مانی
نه رهبر، که این مرد یک رهبُر است!
تاريخ نگارش : ۱٨ فروردين ۱٣۹۶

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    




یکی سرزمین و یکی ته‌زمین!
<><><>
بگویم شما را یکی داستان
که نشنیده ماند ز ناراستان
تو این داستان را فسانه مخوان
ببرخانه پیش عیال‌ات بخوان!

درآن«سرزمینِ»ی که شد«ته‌زمین»
نشسته‌ست شیطان تو را در کمین!
شده در سرای شماها و من
همه چیز آسان، مگر زیستن.
همه چیز دشوار، جز مرگ و میر
یکی نانوا است و مردم خمیر!

گران است هر بیش و هر اندکی
مگر خوردن نذری ی مفتکی!
یکی می دهد رای با دلبری،
یکی می کند برهمه رهبری!
یکی نوشدارو طلب می کند
یکی رو به سوی حلب می کند
چنین امتی زیر چرخ بلند
ندیده‌ست البرز و کوه سهند!

ندا آید از بیتِ رهبر همی
که :
«ای امتِ بع بعی، دمدمی!
برآرید از ظلم کاخی بلند
که از خشم مردم نیابد گزند!
شما صیغه های خدا آفرید!
که دشمن گیو و گردآفرید!
ز قم تا خراسان و شهر طبس
همه زائران، سکس خواهند و بس
همه شیعان عراق و یمن
پی عشق و حال‌اند در این وطن
شما تن به خیل انیران دهید
یکی نام نیکو به ایران دهید!
برآرید نعره ز ژرفای جان
که کور و کر آیند هفت آسمان:
اگر دخترم، یا زنِ شوی دار
مرا شغل صیغه پسندیده دار!
که من عاشق مسجد و مرقدم
بپا که نیفتد ز سر، چارقدم!
مسلمانم آری، نه ایرانی‌ام
تشک زیر لِنگ انیرانی‌ام
چو «رهبر» نباشد تن من مباد
به ام‌اقرا زنده یک تن مباد!
<><><>
در این«ته‌زمین»ی که ایران بُوَد
سراسر به چنگِ انیران بُوَد
نظامش‌اش به مانند «ذوب‌آدم» است
بساطی پر از دزد و دود و دم است
ولی فقیه اش چو آهنگران
زند گرز بر فرق صنعتگران!
به پتک و به نیروی آهنگری
کند مردمان ذوب در رهبری!
نه رهبر، که این مرد یک رهبُر است
به مسکو سرش داخل آخور است!

چه بودیم و اکنون چه‌ها گشته‌ایم
سراسر جهان را برآشفته‌ایم!

به جمهور، دزدان ریاست کنند
به حیلت عبای کیاست کنند
تدارکچی بیت رهبر شوند
خرانند و همواره خرتر شوند.
<><><>
بگویند درماندگانِ وطن:
«مبادا نبردی شود تن به تن!
نکوتر بود رأی بازی کنیم
دل خود به امید، راضی کنیم
یکی بد گزینم از بدتران
یکی عنتری از همه عنتران
کنون چشم‌بسته؛ کنار سبد
دهیم رأی شاید سپیده دمد!»

بگویند اما نبردآوران:
«به میدان مرو، توی خانه بمان!
درین خیمه شب بازی بی کران
نشو آلت دست این رهزنان
به دشمن نده رای و خاموش باش
فزاینده‌ی دانش و هوش باش
اگر ناتوانی ز آباده‌گی
مکن شیخ و آخوند را بندگی.
اگر رستم و مرد میدان نه‌ای
نشاید که رأیت به دیوان دهی!
به اهریمنان دل نشاید که بست
نهان شو زچشمان ضحاک پست!

چنین گوید ایرانی پاکزاد:
که نفرین به هر دو جناح جهاد
دل و رأی خود را به ایران دهم
به زندانیان و دلیران دهم
درود فراوان به اهل خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد!»


فروردین ۱۳۹۶





www.nevisandegan.net