ودر ایران آزاد فردادر کنار یکدیگر، با هر مرام واندیشه به درمان دردهابپردازیم. از پراکندگی، بندگی پدیدارمی شود.با عشق به همهءشما...
www.daneshjam.blogspot.com
|
نویسنده: م- ساقی
|
۲٣ خرداد ۱٣٨۶
|
عنوان: برای سرنگونی ایران خواران باهم شویم |
درودبرمانی گرامی،
دست شماو همهءآزادمردان ایرانی می بوسم.
یاران!یکی شویم. از مجاهد گرفته تاسللطنت طلب، از چپ گرفته تادیگران...اختلافها راکنار بگذاریم. زمان در حال گذراست، این ویرانگران، هست ونیست مارابه باد دادند.برخیزیم، یکی شویم ودر ایران آزاد فردادر کنار یکدیگر، با هر مرام واندیشه به درمان دردهابپردازیم. از پراکندگی، بندگی پدیدارمی شود.با عشق به همهءشما...
www.daneshjam.blogspot.com
|
نویسنده: phozeex
|
۷ خرداد ۱٣٨۶
|
عنوان: "F1" |
من اگر بخوام علیه این آخوند های زالو علیه آین آشغال ها شورشی بکنم چه باید بکنم - از کجا شورو کنم - تمام شرکتها - ملکها - ادارات رو دارن به آمریکایی ها - ژاپنی ها و غیره دارن میفروشن هر چه زودتر باید یه کاری بکنیم -
az dustane digar ham khahesh mikonam agar nezariyei daran be in adrese email befrestan - Phozeex@yahoo.com
|
نویسنده: م. كاوه
|
٣۱ فروردين ۱٣٨۶
|
عنوان: معرفي وبلاگ |
اين شعر را در وبلاگم بخوانيد و به دوستانم در وبلاگ "آزادي "بپيونديد دست ياري همه آزاد انديشان را به گرمي مي فشارم
با ادب و احترام
م.كاوه
www.jahanvatanam.blogfa.com
|
نویسنده: م .كاوه
|
٣۱ فروردين ۱٣٨۶
|
عنوان: روي آيينه لكه هايي سرخ |
براي خانواده ي فروهر ها پويند؛مختاري و...
تقديم به ماني عزيز
سي گل ميخك؛ ضربت چاقو
كرد ترسيم روي سينه ي او
خون زن نقش بست بر ديوار
توي آيينه ؛ قاتل ِ كج خو
روي آيينه لكه هايي سرخ
خانه از بوي ادكلن ؛خوشبو
چند لحظه پيش ؛ پروانه
بود در كار ِزينتِ لب و مو
غافل از مرگ خود به پيشاني
ريخت چند طره از گيسو
***
دوربين ؛كارگردان ؛مصاحبه؛فيلم
يك زن ِ سر شناس و شوهر او
***
دوجسد چاك چاك روي زمين
در وَرم خفته صورت و ابرو
دست زن روي مبلمان ؛ خونين
پاي پروانه ؛ پرت ؛ روي پتو
چهره ي مرد يك شقايق خيس
جسد ِ داريوش ؛ بي بازو
***
سي گل ميخك ؛ سرخ چون ياقوت
خنجر ِ خسته خفته در پهلو
يك نگاه ؛ يك نگاه ِپرسشگر
نقش ِ قاليچه ؛ نقش ِ يك آهو
***
خبر ِ داغ ؛روزنامه ها ؛ افشاء
راديو ها ؛ در اين ميان پر گو
***
وايتكس خورد قاتل ؛ تا
دست هاي دگر نگردد رو
|
نویسنده: mojahed
|
۱٨ فروردين ۱٣٨۶
|
عنوان: drud |
Mani jan salam va drud bar to
mibakhshid mara ke neveshtar-e parsi nadaram vali khub in mara az neveshtan baraye site khubat baz nemidarad,
Dardeli ke be name mardome iran ba markez kardi jaleb bud man yek mojahed khalgam ke dar rahe mardynan mijangam va darde to ham darde ma bud . bar to drud bar yaranat drud.
Mahshid - Shahr-e Ashraf
|
نویسنده: ثریا نامداری
|
۱۷ فروردين ۱٣٨۶
|
عنوان: برای آقای آرش |
آقای آرش جزینی
من فکر می کنم مفهوم «خدا» در زبان ایرانی ها با «الله» فرق دارد. و بیشتر معنای اهورامزدا را می دهد. نباید سخت بگیریم. آلودگی زبان فارسی طی 14 قرن شکل گرفته و برای پاکیزه کردن آن سالها باید کار کنیم. من هم می توانم از شما ایراد بگیرم و بگویم چرا می گوئید «روز به خیر» و بگویم «خیر» کلمه ای عربی است! اما می بینم در همین چند خطی که خدمت شما مینویسم چند تا کلمه ی عربی هست!
