مانی
ناگُنجا در خویش
تاريخ نگارش : ۲۱ ارديبهشت ۱٣۹۷

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

ندای مرا ازکهکشان شن‌ها می‌شنوید
همین کهکشانی که برآن گام می‌نهید
و همچون نُتی نامیرا در آن می‌رقصید:

گرچه گُنجا در تن‌ام
ناگُنجا درخویش‌تن‌ام.
چون خدایم در ذره ای، بر زمین
چون ذره ی اندیشه اما بر پیشانی گیهان‌.

جفتِ من!
در تنها واژه‌ای که می‌توانم گُنجید،
نام تو است.
نزدیک‌تر بیا
تا درنام تو نواخته آیم
درنام تو که کرانه‌هایش
از بی‌کران گذشته
چرا که گاهی
«نام»، پیراهن تنگی‌ست بر تنی میرا.
و گاه گیهانی فراگستر بر هستانه‌ای نامیرا.

سرود مرا از ژرفای کهکشان شن می‌شنوی
نزدیکتر بیا
هنگام آن رسیده تا دومصراع قناری را
در دهانم بگذاری
تا بی‌کرانگی را همچون آهنگی بتوان شنید.
هنگام است،
تا نام‌ات را درگلوی قناری بتابانی
و من بال‌های هوا را رنگ زنم.

درنام تو می‌شکفم
چون نخستین نطفه‍ی هستی،
تا گیتی برآید، ببالد،
بچرخد، بتابد
وعشق بورزد.

با نام تو گویا می‌شوم
تا چون سکوت این شن
بتوانم جهان را به یکسره تفسیر کنم.

اکنون برمی‌گردم سر سطر:
همچون مشی و مشیانه
که بازمی‌گردند به دو ذره‍ی نخستین
به زن‌خدای آغازین
به نرینه‌خدای نخستین
و از آنجا درنام توجای می‌گیرم
تا تنها یک واژه بتواند شناسه‍ی همه‍ی هستی باشد
نام تو
که گوهر پسائیدنی ی همین گیتی‌ست.

<><><>
برگرفته از کتاب شعر: گزارش گمان شکن
نام کتاب: گزارش گمان شکن
سُراینده: میرزاآقا عسگری مانی
چاپ نخست تابستان ۱۳۹۴ خورشیدی- ۲۰۱۵ میلادی
طرح روی جلد: رحیم کاکایی
نشانی شاعر:
radiomani۲۰۱۲@gmail.com





www.nevisandegan.net