|
تاریخ تکامل بشری همواره با ناسازگاری وستیز روشن اندیشان دربرابر قدرت سیاسی - دینی و عوام متصل به آن همراه بوده است٫ آدم روشنفکری که آموخته ها و آزموده هایش را درخدمت روشن و آگاه کردن جامعه بکارمی گیرد ومی کوشد مردم زمانهی خود رااز بستمان فرهنگی وماندگاه دینی گذردهد، درگوهر خود با نظام های منجمد سیاسی وعقیدتی (که یکی از پایه های ماندگاری شان برمسند قدرت، عقب ماندگی توده ها است) ناهمروند و درستیز است٫ سلطان محمود در رأس قدرت سیاسی و درعین فرمانبرداری ازخلیفهی بغداد به او نوشت: «انگشت به هرسوراخی درکرده، قرمطی می جویم٫ هرجا که یافته آید می کشم»! قرمطی ها، رافضی ها و معتزله از گروه های دگراندیش در دوران غزنوی بودند٫ هرگاه که روشنفکران، دستگاه دینی و ایدئولوژیک یک نظام را نشانه بگیرند، به قدرت سیاسی آن نظام خلل وارد می کنند، و هرگاه قدرت سیاسی آن را هدف گیرند، بنیان های دینی و عقیدتی آن نظام را تضعیف می کنند٫ در نظام هایی که دین و دولت آمیخته با یکدیگر باشند، و شاه و روحانیت پیمان اتحاد بسته باشند، نشانه روی اهل اندیشه متمرکزتر خواهد بود٫ «الله» در رأس قدرت دینی، آیه های پرشماری درقرآن علیه روشن اندیشان و دگراندیشان دارد که یکی از شناخته شده ترین هایش آیهی (الشُّعراءُ یَتَّبِعُهم الغاووُن واکثرهُم کاذبون و اِنَهُم یَقولُونَ ملا یَفعَلون(شاعران را گمراهان پیروی میکنند! اکثر شاعران درغگو هستند و به آنچه میگویند عمل نمیکنند!) (قرآن٫سوره الشعراء آیه۲۲۴)٫ خمینی در رأس قدرت سیاسی و دینی درستیز با شاعران و نویسندگان معترض فرمان داد«بشکنید این قلمها را»٫ هر روشنفکری خود بخود روشنگر نیست٫ آگاهی ازچند و چون زمانه همانند ابزاری است که هم می توان آن را در راستای تحمیق توده ها بکار برد و هم درجهت روشن کردن و بسیج آنان برای دگرگونی های اجتماعی٫ روشنگر کسی است که دانسته هایش را درخدمت دگرگشت اجتماعی به سوی پله های بالاتر بکار می گیرد٫ آن که می داند «دین افیون توده ها است» یک روشنفکر است اما آنان که همانند فیلسوفان عصر روشنگری (ولتر،مونتسکیو، روسو، دالامبر، اسپینوزا و٫٫٫) این دانسته را به نیروی محرکهی اجتماعی پیوند می زنند تا جامعه ای را ازمنجلاب کلیسا و حوزه، واز چنبرهی حکومتهای قرون وسطایی بیرون بکشانند «روشنگر» نام دارند٫ تاریخ ،«روشنفکران» پرشماری را سراغ دارد (مانند علی شریعتی، جلال آل احمد،، کدیور، اکبرگنجی، عبدالکریم سروش، مسعود بهنود، احسان نراقی و٫٫٫) که یا درخدمت ارتجاع دینی بودند یا درخدمت استبدادحکومتی، یا جانثارهردو٫ آنها درتحمیق توده ها، درسرکوب روانی، درایجاد اغتشاش فکری توده ها سهم بالایی داشته و دارند٫ درهمان حال تاریخ، شمار نه چندان بزرگی از روشنفکرانی را به یاد دارد که مانند احمد کسروی، خیام، حلاج، میرزاآقاخان کرمانی، و صادق هدایت دانش و روشنایی فکر خود را در راه آرمان بهسازی جامعه بکار بردند٫ اکثریت مطلق روحانیون در دستگاه روحانیت را میتوان لشگر عظیم و موثر تاریک فکرانی به