|
نوشتهی میرزاآقا عسگری مانی <><><> در خانهی رئیس جمهور ۱۹۸۹. تهران «آنان که به آیات ما کافر شدند بزودی به آتش دوزخشان در افکنیم که هرچه پوست تن آنها بسوزد، به پوست دیگرش مبدل سازیم تا بچشند سختی عذاب را که همانا خدا مقتدر و دارای حکمت است.» سوره النساء. آیه ۵۵. رئیس جمهور، همسر و دخترش روی مبلهای چرمی لوکسی لم داده و مبهوت به تلویزیون چشم دوختهاند. در سکوت تلخ و ناگوار ویدیوی شومن تبعیدی ایران از تلویزیون پخش میشود: «این روحانیون که به گردن نوجوانان ایرانی کلید بهشت میاندازند و آنها را روی میدانهای مینگذاری شده درمناطق جنگی ایران وعراق میفرستند، این آقایان که صبح تا شب ازمنبر و رادیو و نماز جماعت و تلویزیون تبلیغ «شهادت» میکنند و مردم را تشویق میکنند برای فتح اسرائیل و بیتالمقدس باید اول به جنگ مقدس علیه صدام بروند وعراق را تصرف کنند، چرا خودشان به جنگ نمیروند؟ چرا بچهها و بستگان خودشان را به این باصطلاح جنگ حق علیه باطل نمیفرستند؟! اگر مرگ خوب است،اگر شهادت وظیفهی دینی هرمسلمان است، چرا اینها خودشان به جبهه نمیروند؟! تا حالا بیش از نیم میلیون جوان ایرانی در این جنگ کشدار وبیهوده باعراق کشته شدهاند، بیش ازیک میلیون جوان زخمی، معلول، شیمیائی و روانی شدهاند، بیش از هزار میلیارد دلار به کشور ما زیان وارد شده. رژیم به بهانهی جنگ، دادگاههای صحرائی وجنگی درست کرده وصدها وصدها ایرانی روشنفکر، مخالف جنگ و مخالف حکومت اسلامی را اعدام کرد، به بهانهی این که کشور درحال جنگ است، چنگ برمواد غذائیانداختند، احتکار کردند و با دهها برابر قیمت به مردم بدبخت ایران فروختند، آخوندها برصادرات، بر واردات، بردرآمدنفت، برانبارهای ارزی ایران،برمنابع زیرزمینی، برکارخانهها، بر اموال مردم چنگانداختند. اینها درسایهی اسلحهی پاسداران و کمیتهچیها، درهمین هشت سال جنگ، بیتالمال مردم ایران را به غارت بردند و درحسابهای شخصیشان در بانکهای خارجی ذخیره کردند...» رنگ چهرهی رفسنجانی بهتیرگی گرائیده وضربان قلبش شدت گرفته است. باصدایی گرفته ازدخترش میخواهد ویدیورکوردر را خاموش کند، کاست ویدئو را بیرون آورده و بهپدرش بدهد.فایزه دختر جین پوش هاشمی اوامر پدر را بجا میآورد. سکوت کُشندهای سالن بزرگ پذیرائی رئیس جمهوراسلامی را درمنزل شخصیاش درتهران فرا گرفته است. چهرهی رئیس جمهور و اعضاء خانوادهاش را غبار بهت وخشم پوشانده است. عفت، زن چاق حجهالاسلام با زحمت از جای برمیخیزد، با چهرهای درهم واندوهزده به سوی آشپزخانهی بزرگ میرود تا برای شوهرش چای تازه بیاورد. برمیگردد. چای را در فنجانی که درسفر هفتهی پیشاش از پاریس خریده جلوی شوهرمیگیرد. هاشمی روی مبل بزرگ وپهنی ولوشده. این مبل ویژهی اوست. همسر رئیس جمهورِ مرموز و مقتدر رژیم ملاها در تهران میرود سرجایش مینشیند:«اکبر! حتا حاجآقا خامنهای و دیگرمسئولان نظام هم نباید این حرفهائی را که فریدون فرخزاد علیه تو و پسرمان محسن گفته بدانند! چون ممکن است در رقابتهای بعدی سیاسی از این ویدئو علیه خود ما سوء استفاده بکنند!» رئیسجمهور سعی میکند ظاهری خونسرد داشته باشد اما