مانی
مانی: ترانه بی مرگی
تاريخ نگارش : ۱۵ مرداد ۱٣٨۹

نظرات دیگران


نویسنده: همایون ۱٨ مرداد ۱٣٨۹
عنوان: دیر آشنا
برای دستیابی به بلندای خیال, بجز اصرار و استمرار در اشتیاق من راه دیگری را نمی شناسم.تو الحق والانصاف که مشتاق تمام عرصه ی خیالی شاعر.
مدتیست کوتاه که با اشعار شما آشنا شده ام.بارها برای بعضی قطعات تان جسارت قلم اندازی گریبانم را گرفت.ولیکن عرصه ی سیمرغ رخصت جولان نممیداد. به باور من خیلی از ترانه هایت بی مرگند,چه صفاها که از سروده هایت سر ریز میکنند و از صرف و نحو و واژه سبقت می گیرند.هر آنچه که دوران مدار شعر ناب را مرکزیتی ثقیل می بخشد در این قطعه خوش نشسته اند.و من اگر بی مرزی راجایی در این شعر با اجازه بگنجانم به گمانم دیگر دیواری نمیماند که نشکسته باشی شاعر!

نویسنده: جواد مفرد کهلان ۱۶ مرداد ۱٣٨۹
عنوان: بی مرگی
با درود
ترانه بیمرگی را خواندم. فرزند اسدآباد در آن بالا سرودی میخواند که ما فرزندان کوچه پس کوچه ها آن را نمی فهمیم.بی شک فرزند بزرگ اسد آباد در لابلای این سخنان مطلبی را به ایهام میگوید. جاوید باشید. دم غنیمت است یاهو.

نویسنده: سیروس صادقی ۱۵ مرداد ۱٣٨۹
عنوان: زبان پیش خزنده چاقو
مانی جان درود
این سروده مرا بیاد شعر ( ستاره ای فرو شده در شن ) میاندازد بر آنم تا خوانشی بر این شعر غمین داشته باشم
.
عکس زیبایی نیز بر پیشانی شعر است!


www.nevisandegan.net