مانی
گفتگوئی در بارهی ادبیات امروز و آینده
تاريخ نگارش : ۱۱ تير ۱٣٨٨

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

مانی. عکس از بهمن
 
گفتگوئی در بارهی ادبیات امروز و آینده
 
  پاسخهای میرزاآقا عسگری.مانی
  به پرسشهای منظرحسینی
 
                                                                                    
·        هنر را چگونه تعریف می کنید و هنرمند کیست؟
 
·        مانی: هنر نوعی واکنش عاطفی، روانی و عقلی به هستی، وبه جهانِ پیرامون هنرمند است. ذهنیت، خِرد و شور هنریی هنرمند یک فرایند اجتماعی است، و در همان حال در برابر جامعه و طبیعت حساسیتی دارد که شکل دادن به آن از راه هنر و ادبیات، منتهی به آثار هنری و ادبی میشود. درواقع هنر نتیجهی کنشها و واکنشهای ذهن و واقعیت است. بروز این کنشها و واکنشها در نزد گروههای اجتماعی متفاوت است. هنرمند و ادیب بخشی از انرژیهای ذهنی خود را در قالب هنر یا ادبیات رها میکنند. البته که این پروژهای بسیار پیچیده است با ریشهها و آبشخورهای بسیار متفاوت. حتا یک پدیده، منظره یا رویداد در نزد صدها هنرمند با صدها شکل، رنگ و واکنش ناهمسان بروز میکند. چرا که هر اثرهنری آمیختهای است از روان، حس، عاطفه و خرد هنرمند (که از فردی به فردی دیگر متفاوت است) با زاویهی دید هنرمند در برابر واقعیت. فراتر از این، حتا ممکن است یک منظره طی یک شبانه روز تأثیرات متفاوتی بر ذهن یک هنرمند بگذارد. زاویهی تابش نور برآن منظره ساعت به ساعت تغییر میکند، روحیهی هنرمندی هم که دربرابر آن منظره نشسته ممکن است ساعت به ساعت تغییر کند. بنابراین برداشت ذهنی هنرمند از آنچه میبیند هم دستخوش تغییر میشود. نقاشی را در نظر بگیریم که در برابر آن منظره نشسته است. توان، آمادگی، وضعیت بدنی و روحی این نقاش به هنگامی که تازه از خواب برخاسته با وضعیت او در نیمروز یا غروب یا شب دستخوش تغییر میشود. این که او در طول روز چه خبرهائی بشنود، چه غذاهائی بخورد، با چه کسانی دیدار کند، چه کتابهائی بخواند، فعل و انفعالات شیمیائی در بدن او چگونه باشند، چه خاطراتی در او زنده شوند... همه و همه وضعیت روحی او را تغییر میدهند. و او هر ساعت، آدمی دیگر و متفاوت میشود. پس نگاه و واکنش عاطفی و عقلیاش هم در برابر آن منظره ساعت به ساعت تغییر میکنند. محال است که او بتواند در یک روز ۵ تابلوی یکسان از منظرهای یکسان بکشد. من در یک بامداد پائیزی و در طول ۲ ساعت حدود ۱۲ شعر نسبتا بلند نوشتم. نه مکانم را تغییر دادم و نه در آن دوساعت با کسی سخنی گفتم. تنها بودم و در خلوت. جالب این که هر دوازده شعر با هم متفاوت بودند. هم در موضوع، هم در تصاویر، هم در جهات درونی و هم در جهات عاطفی. من تعمدا چنین کاری نکردم. شعر نخست را که نوشتم، فکر کردم کارتمام شده. اما شعر دوم با جملهای دیگر، و با رنگ و بوئی دیگر در ذهنم شکل گرفت. نوشتماش. شعری شد که با شعر نخستسن هیچگونه همانندی و همسایگی نداشت. به همین شکل پیش رفتم و پس از پایان کار دیدم ۱۲ شعر متفاوت را در ۲ ساعت نوشتهام. در اتاقی نشسته بودم که نه کسی در آن بود، نه صدا و صوتی بود، نه کتابی در دست خواندن داشتم. پنداری که جان و ذهنم عکسهائی را که پیشتر از هستی برداشته بودند همچون پرینتر، پیاپی روی کاغذ نقش میزدند. اندوختههای ذهنی، کیفیت روحی، آمادگی جسم و مغز، در همنوائی ویژهای   منجر به سرودن میشدند. میشود مثالهائی در بارهی تغییریابندگی کیفیات ذهنی و مادی عنوان کرد. بیگمان شعر عاشقانهی یک شاعر، پیش از هماغوشی، با شعر دیگرش پس از هماغوشی تفاوتهای کیفی، عاطفی و ساختاری دارد. در دو حالت مورد نظر، حتا واژهها و تصاویری که شعر را در خود شکل میدهند متفاوت خواهند بود. شاید در شعر پیش ازهماغوشی، واژگانی با انرژیها، پسزمینهها، شتاب، برافروختگی، داغی و نیازهای ویژهای در شعر راه یابند و پس از هماغوشی نوع این واژگان نرمتر، آرامتر و عمیقتر شوند. چکیده ی سخن این که هنر، فرایند باریکترین وپنهانترین نیازها، دریافتها، خاطرههای ذهن آدم دربرابر واقعیتهای بیرونیاند. هنر، بازسازی جهان مادی در کارگاهی معنوی است. آنچه که هنرمند ارائه میدهد آمیختهای است از درونِ کنشپذیر با جهان کنشمند. و البته که خود هنر نوعی کنش تازه میشود در برابر جهانِ کنشپذیر. هنرمند کسی است که این کنش و واکنش را در اثر هنری سازماندهی میکند. هرچه این سازماندهی غنیتر، قویتر، عمیقتر و زیباتر باشد، هنرمند موفقتر است.
 
