صدا / تصویر
• تغییر هویت از راه دستکاری زبان. بخش نخست   audio
سروده ها
• در سرزمین نوخاسته. سروده ای از مانی
• مانی: شب شکسته بلور
• مانی: زایش و میرش
• شهرزاد شمس: یادداشتی بر چکامه‍ی«درشکنجه گاه» از مانی
• مانی: گزارش گمان شکن
• آوازهای کوروش آریایی. سروده‍ی مانی. پی دی اف برای دانلود   audio
• خاکسپاری غیردینی- غیراسلامی
         بیشتر . . .
رازگشائی سروده های مانی
• مانی: رقصِ تانگو در دایره‌ی حیرت!
• پساسوی شعرِ «پاره‌های یک منظره»
• زیر دندان‌هائی به رنگِ ماه !
• تکههای گمشدهی پازلِ هستی
• مدلی برای اشعار اروتیکی!
• در پیراهن تو میگنجم!
• عشقبازی در گورستان!
         بیشتر . . .
زیر ذره بین منتقدان
• کوروش همه خانی: مانی و معجزه در اشارت انگشت
• نوشین معینی کرمانشاهی: سفر به ساحت ممنوع شعر
• کوتاه ترین نقد ادبی بر یک شعر
• سیروس صادقی: بی‌مرگی در دریای آرام ذهن
• خسرو باقرپور: ﺭوﻳﺎﻯ ﻧﺠﻴﺐ ﻭ ﺑﻰ ﭘﺮﻭﺍ!
• کوششی در رفع یک سوء استفاده از شعر دیگران
• قاسم امیری: طلوع سیب ممنوع
         بیشتر . . .
داستان
• نقش رفسنجانی در ترور فریدون فرخزاد
• عملیات صحرائی و ابومسلم خراسانی!
• ﻋﻤﻪ ﺟﺎﻥ ﻛﻮ ﭘﺪﺭﻡ ؟!
• ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﻠﻴﻔگی ﻣﻦ !
• رمان- نقد ادبی - طنز – پژوهش - خاطرات
• ﺑﺮﺍﻯ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺎﻥ
• بچرخ تا بچرخیم!
         بیشتر . . .
از میان مصاحبه ها
• نبرد فرهنگ با ضد فرهنگ. گفتگو با ﻣﺎﻧﻰ
• رنسانس فرهنگی ‌از تئوری ‌تا واقعیت. گفتگوی اسداله علیمحمدی با میرزاآقا عسگری ‌مانی
• صندلی وسط در برخورد با حکومت‌های‌ایدئولوژیک وجود ندارد
• گفتگو با مرتضا میرآفتابی: ﺧﺎﻧﻪﻯ ﻣﺎ ﺧﺎﻧﻪﻯ ﻋﺠﻴﺒﻰ ﺑﻮﺩ!
• مانی:ادبیات ایران پس از سونامی بلاهت. در گفتگو با عباس شکری
• گفتگوی عباس شکری با مانی در باره‍ی ۵۰ سال ادبیات و شعر ایران. بخش سوم و پایانی
• گفت وگو ی عباس شکری با میرزاآقا عسگری(مانی) /بخش دوم
         بیشتر . . .
طنزهای تلخ و شیرین
• دوست من، کرونا !
• ﻋﻤﻪ ﺟﺎﻥ ﻛﻮ ﭘﺪﺭﻡ ؟! عاشورا
• بلایی که بر سر نقاشی های اردشیر محصص آوردیم!
• وقایع اتفاقیه قجرستان. بخش سوم (طنز)
• وقایع اتفاقیه ی قجرستان. بخش دوم (طنز)
• وقایع اتفاقیه در قجرستان! بخش یک (طنز)
• ماجرای سکسی حجت الافساد والمفسدین در گفتگوی تمدنها!
         بیشتر . . .
بزرگواری شاعران
• جلال ملکشاه: خاطره ای مشترک در یک سروده
• شش شعر بهاری از علی اصغر فرداد. پیشکش به مانی
• خوانش«آوازهای کوروش آریایی» سروده‍ی مانی توسط هومرآبرامیان
• مهدی محمدی: چه شهوتناک به من می نگرد مرگ
• فرزاد حمیدی منش : نقش خوش اندیش
• مازیار قویدل:چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
• احمد لنگردودی: سیمرغ شعر
         بیشتر . . .
مقالات ادبی و فرهنگی
• مانی: نامه ای منتشر نشده به فرهنگ فرهی، بزرگمردی که درگذشت
• رادیو مانی و نوع نظام سیاسی!
• انقلاب در برابر انقلاب
• تاریخ، این را نیز خواهد گفت!
• مانی: تجاوز مخملباف به روان ما
• در پستوی زبان پارسی چه می گذرد؟
• «ایران شکست ناپذیر است!»
         بیشتر . . .
خبرها - پیامها
• نامه سرگشاده به ریاست جمهوری تاجیکستان
• یاران و دوستان ارجمند،
• قرآن را به صاحبانش برمیگردانیم.
• از باستان تا آستان
• اندیشکده‍ی خردورزان در رادیوتلویزیون مانی
• از مقررات حفاظت اطلاعات کاربران در این سایت آگاه باشید
• این مزدور رژیم را بشناسید
         بیشتر . . .
کتابهای تازه ی مانی
• از باستان تا آستان
• چاپ دوم کتاب «تانگو با شهبانو»
• یک دهان پر از پاییز
• ترور در بن. رمانی مستند در باره فریدون فرخزاد منتشر شد
• حکایت یار سمرقندی. گزیده‌ی اشعار مانی برای تاجیکان.
• روشنفکران و حقیقت
• آشنایی با آثار میرزاآقا عسگری. مانی
         بیشتر . . .
English/ Deutsch
• Mani: Der Iran - ein Weltproblem
• Dr.Sam Vaseghi:Harfentöne
• Rezensionen
• Josef Krug:Morgen ist der erste Tag der Welt
• Lebenslauf
• Veröffentlichte Werke Asgaris
• Einige Gedichte von Mani
         بیشتر . . .



