|
احمد شاملو شاعری برجسته و پیشرو بود. او شاعری بی دین و ناوابسته به نظامها و دستگاههای حکومتی بود. روشنگری بود که همهی کار و زندگی اش را صرف سرودن، گفتن، نوشتن و پژوهش کرد. شاملو مانند هرکس دیگری، فردی کامل و بی کاستی نبود. نه باید از او بت ساخت، و نه باید بیدادگرانه کار و اندیشه های او را ویران کرد. او همانند بسیاری از ما کجروی های سیاسی داشت، (مانند دورانی از زندگی سیاسی ایرانیان که هواخواه هیتلر یا خمینی، اسکندرمقدونی، علی و عمر شدند.) شاملو همچون بسیاری از ما در اینجا و آنجا تندروی هایی جنجال برانگیز داشت، از جمله در برخورد با شاهنامه یا موسیقی سنتی ایران. او مانند بسیاری از ما کاستی هایی داشت. اما او یک روشن اندیش پیشرو و یک نوآور کم مانند در پهنه شعر امروزین پارسی، و یکی از صداهای بلند اعتراض به خفقان، استبداد و بی دادگری اجتماعی بود. همانگونه که واپسگرای مانند خلخالی می خواست با ویران کردن آرامگاه رضاشاه پهلوی، نشانه های نظام پیشین را محو کند، همانگونه که اسکندر با آتش زدن تخت جمشید می خواست ارزشهای سامانه هخامنشی را از میان بردارد، دشمنان شاملو هم می کوشند با ویران کردن نام و کار شاملو به نوعی دیگر از بینش، منش و روش ادبی و فرهنگی ایرانیان را بتازند بی آن که - و به جای آن که- خود ارزشهایی برتر، نیرومندتر و کاراتر بیافرینند. اسکندر به جای پرسپولیس کاخی والاتر و بهتر در ایران برپا نکرد. اسلامگران در حکومت داعشی خمینی درایران ، چند میلیارد دلار هزینه قبر خمینی کردند که جز تیره بختی، ارمغانی برای میهن ما نداشت. توده ای ها در موازات دشنام گویی به احمد شاملو، هرگز نتوانستند شاعری همشانه او داشته باشند. ویرانگران، کارشان ویرانگری است و از سازندگی و خلاقیت بی بهره اند. احمد شاملو به کسی باج نداد. نه به نظام پیشین و نه به نظام حکومت اسلامی خمینی. او در سرمقاله یکی از شماره های کتاب جمعه در توصیف رژیم خمینی نوشت: «صدای پای فاشیسم می آید.» و این در هنگامی بود که بیشتر سازمانهای سیاسی و جریانات فرهنگی - ادبی در برابر حکومت اسلامی از دلخوشی غش کرده بودند و مانند سیاوش کسرایی برای خمینی ستایش سرود می نوشتند. احمد شاملو به استالین و نظام توتالیتر شوروی سابق انتقادهایی اصولی و خردمندانه داشت. او به دستگاه تبلیغاتی بی بی سی انتقادی آشکار و روشن داشت. شاملو در ده ها سروده اش به اسلام و دین انتقادهایی تند و گزنده داشت، آن هم در زمانی که انتقاد از اسلام مانند امروز گسترده نبود. شاملو با «کتاب کوچه» نشان داد که سوای یک شاعر نوآور و توانمند، یک پژوهشگر زحمتکش و روشمند هم بود. او می توانست فرهنگنامه ای در باره یکی از صدها موضوعاتی بنویسد که با نوشتن آن آب از آب تکان نخورد. اما او به فرهنگ توده های ایران در کوچه و بازار پرداخت تا ژرفای بینش و منش ایرانیان را از درون زبانزدها و باورهایشان نشان دهد و براستی در این کار نیز پیروز بود. احمد شاملو که می توانست آوازه و توان خود را به حزب یا نظامی بفروشد و مال، منال و امکانات فراوانی برای خود فراهم کند، رویاروی کژی ها، خرافه ها، ناراستی های فرهنگی و سیاسی درهردو نظام ایستاد و دشمنان پرشماری در کنار هواداران بسیارتر برای خود به راه انداخت. او صدای زندانیان سیاسی درهردو نظام بود. درواقع، ارج گذاری به آزادی، دلمشغولی نخستین و پایدار او بود. در سروده های او می توان صدای گرسنگان و بی چیزان، رنجبران و بردگان به ظاهر آزاد را شنید. او کوششی پیروزمندانه در پیشبرد شعر و ادبیات ایران پس از استادش نیمایوشیج اسفندیاری داشت. او برخلاف ریشوهای اسلامی و فرنچ پوشان چپ و