·        پدیدهی الهام چیست و هنرمند چگونه الهام میگیرد؟
 
·        مانی: چیزی بنام «الهام» وجود ندارد. الهام نامی برای آمادگی جسم و ذهن در آفرینش است. بیداری ذهن و حرکتش برای واکنش به هستی را «الهام» نامیدهایم. هیچ نیروی فوق بشری یا فراکیهانی که بتوانیم آن را «فرشته ی الهام» بنامیم وجود ندارد. هرچه هست در درون همین هستی است. در درون مغز انسان. اما موضوع به این صورت نیست که برای آفرینش یک شعر یا اثرهنری بتوانیم از نیروی اراده بهره بگیریم. همانگونه که نمیتوانیم اراده کنیم که گرسنه یا تشنه شویم. گرسنگی و تشنگی محصول فعالیت ارگانهای بدن ما هستند. هنگامش که برسد حسشان میکنیم و اقدام به خوردن یا نوشیدن میکنیم. کاروسازهای شیمیائی و حیاتی در جسم و جان (مغز) شاعر یا هنرمند، او را در وضعیتی قرار میدهد که باید به تخلیهی ذهن و عاطفهاش اقدام کند. ذهن و عاطفهای که مسلما با خرد، دانستهها و توانمندیهائی درآمیختهاند. یک حرکت، یک منظره، یک خاطره، یک دگرگشت ذهنی میتواند ذهن خفته را بیدار و هشیار کند و آن را به سوی تولید هنری سوق دهد. فرض کنیم ما را چشم بسته به یک اتاق بزرگ و ناشناس ببرند که در آن اشیاء، رنگها، آدمها و دیزاینهای گوناگونی قرار دارند. شب است. اتاق تاریک است. چشم ما را بازمیکنند، آنگاه چراغ اتاق را برای یکی دو ثانیه روشن و سپس خاموش میکنند. آنچه میبینیم طرحی کلی و شتابزده و نادقیق است. اما برداشت و نمائی کلی بدست آوردهایم. دریافتهایم که درون یک اتاق بودهایم با مناظری گوناگون. اکنون ذهن ما بیدار شده و میخواهد آن اتاق را توصیف کند. آنچه توصیف میکنیم با تمامی واقعیتهای درون آن اتاق همخوان نیستند. ما مناظر گنگی را که شتابزده دیدهایم با نیروی تخییل خود بازسازی میکنیم. در این نیروی تخییل، خرد و خاطرات ما سهیماند، وضعیت روحی، آموختهها و تجربههای ما سهیماند. آنچه میآفرینیم ترکیبی از ذهن ما با واقعیتیست که دیدهایم. ترکیبی از گذشته (یادمانها، تجارب و آموختهها) با اکنون (واقعیتی که دیدهایم و موقعیتی که درآنیم) و با آینده (آرزوها، خواستهها و امیال ما). الهام در واقع همان روشنائیی یکی دو ثانیهای است که بر یک پدیدهی مادی، عقلی یا عاطفی میافتد و ذهن را برای بیان هنری آن فرامیخواند. اگر ذهن، آمادگی داشته باشد به این دعوت پاسخ میدهد و روند آفرینش آغاز میشود. این شاید همهی آن جریانی باشد که ما نامش را «الهام» گذاشتهایم.
 
