|
یک پرسمانِ قومی نگاه ما به به فرهنگها و اقوام و ملتها، نگاهی متکی بر تاریخ و تجربه است. تاریخ میگوید که ملت، سرزمین و تمدن ایران بارها و بارها مورد یورش اقوام بیگانهای چون یونانیها، مغولها، عربها و... قرارگرفته و هربار دچار خسارات و گسستهای جبرانناپذیری شده است. این اقوام، بارها و بارها ایران را با خاک یکسان کردند، کرور کرور ایرانی را کشتند، به زنان و دختران ایرانی تجاوز کردند و آنها را به حرمسراهای خود بردند و یا در بازار بردگان فروختند، ایرانیان برجای مانده را به بردگی بردند و یا زیر ستم گرفتند، از آنان باج و خراج ستاندند، جزیه و ذمه و خمس و ذکات و...گرفتند، شهرها را ویران کردند،کتابها و کتابخانهها را سوزاندند، قناتها را کور و پلها را خراب کردند، قصرها، قلعهها، جادهها و بناهای تاریخی را ویران کردند... تاریخ میگوید که بدترین مهاجمان،عربها بودند. اینان سوای کشتار و غارت و تحقیر ایرانیان، دین ایرانی را هم ممنوع کردند و دین خود را به زور شمشیر و با نام «الله» به مردم درمانده و شکست خوردهی ایران تحمیل کردند. تاریخ میگوید عربها با خون ایرانیان آسیابها راه انداختند، از پیکر آنان منارهها برپای داشتند و از کودکان آنان، صفی از بردگان براه انداختند. تاریخ میگوید «دربرابر سیل هجوم تازیان، شهرها و قلعههای بسیار ویران گشت. خاندانها و دودمانهای زیاد برباد رفت. نعمتها و اموال توانگران را تارج کردند و غنائم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا نامیدند. از پیشه وران و برزگران که دین مسلمانی را نپذیرفتند باج و ساو گران به زور گرفتند و جزیه نام نهادند. همهی اینکارها را نیز عربان در سایهی شمیر و تازیانه انجام میدادند. هرگز در برابر این کارها هیچ کس آشکارا یارای اعتراض نداشت. حد و رجم و قتل و حرق، تنها جوابی بود که عرب خاصه در عهد امویان به هرگونه اعتراضی میداد.» تاریخ میگوید اعراب مسلمان پس از درهم شکستن ایران، بر شهرها و مناطق ایران، والی و حاکم و فرستاده نشاندند تا به گردآوری باج و خراج و ارسال آن برای خلفای مسلمین در دارالخلافه گسیل دارند. تاریخ میگوید هرساله سیل هدایا، اموال غارت شده، زنان و دختران ایرانی بانام کنیز، صفهای طولانی مال وحشم ایرانیان به سوی سرزمینهای عربی و دارالخلافه سرازیر بود. عربهای مسلمان با مال و ناموس ایرانیان شبهای باشکوه بغداد را راه انداخته بودند. همینک نپز زنان و دختران ایرانی به عنوان متاع ارزان سکس، به شیخنشینهای خلیج فارس و سرزمینهای عربی صادر میشوند. تاریخ میگوید بابک و ابومسلم و مازیار و استاذسیس و ابنمقفع و... که برای نجات ایران ازدست شمشیر خونچکان اسلام و از چنگال خونخواران عرب برپای میخواستند، پس از شکست، سرو دست و پایشان بریده میشد، پوستشان پراز کاه میشد و بر دروازهی شهرها آویخته میگردید تا دیگر کسی به فکر نافرمانی از «جانشینان پیغمبر»، «خلیفهی مسلمین»، «ولی فقیه» و «آیات عظام» و «آیتاللهها» و «خاندان عدل و امامت و نبوت» نیفتد. اگر کسی کوچکترین انتقادی به مقدسات مسلمین وارد میدانست، او را با نام مرتد و کافر و مشرک نابود میکردند. حال آن که همین مسلمین، تمامی آتشکدههای ایرانیان