radiomani2012@gmail.com

میرزاآقا عسگری (مانی)

                                                       MirzaAgha Asgari.Mani                                                   
ﻣﻴﺮﺯﺍﺁﻗﺎﻋﺴگرﻯ(ﻣﺎﻧﻰ) شاعر، نویسنده و پژوهشگر ﺩﺭ ﺳﺎﻝ۱۳۳۰ در اسدآباد همدان ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ. ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﺩﺑﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﻰ ﺁﻏﺎﺯ ﻛﺮﺩ. ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ۵۴ ﺟﻠﺪ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﭼﺎﭖ ﺭﺳﻴﺪه‌اﻧﺪ. مانی از ﭘﺎﻳﻴﺰ ۱۳۶۳ مقیم ﺁﻟﻤﺎﻥ است. برخی از سروده ها و نوشته
های ﺍﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧ‌‌ﻬﺎﻯ آلمانی، دانمارکی، انگلیسی، ژاپنی و...ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻩاند. مانی عضو اتحادیه‌ی نویسندگان آلمان، بنیان گذار و مدیر رادیو مانی است.
گفتارهای ادبی و فرهنگی مانی را در شبکه های زیر میتوانید ببینید و بشنوید:
https://t.me/radiomani   
https://www.youtube.com/c/RadioMani
رادیومانی (castbox.fm)
Telegram: https://t.me/ManiAsgari
Instagram (@radio_mani)
Twitter: https://twitter.com/Asgari_Mani
Privat Mani: www.nevisa.de

MirzaAgha Asgari (Mani) in Iran geboren. Werke Asgari´s sind in deutscher, dänischer, schwedischer , englischer und japanischer Sprache erschienen. Neben Gedichten schreibt Asgari auch Geschichten und Literaturkritik. Auf dem Gebiet der Kinder- und Jugendliteratur ist er auch aktiv. Er ist Mitglied im Verband deutscher Schriftsteller (VS)

home weblog mails your message info بيشتر در این مورد . . .      

countercountercountercountercounter
print ideas of others your idea
مانی
شاهزاده ای که من دوست می دارم!
تاريخ نگارش : ٨ فروردين ۱٣٨۷

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

 
 
 
 پس،هیچ یک از شما به گفتار و آموزش دُروَند(گمراه کننده) که خانمان و روستا و سرزمین را به ویرانی و تباهی می کشاند گوش فرا مدهید
با رزم افزار در برابر آنان بایستید!