·        ویژه گیهای شخصیتی یک هنرمند چه بوده و تفاوت یک هنرمند با دیگر افراد چیست؟
 
 
·        مانی: هنرمند یک فرد عادی است مانند بسیارانی دیگر. هرانسانی نوعی توانمندی (استعداد) دارد و یا نوعی از توانمندی را در خود پرورش میدهد. یکی کفاش خوبی است، یکی شیمیدان خوبی است، یکی آشپز یا فیزیکدان خوبی است، یکی هم هنرپیشه یا شاعر خوبی است. هیچ مغزی به خودی خود کودن یا برجسته نیست. چگونگیی کار، زندگی، آموزش و تمرین میتواند ذهنی را در این یا آن رشته فعال و توانا کند، و در برخی رشتههای دیگر رشدنایافته، تنبل و نافعال نماید. هر انسانی به خودی خود میتواند یک هنرمند یا شاعر باشد. بسته به این که درمسیر آن قرار بگیرد، وشرایط درونی و بیرونیاش مناسب حرکت در آن مسیر باشند، و برای راهپیمائی در آن مسیر، تمرین کند. اگر برخی از «هنرمندان» ادا و اطوارهای مضحک یا عجیبی از خود نشان میدهند، برای جلب توجه است. ذهنِ خلاق هنری فاقد «ادا و اطوار» است. هنرمند چیزی فراتر از یک مکانیک، کوزهگر یا پزشک ندارد. اما پزشکان، کوزهگران و مکانیکها معمولا ادا و اطوار درنمیآورند، چرا که نیازی به آن ندارند. اما برخی از «هنرمندان» برای جلب توجه مردم دست به کارهای نامعمولی در نوع پوشش، زندگی یا رفتارهای روزمرهی خود میزنند. ما میتوانیم کوزهای که درست و بقاعده درست شده را از کوزهای که کج و کوله درست شده تشخیص بدهیم. پس، کوزهگر باید برای عرضه کردن اثرش دقت و ظرافت بخرج دهد. اگر او با ادا و اطوار بخواهد نظر ما را برای خرید یک کوزهی شکسته یا کج و کوله جلب کند نتیجهای نخواهد گرفت. اما تشخیص این که کدام شعر یا نقاشی بقاعده و سامانمند است، و کدامیک کج و کوله، کار همگان نیست. در دنیائی که مردمش یک درمیان مدعیاند که شاعر یا نقاشاند، کسی که شاید خودش هم میداند که کارش بقاعده نیست، میکوشد با کارهای عجیب و غریب، توجه جامعه را به خود و آثارش جلب کند. یک هنرمند خوب یا برجسته، در نهایت، یک انسان عادیست که بخشی از ذهن و قوایش را برای تولید هنری پرورش داده است. همانگونه که یک فضانورد یا فرشباف خوب بخشی از ذهن و قوای جسمی و ذهنی خود را برای انجام کارشان تمرین داده و تقویت کردهاند. من هیچ برتری و امتیازی برای هنرمندان و شاعران قائل نیستم. امتیاز و برتری را در آثار آنها و در قیاس با آثار موجود میجویم.
 