را که در زمرهی مقدسات نیاکان ما بود نابود کردند. و گاهی این کار با کمک ایرانیان خود فروختهای انجام میگرفت که امثالشان در حکومت امروزی و در بین به اصطلاح «اپوزیسیون»اش در درون و بیرون کشور هم فراوانند: «هنگامیکه سپاهیان عرب وارد مدائن میشدند، سلمان فارسی آنان را به جاها و آتشکدههائی که نمیشناختند راهنمائی میکرد. هم چنین سلمانفارسی درمدائن مردم رابه زبان فارسی به دین اسلام میخواند». تاریخ میگوید عربها گروه گروه در سرزمینهائی که مفتوحشان میشد، میماندند برای ادامهی بهرهکشی و ادامه سرکوب. آنان ماندند و ماندند تا سالها سده، و سدهها هزاره شدند. تا هم اکنون، نوادگان آنان دوباره و چندین باره با نام «حکومت عدل علی» و «اسلام ناب محمدی» به سرکوب و کشتار ایرانیان میپردازند و اموالشان را به غارت میبرند. تاریخ میگوید حوزههای علمیهی آخوندی دنبالهی همان بساط عربیت و اسلامیت است. کسانی که در این حوزهها به اسلام و سیاست تجهیز میشوند، آرمانشهری مگر«حکومت جهانی اسلام» و جهانگشائی دینی و سیاسی ندارند. اینان که وجب به وجب صحرای کربلا را به خوبی میشناسند، به بابک و ابومسلم نفرت میورزند. به فردوسی و رستمش نفرت میورزند. به خیام و مانی و مزدک نفرت میورزند. اعقاب اینان، متفکران و دانشمندان ایرانی را میکشتند: «امیر بصره فرمان داد تا تنوری افروختند و اندام عبدالله ابن مقفع، متفکر بزرگ و آزادیخواه ایرانی را یک به یِک بریدند و در پیش چشم او به آتش ریختند.» و فرزندان امروزی آنان طی ۲۳ سال حکومت ضد ایرانی خود شمار بسیاری از متفکران و آزادیخواهان ایران را کشتند. نمونه:کشتن اهل قلم واندیشهی ایران از سلطانپور تا سعیدی سیرجانی، و از مختاری تا پوینده و از دکتر رضا مظلومان تا فریدون فرخزاد و از... تا ... تاریخ میگوید اینان که برای فلان مشک پاره شده در فلان صحرا اشک میریزند و سینه میدرند، از شنیدن نام سیاوش و سهراب شاهنامه و حتا از شنیدن نام تختی پهلوان، رو ترش میکنند! تاریخ میگوید «سعدابنابیوقاص وقتی به کتابخانهی عظیمالقدر مدائن دست یافت از خلیفه دوم(عمر) پرسید که آیا میتواند نوشتههای ایرانیان را به زبان عربی برگرداند؟ خلیفهی دوم به او پاسخ نوشت که «کتابهای ایرانیان را به آب افکنید. چه اگر متضمن هدایت و ارشاد باشند خدواند ما را به کتابی راهنماتر از آنها یعنی قرآن هدایت کرده و اگر سبب گمراهی است که نیازی به آنها نیست»! همینک نیز اعقاب و سرسپردگان امروزی همان اعراب دیروزی، در مسند قدرت که باشند، قلمها را میشکنند، ملیگرائی ایرانی را خلاف اسلام مینامند، هزاران هزار ایرانی را به مسلخ میبرند، به دختران ایرانی قبل از کشتنشان تجاوز میکنند، ایران را غنیمت جنگی خود مینامند، ایرانیان پایبند به هویت، تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی را در مقیاس میلیونی به تبعید و مهاجرت میفرستند و کشور ایران را نه مال ایرانیان که کشور «صاحب الزمان» مینامند! تاریخ میگوید حتا وقتی که این جرثومههای فساد بر سریر قدرت نباشند، به زندگی زالووار خود ادامه میدهند و با گرفتن سهم امام، خمس، ذکات، «غبارروبی» امامزادهها و حتاروضه خوانی و گدائی به زندگی خود ادامه