|
میرزاآقا عسگری. مانی مردن برای زنده ماندن! بررسی رمان جاودانگی نوشتهی: میلان کوندرا برگردان بفارسی: حشمتالله کامرانی چاپ هشتم: سال ۱۳۸۶ نشرعلمی.۴۵۴ صفحه «جاودانگی توهم مسخرهای است، واژهای تهی است.» ازمتن کتاب.ص۹۵ بیگمان بسیاری ازشما با نام میلان کوندرا آشنا هستید وای بسا کتابی از او و ازجمله کتاب «جاودانگی» را خواندهاید. میلان کوندرا از نویسندگان برجستهی اروپایی است که خوشبختانه چند تا از رمانهایش به زبان فارسی ترجمه شده. یکی از آنها رمان «جاودانگی» است که آقای حشمتالله کامرانی بگونهای زیبا و گویا ترجمهاش کرده است. این ترجمه آن چنان روان است که به هنگام خواندناش میپندارید نویسنده، کتاب را به زبان شیرین پارسی نوشته است. «سبکی تحمل ناپذیر هستی» هم نام رمان دیگری از کوندراست که پیشتر در ایران ترجمه ومنتشر شده بود. «جاودانگی» در بازار کساد کتاب در ایران هشت بار تا سال ۱۳۸۶ تجدید چاپ شده؛ آن هم در۴۴۰۰ نسخه. پیداست که مورد استقبال فراوان کتابخوانها و دوستداران رمان قرارگرفته است. درکنار کتابهای دیگری که در دست خواندن داشتم حدود دوهفته طول کشید تا آن را به پایان برسانم. کتابی است که باید همراه با صحنههایی که نویسنده میآفریند، بیندیشید، و با معانی ومسائل فلسفی که درمیان میگذارد درگیر شوید. مهمترین و محوریترین موضوعی که در این کتاب مورد بحث قرار گرفته، جاودانگی است. میدانیم که انسان از مرگ میترسد. بشر از نیستی و از این که پس ازمرگ فراموش شود، بسیار میترسد. آدمی از خود میپرسد: «پس ازمرگ برسر من چه میآید؟ آیا یکباره و برای همیشه خاک و محو میشوم؟! برای رودرویی با این نیستی وفراموشی چه بایدکرد؟» اینها پرسشهای ازلی و ای بسا ابدی بشر هستند. هرکسی برای رسیدن به «عمرجاودان» و «جاودانگی» راهی ارائه داده است. از جمله، برجای نهادن «نام نیک» از راه انجام کارهای نیک: همی نام جاوید باید نه کام بینداز کام و برافراز نام ز نام است تا جاودان زندهمَرد که مرده بود کالبد زیر گَرد. شاهنامه. جلد۷ ص۲۱۵ بیت۳۰ موجود زندهای که اهل اندیشه هم هست، دوست میدارد عمر و نام جاودانه داشته باشد. آنانی که این جهان را«دنیای فانی»مینامند، برای زندگی جاودان به «دنیای باقی» میاندیشند ومیشتابند! ترس ازمرگ، میلیونها انسان را به سوی مرگ زودرس وخودبرگزیده کشانده است! مردن برای زنده ماندن! «ترس ازمرگ وفراموشی» یکی از دستمایههای پیامبران، پیشوایان دینی، جادوگران، رهبران سیاسی و شارلاتانها برای کاسبیهای بزرگ بوده وهست. اما چه کسی توانسته عمرجاودان داشته باشد؟ همهی ما زاده میشویم، کوتاه یا بلند زندگی میکنیم و آن گاه میمیریم. اما تلاش برای جاوانه شدن، تاریخ زندگی بشر را به شدت متلاطم، منقلب، خونین و احمقانه کرده است. برخی خود، «آگاهانه» تصمیم میگیرند جاودانه شوند! (مثل آن عرب که درچاه زمزم ادرار کرد، پرسیدند چرا این کار را میکنی گفت برای این که مشهور شوم ونامام برای همیشه جاودانه شود!) گروهی نیز شاید نابخودآگاه به دنبال کسب جاودانگی باشند؛ مانند ادیب، شاعر، آهنگساز یا سیاستمدار. ممکن است کسانی همچون بتهوون، موتسارت، هومر، فردوسی، حافظ یا گاندی هم درمقاطعی از زندگی خود آگاه بوده باشند که با آثارشان در اذهان برای زمانی دراز زندگی خواهند کرد، گرچه شاید به هنگام خلق و آفرینش اثر ادبی وهنری، به مسألهی جاودانگی نمیاندیشیدهاند. اما نام، یاد و اثر آنها درمقیاس ملی وگاه درمقیاس جهانی جاودانه شده است.دستگاههای توتالیتر، حکومتهای مذهبی، فرقههای سیاسی، دینی ومکتبی نیزمیکوشند ازگرایش آدمی به جاودانگی سوءاستفاده کنند و پیروان خودرا مثلاً به جنگ، جهاد، اقدامات تروریستی و انتحاری بفرستند. این دسته ازجستجوگران جاودانگی به خود بمب میبندند و درمیان اجتماعات، یا با کوباندن هواپیما به «برجهای دوقلو» یا شهید شدن «درمیدان جنگ مقدس!»