باید کم کم و با تلاش، زبان فارسی را غنی و بهتر کنیم.
به هر حال، موفق باشید.
|
نویسنده: arash jazini (arash803@yahoo.co )m)
|
۱۶ فروردين ۱٣٨۶
|
عنوان: pasokh be soraya |
ba salamm
man be jaye khodahafez migoyam roz be khaye shab be khaye be omide dir.....
shere mani ra dost daram va ba deghat sokhanranihaye ishan ra mishenavam.
zemnan man agar khan bodam avareye ghorbat nemishodam.
shoma ham mitavanid az site:
anjomane zede din didan konid
www.rowzane.com
aghaye mani chehreye mahbobe adabiyate iran ast. ehterame besyar baraye ishan ghaelam.
roz be khayr
|
نویسنده: ثریا نامداری
|
۱۵ فروردين ۱٣٨۶
|
عنوان: برای آرش خان |
آقای آرش عزیز
شما به مانی انتقاد کرده اید که چرا در مصاحبه با خبرنگار رادیو اسرائیل، در پایان گفته است خدا نگهدار!
و نوشته اید «خدا» و «قران» را باید از زبانمان حذف کنیم.
حق دارید. اما من از شما یک خواهش دارم.
مانی با اسم و رسم خودش حرفهایش را می زند.
شما هما بیائید مانند مانی با نام کامل و درج شماره تلفن و آدرس خودتان، هرچه می خواهید علیه قرآن و خدا بنویسید و در همین جا منتشر کنید!
این که در تاریکی قایم شویم و با نام مستعار از مردم ایراد بگیریم و بگوئیم لنگش کن کافی نیست!
چرا که بعضی از ما پشت نامهای مستعار قایم می شویم و خیلی گنده گوئی می کنیم ولی با نام واقعی خودمان رعایت احتیاط می فرمائیم!!!!
اگر من نام و تلفن و آدرس شما را در اینجا ببینم حتما به شما تلفن خواهم زد تا ببینم شما موقع خداحافظی چه لفظی به کار می برید؟!
بقولی: یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به مردم!
ثریا
|
نویسنده: مانی
|
۱۵ فروردين ۱٣٨۶
|
عنوان: پاسخی به آرش گرامی |
Arash gerami
in sher mal 40 sal e pish ast!
dar baznevise aan , ghoran ra hazf kardeh-am.
ama khanome evita noskhehy ghadim ra khandeh-and. man ham be ehteram ishan, haman-gooneh gozashtam bemanad.
|
نویسنده: arash az swed
|
۱۴ فروردين ۱٣٨۶
|
عنوان: yek pishnehad |
aghaye mani
shoma dar entehaye mosahebe ba radio esrayil goftid:
khoda negahdar
aya vaghte an nareside ke kalameye khoda
az zehno zabaneman pak shavad??? t
|
نویسنده: arash
|
۱۴ فروردين ۱٣٨۶
|
عنوان: yek soal |
aghaye mani khanome evita sheri az shoma deklame kardand.dar in sher shoma gofteid::
.........be khaneam biya
ba yek ayine
yek ghoran
va yek ghazal...........
ma ghoran ra sambole jahlo khorafat midanim.in tanaghoze ajib ra chegone tozih midahid
shoma chetor shere zibaye khod ra be ghoran alode mikonid??????
|
نویسنده: م. كاوه
|
۲۹ اسفند ۱٣٨۵
|
عنوان: تبريك |
اگرچه سياه
اما نوروزبان خجسته باد
شاد باشي مبرزاي عزيز.
به اميد فردا
|
نویسنده: م.كاوه
|
۱۴ اسفند ۱٣٨۵
|
عنوان: اين مشعل آزادي |
.
این نکبت سلطانی پاینده نمی ماند
این فصل پریشانی پاینده نمی ماند
این مشعل آزادی خاموش نمی گردد
این شام ستمرانی پاینده نمی ماند
سگهای شما همدست با یک گله گرگ مست
این شیوه ی چوپانی پاینده نمی ماند
گیرم که سلیمانی –ساطور نمی دانی
این تخت سلیمانی پاینده نمی ماند
تو یار مرا کشتی در یک شب توفانی
این شنعت پنهانی پاینده نمی ماند
بس کن دگر ای قدیس!؟ اینقدر سخنرانی؟
جز زمزمه ي ماني پاینده نمی ماند
تا بوی بهار آید این پنجره را وا کن
که این روح زمستانی پاینده نمی ماند.
