|
ژاله اصفهانی در باغچه ی گل سرخ بودم! لندن ۲۵ ژوئیه ۲۰۰۱ مانی جان، مانی مدرن ماندگار درود برتو چند لحظه پیش تلفن کردی و پیام گذاشتی و گفتی:«دلم برایت تنگ شده» خیلی خوشحال شدم که شاعری برای شاعری دلش تنگ می شود.گفتی «نیستی» اما بودم، در باغچه ی گل سرخ بودم. با صدای تلفن دویدم، اما مگر ما که همه ی عمر دویده ایم به جائی رسیده ایم؟ از نامه ی طنزآمیزت که گوشه زن هم هست خیلی خوشم آمد. مگر همیشه باید نامه ها «لفظ قلمی» باشد. شیرین نوشته ای و واقع بینانه که زنده باد! از این که «سپیده ی پارسی» را برایم فرستاده ای سپاسگزارم. چه نام زیبائی و چه متن پرشور و مهیجی یا بهتر است بگویم هیجان برانگیزی! خواندن و ارزیابی آن کار آسانی نیست . مهمتر از همه، تو سبک ویژه ی خودت، سبک مانی شاعر را پدید آورده ای که با هر شاعر دیگر فرق می کند. شیوه ی نگرش به جهان، کاربرد واژگان، و وسعت فضائی که ایجاد می کنی، خواننده را به بی کرانی ها می برد و به زندگی روزمره برمی گرداند. اندیشه های ژرف، پراکنده، حتا جنون آمیز تو، آدم را به تحییر و گاه به تحسین و گاهی هم به تغیُر وامی دارد. شاید این واژه را درست به کار نبردم. می خواهم بگویم، بلندپروازی های شاعرانه و گاهی بازیگوشی هایت آدم را خشمگین هم می کند که بی جاست. باید ترا دوست داشت. مانی جان، من برای هیچ یک از گفته هایم در اینجا نمونه نمی آورم، بلکه کلی گوئی می کنم، زیرا سر نقدنویسی ندارم. برای این کار باید دوسه بار شعرها را خواند و نظرداد که تو نخواسته ای. البته به زبان طنز. و من هم به همان زبان... به هرحال، برای «سپیده پارسی» ات به تو تبریک می گویم و برایت راههای دشوار پیروزی در شعر معاصرمان را آرزو می کنم. برو و بگشا! و مرا ببخش که این نامه را خوش نویسی و آرایش نمی کنم. قلم را گذاشتم و برمی دارم. ها، راستی چرا به تاتارها تاخته ای؟ «رستم»، جوان ویالون نواز تاتار همکار مهرداد من چه گناهی دارد؟ و چرا از ترس، ببخش این کلمه خوبی نیست، از نظر این که نکند ترا به شعر کلاسیک مان نسبت دهند!...«برجهان شما نیز بگذرد» را خراب کردی. مگر قافیه «آن» کم است؟ مانی جان، با درود و سرود و به امید دیدار دوست تو، ژاله عنوان این نامه از من است. سپیده ی پارسی، کتاب شعر میرزاآقاعسگری(مانی). نشرهومن. سال ۲۰۰۱. آلمان عکس بالا. همین نامه. دستخط ژاله. |