|
دکتر تورج پارسی آسیابی که با خون می چرخد نگاهی به کتاب «خنیاگر در خون» تدوین میرزاآقا عسگری انتشارات هومن. آلمان. تابستان ۱۳۸۴ asgari@mani-poesie.de میرزا آقا عسگری (مانی ) در شناخت و بزرگداشت فریدون فرخزاد خنیاگری که در خون در غلتید کتابی به نام خنیاگر درخون در آلمان به چاپ رساند که موضوع مورد نظر این قلم است . هنگامی که خواستم در باره ی کار تازه ی مانی بنویسم یک باره کشیده شدم به گفته ی علی اصغر شمیم در را بطه با آقا نجفی آخوند دوره ی قاجاری ! این آقا نجفی از سرشناسان دوره ی قاجاری است که عملا فرمان روای بی مدعی اصفهان بوده است : هنگامی که ظل السلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه به حکومت استان های اصفهان و لرستان برگزیده شد ، یکی از چاقوکشان اصفهان که به جرم آدم کشی تحت تعقیب ماموران حکومت بود به خانه ی این آقا نجفی پناهنده شد . آقا نجفی یا مجتهد بزرگ به ماموران حاکم تازه هشدار می دهد که بهترست که شاهزاده پا روی دم ما نگذارد . ظل السلطان حاکم در پاسخ می فرستد که گفته ی آقا را اطاعت می کنیم اما خوبست که ایشان نیز حدودی برای دمشان معین کنند زیرا از وقتی که به این شهر آمده ام به هر جا که پا می گذارم می گویند اینجا محدوده ی دم آقاست " شوربختانه این دم هزار چهار سد سالست که همه جا پهن است . اگر در پواتیه فرانسه شمشیر اسلام راشکستند و به کوره ی ذوب فرستادند اماامروزه اسلام با کوچ و کوچ نشینی ورشد بی رویه جمعیت نه تنها فرانسه بلکه تمام اروپا و........ رادر نوردیده و به هر جا که رسیده خیمه زده و بانگ الله اکبرش برگ سبز درختان را زرد ساخته است ، یعنی اینکه این دم محدوده ای ندارد بلکه به گفته ی ظل السطان هر کجا پا می گذاریم پا روی دم اسلام گذاشته ایم . وقتیکه تازیان به ایران زمین هجوم برده و به تیسفون رسیدند نگهبانان بانگ بر آوردند که دیوان آمدند ، دیوان آمدند ( اخبارالطوال رویه ی ۲/۱۲ ۲) این دیوان آمدند! بسیار پر معنا ست ، این دیوان آمدند یعنی کشتار ، غارت ، تجاوز یعنی .......... که هنوز گرفتارش هستیم ، گرفتار فرهنگ کشتار ، غارت و تجاوز و جاری شدن خونی که بتواند آسیابی را بچرخاند ! به گفته ی ابن خلدون " گرایش طبیعی عرب چنین است که روزی و رزق خود را در سر نیزه و شمشیر بجوید و اگر در این مسیر به قدرت و حاکمیت برسد دیگر مرزی و قانونی نمی شناسد و به این ترتیب است که تمدن اقوام مغلوب منقرض می شود و این همان امری است که در ایران اتفاق افتاد " آنچه در ایران اتفاق افتاد فاجعه بود ، از هر دیدگاهی که بنگرید فاجعه بود ، فروپاشی نظام ارزش ها به آنگونه که فقر و گوشه گیری که پیش از این زاده ی اهریمن و پتیاره و بلا بشمار می رفت از آن پس نمونه ی زندگی پیغمبران و نیکان و پاکان شمرده شد و بدان جا رسید که بیکاری و دریوزگی و درویشی مایه سرفرازی بشمار آمد و جشن و سرور و شادمانی جایش را به قربان و فطر داد ." ازسویی مهاجرت تازیان به ایران زمین نیز بسیار بسیار مشکل آفرین شد اینان که به زور زمین و خانه و .... به دست آورده بودند با چند همسرگزینی وفرزندان بی شمار قدرتی بیشتر به دست آورده و زمانه را بر مردم تنگ می کردند . شگفتا ، شگفتا بار دیگراین حادثه شوم در عصر پر شتاب دانش بشری اتفاق افتاد اما این بار خالد ابن ولید و قتیبه و سعد وقاص و....