|
مانی
ما و ایران ما
تاريخ نگارش :
٨ بهمن ۱٣٨۵
|
|
میرزاآقا عسگری (مانی)
ما و ایران ما
ایران کشوری است دارای مردمی با فرهنگها و زبانهای متنوع . برغم گوناگونی زبانها و فرهنگهای منطقهای، زبان پارسی شاخصهای مهم از هویت ملی همهی ایرانیان است. ایرانیان در درازای هزارهها وسدهها با هم زیستهاند، و مردمان آن از هر قوم و طایفه و منطقهای با هم پیوندهای سببی و نسبی برقرار کردهاند و پشت به پشتِ هم از میهن خود در برابر بیگانه دفاع کردهاند. سوای عربها که با ورود اسلام و پس از پیروزی لشگر عمر به سرزمین تصرف شدهی ایران آمدند، ملتهای دیگر در این کشور، همگی تبار ایرانی دارند و از دیرباز در فلات ایران زیستهاند. کُردها، بلوچها، آذریها، ترکمنها، گیلانیها، لُرها،حتا بخشی از عربتباران جایگرفته در ایران ،افراد خانوادهی بزرگ ایران هستند . ، همامیزیی چندین هزارسالهی ایرانیان به حدی است که به آسانی میتوان گفت تبار یا قوم یا فرهنگ و زبان ناب و خودبوده و در خود ماندهای در ایران وجود ندارد.
با وجود این آمیختگی و همامیزی، تعداد زبانها و گویشها در ایران به گونهای است که میتوان، سوای زبان ملی و سراسری پارسی، از زبانها یا گویشهای کردی، ترکی، بلوچی و... نام برد. این تنوع زبانی البته میتواند برای ایران یک امتیاز بزرگ به شمار آید. چرا که مردم ایران با این زبانها میتوانند با همزبانان و همریشهگان خود در مرزهای ایران به داد و ستد فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی بپردازند و در فضائی دوستانه، همدلی بین ایرانیان و همسایگان گوناگون خود که برخیشان بخشی از پیکرهی ایران بزرگ بودهاند و با زور و جنگ و توطئه از ایران کنده شدهاند را آسانتر کنند.
شوربختانه هرگاه گروهی مستبد بر مسند تصمیمگیری سیاسی و دولتی در ایران نشسته است، بهای شایسته و درخوری برای زبانهای منطقهای ایران قائل نشده است. بُنپایهی برخی از تنشهای فرهنگی و منطقهای در ایران (سوای آنچه که با توطئهی بیگانگان دامن زده میشود) نه خواسته و اردهی مثلا فارسها یا آذریها، بلکه فرایندِ رویکردهای سیاسی، نظامی و فرهنگی دولتها و سرکردگان سیاسیای مانند جمهوری اسلامی در ایران بوده و هست. بیگمان، ستمهائی را که فرمانروایان قاجار بر تمامی مردم این سرزمین تحمیل کردند نمیتوان به پای مردم ترکمن یا ترکزبان ایرانی نوشت. یا ستمهائی را که غزنویان و سلجوقیان بر تمامی مردم این سرزمین روا داشتند نمیتوان خواستهی ترکزبانان ایرانی دانست. همچنین، نارواهائی را که سرکردگان سیاسی مانند سران جمهوری اسلامی بر تمامی ایرانیان اعم از ترک و کرد و بلوچ و فارس روا داشتند نمیتوان به حساب مردم ایران گذاشت. فرمانروایان ستمروا در ایران و در درازای تاریخ و تا به همین امروز، به فکر چپاول بودهاند و به هنگام سرکوب تودهها و ناخرسندان، نه ترک میشناختند و نه فارس، نه کرد و نه لر، نه بلوچ و نه عرب.