شمار آورد که همچون خوره تا واپسین سلولهای مغزی توده های دین باور را تصرف کرده و بزرگترین سد دربرابر روشن اندیشی در ایران بوده و هستند٫ درهمان حال، اکثریت زندانیان و تبعیدیان سیاسی در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی را میتوان کم و بیش درسپاه روشن اندیشان ایرانی از دوران انقلاب مشروطه تا به اکنون دانست٫ در تاریخ ادیان،«شیطان» نخستین دگراندیشی بوده که در برابر رأس قدرت آسمانی (الله) ایستاده و ضمن مطرح کردن «پرسشهای خطرناک» سر به نافرمانی گذاشته و آنگاه «ملعون، مغضوب» شده است٫ «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ؛[بقره/۳۴] (و به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید٫ همه سجده کردند جز ابلیس، که سرباز زد و برتری جست٫ و او از کافران بود٫» «انقلاب اسلامی ۱۳۵۷» اوج تازه ای درنبرد رویارو میان روشنفکرانِ روشن اندیش با تاریک فکرانِ مرتجع و روشنفکران مغرض بود٫ این انقلاب به نبردی بسیار دردناک و خونین میان عوامی که تصویر خمینی را در ماه می دیدند با خیل پرشمار اهل فکر،اندیشه و نوگرایی ایران (ازشاعر ونویسنده بگیر تا کنشگران سیاسی) تبدیل شد٫ در زمان پهلوی، روشنفکران را با آمپول هوا، زیرشکنجه یا دربرابر جوخه های اعدام ازبین می بردند٫ «احمداحمدی، معروف به پزشک احمدی از شکنجهگران حکومت پهلوی بود که با تزریق آمپول هوا و آمپول های سمی، مخالفان و منتقدان حکومت را به قتل میرساند٫» در دوران حکومت اسلام، سلطانپورها، فرخزادها، طبری ها و بختیارها را درکنار چندین وچند هزار روشنفکر چپ، ملی و ایرانگرا نابود کردند٫ اینها همه می تواند درسی برای امروزیان باشد تا درگفتمانهای سیاسی خود دریابند که در تحلیل خود از روشنفکران دگراندیش درکجای این جنگ تاریخی قرار دارند؟ اکنون، (و درامکان دگرگشتِ سیاسی در ایران)، بازهم تاریک فکرانِ کراواتی یا مومن دربرابر «روشنفکران» دگراندیش صف آرایی کرده اند٫ حزب اللهی ها و شاه اللهی ها بازهم علیه روشن اندیشان و دگراندیشان شمشیر از رو بسته و چنین جلوه می دهند که گویا «همهی بدبختی های ما زیرسر روشنفکران است٫»! رسانه های سلطنت طلب که خواب بازگشت به دوران ساواک و دیکتاتوری پهلوی را می بینند امروزدر بوق های تبلیغاتی شان علیه روشنفکران شاخ و شانه می کشند تا فردا چماق، چاقو، شلاق و هفت تیرعلیه آنان برکشند٫ آخوندها، سلطنت طلبها و نظامهای پولپوتی - استالینی، خواهان توده هایی پیرو و مقلد هستند که یا در ولی فقیه ذوب باشند یا در«شخص اول مملکت» یا در رهبران کبیر حزبی! حوزه های آخوندی از روشن اندیشان و دگراندیشان نفرت دارند و سلطنت طلبها (که حتا قادرند بخش معقول طرفداران نظام پادشاهی را بدنام و خنثی کنند) خواهان محو روشنفکران غیرخودی هستند! پیداست که مردمِ روشن و آگاه نه زیر بیرق اسلام و «حکومت امام زمان» سینه خواهند زد و نه زیر پرچم سلطنتی آن هم از نوع ایرانی و استبدادی اش، ونه زیر پرچمِ احزاب تمامگرا و توتالیتر٫ و نیز روشن است که سینه چاکان