مانی
رهبرِارکستر مردگان!
تاريخ نگارش : ۲ شهريور ۱٣۹٣

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

طنز را جدی نگیرید، جدی را طنز بگیرید!
هرگونه شباهتی بین مضمون این سروده با رویدادهای جاری در هرجای زمین و هرکجای زمان، کاملا تصادفی است.
<><><>

رهبرِارکستر مردگان!
<><><>
دم دمای غروب
یقه ی پائیزِ در چنگ باد،
ارواح گرداگرد میز و موریانه،
تکه پاره های تاریخ در چرخاسیاب.
---
مردان،
با سرهای جامانده در پیشاسوی تاریخ
با موهای سپید ماه.
و کتابی خط خطی که ورق نخورد،اما پوسید!

---
پیشاهنگِ کلاغها
با بلندگویی زنگ زده در گلو
و ابهتی مضحک، خطبه می خواند.
در دستگاهِ سنگ کوبی دهانش،
صدا تکه تکه می شود.
---
گفتم کلاغها؟ ببخشید!

انجمن مردگان
پیراهن پاییز بخود پیچیده
در باد، کنفرانس برپای کرده است.
کلیسا پر از دهان
کلیسا تهی ز گوش
کلیسا تهی ز هوش.

در سالن کنفرانس
نه گوشی بدهکار
نه موشی در دیوار
تنها کلاغی پیر به غارغار!
---
در انجمن مردگان چرت میزنم
ساعت همه ی مردگان، سپیده دم را نشان می دهد
اما هیچ ساعتی درست کار نمی کند.

در دو سوی تالار
«چپ» اندر قیچی
«راست» دچار سرگیجه، به سرپیچی!

در نیمکره ای دیگر
جایی بنام «وطن» در انبان
چیزی بنام «آزادی» در زندان
         چیزی بنام «عشق» در تُنبان!

---
ماهِ سپیدموی.
در میان برگها
برگها در چنگ باد.
---
در انجمن مردگان
در سرزمین خیال
خیالِ یک سرزمین
دم به ساعت، معنایش را تغییر می دهد
حکومتش را تغییر می دهد
جغرافیاش را تغییر می دهد
مرده شویانش را تغییر می دهد.

یک سرزمین خیالی
هی رهبران مرده می زاید
و رهبران مرده
هی خمیر آن «وطن» را
به دلخواه، شکل می دهند!
مردان بی سر
به سپیدی ماه
با کیسه ی داروهاشان در دست
با مدالهایی چون سمعک،عینک، قلبک و نفسک،
در پاره های پازل
تکه ی مطلوب خویش را می جویند!

---
در دهان غروب
باخ برای مردگان می نوازد.
به تنم دست می سایم،
آری هنوز در کنگره ی مردگان نشسته ام
و رهبر ارکستر
با سنگاسیاب دهانش
واژه ها را خُرد میکند
و دندانهای پوسیده اش
بر سنگفرش کف کلیسا می ریزند.

آری
با آن که زنده ام،
مدتهاست مرده ام!

                              





www.nevisandegan.net