در درازای ایران، سرکوب تودههای ایرانی تنها با زندانی کردن و کشتن و شلاقزدن فرمانروایان صورت نمیگرفت. زورگویان و فرمانروایان یونانی و عرب و ترک که در اثر یورش ها، و در پی جنگهای پی در پی بر ایران چیرگی مییافتند کوشش فراوانی بکار میبستند تا زبان و فرهنگ ایرانیان را نابود کنند. فرایند این کوبشها و رانشها، تنشها و کشاکشها به گونهای بوده و هست که امروزه برخی از دشمنان دیرین و نوین ایران میکوشند با سوءاستفاده است فرهنگ و زبان چند وجهی ما، کشور چندینهزارسالهی ایران را از اینهم که هست کوچکتر کنند و با تجزیهی آن از حضور این قدرت منطقهای در امان باشند. بیشترحکومتهای مرکزی ایران و تا به هماکنون عملا جاده صاف کن همین سیاست بودهاند. آنان با سرکوب سیاسی و فرهنگی ونظامی ایرانیان در جای جای ایران ، یا با گسترش فقر فرهنگی و اقتصادی در مناطق گوناگون کشور، کوشیدهاند و میکوشند تا عمر حکومت و چپاول خود را درازمدت کنند. در سایهی چنین سیاستها، و زیرِ کوبشِ شلاقها و شمشیرها، سیاست جدائیافکنی میان ایرانیان را پیش بردهاند تا بتوانند به شیوهی انگلیسیها تفرقه بیندازند و حکومت کنند.
رژیم حکومت اسلامی که خورجین فرهنگ، دین و زبان عربی را بردوش دارد و میکوشد با دامن زدن به ایدئولوژی اسلامی واسلام سیاسی - آنهم از نوع تشیع آن - زمینهی بلعیدن تمامی خاورمیانه را برای خود فراهم کند، فارسها را به همان شدتی سرکوب میکند که کردها را. بلوچها را با همان شدتی سرکوب میکند که ترکزبانان ترکمنی یا آذری را. لرها را با همان شدتی سرکوب می کند که ایرانیان عربتبار را. هم اکنون تمامی مردم جهان گواه زندهی این گفته هستند و نیازی به اثبات آن وجود ندارد.
حالا که چنین است، تکلیف ما ایرانیان با خودمان چیست؟ برخورد ما با فرهنگهای گوناگون و رنگارنگی که داریم چگونه باید باشد؟ نگاه ما به زبانها و گویشهای ایرانی در کشور ایران از کدام زاویه باید صورت گیرد؟ سرانجام،حکومت ضدایرانی جمهوری اسلامی هم خواهد رفت، اما ایرانیان که نمیروند. ایران که نمیرود، فرهنگها و زبانهای ما که نمیروند. در دوسه هزار سال پسین، دهها و دهها حکومت ایرانی و انیرانی، عربی و ترکی، مغولی و تیموری، صفوی و سلجوقی رفتهاند اما ایران و ایرانی مانده است. گویشها و رنگارنگی فرهنگیاش ماندهاست. ایرانیان، حتا اگر برخی ندانند یا نخواهند بدانند، دارای تاریخ، آئینها و باورهای بههم بافتهای هستند. البته منافع گروههای حاکم و سرکوبگر و چپاولگری مانند جمهوری ضدایرانی اسلامی، رویاروی منافع ملی و میهنی ایرانیان است. مردم ایران با هر زبان و فرهنگ و پیشینهای ، با رژیم ایرانیکُش و ایرانبربادده جمهوری اسلامی رودررو هستند. این حکومت، ایران را غنیمت جنگی خود، و ایرانیان را موالی و بردهی خود میپندارد. سرکوبگری این رژیم را نباید به حساب هیچیک از تبارهای ایرانی گذاشت.
به هر روی، هریک از ما ایرانیان، نخست ایرانی هستیم، بعد ترک یا کرد یا بلوچ یا فارس. هریک از ما نخست ایرانی هستیم بعد مسلمان شیعه، سنی، بیدین، دموکرات، چپ یا راست. هر ایرانی، نخست ایرانی است و پس از آن دارای این یا آن نظرگاه ، زادگاه ، زبان یا فرهنگ است.