رنگ پریدهی چهره و لرزش دستانش بهنگام برداشتن فنجان چائی نشان ازغوغای درونی او دارد: «کار ازکار گذشته است عفت! خبر دارم که بسیاری از مسئولان نظام، ویدئو را دیدهاند!» این چندمین ویدئو از شوهای سیاسی فرخزاد است که نیروهای اطلاعاتی ازسفارتخانههای ایران دراروپا، جهت اطلاع رئیس جمهور آوردهاند همراه با این یادداشت: «فرخزاد سه خط سیاسی و فرهنگی را همزمان روی صحنه پیش میبرد: پرگویی به بهانهی خرافات دینی، ضدیت باحکومت مقدس اسلامی، تلاش برای بسیج کردن ایرانیان ضدانقلاب متواری علیه نظام» رئیسجمهور میدانست که هربار صدها وصدها نفرایرانی در کشورهای اروپائی و کانادا به کنسرتهای فرخزاد میروند تا هم آواز او را بشنوند، هم برقصند و بخندند، هم از وضعیت ایران بشنوند. آنها از این شوها فیلم میگیرند و درمیان ایرانیان دیگر توزیع میکنند. کافی است یکی از نوارهای کاست یا ویدئوی فرخزاد بطورغیرقانونی به داخل ایران برسد، آنگاه در زنجیرهای ازکپی و تکثیر، در هزاران نسخه میان مردم بویژه در تهران دست به دست میشود.رئیس جمهور کاست ویدئو را روی میز کوچک کنار مبلاش میگذارد. هنوز جملات شومن بزرگ و شورشی ایران، در این شوی سیاسی- هنریاش در پایتخت بلژیک در مغز علیاکبرهاشمی بهرمانی همچون ضربات ناقوس مرگ طنینافکن است:«همین الان که جوانان ایرانی در جبهه های جنگ ایران با عراق درحال مبارزه و جان دادن هستند آقای محسن هاشمی فرزند اکبرهاشمی درهمین بلژیک مشغول عیش و نوش و به قول خودش درس خواندن است!» هاشمی جملهای راچندبار زیرلب تکرارمیکند، بار آخر بلندتر، بگونهای که زن و دخترش میشنوند:«سر به نیستش میکنیم!» فائزه که پنداری مدتی در ذهنش دنبال راهحلی بوده و نیافته با چهرهای متفکرمیپرسد: «او درآلمان پناهندهی سیاسی است! چگونه میشود سربه نیستش کرد؟!» هاشمی جرعهای از چایش را با بیمیلی مینوشد. برمیخیزد و همچنان که هیکل سنگینش را میکشد به اتاق شخصیاش درهمان طبقه میرود. لوستر بزرگ بلور اتاق فراخ را روشن کرده است. تلفن را برمیدارد. شمارهای را میگیرد:«حاج آقا فلاحیان؟!.. بله من هستم! فردا ساعت ۱۰ صبح به دفتر من تشریف بیاورید! با شما کار مهمی دارم!» صدای فلاحیان وزیراطلاعات وامنیت درکابینهی هاشمی، از آنسوی خط،همچون صدای تیردرگوش رئیس جمهور میپیچد:«حاج آقا! امشب منابع اطلاعاتی آخرین جمعبندیهای اخبار هفته را تحویلم دادند. از قرارمعلوم ویدئوی سخنرانی فرخزاد علیه نظام و علیه شما درهزاران نسخه میان مردم تهران دست به دست شده. مردم از افشاگری اوعلیه شما حرف میزنند! این خبر را از ۵۲۳ منبع اطلاعاتی که برای مردم ناشناساند دریافت کردهام!» «جناب فلاحیان! فعلا آمار را در اختیار کسی قرار ندهید! من هم از جاهای دیگری همین حرفها را شنیدهام! ملاقات فردای ما روی همین موضوع است. این مرتیکهی مزلف ومطرب گندهتر از دهانش حرف میزند! شده موی دماغ نظام.» «حاج آقا! عوامل اطلاعاتی ما درآلمان او را زیر نظر دارند. جیک و بوکش را شناسائی کردهاند. این بار اولش نیست که روی صحنه و در برابر دوربینهای ضدانقلاب علیه دین مبیناسلام ونظام مقدس جمهوری اسلامی