·        چه عواملی در رشد یک هنرمند نقش دارند؟
 
 
·        مانی: آسایش، تمرین، آموزش، کنجکاوی، وتردید دربرابر آنچه که خود را حقیقت اجتماعی، فلسفی یا دینی میشمارد. خودبودن و ازخود بیخود نشدن. پرهیز از نشستن در «برج عاج»، شجاعت و ایستادگی دربرابر قدرتهای ضدمردمی، و دربرابر ایدئولوژی چه زمینی چه «الهی». جهان همواره درحال تغییر است و جهاننگری هنرمند هم باید تغییریابنده و متکامل باشد.
 
·        چه عواملی میتوانند در رشد هنرمند بازدارنده باشند؟
 
 
·        مانی: سرکوب، سانسور، عدم تأمین زندگی، محیط آلودهی خانوادگی یا اجتماعی، غرهشدن به خویش، ترس از بیان کردن و نشان دادن پنهانترین افکار و امیال و عواطف. و...
 
·        از چند سالگی کار هنر را آغاز کردید؟
 
 
·        مانی: من از ۱۶ سالگی روی نوشتن و سرودن متمرکزتر شدم و در ۲۴ سالگی نخستین کتاب شعر را منتشر کردم.
 
·        آیا فضای کودکی و تربیتی شما فضایی فرهنگی و هنری بود؟
 
 
·        مانی: هرگز. اتفاقا فضائی بشدت ضد فرهنگی و هنری بود. من درجامعهای فرورفته در روزمرهگی و روزمرگی بزرگ شدم. جامعهای با فضائی بسته، مذهبی و عقبمانده. فرهنگ آن جامعه فرهنگ اسلام بود و عزاداری، برسر وسینه زدن. تعزیه، عاشورا، مسجد و اینجور چیزها. البته گاهی دراویش مارگیر، فالگیرهای حقهباز، و «پهلوان»های گرسنهای هم به اسدآباد میآمدند تا لقمه نانی کسب کنند. من آن فضا را در دوجلد اتوبیوگرافیام با نام « خشت و خاکستر » تصویر کردهام.
 
·        ویژهگی هنر و اثر هنری چیست؟
 
 
·        مانی: از دل برآمدن و در دل نشستن بزرگترین ویژگی هنر است. «صداقت» در آنچه که میآفرینیم شرط نخست برای رسیدن به این مرحله است. به این معنا که هنرمند بهنگام آفرینش به چنان خلوتی با خود برسد که مخاطب ناپدید باشد. حضور غیر، حذف شده باشد. عوامل بیرونی و ملاحظات اجتماعی کمترین نقش را بین هنرمند و پروسهی آفرینش داشته باشند. او خود باشد و در خود و برای خود. و بکوشد خلجان روحیاش را آنچنان سامان دهد و شکل ببخشد که در وحلهی نخست خودش را به رضایت و آسودگی برساند. آنچه را که میآفریند آینهی دُرستنُمای ذات، اندیشه و احساس خودش باشد، به مردم، به انتشار، به واکنش جامعه یا نهادهای قدرت نیندیشد. البته وقتی طرح نخستین اثر هنری ریخته شد، درایت، توانمندی و حسابگری هنرمند هم حضور مییابند و در شکلگیری نهائی اثرهنری نقش ایفا میکنند. اینها میتوانند به ارزش یا عمق اثر بیفزایند یا از آن بکاهند. اما نمیتوان شعور، محاسبه و تجربهی هنری را از سر راه پروسهی آفرینش حذف کرد. چرا که انسان، غریزهی محض نیست، شعورمند است، تجارب کم و بیشی دارد، موجودی اجتماعی است که میداند سرانجام، اثر هنریاش به اجتماع تحویل داده خواهد شد. اینها در شکل، در محتوا و در مسیری که هنر دارد تأثیر میگذارند. به باور من دشمن درجه یک آفرینش هنری، حسابگری و ملاحظات اجتماعی هنرمند است. اینها گوهر صداقت و بدایت اثرهنری را تضعیف میکنند. ترس از جامعه یا نهادهای قدرت سیاسی، دینی و حزبی دومین بلای جان اثرهنری است. هنرمندی که به هردلیل با ترس و لزر بیافریند، راه کمتری به دلهای همگان خواهد یافت. اگر هنرمند درونیات خودش را محاسبهگرانه شکل دهد، درواقع به درون خودش خیانت کرده است. پس چگونه میتواند گوهر هنر را   بیغش و سالم در دسترس مردم بگذارد؟ من وارد جزئیات بیشتر و خصایص دیگر نمیشوم. اینگونه امور را به سهم خود در نوشتههایم و از جمله در کتاب « هستیشناسی شعر » به تفصیل بازگفتهام.
منظر حسینی. شاعر و نویسنده
 