دی ماه 80 م.كاوه-ايران
|
نویسنده: مژده
|
۱۷ بهمن ۱٣٨۵
|
عنوان: زیبا |
زبان زیبایی دارید.
|
نویسنده: مانی
|
۱ آذر ۱٣٨۵
|
عنوان: نشانی من mani@nevisa.de |
محسن ا. گرامی
سلام همشهری!
از پیام شما شادمان شدم. من با یاهو مسنجر کار نمی کنم. شما می توانید به نشانی زیر برای من ایمیل بفرستید:
mani@nevisa.de
مانی
|
نویسنده: حميد تقی آبادی
|
۲۶ آبان ۱٣٨۵
|
عنوان: تلخ |
سلام جناب ماني.به ماركز بگوييد جايي كه مي خواهد بيايد
همه اش سكون و سكوت وسانسور است. دوسال پيش وقتي مي خواستيم صد سال تنهايي را توي دانشگاه فردوسي مشهد نقد وبررسي كنيم؛محافظين خطوط قرمز وارزشهاي واهي وموهوم كه تنها شنيده بودند اين رمان يك رمان سكسي است مانع برگزاري جلسه ي ما شدند وبه چشم افراد شهوتي به ما نگاه مي كردند . البته به شرط اينكه تفكيك جنسيتي اجرا شود با مراسم موافقت مي كردند كه ما قبول نكرديم و وقتي كه اعتراض كرديم چنان بلايي سرمان آوردند كه انگار مي خواستند انتقام خوزه آئورليانو بوئنديا را از ما بگيرند. مي دانيد آقاي ماركز احتمالا خيلي چيزها را نمي داند. همانطور كه احتمالا رورتي؛هيك واز همه مهمترهابرماس نمي دانستد چون اين آخري كه وقتي از ايران به كشورش بازگشت گفت من در ايران به يك شومن تبذيل شده بودم. حقيقت هم همين است آقاي ماركز شما هم كه بياييد يك عده پز مي دهند كه توانسته اند شما را به ايران بياورند در دوران مسئوليتشان ويك عذه هم استفاذه مي كنند از اين آب گل آلود تا بگويند چقدر آزادي در ايران زياد است كه ماركز هم به راحتي در آنجا به سخنراني پرذاخت واز همه غم انگيز تر گروه سومي هستند كه فقط با شما عكس مي گيرند. كسي به شما گوش نمي دهد. شما بايد اينجا نمايش اجرا كني. اينها اگر دلشان براي ادبيات وفرهنگ مي سوخت اين همه نويسنده وشاعر و روشنفكر بزرگ وصاحب فكر را از كشور فراري نمي دادند يا به آن شكل فجيع نمي كشتند. اگر هم فكر مي كنيد در فضاهاي آكادميك ودانشگاهي جايگاهي داريد بايد بگويم سخت در اشتباه هستيد. من دانشجو هستم مي دانم چه خبر است . ما اهل بخث و چالش ويادگيري نيستيم. هرچه پيش ايد خوش آيد ما فقط تماشا مي كنيم. اگر مي خواهيد درباره ي اوضاع اسف بار ادبيات در دانشگاههاي ايران بيشتر بدانيد كافي است به سراغ دكتر كريمي حكاك برويد ايشان هم دو سال پيش به ايران امدند و در دانشكده ي ما به سخنراني پرداختند ولي خيلي زود همانجا متوجه شدند كه ما همه سنگ شده يا داريم مي شويم.بعد هم كه از ايران رفت نسبت به اين حالات كلي چيز گفت.
البته خيلي چيزهاي ديگر هم هست كه حوصله ياري نمي كند وگرنه مي گفتم. ولي مواظب باشيد گروههاي فشار شما را به جرم مفسذ في الارض بودن و از اين جور چيزها نگيرند. در ضمن بهتر است قبل از آمدن تكليفتان را با موضوع ولايت فقيه هم روشن كنيد اينجا كساني كه به اين دروغ تاريخي التزام نداشته باشند حق زندگي طبيعي ندارند. زياده عرضي نيست قربانت.