نبود ، بلکه ایرانیانی که آبشخورشان همان فرهنگ خون و شمشیرست به حاکمیت رسیده و دم اسلام عزیز را گسترده ه وعرصه بر مردمان تنگ نموده اند . حکومتی کینه توز، درنده و خون آشام در ابعاد ی بسیار گسترده و بیمارگونه که دمش همه جا پهن و آماده ی خونریزی است . برای شناخت بیشتراین دم به سخنرانی روشن ، آشکار و بی دریغ و دغدغه ی امام سیزدهم در سالروز پیامبر اسلام توجه شود : یوم اله واقعی روزی است که امیرالمونین علیه السلام شمشیرش را کشید و خوارج را از اول تا آخر درو کرد و تمامشان را کشت . ایام اله روزهایی است که خداوند تبارک و تعالی یک زلزله ای را وارد می کند ، یک سیلی را وارد می کند ، یک توفانی را وارد می کند ، به این مردم شلاق می زند که آدم بشوید . امیرالمومنین اگر بنا بود مسامحه بکند شمشیر نمی کشید تا هفتسد نفر را یک جا بکشد . در حبس ما هم بیشتر این اشخاصی که هستند مفسدند . اگرما آنهارا نکشیم هر یکیشان که بیرون بروند آدم می کشند . آدم نمی شوند این ها ! شما آقایان علما چرا فقط سراغ احکام نماز و روزه می روید ؟ چرا هی آیات رحمت را در قران می خوانید و آیات قتل را نمی خوانید ؟ قران می گوید بکشید ! بزنید ! حبس کنید ، چرا شما فقط همان طرفش را گرفته اید که صحبت از رحمت می کند ؟ رحمت مخالفت با خداست ! محراب یعنی مکان حرب ، یعنی مکان جنگ ، از محراب ها باید جنگ پیدا شود ، چنانکه بیشتر جنگ های اسلام از محراب ها پیدا می شد . پیغبر شمشیر دارد تا آدم بکشد ، ائمه ما علیهم السلام همگی جنگی بودند ، همگی جنگی بودند ، شمشیر می کشیدند ، آدم می کشتند . ما خلیفه می خواهیم که دست ببرد ، حد بزند ، رجم کند ، همانطورکه رسول الله صلی اله علیه دست می برید ، حد می زد ، رجم می کرد همانطورکه یهود بنی قریضه را چون جماعتی ناراضی بودند قتل عام کرد . اگر رسول الله فرمان داد که فلان محل را بگیرید فلان خانه را آتش بزنید ، فلان طایفه را از بین ببرید ، حکم به عدل فرموده است . زندگی بشر را باید به قصاص تامین کرد ، زیرا حیات توده زیر این قتل قصاصی خوابیده است . با چند سال زندان کار درست نمی شود ، این عواطف کودکانه را کنار بگذارید " بنا براین اصول دیدیم که چه خون ها که ریخته نشد واز آغاز کارشان با بکشید، بزنید ، حبس بکنید براه افتاد ، و دیدیم شوربختانه دیدیم شایدهم هورا کشیدیم ، که کشتند وسوزاندند و گورستان ها را رونقی بی سابقه بخشیدند . دیدیم و شوربختانه دیدیم که " آدم ها را دسته دسته به مسلخ می بردند ، خانه ها را غارت می کردند ، کتاب ها را می سوزاندند و دل ها را می چلاندند، حتا اسب های تربیت شده ی مسابقه ها هم به همین سرنوشت دوچار شدند ، عکس یکی از آنها که به گاری بسته شده بود در یکی از مجلات به چاپ رسید با عنوان اسب ، نا نجیب ، اسب طاغوتی ، اسب صیهونیست! همه چیز در حال فرو ریختن بود و زوال ، از هیچ کجا بوی زندگی نمی آمد و همه ی ما فردا را گم کرده بودیم " رویه ۴۶ کتاب ، مقاله ی پوران فرخزاد دیدیم و شوربختانه دیدیم که آدم ها را دسته دسته به مسلخ بردند و شایدم هورا کشیدیم وقتی ارتش و افسرانش را ، دانشگاه و استادانش و.... را به مسلخ بردند ، سرودیم که امام ببر حالا که شمشیرت تیزست و نیندیشیدیم که این آسیاب نیاز به خون دارد و هر روزه بر صف غیره خودی ها افزوده می گردد تا وقتی که نوبت مان رسید آنگاه فریاد کشیدیم : قهرمانان شاهنامه را بیرون از شهنامه سر می برند !!! دیدیم شور بختانه دیدیم که این آسیاب در سال ۶۸ چه خون هایی که نه بلعید و سپس به جان پروانه و داریوش فروهر ، سعیدی سیرجانی ، پوینده ، مختاری ، دوانی و ................... افتاد و کم کم به دنبالمان تا دبی و قبرس ، اروپا و ....