|
مانی
چوپانی که شعر پسامدرن می نویسد!
تاريخ نگارش :
۱ آذر ۱٣٨۱
|
|
چوپانی که شعر پسامدرن می نویسد!
برگرفته از کتاب «باد در تنبان، به از باد در میدان» گزیده ای از طنزهای مانی. انتشارات هومن. آلمان .
در این کتاب مردم مشکلاتشان را با سردبیر یک روزنامه (آقای کتابی) در میان می گذارند و او آنها را راهنمائی می کند.
آقای کتابی علیکم السلام و رحمه الله!
من سکینه دای قزی نای نای هستوم از ده اشترآباد سفلی در تهران. چون سوات نداروم دادوم ای نامه ره کدخدا سواتعلی براتان بنویسه. ای آقا! به دادوم برس! شوهر جوونمرگ شده ی مو چوپونه. صحرا که میره گله بچرونه ها، برا خودش دوبیتی دوروس موکونه و مخونه که دل آدم ریش ریش مشه! دیروز یه مجله ی شهری از کوچه پیدا کرده با خودش برده بوده صحرا. عصر که هیکل قناسش پیدا شد دیدم از این رو به اون رو شده. عقلش دست خودش نبود آقا! برعکس هرروز، بجای این که بزها را ببره طویله، برد تو اتاق نشیمن! گوسپندها را هل داد طنبی. مرغها را کیش داد به طویله. خروسانه پر داد به مستراح. گیوه هاشه انداخت توچاه. کلاشه پرت کرد اووو دورا بالای درخت چنار! گفتوم « چرا ایجور موکونی؟ چی شده بشت یقین علی جوون؟! خدا نکرده زده به ملاجت؟!» گفت « مو دیه شاعر دوبیتی نیسُم!» پرسیدوم «پ چی هسی جون خودت؟!» گفت « از امروز مو شاعر پسامدرنوم!» پرسیدم «ای دیه چه جور مرضیه؟!» گفت « توکه فهم نداری زنیکه! امروز توی اون مجله که پیدا کردوم ها! اونجا چیزائی خوندوم و یاد گرفتوم که خدا بدونه و بس! از فردا موخوام شعر پسامدرن بنویسوم که به تمام عالم بگه زکی! برین کنار که اومدوم! مو دیه توی دهن نسل ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ مزنوم! مو ریش و سبیل او دهه چهلی ها و پنجاهی هارو مکّنوم می دوم به باد! مو دنیا رو مث درخت توت تکون تکون مدوم تا بدونن که مو هم هسوم!» گفتم «یقین جوون! حتما افتو داغ بیه، زده تو مخت، خل و چلت کرده نه! حالا هر پوخی شدی برا خودت. ای مال و حشمه چرا دربه در کِردی آخه؟!» گفت «خواستوم خونه ما پست مدرن بشه! یعنی بشه یه شعر پست مودرن! آخه میگن پست مدرن یعنی اینی که هیچ چی سرجا خودش نباشه! تمرکز باید بشکنه! شعر باید چند مرکزی بشه دیه! ساختار همه چی باید بشکنه! شعر باید پلی فرمیک بشه دیه! پلی فونیک هم باید بشه! الانه که مال و حشم جاش عوض شده، خوب گوش بده! از ده جا ده جور صدا میاد! این پلی فونیکه دیه! دیه مو یه چوپون تکصدا نیسوم که فقط خودوم تو شعرام باشوم! مو که مث شاملو نخبه گرا نیسوم که با زبان فخیم و ضخیمش اقتدارگرائی مکرده! مو که مث او نیمایوشیخ نیسوم که شعرش فقط یه وزن داشته بدبخت! مو مونوم! یقین علی، شاعر پسامدرن که توی دهن هرچی شاعره مزنم! مو پسامدرن رو ورمدارم مذاروم جای مدرن و پیشامدرن! مو توی دهن همه ی نسلها مزنم! چی خیال کردی سکینه؟! فکر کردی