|
مانی
بیچاره زبان پارسی!
تاريخ نگارش :
۱۹ تير ۱٣٨۶
|
|
میرزاآقاعسگری (مانی)
بیچاره زبان پارسی!
زبان فارسی، جولانگاه غلط های مصطلح ، و ویروس های فرهنگی
این جمله را بسیار شنیده ایم:«دستهای سران رژیم جمهوری اسلامی به خون مردم ایران آلوده است.»
سوای معنای مورد نظر، در این جمله معنای دیگری هم نهفته است و آن این که: خون مردم ایران، آلوده و ناپاک است! البته که منظور نویسنده یا گوینده ی چنین جمله ای چنین است:«دستهای سران رژیم جمهوری اسلامی به خون مردم ایران آغشته است.»
***
و نیز چنین جمله ای را بسیار شنیده ایم: «پدرش هنوز در قید حیات است.» یعنی زنده است. اما در «قید»، یا «بند»، یا «زندان زندگی» اسیر است! گویا زندگی این جهانی، درقید بودن و اسارت است! چرا که لابد، زندگی آزاد و رها در «دنیای دیگری»، در «دنیای پس از مرگ» است! بیهوده نیست که می گوییم: « مردم ایران، ملت مرده پرستی هستند!» زیرا یقین دارند یک مرده که « دارفانی را وداع گفته» و «به دیارباقی شتافته» حتما، به آزادی رسیده است! از دید مردمی که در مالیخولیای بهشت، تباه شده اند آدم مرده، دنیای فناشونده را که همانا جهان مادی است وداع گفته، به «رحمت ایزدی» پیوسته، و در «اعلاءعلیین» مشغول زندگی بی پاران و خوشگذرانی های بی پایان است!
این که دانشمندان ثابت کرده اند ماده ازلی و ابدی است، لذا از بین نمی رود. و گفته اند چون جهان از ماده است پس فناناپذیر است، برای خیالپرستان اهمیتی ندارد. این که خیام سروده است :«کس نامد از آن جهان که پرسم من از او، احوال مسافران دنیا چون شد؟!» برای مدهوشان زندگی جاوید در کنار جوی های شیر وشراب و حوری و غلمان،ارزشی برای درنگیدن ندارد! چرا که مشتی ملای حقه باز در ذهن و زبان ما فروکرده اند که این دیار، «فانی» است و آن دیار، (کدام دیار؟!) باقی است. و همین احکام ملاها آنها را بسنده است.
دو نکته ی باریک دیگر هم مانند دو ویروس مزمن در دوجمله ی بالا جا خوش کرده اند: نخست این که دار در ترکیب دارفانی ، سوای معنای: جایگاه، درخت، و دارائی، معنای: دار در چوبه ی دار را هم به ذهن می برد، و دیار در دیارفانی یادآور معانی میهن و زادگاه (یار و دیار) هم هست! یعنی ناخواسته، دنیای واقعی و زندگی موجود، کم و بیش معنای پنهانی هم به چوبه ی دار می برد!، و آن دنیای دروغینُ پس از مرگ، جای میهن و زادگاه را هم در سلولهای مغز رسوب می دهد!
معمول است که به بچه های هوشمند و زرنگ می گوئیم : « تُخمِ جِن !». با این گفته پیشاپیش پذیرفته ایم که چیزی بنام «جن» وجود دارد، ویکی از آنها با یک زن همخوابه شده، و از تخمه ی او بچه ای به دنیا آمده است! این باورها، از قرآن ناشی شده اند. «درقرآن اهمیت خاصی به اجنه داده شده، بطوری که ۴۸ آیه به آنان اختصاص یافته است.»* درآیه ۵۶ از سوره ی ذاریات در قرآن آمده است: «اجنه را پیش از آدمیان آفریدیم تا ما را پرستش کنند»! و چنین است که خرافه باوری و بیماریهای فکری، در پسِ پُشت واژگانی که بطور روزمره برزبان می رانیم، پنهان شده و از نسلی به نسلی راه می برند. در فرهنگ و باورهای ایرانی هم شمار فراوانی از خرافه ها، کج اندیشی ها و بدآموزی ها هستند که کماکان فعال و رایج در نُه توی زبان پارسی جاخوش کرده، و به زندگی خود ادامه می دهند.
***
خبرگزاریها مرتب خبر می دهند که: «قتل عام فجیع مردم عراق به دست بنیادگرایان مذهبی که از رژیم تهران دستورمی گیرند، همچنان ادامه دارد.» می پرسم مگر قتل عامِ غیرفجیع هم وجود دارد؟! آیا قتل عام، فجیع و نافجیع دارد؟ خوب و بد دارد؟
***
دارم کتاب بسیار ارزشمند «تولدی دیگر» پژوهش استادگرانمایه شجاع الدین شفا را می خوانم. تنها در ۲ صفحه کتاب، باجملات زیر برخوردم:
«درمورد عیسی نیز هیچ مدرک تاریخی یا باستانشناسی که حاکی از وجود واقعی چنین کسی باشد وجود ندارد .»
شجاع الدین شفا.تولدی دیگر. چاپ پنجم. صص ۲۰۶. سطر ۲ و ۳
« هیچ نامی از چنین شخصی در کتاب او برده نشده است .»
شجاع الدین شفا.تولدی دیگر. چاپ پنجم. ص ۲۰۶. سطر ۲۵
«آن عیسائی که در قدیمیترین مدارک معرفی شده است به هیچ وجه عیسای انجیلهای چهارگانه نیست .»
شجاع الدین شفا.تولدی دیگر. چاپ پنجم. صص ۲۰۷ سطر پایان وص ۲۰۸. سطرنخست
برای من هم پیش آمده که جملاتی از این دست نوشته ام: « هیچ کس حق تجاوز به حقوق دیگران را ندارد .» می دانید که منظور جمله چنین است: « کسی حق تجاوز به حقوق دیگران را ندارد .» و یا « هیچ کس حق تجاوز به حقوق دیگران را دارد.» نمی دانم چرا هربار که به نوشتن چنین جملاتی می رسم، یک دل و دو دل می کنم که شکل صحیح جمله را بنویسم یا «غلط مصطلح» را؟ اما پس از این دست و آن دست کردن، شکل غلط جمله، یا به گفته ی اهل فن « غلط مصطلح و رایج » را برمی گزینم، چرا که نگران می شوم نکند اگر جمله را درست بنویسم، برداشت وارونه از آن بشود!
***
اگر کتابی به زبان پارسی را با دقت بخوانیم، جملاتی فراوان از این دست خواهیم دید که ریشه های آنها یا در باورهای دینی نهفته است، یا در سازه های فرهنگی، و یا در نابسامانی های زبانی.
شاید اگر هر نویسنده ای، اندکی به زبان مادری حساسیت نشان دهد، اندک اندک بتوانیم از بردن باورهای بیمارگونه ی فرهنگی و دینی، و از انتقال بیماریهای زبانی به مردم پس از خویش جلوگیری کنیم.
------------------------------------------
در این باره ها نوشته ی بلندتری دارم با نام: « دین نباید موروثی باشد! »(تکثیر ویروس فاجعه در زبان فارسی).
علاقمندان می توانند آن نوشته را در همین سایت من (دربخش مقالات ادبی و فرهنگی) بخوانند در نشانی زیر:
www.nevisa.de
-----------------------------------------
* شجاع الدین شفا.تولدی دیگر. نشر فرزاد.چاپ پنجم. ص ۲۵۱ بخش «جن». آیات و روایات فراوان دیگری در این زمینه را می توانید در پژوهش گرانمایه ی استاد شفا بخوانید.