آمد شاهپوربختیار، برومند ،کاظم رجوی ، قاسملو ، کوروش آریا منش ، فرخزاد و ...........را به آن وضع فجیع کشت . درباره ی شهیدان خوشبختانه نوشتیم ، گفتیم ، سرودیم اما شوربختانه برای شهدا هم مرزها آفریدیم و خط کشی ها سامان دادیم همانطورکه حکومت ، شهدای مردم را در لعنت آباد ها چال کرد - چون اگر بنویسیم به خاک سپرد ند در واقع کار آنها را انسانی جلوه داده ایم . - اما کتاب - خنیاگردر خون - با خردوری و معترضانه از مرزها و خط کشی ها عبور می کند تا در شناخت و بزرگداشت فریدون فرخزاد گام به پیش نهد . نکته ی بسیار شایان توجه این است که مانی نویسنده ی کتاب ، فرخزاد را از نزدیک ندیده و هرگز هم با او تماسی نداشته ، که با این کتاب بخواهد دینی ادا کند بلکه می نویسد " پس از قتل او در زمانی که سخن گفتن تایید آمیز از او در میان گروه هایی از به اصطلاح خشکه مقدسان انقلابی راست و چپ نما ، امر ناخوشایندی به حساب می آمد به دفاع از او پرداختم چرا که زندگی و مرگ او - گویا به عمد - در سایه بی اعتنایی نشسته بود . ... » شور بختانه این خط کشی آنچنان زجر دهنده است که دست کمی از آنچه حکومت می کند ندارد ، بلکه از صف آنچه نامش مبارزه برای آزادی و دفاع از حقوق انسان است بیرون می افتد و معنایی نه چندان خوب به خود می گیرد . مانی می نویسد : " در زمانی که عضو هییت دبیران کانون نویسندگان ایران ( در تبعید ) بودم همکارانم در ارتباط با سرکوب و کشتاراهل قلم و هنر توسط جمهوری دینی ایران بیانیه ای نوشتند و برای من هم فرستادند تا نظرم را بنویسم . در انتهای بیانیه به عنوان نمونه هایی از کشتاراهل هنر و ادب همچون همیشه زنده یادانی همچون مختاری و پوینده نام برده شده بود . من اسامی فرخزاد و سعیدی سیرجانی را هم به نام ها افزودم و در حاشیه ی متن مقدماتی بیانیه نوشتم که این دو تن هم از کشتگان راه روشنگری ، ادبیات و هنر بوده اند وظیفه ی ماست که از آنان هم نام ببریم . نوشتم که اگر نام های این دو تن را اضافه نکنید ، بیانیه را امضا نخواهم کرد چراکه دفاع از آزادی ، باید دفاع از آزادی همگان باشد و ارجگذاری به کشتگان نباید تنها محدود به شاعران و نویسندگان خودی و چپ باشد . پس از چند روز شورو مشورت همه ی اسامی حذف شده بود ! بی گمان به این دلیل که نخواسته بودند اسم فریدون فرخزاد در بیانیه آورده شود» . این قلم هم باور مندست که دفاع از آزادی ، باید دفاع از آزادی همگان باشد به همین دلیل آزادگی مانی را که عبوراز این خط کشی و دفاع از آزادی همگان است بی در نظر گرفتن دین یا عقیده ی سیاسی و قومیت ارج گذاشته ، کلاه از سر برداشته و به فروهر فریدون فرخزاد شاعر ، نویسنده ، خواننده و شومن مبارز درود فرستاده و شعر زیبایش را که در نهایت تاثرسروده با صدای بلند می خوانم : سرزمین من ، سرزمین گل و بلبل گل های پژمرده بلبل های خاموش *** سرچشمه ها : تولد ی دیگر ، دکتر شجاع الدین شفا ، چاپ ششم تاریخ بخارا ، ابوبکر محمد جعفر النرشخی ، تصیح مدرس رضوی ، پاییز ۶۲ مقدمه ی ابن خلدون جلد دوم ، محمد پروین گنابادی ایران بعد اسلام ، دکتر عبدالحسین زرین کوب ، جلد دوم ، ۶۴ |