                                                    گاهان زرتشت. یسنه. هات ۳۱.

به گفتار کسی گوش فرادهید که به راستی می اندیشد، بدان فرزانه ای که درمان بخش زندگی است و در گفتار راستین، توانا و گشاده زبان است!
ای مزدا اهورا! با آتش فروزان خویش، واپسین جایگاه هر دو گروه را آشکار کن.

                                                    گاهان زرتشت. یسنه. هات ۳۱.

***
 
میرزاآقا عسگری (مانی)
 
شاهزاده ای که من دوست می دارم!
 
دوست می داشتم اکنون که پازل نکبت جمهوری اسلامی کامل شده و مردم ایران به آن پشت کرده اند،
اکنون که شوربختانه، بختیار را کشته اند، داریوش فروهر را کشته اند، قاسملو را کشته اند،
اکنون که نیمی از جبهه ی ملی، کارگزار غیررسمی جمهوری اسلامی است و نیم دیگرش آواره و بی برنامه،
اکنون که بخشی از «کمونیستها»ی ایرانی همکار جمهوری اسلامی اند، و بخشی دیگر ضد امپریالیست آمریکا و هم خط با جمهوری اسلامی، وبخشی هم بی رابطه با واقعیت ایران،
اکنون که ترفند «اصلاح طلبان» رو شده، و ملی مذهبی ها اندکی قدرت و ثروت بیشتر را از حکومت هیولاها طلب می کنند،
اکنون که گروهی از نویسندگان دچار بی حسی سیاسی شده اند، و بخشی ار «روشنفکران» سر بر دامان جمهوری اسلامی نهاده، دعای توابین را می خوانند، و بخشی دیگرشان نان به سفره و پای رفتن ندارند،
اکنون که ارتشبدهای پیشین، پیر یا مرده یا «راضی به رضای حق» شده، و باقیمانده شان در خشم از ناتوانی و نومیدی سردرگریبان فروبرده اند،
در چنین اوضاعی، دوست می داشتم دست کم یک شاهزاده می داشتم مانند کوروش که جان در کف دست بگذارد و برای برپائی یک حکومت انسانی و یک ایران شکوهمند و درخور احترام در صف مقدم سپاه اندکش برزمد،
یا شاهزاده ای که چون اردشیر اول پای در میدان رزم و سرنوشت بگذارد و ایران را از آشوب و بیچارگی برهاند،
یا شاهزاده ای مانند بهرام که تاج شاهی و فر پادشاهی را از میان شیران درنده و گرسنه بردارد و برسر نهد،
یا چون بابک خرمدین، جان برکف نهد و از قلعه ی بذ (درآمریکا) فرود آید و به نبرد دشمن رود،
یا چون سیاوش باشد،   از آتش بگذرد تا دست کم پاکیزگی خود را به اثبات رساند.
دوست می داشتم، اکنون که جهان، رژیم تازی تبار اسلامی در ایران را   به پستوی سیاست رانده،
روسها بخشی از کشور ایرانشهر را ضمیمه ی خود کرده اند،
حزب الله لبنان و فلسطینی ها و سوریه و ونزوئلا میهمان پر خرج سفره ی ایرانیان گرسنه شده اند،
یک شاهزاده می داشتم که بجای خور و خواب و صدور اعلامیه، جان برکف می گذاشت تا تقدیم تاریخ ایران و ایرانیان کند. دوست می داشتم خون این شاهزاده گرانتر از خون جوانان ایران در خیابانها و زندانهای ایران نباشد.
همه می دانند که من از «شهادت» بیزارم. اما شجاعت را می ستایم. آنان که باید بدانند می دانند که من از بیرون گود برای کسی نسخه نمی پیچم. با این همه، یک اهریمن بود که گفت «شاه باید برود!» پایش ایستاد، موفق هم شد. اما فرزند آن شاه که رفت هرگز نگفت «جمهوری اسلامی باید برود. پایش می ایستم و برای رفتنش مبارزه می کنم»
دوست می داشتم خون شاهزاده ی فرضی من گرانتر از خون زنان و دختران مبارز ایران که در خیابانها و زندانها سلاخی می شوند نباشد.
