|
مانی
یادی از نادره افشاری
تاريخ نگارش :
۲۰ آبان ۱٣۹۱
|
|
هردم از این باغ گلی میرود!
درگذشت خانم ناده افشاری دومین اندوه من - پس از درگذشت داریوش کارگر- در این نوامبر حزن انگیز سال ۲۰۱۲ بود. سالها پیش که رسانهی «ادبیات و فرهنگ» را منتشر میکردم، نادره دبیر یکی از بخشهای آن بود. بسیار دقیق و کوشا. هرروز زنگ میزد. با مسئولیتی توجه برانگیز، مرا که «برادر واقعی» خود می نامید در کارهای آن نشریه کمک میکرد. نادره زنی شجاع و صمیمی بود. تمام قد در برابر جمهوری اسلامی ایستاده بود. درهمان سالها یکبار با همسرم به دیدارش رفتیم. در آن خانهی کوچک زیرشیروانی اش با شیرینی و قهوه از ما پذیرایی کرد. از من خواسته بود هرچه مجله و جُنگ ادبی دارم که دیگر لازمشان ندارم برایش ببرم. چند کارتن برایش بردیم و او هم چند کارتن کتابهای ارزشمندی را که میگفت دیگر وقت و حوصلهی خواندنشان را ندارد به من ارمغان کرد. کتابهایی که براستی بکار من آمدند و می آیند. گشتی کوتاه هم در شهرک کوچکی که در آن زندگی میکرد زدیم و عکسهای فراوانی گرفتیم. پس از بسته شدن «ادبیات و فرهنگ» رابطهی ما کم کم کمتر و دور تر شد. این اواخر دیگر با هم تماس نداشتیم اما درجریان برخی از کارهایش بودم. در آن دیدار تعریف کرد که در دهه پیش، جمهوری اسلامی از او خواسته بود به ایران برگردد. او جواب داده بود اگر بگذارند بدون پوشش اسلامی و با مینی ژوپ کوتاه در خیابانهای شیراز گردش کند بازخواهد گشت! اکنون حضور او پس از مرگش در خانهی ما جاری است. با کتابهایی که از او در کتابخانهی من موج میزنند. نادره وظیفه ای را که یک زن شجاع و روشن باید در برابر اسلام و جمهوری اسلامی برعهده بگیرد بدرستی انجام داد. او با تباهی فرهنگی و سیاسی ستمگران مسلمان بخوبی می جنگید. زندگی اش برای جنبش رهایی از دین و حکومت دینی ارزشمند و مفید بود. او مُرد. این سرنوشت همهی زندگان است. اما او بدرستی زیست و برای بقاء زندگی مرد. یادش پایدار و گرامی باد.
مانی.