|
مانی
شعر یک یابو
تاريخ نگارش :
۲٨ فروردين ۱٣۹۶
|
|
سرودهی یک یابو
چندیست به بیگاری
یابویی هستم بسته به گاری.
سوارکار؛ تازیانهام میزند
گاریاش را میکَشم
گاهی به یارانه، علوفهام میدهد بد و بدتر
تا خیمه و «خر»گاهاش را بکَشم
به پیش و به پیشتر.
درین کارزار
چرخهای ارابه پنچر شدهاند.
تا دمی - کمی بیاسایم،
شاید باید در پنجرگیریِ این خارزار
خدا را با اهورامزدا عوض کنم،
یا هر دو را
به اهریمنِ فریبایی ببخشایم
که می خواهد ارابهرانِ بعدی باشد!
شاید باید
عنان بگسلم، رَم کنم
جانشین سوارکار شوم
او را به یوغ ببندم،
بتازانمش تا بهشت موعودش!
باور کنید
دیگر نمیدانم
یابویِ بسته به این گاری هستم
یا گاریی بسته به این یابو؟
اگر شما میدانید، بگویید من هم بدانم؟!
یا هو!
اکنون نوبت تو است
سوارکارِ تازه نفس!
ای کس و ناکس!
فریبم دِه با وعده و لبخند
تا سواریات دهم
از تون ........ تا طبس*
یاریام دِه یا ضامن یابو!
یارانهام دِه ای ضامن چاقو!
در گِل فروماندهام
دیگر نه به پیش میتوانم رفت
نه به پس
همین و بس!
۱۶ آپریل ۲۰۱۷
----------------------
تون و طبس دو شهر در جنوب شرقی خراساناند. چنان گرم و سوزان که در گویش محلی اسدآباد به جای آن که بگویند «به جهنم!» میگفتند «به تون! به طبس»! و میپنداشتند اینها نامهای دیگر جهنم هستند!