، «در راه الله» در راه آرمانهای دینی، اجتماعی و سیاسی خود و دیگران را منفجر میکنند. البته سیستمهای دینی، سیاسی و فرقههایی که افراد را ترغیب به کشته شدن در راه آرمان میکنند، خود آرمانگرا نیستند، آنها به انسان به عنوان «ابزاری فریب خورنده» نگاه میکنند که میشود او را مورد سوءاستفاده قرار داد و به او گفت: «اگر میخواهی جاودانه شوی، و نام و یادت به عنوان شهید، مبارز و قهرمان در اذهان جهانیان بماند و درآن جهان هم بهرهی فراوانی از بهشت ببری، باید بروی و اقدامات تروریستی، یا هر اقدامی که ما تعیین میکنیم را به عنوان مأموریت دینی یا سیاسی، انجام بدهی!» میل به جاودانگی چنین فریب خوردگانی را حتا از زندگی محدودی که طبیعت به آنها ارزانی داشته محروم میکند! یعنی حلوای نسیه را برسیلی نقد ترجیح میدهند. زندگی واقعی را فدای یک زندگی خیالی میکند. زیبایی و حقیقت این جهان را، و نیزهستی خود را در فدای تخیلاتی میکند که هر آدم خردمندی میداند بیپایه و دروغ هستند. «شهیدشدن» برای جاودانه شدن، برای خدمت به«اسلام ناب محمدی»؟! کشته شدن در راه آرمانهای جمهوری اسلامی چه فرقی یا «شهید»شدن در راه آرمانهای طالبان، القاعده، یا هر نیروی سیاسی و ایدئولوژیک دیگردارد؟ ای بسا یک انسان والا با اندیشهی درست نیز وقتی برای دفاع از یک آرمان انسانی و اینجهانی مبارزه میکند و ناخواسته جاناش را در این راه میبخشد، به نوعی به جاودانگی میاندیشد، بنابراین گرایش به جاودانه شدن، در اذهان بشریت زنده ماندن، و ثبت نام در دفتر تاریخ، ذهن همه گونه آدم را گرفتار خود کرده است. حافظ رند و شیرین سخن «رمز جاودانگی» را درعشق و عاشقی یافته است: هرگز نمیردآن که دلش زنده شده به عشق ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما! و فردوسی «جاودانگی» خود را در افشاندن و پروردن تخم سخن پارسی میداند: بسی رنج بردم دراین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی ... نمیــرم ازیـــن پس که من زنـده ام که تـــخم ســخن را پــراگنده ام آنهایی که ادبیات و هنر میآفرینند، یا خدمات بزرگی به بشریت میکنند، آنانی که کشفیات و اختراعات علمی، فنی وتکنولوژیکی میکنند نیزضمن کسب شهرت و موقعیت و ثروت میکوشند «نام نیک»ی از خود بر جای بگذارند. یکی «گرایش به جاودانگی» را به آفرینش و خلاقیت درخدمت بشریت وهستی تبدیل میکند، و دیگری هستی و بشریت را نابود میکند تا خواستههای شخص خودرا برآورد. دراین کارزار، آدمهای کماندیش، بیاندیشه یا مقلد، ابزاردست کسانی میشوند که جهان وجان بسیاری ازجهانیان را فدای زندگی شخصی خود میکنند اما به راهیان و پیروان خود وعدهی زندگی شخصی خوب را در دنیای اوهام و تخییلات میبخشند. در سدههای میانه، سند بخشهایی از بهشت رسماً توسط رهبران و سران کلیسا فروخته میشد. آن «نمایندگان خدا بر روی زمین» پول میگرفتند، ومیگفتند این بخش از بهشت مال شما! این هم سندش! میلان کوندرا شخصیتهای گوناگون را دربرابر واقعیتی یکسان قرار میدهد تا ازطریق واکنشهای آنها نشان دهد چگونه درمیل به جاودانگی خطا میکنند یا میآفرینند. گفتمان و گفتگوهای جاری در این رمان عمیق و جدیاند. البته رمان جاودانگی یک داستان پیوسته و یکخطی نیست که با حرف «الف» آغاز شود و با حرف «ی» پایان پذیرد. بلکه کنش و واکنشیست معنوی درمیان کسانی که عناصری ازجامعه را نمایندگی میکنند. سخن از آفرینندگان موسیقی مانند بتهوون و دیگران، سخن از نویسندگان است، و میلان کوندار همهی این شخصیتها را در دنیای معاصر