·        آنچه موفقیت یک اثر هنری را تعین میکند چیست؟
 
مانی:   سازگاری فرم با محتوا از نخستین سازوکارهای توفیق یک اثر هنری یا ادبی است. در و تخته باید چنان با هم همخوان و همروند باشند که نتوان جداشان کرد و به تفکیک در بارهشان حرف زد. اصالت اندیشه، احساس و نگرش هنرمند هم یکی دیگر از این رمزهاست. فراگیربودن اندیشه و عاطفهی هنری هم میتواند در فراگیرشدن اثر نقش بسیاری داشته باشد. فنورزی و استادی در کاری که شکل میدهیم اهمیت بسزائی دارند. شناخت ابزار کار، شناخت زمانه، دانش فراوان پیرامون موضوعی که در شعر یا اثرهنری مطرح میکنیم، ویرایشهای پیاپی، و عرضهی به موقع اثر هنری هم از دلایل موفقیت هنری بهشمارند. البته برخلاف نقاشی یا موسیقی، هنر کلامی مانند شعر یک حلقهی بسته پیرامون خود دارد. حلقهی زبانی که شعر با آن نوشته میشود. یک تابلوی نقاشی نیاز به ترجمه ندارد اما یک شعر اردو یا فارسی یا چینی را اول اهل آن زبان میفهمند. برای آن که چنین شعری بتواند از حلقهی زبانی بیرون برود باید ترجمه شود و در ترجمه، بسیاری از بافتهای شکلی (زبانی)اش را از دست میدهد. ساختار بیرونی و گاه درونیاش درهم شکسته میشود. فنورزی شاعرش ضایع میشود، سامانهی ملودیها و آهنگهای کلامیاش از میان میروند. در ترجمه، نقش کلماتِ کلیدی شعر از بین میرود و شعر ترجمهشده بسیار ضعیفتر از ارجینال آن میشود، و درواقع خاصیت اصلیاش را که تجلی در زبان است از دست مینهد. شعر پارسی، هنری است در زبان پارسی. هستیاش در گوهر این زبان پدیدار میشود. اگر آن را به زبان انگلیسی یا روسی برگردانیم، بزرگترین خصلتش را از دست میدهد.
 
 
·        آیا افراد هنرمند بیش از دیگران در معرض مشکلات روحی از قبیل اضطراب و افسردگی هستند؟
 
·        مانی: دلیلی برای این کار وجود ندارد. نابسامانی روحی، اضطراب ، افسردگی و... نزد همهی قشرهای جامعه هست. اما از آنجائی که هنرمندان کم و بیش شهرت دارند و در میان مردم یا اطرافیانشان شناخته شده هستند، هرگاه حالتی روانی از خود بروز دهند، توجه جامعه بیشتر جلب میشود. وگرنه هنرمند نه تافتهی جدابافته است، و نه در خلقت با دیگران فرقی دارد. اگر آماری ازبیماران روانی در آسایشگاههای روانی یا کلینکهای روانپزشکی گرفته شود شاید دریابیم که درصد هنرمندان (به نسبت شمارشان) بیشتر از درصد سایر قشرهای جامعه نیست. موضوع این است که بسیاری از ما فکر میکنیم پیامبران، هنرمندان، شاعران و فیلسوفان موجوداتی متفاوت از مردم «عادی» هستند. اگر این دید نادرست را کنار بگذاریم خواهیم دید که انسانها درارگانهای جسمی و مغزی معمولا یکسان زاده میشوند. حتا ژنها و کروموزومهائی که برخی از خصوصیتهای ما را شکل میدهند و هدایت میکنند نیز در میان شمار فراوانی از افراد یک ملت یا نژاد یکسانند. آنچه یکی را هنرمند و دیگری را «ناهنرمند» میکند، مسیر ذهنی، زیستی و پرورشی است که نزد همگان یکسان نیست. البته به عناصر تمرین، آموزش و آمادگی معنوی و مادی هم اشاره کردم.
 
