مانی
پاسخ به نامه‌ی احمدی نژاد خطاب به آقای جورج بوش
تاريخ نگارش : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۵

نظرات دیگران


نویسنده: مانی ۵ خرداد ۱٣٨۵
عنوان: پیامی برای محمد که نوشته اش زیر این نوشته درج ده است.
محمد گرامی
نظر شما را خواندم. درست گفته اید که درک متقابل نظرات ما برای یکدیگر آسان نیست. چرا که ما شاید به دو دنیای سرتاسر ناهمخوان بسر می بریم. با این همه، شما و من ایرانی هستیم و گفتگویمان با هم شاید به روشن شدن حقایق کمک کند.
خواسته اید به مرگ و پس از مرگ بیندیشم و به قضاوت تاریخ. هر انسانی به مرگ می اندیشد. زندگی هیچ کس پایدار و ابدی نیست. اما یکی با عشق به صلح و زیبائی و عدالت و مردم و میهنش زندگی می کند و می میرد، یکی هم مانند خمینی با کینه های کور و دستور قتل عام زندانیان دگراندیش سیاسی و دستور سرکوب کرد و ترکمن و فارس و بلوچ و آذری با نام «مبارزه با ضد انقلاب» عمر خود را به پایان می برد.
هموطن عزیزم، من هم مانند میلیونها ایرانی دیگر در انقلاب بدسرانجام 1357 شرکت داشتم.بسار هم فعال. فکر می کردم که در ایران همه چیز هست جز دموکراسی و آزدی و عدالت اجتماعی. و می توان با انقلاب ،اینها را هم داشت. اما حالا که 27 سال از آن واقعه ی شوم می گذرد، می بینم شمار اعدامی های سیاسی هزاران بار بیشتر از زمان محمدرضاپهلوی شد. آقازاده ها و حاج آقاها 80 درصد از ثروت مردم ایران را کش رفته اند و تنها 20 درصد از ایران مال 80 درصد از مردم آن است. می بینم که گورستانها آبادتر از شهرها و روستاهای بلوچستان و کردستان و.... شده است. می بینم که 3 میلیون ایرانی از میهن خود رانده شده اند. بیشتر این اقدامات با فرمان مستقیم و ایده های خمینی اتفاق افتاد. همان کسی که شما مرا به خواندن نوشته هایش فراخوانده اید.
محمد عزیر ، من تا 6 سال پس از انقلاب که در ایران بودم چندهزار ساعت به نطق های طولانی و خسته کننده و تکراری خمینی در رادیو و تلویزیون گوش دادم. او یک کینه جو بود عاشق کشتن و خونرزیزی بود. او یک آدم متوسط و واپسمانده بود. به 1400 سال پیش تعلق داشت. مرتجع و آدم کش بود.به ایران و فرهنگ کهن آن نفرت می ورزید، می گفت «ملی گرائی خلاف اسلام است» از واژه ی «ایران» بدش می آمد و به جای آن می گفت «کشور بقیت الاعظم». در بازگشتش به ایران گفت که هیچ احساسی به آن ندارد! اما دزد نبود. به زراندوزی فکر نمی کرد.
اما نتیجه اقدامات و ایده های او این شده که من ایرانی، امروز خجالت می کشم به جهانیان بگویم ایرانی ام!
هم وطن گرامی ام، شاید بد نباشد که شما هم به جای جانبداری از خمینی و حکومتش، در تنهائی خود و با خرد خود به وضعیت ایران امروز و بلائی که حکومت دینی بر آن آوار کرده بیندیشید، شاید بتوانیم یکدیگر را کمی بیشتر درک کنیم.
با مهر فراوان و درودهای بی ریا
مانی

نویسنده: محمد ۲ خرداد ۱٣٨۵
عنوان: کاش می شد لحظاتی عینکتان را بر می داشتید
سلام
حیف که
می دانم که آنچه می گویم بی نتیجه و مورد است.
می دانم که راه من از شما تا چه اندازه دور است که شما فریاد مرا هم نخواهید شنید و نیز من از شما را، شاید.
می دانم که راه رفته را هرچند بدانی غلط، دل آدم برگشتن را رضا نمی دهد. دریغ آدم می اید از این همه زحمتی که کشیده ایم.
می دانم که تو اکنون هزاران علقه داری که هر یک به تنهایی برای هدف دار بودن زندگیت کفایت می کند.
می دانم که هزاران نفر پشت سرت ایستاده اند که می گویند لنگش کن.
می دانم که تا لحظه ای که « نفس را به سختی فرو دهی و همچنان خفه باشی = مرگ » نه تو یقین به ماهیت راه من خواهی برد و نه من به آن تو.
وگرنه:
می گفتم لحظه ای فارغ از همه های و هوی ها برای خودت به مرگ بیندیش بدون آنکه بخواهی چیزی را برای کسی حتی خودت ثابت کنی.
می گفتم خودت را در هر دو سوی ماجرا- آنکه اکنون هستی و آنکه اکنون انکارش می کنی - بگذار و خیال پردازانه برو تا مرگ و بیندیش که از کدام راضی تر خواهی بود. خودت نه کسانی که بعد از مرگ در مورد تو قضاوت خواهند کرد.
می گفتم چطور دلت می آید به خمینی تو بگویی. نمی گویی بر روی تمام گلبرگ های نازک گلهای عالم از غم این واقعه خش بیفتد.
می گفتم بدون آنکه به کسی چیزی بگویی و کسی را خبردار کنی فقط برای خودت در مورد خمینی بیندیش و مقایسه ای با حکمرانان طول تاریخ جهان بنمای. اندک وقتی برای مطالعه نوشتار هایش بگذار هر چند سختت آید.
حیف
که هیچ کدام از این چیز ها را نخواهم گفت و هیچ کدام از آن کار ها را نخواهم خواست.
virologist2002@yahoo.com

نویسنده: فریبا محمدی ۲۹ ارديبهشت ۱٣٨۵
عنوان: www.navisa.blogfa.com
با سلام از این که شما هم سایتی با نام نویسا دارید بسیار خوشحال شدم قشنگترین اسمه در ضمن من هم وبلاگی با این نام دارم خوشحال میشم به آن سری بزنید. موفق باشید


www.nevisandegan.net