مانی
بازآ به شادکامی و شیدائی!
تاريخ نگارش : ۲۱ دی ۱٣٨۷

نظرات دیگران


نویسنده: آدراپانا ۲۶ بهمن ۱٣٨۷
عنوان: جهانگیر مشتاقی
جهانگیر مشتاقی کسی بود که خدا داند مغرضانه یا دوستانه انشا را از دست مانی گرفت و پاره کرد و او را نزد شیخ برد و....آقای مانی اگر من اشتباه می کنم اصلاح فرمایید

نویسنده: مانی ۲۲ دی ۱٣٨۷
عنوان: امیر جان سپاس
امیرجان
همشهری نادیده ام
درود و سپاس
به سایت شاعران آدراپانا یا همین اسدآباد خودمان رفتم و چون کبوتری سرخوش در فضای آن بال و پر گشودم و لذت بردم.
چه خوب که لینک این سایت را برایم فرستاده ای.
اگر گذرت به راه هودرج افتاد به درخت نارون کهن به جای من نگاه کن. چه نیمروزهای بسیاری در خردادماه که من ساعتی در زیر سایه ی آن خوابیده و رفع خستگی کرده ام تا بتوانم درس خواندنم را در بیابان ادامه بدهم.
آن وقتها ما اتاق کار و مطالعه در خانه نداشتیم. به صحرا می رفتیم برای درس خواندن و آماده شدن برای امتحانات.
با مهر
مانی

نویسنده: امیر ۲۲ دی ۱٣٨۷
عنوان: دعوت استاد
سلام بر شمااستاد
وبلاگی توسط یکی از اسدآبادی های باشعور و فرهنگ بنا شده که خالی از تماشای شما نیست.
پست جدیدشان هم شما هستید ...
http://adrapanapoem.persianblog.ir

نویسنده: پروین ۲۲ دی ۱٣٨۷
عنوان: درود
بازآ به شادکامی و شیدائی!»


www.nevisandegan.net