درگیر موضوع جاودانگی میکند. زمانهای گذشته واکنون درآمیزش یا رفت و بازگشتی غافلگیرکننده عمل میکنند. معشوقهی بتهوون رو در روی ویکتور هوگو یا دیگران قرار میگیرد. حتا دو نویسنده از دوکشور مختلف را که در دوقرن مختلف زندگی میکردهاند با هم قدم میزنند و بر سرهمین موضوعات سخن میگویند و مشاجره میکنند. البته فقط موضوع جاودانگی در این کتاب مطرح نیست. جاودانگی محوریترین مسألهی این کتاب است. میلان کوندرا برای این که بتواند این موضوع فلسفی و محوری را به خوبی بشکافد و واررسد؛ نامداران پهنهی موسیقی، ادب، شعر وفلسفه را وارد مناظره و کشاکشهای رمان میکند. کار رمان توضیح دادن نیست، نشان دادن است. کوندران درچرخشهای نسبتا کند و پرژرفا، چهرههای پنهان زندگی و هستیشناختی را به خواننده نشان میدهد. خواننده باید از راه رویدادها و گفتگوها به حقیقت نهفته در پساپشت رمان پیببرید. کوندرا وارد عرصههای فلسفی میشود، چراکه موضوع «جاودانگی» موضوعی فلسفی هم هست. او دربارهی مکتبهای فلسفی بحث میکند. آمیختهای ازحرکت،سکون،تعالیم فلسفی، اجتماعی، گفتمانهای روانشناختی، ادبی، هنری در رمان تجلی مییابند. درهمانحال، افرادی همچون گاندی ونلسون ماندلا با پشتوانهی آرمانهای انسانی توانستند گامهای بلندی در راه استقلال، آزادی و رشد معنوی مردمان خود بردارند. میلان کوندرا میپرسد:«آیا میدانید پیششرط همیشگی مصیبت چیست؟» و پاسخ میدهد: «وجود آرمانهایی است که آنها را گرامیتر از زندگی بشرمیدانید.» و ادامه میدهد: «وپیش شرط جنگ چیست؟... پیش شرط جنگ هم همان مطلب است. یعنی همان آرمانهایی که آنهارا گرامیتر از زندگی بشر میدانند.» آرمان «دفاع ازسرزمین پدری»، آرمان «دفاع از میهن سوسیالیستی» یا «دفاع ازمیهن اسلامی وکشور امام زمان» از ردیف همین دستاویزها برای جنگاند. پیشوایان سیاسی و«رهبران عظیم الشأن» برای دفاع از «وطن»،اهالی آن «وطن» را به کشتن میدهند و «وطن» مردمانی دیگر را هم قلع وقمع میکنند. دقیقا همان کاری که آدولف هیتلر، خمینی و صدام کردند. جهان به دست چنین تبهکارانی نجات نمییابد. کوندرا براین باور است که «اگر بخواهیم جهان را نجات بدهیم باید با زن منطبق شویم، بگذاریم زن ما را رهبری کند، بگذاریم که جذبهی ابدی زن در ما رسوخ کند!» ص ۴۴۵ <><><> این گفتار ازمجموعه «نقد شفاهی ادبیات ایران» است که نخست بصورت فایل تصویری در یوتیوب منتشر شده است. متن پیاده شده اندکی ویرایش شده است. <><><> میلان کوندرا از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد میلان کوندرا (به چکی: Milan Kundera) (زاده ۱ آوریل، ۱۹۲۹ در برنو، چکسلواکی) نویسنده اهل چک است که از سال ۱۹۷۵ در فرانسه زندگی میکند و از سال ۱۹۸۱ یک شهروند فرانسوی شدهاست. پدر کوندرا نوازنده پیانو و شاگرد لئوش یاناچک بود. علاقه او به موسیقی در بسیاری از آثار او به ویژه رمان شوخی پیداست. میلان شعرگویی را از ۱۴ سالگی آغاز کرد و در ۱۷ سالگی پس از شکست آلمان به حزب کمونیست پیوست و در سال ۱۹۴۸ وارد دانشکده سینمای پراگ شد. اما در سال ۱۹۵۰ از حزب اخراج شد. نخستین مجموعه شعر او با نام «انسان؛ بوستان پهناور» که خوشبینی موجود و ادبیات دولتی را مورد انتقاد قرار میداد در ۱۹۵۳ و دومین و آخرین مجموعه شعر او با نام «تک گویی» که در آن رفتارها و کردارهای انسانی و روابط عاشقانه بیپرده بازنمایی میشد در ۱۹۵۷ منتشر شدند[۱].او در ۱۹۶۰ گزیده اشعار گیوم آپولینر و تحلیلی از آنها را چاپ کرد و در همین سال آموزش ادبیات در دانشکده سینما به عهده او گذاشته شد. نخستین نمایشنامه او با نام مالکان کلیدها که به دوران ترس و خشونت هنگام استیلای آلمان میپرداخت در ۱۹۶۱ به چاپ رسید[۲].