|
مانی
همیشه پس از جنگ
تاريخ نگارش :
۱٨ مرداد ۱٣۹۵
|
|
پس از جنگ
سروده ای از مانی
<><><>
حذف کننده حذف شود
کُشنده کشته شود
رونده بمیرد.
آنگاه توفانِ نبرد فرونشیند،
منظرهی درهم پیچیده ناپدید شود
و تو چون کاغذی مچاله در آوردگاه، محو شوی.
باد؛ جارو کشان تو را به فراموشی ببرد.
سنگ گورت را باران و زمان بشویند.
نه تو در یادمانِ هستی بمانی،
نه هستی در یادمان تو.
زانپس، جهان سیما در سیماب بامداد بشوید
خاکستر و خون به نیستی روند
زمان، هردوسوی نبرد را پاک کند.
پردهی زیبابافتِ زندگی
بر سرزمینِ پس از تو که گشوده شود،
دیگر نیستی تا بیندیشی:
«برای چه زیستم؟
چرا نزیستم؟!»
دیگر نیستی،
نه، دیگر هرگز نخواهی بود!