آقاي ماني از اينكه مطلبم را در مجله ي اذبيات وفرهنگ گذاشته ايد واقعا ممنونم.باعث مباهات است. ديشب دوباره به سراغ شعرهايتان رفتم. آنهائي را كه داشتم باز خواندم. اولين بار البته در دوران دبيرستان اسم شما را توي تاريخ تحليلي شعر نو خواندم وديدم.با تشكر ضمنا توي وبلاگم يك مطلب ديگر به اسم مسئوليت كلمه در شعر معاصر دارم اگر به درد خورد ان را هم در مجله بزنيد. تجربه ي دانشجويي است خب. زياده خواهي شد. بدرود. با اجازه لينكتان هم مي كنم.آدرس وبلاگم ذوباره:www.layalila6.blogfa.com
|
نویسنده: مهدی
|
۱۶ شهريور ۱٣٨۵
|
عنوان: شاید برای دوستی |
من هم یک شعر برات میفرستم ای شاید خوشت بیاد:
بچه بودیم و
بستنی لذتی بود بس بزرگ
ودر تردید این:
زود خوردن....
یا به ارامی
بستنی اب شد
واینک ای زندگیییییییی
|
نویسنده: kalhor
|
۵ شهريور ۱٣٨۵
|
عنوان: salam |
مرگ بر دشمن مانی
شما که روی سایت حرف های زشت می نویسید
تحمل مبارزه با مانی را ندارید
زنده باد مانی
|
نویسنده: lplnd hwg
|
٣۱ مرداد ۱٣٨۵
|
عنوان: csaAS |
مرگ بر مانی او دشمن شاعران است
فریب اورا نخورید
اسلام پیروز است ...فقط بسیج خواهران
ما با اینکه سکسی نیستیم اما مسجد میرویم
الاله اکبر
|
نویسنده: كلهر
|
۱۴ مرداد ۱٣٨۵
|
عنوان: فيلتر ناشدني است ماني...عرض خود ميبريدو زحمت ما مي داريد |
ادرس شما را با رنگ بر ديوارها خواهيم نوشت
ماني :مخاطب دلهاي درد مند
ماني :پيامبر من است
در باران بمب ها
با معجزه شعر به جنگ ديو ها مي رود
|
نویسنده: كلهر
|
۱۴ مرداد ۱٣٨۵
|
عنوان: فيلتر ناشدني است ماني...عرض خود ميبريدو زحمت ما مي داريد |
ماني جان امدم و ادبيات وفرهنگ را خواندم
افرين بر اراده شما
ماني ماندگار است
|
نویسنده: کلهر
|
۱۴ مرداد ۱٣٨۵
|
عنوان: سلام |
مانی یعنی :صدای ملت ایران......
|
نویسنده: کلهر
|
۱۴ مرداد ۱٣٨۵
|
عنوان: سلام |
مانی عزیز از ته دلم ندیده دوستت درام برایت شعر های بسیار خوبی ایمیل خواهم کرد ..ودر یکی ازشب شعر ها حتمه چند شعر به شما تقدیم می کنم
مانی جان اینجا همه دوستت دارند ومن نیز دیوانه وار همراه با تمام شاعران شهرم از دور شما را می بوسیم
نقد واثار را برایت می فرستم
زنده با میرزا اقا عسگری عزیزم
|
نویسنده: کاوه
|
۲٨ فروردين ۱٣٨۵
|
عنوان: درود بر تو و ایران |
با سلام به شما دوست عزیز چندیست که در کوچه پس کوچه های کاه گلی هکمتانه غمگین با کتیبه جاری شما می گذرانم
و گاه مغرورانه پر از حماسه می شوم و گاه می خروشم و گاهی می گریم به معصومیت تاریخ این مرز و بوم و تو چه زیبا آفریدی تا ما به خویش بیندیشیم . دوستانت جویای احوالت هستند الوند خان گرمز ..... و .....پیروز باشی
کاوه از هکمتانه
|
نویسنده: هادی لطفی
|
۱ فروردين ۱٣٨۵
|
عنوان: تا آزادی با شادی بمانی |
مانی بزرگوار
با شادباش نوروز باستانی به شما و نویسندگان و خوانندگان فرهنگ و ادب و نویسا،اطمینان دارم که تلاش های شما در شکوفایی ادب پارسی به همین زودی در ایران آزاد پاس داشته خواهد شد.
ارادتمند:
هادی لطفی
|
نویسنده: کوروش داریوشی
|
۲٨ اسفند ۱٣٨۴
|
عنوان: شادباش |
نوروز قرنهای دراز است که به همه مردم جهان و جشنهای جهان فخر می فروشد واز آن رو هست که یک قرار داد مصنوعی اجتماعی ویا یک جشن تحمیلی و سیاسی نیست جشن دنیاست و روز شادی و شادمانی زمین واسمان و آفتاب و جوشش شکفتن ها و ... نوروز 85 بر همه ایرانیان با فرهنگ شادباش .
|
|