کوندرا در سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۸ ده داستان با عنوان عشقهای خنده دار مینویسد که در آنها به رابطه فرد با اجتماع توجه شده و مضمون بسیاری از رمانهای آیندهاش طرح میشوند[۳]..کوندرا به همراه بسیاری از هنرمندان و نویسندگان چکسلواکی به حمایت از جنبش اصلاحطلبانه حزب کمونیست چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ پرداخت. پس از اشغال کشور توسط ارتش شوروی در اوت ۱۹۶۸ نامش در لیست سیاه قرار گرفته و انتشار کتابهایش و عرضه آنها در کتابخانهها ممنوع شد و او یک سال بعد از دانشکده سینما هم اخراج میشود. در این مدت کوندرا خرج خودش را با نوشتن طالعبینیهایی درمیآورد. این طالعبینیها که البته با نام میلان کوندرا چاپ نمیشدند، پس از مدتی بسیار محبوب شدند. خود کوندرا در کتاب خنده و فراموشی به سرنوشتی که این چنین دچارش شده بود اشاره و شرح آن را بیان میکند. او در همین دوران رمان زندگی جای دیگر است را نیز به زبان فرانسوی مینویسد که در سال ۱۹۷۳ در فرانسه چاپ میشود.کوندرا اولین رماناش به نام شوخی را در سال ۱۹۶۷ نوشت. «شوخی» از زبان چندین داستانگو روایت میشود و تنها کتاب کوندرا است که در آن خود نویسنده راوی داستان نیست. از شوخی فیلمی در چک نیز ساخته شدهاست.در سال ۱۹۷۵ کوندرا به همراه همسرش ورا به دعوت دانشگاه رن به فرانسه رفت و در آنجا کتاب خنده و فراموشی را نوشت. در این کتاب او از اعتراضات متعددی که مردم چکسلواکی به اتحاد شوروی داشتند میگوید. کتاب خنده و فراموشی ترکیب عجیبی از یک رمان، مجموعهای داستان کوتاه و تفکرات نویسندهاست.در ۱۹۸۴ کتاب سبکی تحمل ناپذیر هستی (در فارسی بار هستی ترجمه شدهاست) نوشت. این کتاب محبوبترین کتاب کوندرا به حساب میآید. سبکی تحملناپذیر هستی به مشکلات یک زوج چک با یکدیگر و دشواری سازگاری با زندگی در چکسلواکی میپردازد. در سال ۱۹۸۸، کارگردان آمریکایی فیلیپ کوفمان، فیلمی از روی این کتاب به همین نام ساخت. با وجود اینکه کوندرا معتقد است که رمانهایش برای ساخت فیلم مناسب نیستند، ولی در ساخت این فیلم، به عنوان مشاور همکاری داشت.[۴]در ۱۹۹۰ کوندرا کتاب جاودانگی را به بازار داد. در مقایسه با سایر آثار کوندرا که بیشتر تفکرات سیاسی را مطرح میکنند، این کتاب از درونمایهٔ فلسفی بیشتر و عمیقتری برخوردار است و مفاهیم جهانیتری را در خود میگنجاند.کوندرا همیشه اصرار داشتهاست که او یک رماننویس است، نه یک نویسندهٔ سیاسی یا مخالف. آثار ترجمه شده به فارسی • شوخی - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان • عشقهای خندهدار - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان • دون ژوان - ترجمهٔ آیسل برزگر - نشر سروینه • زندگی جای دیگریست- ترجمهٔ پانته آ مهاجر کنگرلو - نشر تنویر • مهمانی خداحافظی - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان • والس خداحافظی ـ ترجمه دیگری از مهمانی خداحافظی است. • کلاه کلمنتیس - ترجمهٔ احمد میرعلائی - انتشارات دماوند • کتاب خنده و فراموشی - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان • ژاک و اربابش - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان • بار هستی - ترجمهٔ پرویز همایون پور - نشر گفتار • * هنر رمان ترجمهٔ پرویز همایون پور - نشر گفتار • جاودانگی - ترجمهٔ حشمتالله کامرانی - نشر تنویر • آهستگی - ترجمه دریا نیامی • وصایای تحریفشده (ترجمهای با عنوان وصیت خیانتشده نیز انجام شدهاست) • هویت - ترجمهٔ پرویز همایونپور - نشر قطره • جهالت - ترجمهٔ آرش حجازی - انتشارات کاروان (ترجمهای با عنوان بی خبری نیز انجام شدهاست) |