مانی
گَوَن
تاريخ نگارش : ٣۰ بهمن ۱٣۹۵

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

میرزاآقا عسگری مانی

***
هدهدها از شانه هایم پریده اند
خاک، ریشه هایم را رها کرده
زوزه ی باد در کاکل ام ،
سرگذشتِ این سرزمین در سرنوشتم،
بسی تنهاتر از تنها
می غلتم به پیش و پس.

<><><>
من بوته ی گون ام.
نُماد تنهایی شما در بی - آب – ان.
یادگاری از جهانی که سبز،ارغوانی، سپید بود و دیگر نیست
در پساسوی زمان با تیپای باد خم و راست می شویم.

از این پیشتر،
گیسوان شاعرِ گاتاها بودم.
آناهیتا – باران بانو-
از دریای فراخکرت باران می آورد
بر شاخه هایم می افشاند
- فراخکرت فسوسا که خشک شد! –
خاکِ به ریشه هایم شیر می داد
خورشید شاخ و برگ هایم را می لیسید
سپندارمذ – آن ایزدبانوی باروری و زایش –
که مرا تاجِ ارغوان بر سینه‍ی دشت می نامید.
- دریغا در بندِ اپوش، دیو خشکسالی ناپدید رفت! –

من گون ام
روزگاری پیچاخمِ شاخه هایم رخشایشگاه ستاره ها بود.
در دامنه ی قافِ کهن بالا،
گرامی ترین سایه گاه افعی های خوش نگار بودم
مزدا همیشه می گفت:
«دلبندم! تو نمونه ی زییندگانِ گیتی هستی!»
آنگاه، برگ هایم بوی اهورامزدا می گرفتند
رهگذران در برابرم خم می شدند
چوپان ها برایم می نواختند
پرندگان برایم می خواندند
نسیم، بوی کاکلم را به ستایشکده ها می برد
و آتش ورجاوند،
چشم به راهِ پاییزم بود تا از سوختنم شکوه مینوی بگیرد.
<><><>
من گون ام
چندی ست
رها شده زیر زاری توفان و تنهایی ام.
سرزمینم گذرگاه دیوان و پتیارگان شد پژمرد – اما نمرد!-
در دشت سرمی گردانم و
دیگر آفریدگارم را پیدا نمی کنم.
دیگر شمایل هستی که هیچ
چرخشگاهِ مورچگان هم نیستم.
زمان، فرازهایم را سوده و سائیده
کوه های برهنه ام، مردمانی مرده را مانند،
همین کوه ها که روزگاری
نماد پیکر برهنه، و دلربای زنان این سرزمین بودند.
<><><>
زایا بودیم و زیینده
میرا شدیم و برباد رونده.
ای کاش در جاودانگی گم می شدیم که نشدیم.
تیپاخوران بر سرزمین مادری به هرسوی پرتاب می شویم.

اکنون به سنگی خاره گیر کرده ام
در تنهایی بی پایان، به دانه ام که در خاک مانده می گویم:
-«فرزندم!
تا پایان هستی با هستی خواهم بود
حتا اگر بسوزم یا زیر تاریخ بپوسم.
<><><>
هرچند برگ هایم را به آهوبره ها بخشیدم
شاخه هایم را به اجاق چوپانها دادم
اما تو هستی
و ازین روی تا پایانِ هستی ، هستی در من خواهد بود
من در تو هستم
چون نواهای غمناک در نی چوپان ها که پایان نمی گیرد.
من زاده‍ی دشت های آدراپانا بودم، چنین که تویی فرزندم!
من تماشاگر گیتی بودم چنان که تو خواهی بود
الوند به من تکیه می داد چنان که هستی به تو تکیه خواهد زد
چرا که:
«دلبندم! تو نمونه ی زییندگانِ گیتی هستی: زایا، میرا، پایا!»
من که به یادمان پاییز می غلتم
تو برای هماغوشی با بهار فراهم می شوی.
فرزندم!
من می روم با باد، درباد، برباد
چون تلخ ترین بُرِش از سرنوشت این دیار ناپدید خواهم شد
تا شکوفه شوی، تاج سبز دشت شوی، تابشگاه مزدا شوی.
باشد آناهیتا با دامنی پر از باران
از فراخکرت به سوی تو آید،
و پیامبر گمشده
بازگردد، تو را در گاتاهایش بگنجاند!

۱۷ بهمن ۱۳۹۶

---------------------------------------------------------------------------------------------------
گَوَن (Astragalus spp) از تیره نخود است. گون‌ها گیاهانی یک‌ساله یا دائمی‌ هستند. در ایران بیش از دویست گونه گون می‌روید. گون گیاهی است چندساله که ارتفاع ان تا ۷۵ سانتیمتر می‌رسد.از خانواده Leguminoseae که تولید مثل ان از طریق بذر صورت می‌گیرد. ساقه‌های رشد یافته آن به رنگ بنفش تیره‌است. برگهای ان مرکب از برگچه‌هایی است که به صورت متقابل به تعداد ۱۱ تا ۳۰جفت در محور هر برگ قرار گرفته‌اند. گلهای ان معمولاً به رنگ ارغوانی، گاهی ابی یا سفید بوده، نزدیک به انتهای شاخه‌های گل دهنده قرار دارند.





www.nevisandegan.net