اسلام ناب محمدی و سلطنت مطلقه با روشن اندیشانی که می کوشند توده ها را روشن و آگاه کنند دشمنی علاج ناپذیری داشته باشند٫ اینها می کوشند واژهی «روشنفکر» را به دشنامی تبدیل کنند٫ اما سرنوشت هرملتی در دوران ما گذرِ ناگزیر – هرچند طولانی و دردناک – از ارتجاع دینی و استبداد حکومتی است٫ ایران دیگر نه به دوران سلطان محمودغزنوی بازخواهد گشت نه به دوران سلطان صاحب قران ناصرالدین شاه، و نه به دوران «ذات مبارک همایونی»٫ رگ و بُن جامعهی ایران امروز نشان می دهد که روز به روز مردمانی پرشمار به حکومت دین مداران - و درموارد بسیاری به خود دین- پشت می کنند٫ ضمیر خودآگاه جامعهی ایران دارد بگونه ای فزاینده به روشن اندیشی می گراید٫ جنبش اجتماعی سال ۱۳۸۸ که با بهانهی «رأی من کجاست»، اصل نظام حکومت اسلامی را درخیابانها به چالش کشید و شعار «نه اسلام؛ نه قرآن، جانم فدای ایران» را سرداد نشان داد که - بویژه جوانان و کنشگران سیاسی نواندیش اش- عزم کرده اند از استبداد دینی و سیاسی با هرشکل و هرنامی عبور کنند٫ ملی گرایی آمیخته با جهانگرایی ازسویی، و گرایش به سکولاریسم و مردم سالاری از سویی دیگر مانند دوبال عمل می کنند که پرندهی روشن آینده را برآسمان ایران به پرواز درآورده اند٫ میل فزایندهی ملت ایران به سکولاریسم، به جنبشی نیرومند وآشکار دربرابر حکومت دینی تبدیل شده است٫ گرایش روشن و ستودنی بسیارانی ازمردم ایران به دموکراسی و تکثرگرایی سیاسی نشانهی بیزاری و دوری گزینی آنان از هر نوع استبداد حکومتی است٫ کارخانهی عوامسازی و تحمیق توده ها رو بفرسایشی چشمگیر نهاده است٫ گرچه آحاد یک ملت، یکجا و یکدست و همزمان به این گرایش های مثبت روی ندارند اما محال است ملت ایران یکبار دیگر چهرهی یک آخوند یا یک پادشاه را در ماه ببیند! ایران وارد دورانی بسیار متفاوت با تمام تاریخ خود شده است٫ اصل عقلانیت و خردگرایی، اصل دیالوگ و مدارا، اصل تمرکززدایی از قدرت سیاسی، و اصل همکاری و تفاهم ملی آغاز شده است٫ و پیداست خورشیدی که طلوع می کند درآغاز ارتفاع اندکی دارد اما به فراز خویش خواهد رسید و این امری محتوم است٫ روشن اندیشان، کنشگران آگاه و نواندیشان دگرخواه، پیشگامان و پرچمداران این تحول عظیم تاریخی هستند٫ اکنون بر بسیارانی روشن شده است که یک ایران سکولار، دموکراتیک و آزاد بدون شمار گسترده ای از روشن اندیشان و کنشگران روشنفکر ناممکن است٫ در تاریخ ایران، هیچگاه تأثیر روشن اندیشان بر جامعه به اندازهی اکنون نبوده است٫ اکنون آینده سازان ایران بیش از هرزمان دیگری به روشن اندیشان و دارندگان اندیشه های فرااستبدادی گرایش دارند٫ اگر در درازای تاریخ ایران، روشنفکرانی مانند رازی، حافظ، خیام و کسروی تنها یا اندک شمار بودند، امروزه با تکیه بر نوترین ابزار ارتباط جمعی، روشنفکری درمیان انبوهی از زنان و مردان ایرانی راه یافته است٫ تلاش تاریک فکران دینی و سیاسی برای خنثا کردن تأثیر فزایندهی روشنفکران روش اندیش، تلاشی بی سرانجام است٫ ۲۰ آگوست ۲۰۱۲ |