وراجی میکند! ضدانقلاب خارج ازکشور ازگفتههای این بچه مفعول دارند نیرو وامید میگیرند! ترس مردم از نظام، شکاف برداشته! ما میدانیم چه کسانی این ویدئوها را تکثیر کرده و ازمرزها بطور غیرقانونی وارد کشور کردهاند. تا دیروز دوتا از توزیع کنندههای این ویدئو به دام مأموران وزارت اطلاعات که خود را خریدار مشتاق جلوه داده بودند افتادهاند! سروصدای این رقاص فراری درشهرهای بزرگ ایران هم پیچیده! مردم با اشتیاق، نوارها وویدئوهایش را نگاه میکنند!» هاشمی دستمالی از روی میزبزرگ کارش برمیدارد وپیشانی خیس از عرقش را پاک میکند. بعد عرق گردنش را خشک میکند. یکی دو نفس عمیق میکشد تابتواند به وزیراطلاعاتش چند جملهای پاسخ بگوید. فلاحیان میپرسد:«حاجیآقا!، تا دیرنشده باید کاری کرد. به نظر شما تکلیف شرعی چیست؟!» رئیسجمهور بیآنکه پاسخی بدهد، خداحافظی میکند و گوشی را روی تلفن کلاسیک طلائیرنگش میگذارد. بریدهی یکی از روزنامههای تبعیدی را که برگ نخست پوشهی «اخبار ضدانقلاب خارجنشین» است شتابزده میخواند:«...هاشمی همواره یکی ازسه مهرهی بزرگ رژیم جمهوری اسلامی درسیاست، جنایت، تصمیمگیری برای جنگ یاصلح، معامله یا زدوبند سیاسی، زدوبند با سران کشورهای خارجی، صدورفرمان قتلهای زنجیرهای روشنفکران و مخالفان سیاسی خود و خمینی بوده است. حالا فریدون فرخزاد شومن، شاعر وآوازخوان تبعیدی ایران درآلمان تیغ تیز افشاگریهایش را برگردن او وخانوادهاش گذاشته است. آن هم درست در زمانی که رفسنجانی رئیس جمهور است وهر روزه در نظامی که او اداره میکند، جسد مخالفین درخیابانها، خانهها، زندانها و بیابانها یافته میشود...» <><><> ترور در بُن روایت مستند یک ترور سرگذشت و ترور فریدون فرخزاد نویسنده: میرزاآقاعسگری(مانی) ناشر: استرانوس. آمازون ترور در بن، همراهی گام به گام است با زنده یاد فریدون فرخزاد از کودکی تا مرگ. ترور در بن همچون یک فیلم مستند و گیرا شما را با ژرفای زندگی یک هنرمند پرشور، خلاق، بی تاب و مبارز با نام فریدون فرخزاد آشناتر می کند. کتابی متفاوت، بی پرده، و متکی بر اسناد. در این کتاب، ضمن روایت زندگی فریدون فرخزاد و بازآفرینیِ فضاهائی که درآن میزیسته، از اسناد، نوشتهها وگفتههای افراد گوناگونی که دربارهی او اظهار نظر کردهاند بهره گرفته شده تا این کتاب، رمانی تخییلی جلوه نکند. در عین حال تلاش این بوده است تا از ارائهی یک کتاب صرفا تحقیقی، خشک و مستند پرهیز شود. به این امید که خوانندگان راحتتر ، رویدادهای زندگی فرخزاد را دنبال کنند. روایتی حیرت انگیز از زندگی مردی که از چندین منظر در برابر خرافه، ستم و ایران ستیزی ایستاده بود. ترور در بن، سند پایداری ایرانیان معاصر در برابر عالیجنابان خونخوار در ایران اسلامی است. ترور در بن، کتابی که به کتابخانه شما روحی تازه می بخشد. شما می توانید کتاب ترور در بن را از ناشر آن در اروپا سفارش دهید: www.sturnus-verlag.de لینک آن در استورنوس: www.sturnus-verlag.de کتاب ترور در بن را از آمازون با نشانی زیر سفارش دهید: https://www.amazon.de/Terror-Bonn-Mirza-Agha-Asgari/dp/۳۹۴۶۴۵۱۰۵۵ |