 
·        آیا میتوان از آفرینش هنری به عنوان نوعی روان/درمانی استفاده کرد؟
 
مانی: بله. یکی از فونکسیونهای آفرینش هنری ایجاد آسودگی معنوی یا روانی برای خود هنرآفرین است.   تخلیهی فشار روانی از راه آفریدن، نخستین عملکرد هنر است. شاعر و هنرمند پیش از آفریدن، درگیر ناآرامی درونیاند. ذخیرههای عاطفی و فکری پشت سدی مانده و به سد فشار میآورند تا منفذی برای رهاشدن بیابند. این انبارهی ذهنی و عاطفی در همهی انسانها کم و بیش وجود دارد. برخی آن را با گریستن یا خندیدن رها میکنند، برخی با آوازخواندن یا وراجی، برخی با خشم و خروش، برخی با افسردگی و درخودفرورفتن، تعدادی با رقص، ورزش یا عشقبازی، گروهی با کار سیاسی، علمی یا اجتماعی، برخی با نواختن. انسانها ناگزیر از تخلیهی انباشتههای ذهنیاند. ریهای پراز هوا باید تخلیه شود تا با اکسیژن تازه پرشود. بنابراین، هنر – شاید بتوانم بگویم – از زیباترین شیوههای درمان یا آسودگی روانی است. احتمالا هنرپذیران هم با خواندن، دیدن یا شنیدن آثارهنری همان احساس شعف، سبکی و خوشنودی را پیدا میکنند که هنرمندان پس از خلق اثرهنری به آن دست مییابند. چرا که بسیاری از انبارههای ذهنی، عاطفی و روانی در نزد انسانهائی که در زمانه، اوضاع و فضای مشابهی زندگی میکنند همروند و همجنساند. میبینیم که وقتی در بازی فوتبال یکی از بازیکنان گل پیروزی میزند، هواداران پرشمار آن تیم با هم فریاد شادی برمیآورند یا اگر تیمی شکست میخورد تقریبا همهی هواداران آن تیم،همزمان اندوهگین میشوند چراکه موضوع مورد علاقهشان یکی است. در زمینهی هنر هم همینگونه است. شعری که برای آزادی سروده شده است میتواند همهی کسانی را که از فقدان آزادی دررنجاند یا عواقب فقدان آن را میشناسند به یکسان تحت تأثیر قرار دهد. هنرپذیران درچنین حالتی میگویند: «جانا سخن از زبان ما میگویی!» یک شعرعاشقانه میتواند عشاق را در زمانها و مکانهای گوناگونی به یکسان زیر تأثیرات عاطفی خود بگیرد. یعنی پاسخی است به ذهن و روان آنها. پس در تسکین دل آنها موثر است. میتوان اینها را نوعی رواندرمانی از راه هنر دانست. شاید درآینده علم روانشناسی، روانپزشکی و رواندرمانی بتواند بیشتر و تخصصیتر از هنر برای ساماندهی معنوی جامعه بهره بگیرد.
 
·        آیا نویسنده و خصوصیات فردی او در هنر و اثر او حضور دارند؟
 
مانی:   بیگمان چنین است. هرمتنی ، فرایند ذهن یک نویسنده است. ذهنِ نویسنده هم یعنی خودِ او. صفحهی سفید مانند دشتی است که برف آن را پوشانده است. وقتی شاعر و نویسنده بر این دشت حرکت میکند، جای گامهایش بر برف نقش میزند. به تعبیری دقیقتر، اثر انگشت خالق اثر بر بندبند و جای جای یک اثر ادبی و هنری برجای میماند، حتا آنگاه که مثلا یک داستاننویس، کاراکتری بظاهر متضاد با خود را میآفریند.
 
