مانی
پس از بیداری
تاريخ نگارش : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۹

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

در همدلی و همراهی با دوست شاعرم اسماعیل وفا یغمایی

                           پس از بیداری


در ناگهانِ دشت،
سنگ سپید آتشزنه به رقص آمد
آنگاه خاراسنگها به او پیوستند.
فلامینگوی سنگها، حقیقت را به جنبش آورد.

ما ایستاده بودیم در قامت مناره ها
- این موشکهای آماده به شلیک -
برای کوبیدن کاخِ شیطان
                        درکهکشان!

در ناگهانِ جنگل
درختی کهن شکوهمندانه به راه افتاد.
آنگاه درختانی دیگر.
راه پیمایی به سوی زمانِ بی پیامبر آغاز شد!

اما ما ایستاده بودیم
مومنانه و تغییرناپذیر
در شولای ترس و احکام آسمانی.
منتظر ظهور منجی بودیم.
اگر هلال ماه پیدا می شد و نمی دیدیم،
چگونه می توانستیم؛
میان ران های حوریان بهشتی به خواب رویم؟!
پس، ناگزیر؛ ازجای خود تکان نمی خوردیم.
***
خواب می دیدم درمالزی زیر یک هیولا خوابیده ام،
در لبنان زیر یک سازمان ترور،
در عربستان زیر کومه های آیه و شن،
در لندن زیر یک جنتلمن،
در قم زیر پتوی احادث،
در تهران زیر یک پل،
زیر رهبر هیولاها.
آن چه می دیدم تجاوز نبود، خواب بود!

                           -«عمو یادگار! خوابی یا بیدار؟!»

زمستان بود و جنگلِ باژگونِ قندیل ها.
نخست یک کلاغ کمی رَپ خواند،
آنگاه قناری ها زوربای تئودراکیس را دم گرفتند.
ناگهانِ باغ یخ
در رقص نور و رنگ فروشد.
آوای کُر در تالار فضا پیچید.

اما ما همچنان ایستاده بودیم
قاری به قرائت و
زائر به زاری، مزامیر می خواندند.
و ما هایهای می گریستیم
و از دیرکرد ظهور برسر خود می کوفتیم.
من هی بخودم دست می کشیدم تا بدانم هستم؟ نیستم؟ چیستم؟!

                           -«عمو یادگار! خوابی یا بیدار؟!»

اکنون از خیمه‍ی خیال و از کومه‍ی کابوس گریخته ام.
سرزمین کهن را می بینم
که فرمانرو دیوها، مردآزماها و مومنان است
و شهروندانش جن ها و پری هایند.
دست می سایم به مناره ها، مرده ها و آویزه های یخ
نیستند، نیستند!
پس این ها چیستند؟
که خانه ها و خیابان ها را پرکرده اند؟!

فرشِ سرزمینم را از زیر پاهایم کشیده اند.
روی قالی پرنده درفضای خیال و خواب می پرم.
حوریان زیر جنتلمن ها خوابیده اند
«آزادیخواهان» زیر جن ها و مراجع!

                              -«عمو یادگار! خوابی یا بیدار؟!»
***
آنسوترک:
قناری ها و فیلسوفان رپ می خوانند.
درختان و شاعران راه می روند.
سنگ ها و کافران تانگو می رقصند!
اینسوترک:
کاردِ ایمان، گلوی حقیقت را
در برابر دوربین ها می بُرد!

                            -«عمو یادگار! خوابی یا بیدار؟!»






www.nevisandegan.net