میدهند و درهمانحال که با امکانات مردم و مملکت ایران زندگی میکنند به آن خیانت میورزند. تاریخ و تجربه میگویند اینان که خود را نشانههای خدا (آیتالله) و سرور و آقا (سید) و چه و چه مینامند، مردم ایران را بنده و عجم(لال) و موالی میشمارند و هنوز هم حکومتی راکه برپا داشتهاند توسط همین «آقاها» و «آقازادهها» اداره میشود. و یعنی: ایران هنوز هم پس از ۱۴ قرن که از هجوم خانمانسوز عربهای مسلمان میگذرد توسط عربها و نوادگان همان عربها (سیدها) و در راستای منافع همان عربها اداره میشود. سالهاست که سیل کمکهای مالی حاکمان مسلمان و عربزادهی تهران به سرزمینهای عربی، به سوریه، به جنوب لبنان، به فلسطین و به حسابهای بانکی تروریسم بینالمللی... سرازیراست. تروریستهائی که دستشان تا مرفق به خون اپوزیسیون اصیل ایرانی در درون و بیرون مرزهای ایران آغشته است. این را حتا دادگاهای اروپائی هم نتوانستند کتمان کنند. ایرانیان عرب تباری که ایران را میهن خود میدانند اما حساب ایرانیان عربتباری که ایران را میهن خود میدانند، منافع ملت ایران را منافع خود میشناسند، فرهنگ ایرانی و زبان آن را پاس میدارند با آن جماعت لجاره جداست. ایرانیان عربتباری که از ایران و ایرانی در برابرهجوم بیگانگان (حتی اگر آن بیگانگان عرب باشند) تا پای جان دفاع میکنند، دل در گروه آبادی و آزادی ایران و ایرانی دارند، ایرانیاند، اینان خواهران و برادران ماهستند، از ما شدهاند، خود ما هستند. اینان همانند همهی ایرانیان دیگر در سرنوشت ملی ما سهیماند و بخشی از ملت و ملیت ایرانی به شمار میآیند. سخن بر سر نژاد و نژادپرستی مذموم نیست. سخن بر سر«نژاد پاک آریائی» هم نیست. کدام ملتی میتواند ادعا کند که از پس سدهها مراوده و درآمیزیِ خواسته و ناخواسته با سایر ملل و نژادها، «نژادی پاک و یکدست» مانده است؟ تازه، نژاد پاک و ناپاک که مسائل انسان امروز را حل نمیکند. انسان، انسان است با هر نژاد و نام و رنگ. و ضد انسان هم ضد انسان است با هر ملیت و هویت و با هر نژاد و نام. چه بسیارند کسانی که خود را ایرانی میدانند و درهمانحال سرسپردهی منافع کشورهای دیگر (از روسیه بگیر تا دمشق و...) هستند. اینان حتا اگر نژاده باشند و آریائی یا ایرانی اصیل، دشمنان ملت ایران و کشور ایران هستند.سخن بر سر پایبندی به منافع ملی ایران، هویت فرهنگی و تمدن آن است. نه برسرعربتبار بودن یا تبار آریائی داشتن. پیداست آنانی که میکوشند با نام دفاع از قوم عرب در ایران، جنایات تاریخی و جاری اسلام مداران را در سایه بگذارند بیراهه میروند. اسکندر و چنگیز آمدند و سوخند و کشتند و بردند و رفتند. با این همه ملت ایران نفرت از این جنایتکاران را هنوز هم در حافظه تاریخی خود دارد. چه رسد به آن گروه از عربهای مسلمانی که نزدیک به ۱۵ قرن است دراین سرزمین ماندهاند، بیداد کردهاند و کماکان به بیداد خود بر مردم ایران ادامه میدهند. مسئله این است که نبرد بین ایرانیان با عربیت و اسلامیتی که به زور در ایران جاخوش کرده به انتها نرسیده است و آیندهی تاریخ نشان خواهد داد که ادیان، حکومتها و فرهنگهای تحمیلی در دادگاه ذهن و فکر و عمل ایرانیان مورد داوری نهائی قرار خواهند گرفت. |