آمیزش فرهنگی و خانوادگی ایرانیان به مراتب بیشتر از آمیزش زبانی مردم گوناگون آن بوده است. بنابراین ما همینک - و خوشبختانه - هم زبان کردی در ایران داریم و هم زبان آذری، هم زبان بلوچی و هم گویش گیلکی یا لری یا بختیاری
در میان این زبانها، زبانی هم داریم با نام پارسی دری که زبان مشترک همهی ایرانیان در هزارهی پسین است. این زبان، افزار پیوند سراسری و ملی مردمی است که میخواهند با هم، ایرانی آزاد و آباد و دموکراتیک و تعصبگریز داشته باشند. زبان پارسی، زبان سراسری ایرانیان بوده و هست، و زبان فرزندان ما خواهد بود، شاخصهی هویت ملی ایرانیان است. اهمیت این زبان - در جایگاه زبانی فراگیر و سراسری - به معنای کم بها دادن به گویشها و زبانهای دیگر ایرانی نیست. برای یک میهندوستِ آذری زبان، زبان پارسی همانقدر ارج و اهمیت دارد که زبان آذری، و زبان کردی باید برای هر پارسی زبان یا آذری زبانی همان ارج و جایگاه را داشته باشد که زبان پارسی.
این یادآوری نیز ضروری است که زبان پارسی با زور هیچ حکومتی بر مردم ایران تحمیل نشده است. این زبانی است با ظرفیتی عظیم که حتا پادشاهان ترک و تاتار و مغول که بر ایران حکومت میکردند مکاتبات و امور اداری خود را با آن انجام میدادند و خود نیز اغلب به پارسی سخن میگفتند. کسی شهریار و کسروی و غلامحسن ساعدی آذربایجانی که زبان فارسی را «ستون فقرات یک ملت عظیم» میدانست وادار به نوشتن به پارسی نکرده بود. کسی نیمای طبرستانی و نجف دریابندری و محمد قاضی کرد را وادار به سرودن و نوشتن به پارسی نکرده بود. کسی شاعران و اندیشمندان و نویسندگان گیلانی، لرستانی، آذربایجانی،کردستانی، بلوچی و قشقایی را وادار به بهرهگیری از زبان پارسی نکرده است. آنچه اینان همه را با میل درونی به سوی نوشتن و گفتن به پارسی دری کشانده همانا ارزشهای والای این زبان ملی وسراسری است. زبان پارسی از غنیترین زبانهای کهن است و دامنهی آن در برخی از کشورهای دیگر که بیشترشان جزئی از ایران بزرگ بودهاند گسترده است. این زبان حتا در زمانی زبان رسمی حکومتهای هندوستان بوده است.
در زبانها وگویشهای منطقهای ایران، خوشبختانه هم ادبیات داریم هم هنر، هم موسیقی و هم اندیشه. همهی اینها داشته و ثروت معنوی مردم ایران است. یک شعر کردی یا یک ترانهی آذری پیوند سرراستی با هویت ملی یکایک ایرانیان دارد. یک آواز بلوچی یا یک تابلوی نقاشی که بدست یک قشقائی آفریده شده جزئی جدائیناپذیر از هویت منِ ایرانی است. چرا که این ایرانیان هستند که هویت ملی و تاریخی و فرهنگی خود را در این شعر و آن نوشته و آن نقاشی و آن ترانه جای دادهاند. یک غزل خوب کُردی ، بازتابی از جان عاشق منِ ایرانی است، همان گونه که شاهنامهی فردوسی یا سرودههای حافظ بخشی از معنویت فرهنگی همهی ایرانیان در هرکجای این کشور است.
اگر کسانی بخواهند ادبیات، هنر و فرهنگ و زبانهای پارسی، کردی، ترکی، گیلکی یا لُری را در سایه بگذارند دشمنی بزرگی با ادبیات و هنر ایرانیان روامیدارند. ادبیات، فرهنگ و زبانهای ایرانی همچون بخشهای بههم پیوسته و درهمبافتهی یک کتاباند، حذف هر بخشی از این کتاب، موجب آشفتگی و ازهمگسیختگی تمامی آن میشود.
گپسرای «ادبیات و فرهنگ» در پالتالک برآن است تا به اندازهی توان خود در ستایش و شناساندن هریک از جریانها و شریانهای فرهنگی ایران به هرزبانی که باشند، برنامههائی برگزار کند. «ادبیات کُردی و کُردهای پارسینویس» نخستینِِِ این برنامههاست. امید داریم با یاری شما، این گونه برنامهها را پیبگیریم تا دارائیهای معنوی خود را ارجی فزونتر بگذاریم و با سربلندی از آنها بهره برگیریم و لذت ببریم.