دوست می داشتم خون شاهزاده ی فرضی من گرانتر از خون نویسنده های جوان و زنان سنگسار شده و سیاسی های اعدام شده و دانشجویان شجاع نباشد.
دوست می داشتم شاهزاده ی فرضی من تافته ی جدابافته نباشد و فکر نکند که مردم باید انقلاب کنند، رژیم اسلامی را براندازند، پایتخت را زیر پای او آب و جارو کنند، تاج و تخت را آماده کنند تا ایشان تشریف فرما شده و برتخت نشیند و تاج شاهی برسرنهد و فرمان براند!
دوست می داشتم خون«گرامی و مقدس»   شاهزاده ی فرضی من گرانتر از خون فرخزاد و فولادوند و کوروش آریامنش و منوچهر فرهنگی و محمد مختاری و پروانه ی فروهر و محمد پوینده و بختیار و نیوشا فرهی نباشد. دوست می داشتم جان و مال او هم مانند جان و مال ایرانیان دیگری باشد که میهن نیاکانی شان را بیشتر از جان و مالشان دوست می داشتند و می دارند.
دوست می داشتم شاهزاده ای می داشتم که اگر «از ایشان به دور»! تصمیم می گرفت به درستی وارد میدان شود هوادارانش نگویند«ای وای!اگر شاهزاده ی ما برود میدان و کشته شود ما بی شاهزاده می مانیم!» و من ناگزیر باشم به آنها پاسخ بدهم «اکنون که شاهزاده دارید مگر چه کرده و می کنید؟! آیا می خواهید ترشی شاهزاده بیندازید؟! اگر شاهزاده در چنین مواقع سهمگینی به کار مردمش نیاید، کی باید بیاید؟! فقط بوقت حکومت یا سلطنت کردن!»
دوست می داشتم شاهزاده ی خیالی من به عشق هوادارانش در میان چپ ها، راستها، ملی گراها و ایراندوست ها اندکی ارج می گذاشت و به جای قولهای توخالی، و نطق های از روی کاغذ، و حرفهای دل خوش کنک، به همسر و فرزندانش می گفت: «همسرم! فرزندانم!متاسفانه، تاریخ ایران یک وظیفه ی سنگین روی دوش من گذاشته که من هم متاسفانه آن را پذیرفته ام و مردم هم متاسفانه آن را باور کرده اند! بنابراین چه بخواهم و چه نخواهم باید مثل صدها هزار ایرانی بی نام و نشان و بی ادعائی که در برابر رژیم جمهوری اسلامی جنگ رودررو کردند و کشته شدند، به میدان بروم. اگر پیروز شدم، شاید ایران هم رهائی یابد، اگر شکست خوردم، دست کم نام «شاهزادگی» را نجات داده ام. پس این دم و دستگاه زندگی و این مشاوران ترمز کننده را رها می کنم و وارد میدان می شوم. ای بسا با برخاستن من، ناامیدی ها گورشان را گم کنند و هزاران هزار نفر به یاری من آیند تا ایران را نجات دهیم. پس با شما بدرود می گویم و راهی را می روم که سرسلسله ی همه ی پادشاهی های ایران رفتند: نبرد رویار و بی واهمه با اهریمن!»
دوست می داشتم من که روزگاری، چپ «اندرقیچی»بوده ام، و اکنون، ایران، ملیت ایرانی، هویت ایرانی، ایرانشهری، حقوق بشر، آزادی، دموکراسی، سکولاریسم و لائیسیته روان و اندیشه ام را آکنده اند، می توانستم بی شرمزدگی سر بالا کنم   و بگویم «با آن که سلطنت طلب نیستم، اما از این شاهزاده ی شجاع و ایراندوست پشتیبانی می کنم و هرچه دارم، - از جمله جانم را- در راه آرمان ایرانی آزاد و آباد و دموکراتیک می گذارم.»
دوست می داشتم
وهنوز هم دوست می دارم...
اما به من بگوئید این شاهزاده ی خیالی من کجاست؟!
 
ششم فروردین ۲۵۴۷. زادروز اشوزرتشت.
Mani-asgari@gmx.de
 




نظرات دیگران در مورد این نوشته را بخوانید. (تعداد نظرات: ۱٣)
نظرتان را در مورد این مطلب بنویسید.