|
شش شعر بهاری / علی اصغر فرداد پیشکش به میرزا آقا عسگری ـ مانی <> بهار در بهار دل انگیز همچون پرنده ای که بال می گشاید و به نغمه سرایی می پردازد غرق در رویاهای خود از میان شکوفه ها می گذریم بی کرانگی این سکوت را چه چیز برهم تواند زد؟ جهان در عطر سکر آور نور، مست اما نه شهوت است و نه اندوه چنان سکوتی که صدای قلب ها را می شنوی و دیاران نیستی و تباهی را به فراموشی سپرده ای در کوچه ها دختران و پسران چون درختان سیب شکوفه کرده اند و میوه ها به رنگها ی فرداهای های پر شکوه اند. فوریه ۲۰۰۸ <><><> شب بهاری شب بهار از میان شکوفه های گیلاس می گذرد نسیم عطرآگین در ریه های حیات می وزد و جشن ستارگان زمین را درخشان کرده است. در دوردست آخرین سنگ بر اشباح کوهها فرو می افتد و آخرین پرنده به آشیانه خود باز می گردد. عطر یاس، پیچیده بر درختی، به آسمان می رود آسمان در زمین ریشه کرده است روح من شکوفه کرده است. فوریه ۲۰۰۸ <><><> آفتاب بهاری برف بر پیشانی قله ها در آفتاب بهاری آب می شود بستر رود ها به نرمی شکل می گیرند رودخانه ها زنده و پرسخن درهم می پیچند گرم می شوند و بتدریج رنگ می گیرند دامن کوهها پوشیده از گلهای وحشی، نور خنک و دلپذیر خورشید زمین به خورشید با رنگ و رایحه پاسخ می دهد. فوریه ۲۰۰۸ <><><> دانه در بهار خورشید با سرانگشتان مهر، زمین را نوازش می کند زمین در بستر نورانی خود غلت می خورد و گرم می شود دانه های کوچک پراز خورشیدند باد می کنند می ترکند می بالند می شکوفند و دوباره سرشار از خورشید فرو میریزند در عمق خاک فرو می روند نور و گرمی خورشید را با خود می برند تا فصل پاییز نیز به رنگ طلایی بدرخشد. فوریه ۲۰۰۸ <><><> بهار در زیر زمین خانه نور، دور از چشم پرده نرم و خوش خط و خال به درون خزیده با نقش و نگاره های پرده مارپیچ از پرده و پنجره گذشته به آسمان رسیده اینجا درختی شکوفه کرده در زیر زمین خانه هم بهار آمده است! فوریه ۲۰۰۸ صبح بهار بهار است و دسته پُر سرور گنجشکان بر آسمان درخت کمانه می کشد و درانبوه شکوفه وعطر محو می شود اینک! صبح پر گو، صبح پر نشاط اینک بهار کهن. فوریه ۲۰۰۸ |