·        آیا می توان یک اثر هنری را دارای جنسیت دانست و این جنسیت ( زن یا مرد بودن) چگونه در اثر آشکار می شود و قابل مشاهده است.
 
مانی: اگر اثر هنری فاقد نشانهها و پسزمینهی جنسیتی باشد، باید شگفتزده شویم. نگاه زنان و مردان در امور عاطفی - که نقشی بزرگ در آفرینش هنری و ادبی دارند- یکسان نیست. طرز نگاه، بی آن که امتیازی مثبت یا منفی برای آفرینشگر(به علت زن یا مرد بودن) داشته باشد، سرچشمه در ذات و ماهیت هنرمند دارد. مثلا: طرح ذهنی یا واقعیی معشوق برای یک شاعر زن متفاوت است با همان طرح نزد یک شاعر مرد. همانگونه که «حس مادری» با «حس پدری» متفاوتاست، بسیاری از نیازها و عواطف و «نگاهها» با یکدیگر همسان نیستند. اما این که این ویژهگیها چگونه در یک اثر جای میگیرند، موضوعِ نقد ادبی است. باید روی یک اثر معین انگشت گذاشت و آن را از این زوایا بازخوانی کرد.
 
·        زندگی در تبعید و مهاجرت چه نقشی در آثار هنرمندان داشته و چگونه بازتاب مییابند؟
 
مانی: دورماندن از زادگاه و میهن، - به ویژه از زاویهی عواطف- چیز زیبائی نیست، اما یک امکان استثنائی و ارزشمند است برای شناخت بهتر میهن و مقایسهی آن با کشورها و مردمانی دیگر. یک مثال بزنم: یک پاکستانی که درپاکستان بزرگ شود و در آنجا بماند و زندگی کند، بوی پاکستان را خواهد گرفت. رنگِ دینِ آنجا، بوی فرهنگِ آنجا، و بوی زبان و مناظر و مردمان آنجا را خواهد گرفت. این رنگ و بو با رنگ و بوی کسی که در آفریقای جنوبی یا در سوئد یا در استرالیا زاده شده و زیسته است متفاوت است. حالا اگر یک شاعر ۳۰ سالهی پاکستانی به   میان بومیان آفریقائی برود و یک شاعر ۳۰ سالهی آفریقائی را به پاکستان تبعید کنند، پس از مدتی، هردو درخواهند یافت که رنگ و بو و فرهنگ و زبان و دین و نگاهشان چقدر با دیگران متفاوت است. درخواهند یافت که کتاب جهان دارای برگهای بسیاری است و در هر صفحهای، شعری شکل گرفته که با اشعار صفحههای پیشین و پسین تفاوتهای عمیقِ عاطفی، فرهنگی، فلسفی و روانی دارد. خوب، همین «شناخت»، به شاعر و هنرمند ابعادی تازه میدهد. او را متفاوت میکند، عمیقتر و آگاهترش میکند. تجربهی ملتها و کشورهای دیگر، با خواندن دربارهی آنها بسیار متفاوت است. تجربهی زیستن درمیان «دیگران»، یک امکان فوقالعاده برای دگرگونی، بازاندیشی و تکامل است.
 
·        خانوادههای ایرانی در تبعید و مهاجرت دچار دگرگونیهای بسیاری شدهاند. این دگرگونیهای ارزشی، جنسی، هویتی ...و غیره چگونه در تولیدات هنری بازتاب مییابند؟
 
·        مانی: این پرسشی جالب و اساسی است اما آن را باید با نسل دوم یا فرزندان چنین خانوادههائی که خود اهل آفرینش و پژوهش در اینگونه امورند در میان گذاشت. آنها و آثارشان بهتر میتوانند پاسخی در برابر این پرسش بگذارند.
 