چریک، و در برابر فرهنگ صوفیان و دراویش، از«لباس خوب» و «کفش تمیز واکس زده» بهره می جست. او با ادبیات معترض و پیشرو روشنفکران باخترزمین بیش از بسیارانی دیگر از همروزگارانش آشنایی داشت و می کوشید دستاوردهای ادبی، شعری و فکری آنان را تا جایی که می تواند به درون جامعه خوابزده ی ایران بیاورد. ما امروز حتا با دستگاه راهیاب جی پی اس گاه راه را به اشتباه می رویم. تاریخ ایران سرشار از خطاهای خانمانسوز پادشاهان، وزیران، ادیبان و جریانات سیاسی است. سرگذشت ما، نمایشی از تکرار خطاها، و تاریخ ما، تاریخ افت و خیزهای ناضرور سیاسی و اجتماعی بوده است. چه در دوران پیشااسلام و چه در دوران پس از آن ،خون میلیونها ایرانی بر سر جنگهای حکومتی، برسر فرقه بازی ها و فرقه سازی های دینی و سیاسی، بر سر بی خردی حرمسراداران و امامزاده سازان برزمین ریخته شد. این البته که کم و بیش در سرگذشت همه ملت ها و کشورها بوده است. اگر نپذیرم که «انسان جایزالخطاست» اما می توانیم بپذیریم که آزمون و خطا بخشی از زندگی افراد، سازمانها، احزاب و حکومتها بوده است و خواهد بود. و البته همواره باید خردمندانه و دادگرانه این آزمایش ها و اشتباهات را بررسی کرد تا مکرر نشوند. اما همانگونه که مسلمان شده گان، کمونیست ها و غرب زدگان در ایران، تاریخ نیاکانی پیشااسلامی خود را یکسره باطل و بی ارزش می دانند، برخی از جریانات و افراد در ایران، تیغ نقد را به شاهرگهای فرهنگی خود می کشند و برآنند –آگاهانه یا ناآگاهانه – با بدگویی و ویرانگری شاملو، هدایت و کسروی یا دهها تن دیگر مردم را بیش از این دچار آشفتگی فکری و فرهنگی کنند. دشمنی توده ای ها، آخوندها و رسانه های دولتی بیگانه با احمد شاملو و همانندانش امری روش و فهمیدنی است. اما دشمنی کورکورانه کسانی که خود را پایبند به مردم و ادبیات ایران می دانند با احمدشاملو نشانه کم اندیشی وبی مایگی است. چه فرق می کند ما الله کرم رژیم اسلامی در ایران باشیم یا شعبان بی مخ های نظام و نظامهای پیشین؟ ماهیت هردو یکی است. علمداران کنونی نظام درهم فروپاشیده استالینی هم که با شنیدن نام یک پادشاه پیشااسلامی در ایران یا شنیدن نام هدایت، شاملو ، کسروی، فرخزاد و شجاع الدین شفا کهیر می زنند فرقی با داعشی هایی که شهر باستانی پالمیرا را خراب کردند ندارند. اینان فرقی با ملاعمر طالبان که دستور داد پیکره های بودا در بامیان در افغانستان به توپ بسته شدند ندارند. و سرانجام این که: چه بخواهیم و چه نه، هرچه در ایران داشته و داریم (از تیره بختی و تاریک اندیشی – از ویرانی و آبادی – از خرافه باوری و روشن اندیشی – از رهبران و پادشاهان خوب و بد) همه و همه در شناسنامه ما با نام هویت، تاریخ و فرهنگ ما نگاشته شده است. ما نمی توانیم روی گذشته خود ضربدر سرخ بکشیم. گرچه در مهندسی آن گذشته سهیم نبوده ایم اما در شجرنامه تاریخی ما در دی.ان آی فرهنگی ما ثبت شده است. ما نمی توانیم گذشته را از تاریخ خود پاک کنیم چون مردمی بدون ریشه و گذشته خواهیم شد اما می توانیم گذشته را خردمندانه بررسی کنیم و از هر آدمی (ادیب یا روشنفکر، پادشاه یا رعیت، پیشوا یا مقلد) با رعایت دادگری و بکارگیری خرد انتقاد کنیم. انتقاد از گذشته و امروز نه تنها حق یکایک ما است، خویشکاری ما هم هست. اما اگر انتقاد به دور از داد و انصاف باشد، دادگری و بی انصافی – بی خردی و فرقه گرایی را بیش از اینچه هست دامن خواهد زد. احمد شاملو یک شاعر و پژوهشگر ملی و پیشتاز بود. او را نقد کنیم اما مانند تخت جمشید به آتش نکشیم و مانند آرامگاه رضاشاه پهلوی ویرانش نکنیم. میرزاآقا عسگری مانی اول ماه می ۲۰۱۶ |