مو منوچهر آتشیوم که نمتونه دس از فکر و مکر و حماسه و مماسه ورداره زن؟!» گفتوم« ای یقین علی! به ای شاه چراغ تو خل شدی! ای چیا چیه مگی؟! چرا شاش مکونی تو استکان؟! ای خدا سگوم به درگات شوورم دعائی شده باید بدم کربلائی رضا در ده براهن براش دعا بنویسه! حالا پ چرا خاکارو می ریزی تو کوزه ی آبمون؟!» گفت « زنیکه! دهانته ببند ها! همی شما ملت شعرنفهم از بس ما پست مدرنارو نفهمیدین که یک کتابمونم فروش نِمره! حالا بزنوم تو ملاجت تا شعر پست مدرنه بفهمی؟! تو اصلا مدونی که متن بدون مولف یعنی چی؟! اصلا مدونی مولف مرده یعنی چی؟! مو الان خودمو خفه موکونموم دراز مکشوم تو کوچه تا دیگه مو باشم و مثل قبلا در متنوم حضور نداشته باشوم! خوب شد؟! آها.... آ! مو مردوم! مولف مرد! دیگه خودت دانی و خدات! هرجور دلت خواست با متن های من ور برو! هر معنی خواستی بده بهشون. مو دیگه با شما نفهما کار نداروم. از لج تو مروم تهرون. مروم پیش نسل نودی ها گروه ضربت شعر پساپساپسا مدرن درست موکونموم. مگه مو چی از بابا علی قناتی و بقیه ی چوپونا کم داروم؟! ها؟ تو بگو مو چی کم دارم؟! یه جو عقل داشتوم که مگن اضافیه! مگن شعر اگه معنی بده دنیا زیر و رو مشه!. منتقدین ادبی بدشون میاد. مگن شعر اگه معنی بده دیه شعر نیس سکینه جوون، کشک بادمجونه! پشمکه! شیرفهم شدی یا بیام با بیل بکوبم تو فرق سرت تا بفهمی؟!» گفتوم «ای خدا یقین علی را کشتی! ای بدبخت کشته مرده شهرت بود، حالا خودش هلاک شد! هلاک شهرت شد بیچاره! وای یقین علی کشته شد!» گفت «ای جور حرف نزن زنیکه! ای زبان اشباع شده! دیه برای مو تازگی نداره! تک صدائیه! نتونسه خودشه از سنت جدا بکنه! زن برو خودته از سنت جدا بکن آخه! »
آقای کتابی! دیدی شووروم چه جوری زابراه شد؟! حالا دری وری زیاد مگه! مو که هیچ چی از حرفاش نمفهموم. کدخدا هم نمفهمه. اهالی ده ما هیچ کدوم نمفهمن ای جوونمرگ شده چی میگه!؟ حالا شعر ورهاش همه ش در تهرون چاپ مشه! عکسشه مندازن تو روزنومه ها! گیساشه بلن کرده. مث پسر کدخدا جست می گیره! ای دسوم به دامنت کتابعلی!، تو بگو مو چه خاکی بریزوم روی سروم؟!
سکینه. ضعیفه ی یقینعلی پسامدرن
***
خانم سکینه. ضعیفه ی یقینعلی پسامدرن! سلام الله علیه ت!
ای باجی جان! تو عین حرفای خانم مرا زدی منتها با لهجه ی روستائی و شیرین خودت! سلام من را به یقینعلی، شاعر بزرگ، پیشرو و پسامدرن ما در تمام عالم که شعرهایش دنیا را مرعوب کرده برسان و بگو چند تا شعری که مولفش مرده باشد به من بدهد تا به نام خودم چاپ کنم. چون من حالا حالاها قصد مردن ندارم و شعری با مولف مرده هم ندارم. ضمنا چند تا شعر ساختارگریز، مرکزگریز، اقتدار شکن (یعنی از همان پرت و پلاهائی که یقینعلی می نویسد) برای ما بفرست. راستش، ما که با عقل و شعورمان چیزی نشدیم، باشد با شعرهای بی معنی یک جایزه ی نوبل ببریم. والاسلام.
کتابی