·        تاثیر ارتباطات الکترونیکی اینترنت بر ادبیات و هنر چگونه بوده و با توجه به این رشد سرسام آور اینتریت، آینده نشر را چگونه ارزیابی می کنید؟
 
     مانی: بخشی از «نشر» به اینترنت منتقل شده اما هنوز زمانهی «نشر» به صورت کتاب و روزنامه بهسر نیامده. دور نیست که چنان هم بشود. موضوع بر سر این است که اینترنت، امکان «نشر» را همگانی کرده است. دیگر فیلتر ادارات کنترلکننده، ناشران و سردبیران اهمیت پیشین را ندارد. شما میتوانید متنی را بنویسید و چند ثانیه بعد آن را در اینترنت منتشر کنید. اما این میلیونها متن(ادبی یا غیرادبی) را چه کسانی میخوانند هنگامی که بخشی از «خوانندگان متن» به «نویسندهی متن» تبدیل شدهاند؟ دانش و توانائی برای نوشتن و آفریدن روز به روز همگانیتر میشود و در دسترس مردمان بیشتری قرار میگیرد، دایرهی خوانندگان آثار ادبی روز به روز کمدامنهتر میشود. تا چند دههی دیگر، هر انسانی بر کرهی زمین دارای یک یا چند وبسایت شخصی خواهد بود پر از عکس، خاطره، شعر، نوشته، نقاشی، آهنگ، آواز و فیلم و... اینها را چه کسی خواهد خواند؟ چه کسی خواهد دید؟ در آیندهای نه چندان دور، میلیونها رسانهی فردی (صوتی و تصویری) بوجود خواهند آمد. حتا امروز که ما در نخستین دههی عمر اینترنت زندگی میکنیم، بسیاری از دارندگان وبلاگ و وبسایت التماس میکنند که دوستانشان بروند وبلاگ آنها را ببینند. چون مثلا با چند خط شعر «به روز شدهاند»! یا یک عکس تازه از خود را در وبلاگشان گذاشتهاند! من روزانه بیش از ۱۰ ایمیل «فلهای» دریافت میکنم که فرستندگانشان نوشتهاند:«با یک شعر تازه، به روز شدم! به سایت من نگاه کنید!». نام این را میتوان «گدائی خواننده» گذاشت! حال آن که تا چند دهه پیش، مردم بدنبال کتاب بودند که بخوانند. یادمان نمیرود چقدر از یکایک ما کتاب به امانت بردند و پس نیاوردند! حتا یک روزنامه بارها دست به دست میشد. حالا آن وضعیت روز به روز کمتر میشود. خواندنیها و دیدنیها فزونتر و متنوعتر خواهند شد. ما روی اغلب آنها بیش از چند ثانیه توقف نخواهیم کرد. در آیندهی نزدیک هر انسانی تبدیل میشود به اقیانوسی بزرگ با عمقی کمتر از یک سانتیمتر! و البته، خواندنیها و دیدنیهای بسیار و با ارزشی هم به رایگان در دسترس همگان قرار خواهند گرفت. به نظر من، در همین سدهی بیست و یکم، بشر و دنیایش بگونهای تصورناپذیر تغییر خواهند کرد. ادیان، رو به افول همیشگی خواهند گذاشت و آینده، دنیای «کافران» و بیدینان خواهد شد فرهنگها درهم آمیخته خواهند شد، بسیاری از زبانهای کمدامنه؛ غروب خواهند کرد، زبانهای همهجهانی به زبان اهالی کرهی زمین تبدیل خواهند شد. خُردهفرهنگها زیر غبار فراموشی خواهند رفت، و انسانِ گلوبال، چهرهای اساسا متفاوت با انسان امروز خواهد یافت. انسانها «بهروز» خواهند شد. گذشته و تاریخ رنگ خواهد باخت. آینده، مشترک خواهد شد، و اینترنت، «نشرمکتوب» را پشت سرخواهد گذاشت. ما هنوز در فاصلهی این دو دورهی متفاوت، و در آغاز آن آینده زندگی میکنیم. ما هنوز، بیشتر بومی و کمتر جهانی هستیم اما در آینده، بیشر جهانی، و کمتر بومی خواهیم شد. و این، البته که خوب است.
 
۲۲ ژانویهی ۲۰۰۹
 
 





www.nevisandegan.net