مانی
نوشین معینی کرمانشاهی: «خشت و خاکستر» یک استثناء است
تاريخ نگارش : ۱۵ مهر ۱٣٨۷

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

                   نوشین معینی کرمانشاهی

                  «خشت و خاکستر» یک استثناء است
          و آدم را به راستی به یاد آثار چارلی چاپلین می‌اندازد.


                                                 نگاهی به اتوبیوگرافی مانی

از نزدیک، تراژدی است زندگی، اما یک کمدی از دور. برای براستی خندیدن،باید توان پذیرش در درد را داشته‌ باشی و زندگی را بازی کنی.
                                                       «چارلی چاپلین»

(فقر ونزاعهای خانواگی در اوج خود بودند که من بر دو خشت خام و مشتی خاکستر، زاده شدم. خانم بالا قابلهای که نیمی از بچههای شهر کوچک ما را به درون جهان کشانده بود. نخستین واژه ها را به عربی زیر گوشهایم زمزمه کرد و در شب هفت به پیشنهاد پدرم،‌ نامی‌را بر من گذاشت که هیچ وقت با آن به درستی اخت نشدم و معنی درستش را نفهمیدم)!
از خشت وخاکستر
به قلم میرزا آقاعسگری „مانی“

«خشت و خاکستر» مجموعهای است از خاطرات شاعر ونویسنده ی نامدار „مانی“ به قلم خود او، شامل دو جلد در یک کتاب.
در این مجموعه، خواننده با حکایتگری متفاوت ملاقات می‌کند „مانی“ در نگارش خاطراتش ساختاری را ارائه می‌دهد‌که بی تردید بی سابقه است و طبعا راهگشا (در ادبیات فارسی)
این نخستین „اتوبیوگرافی“ بدون ملاحظه و بی منظور وسرگرم کنندهای است که تاکنون یک نویسنده ی ایرانی تحریر کرده است. کتابی با هویتی حقیقتی که خواننده را از شهرکی در غرب ایران به این سو و آن سو می‌برد و با گویش محلی نگارنده و فرهنگ قومی‌او بدون واسطههای جعلی آشنا می‌سازد.

در میان خاطرات „مانی“ که به دنبال هم بافته‌ نشدهاند و هر یک با عنوانی ویژه بیان کننده ی قصهای از زندگی اویند- مخاطب می‌تواند به آگاهی هائی قومی ‌دست یابد و مردم ملکی را که نویسنده در آن زاده شده ورشد کرده بشناسد- دوست بدارد- به لحظههای پر قیل و قال و طبیعت خیز آنها ارج بگذارد و گاهی هم چون „مانی“ دلش تنگ شود و بخواهد که از آنان بگریزد....
„خشت و خاکستر“ حدیثی از غمهاست، شادی ها، و تاسفهای هستی، نه فقط زندگی مانی که او در این „اتوبیوگرافی“ محور حکایتها‌ نیست. با کاراکترها و گفتارشان به آسانی میخندی و واقعیت هستیشان را به صورتی ملموس درک میکنی. با آنکه کتاب را در ردیف „اتوبیوگرافی“ قرار دادهاند اما „مانی“ با روشی دیگرگونه، نگارش این مجموعه را از حیطه تکنیکی „اتوبیوگرافی“‌که عمدتا از جایی آغاز می‌شود و تا خاتمه کار بصورت منسجم ادامه می‌یابد- خارج کرده و دست خواننده را در انتخاب داستانها باز گذاشته ‌است.“خشت و خاکستر“ از ویژه گیهای یک غزل خوب برخوردار است. از هر بیت یک غزل خوب می‌توان جداگانه لذت برد و معانی بسیاری را در آن کشف کرد.“مانی“‌نیز خاطرات خود را تکه - تکه عرضه می‌کند. آنهم با چنان مهارتی که وجود درزها از کل ساختار نمی کاهند. این روش در جلد اول که کودکی، نوجوانی و ابتدای استقلال ذهنی و شخصیتی „مانی“ را در برگرفته- نیرومندتر است.
اهمیت اتوبیوگرافی ادبی با آغاز جریانهای روشنفکری در انگلستان، فرانسه، و آلمان کشف شد و نویسندگان برجستهای پس از قرن هجدهم‌به شدت مجذوب این پدیده گردیدند.
در دوران „رنسانس“ برخی از بشرگراها Humanists که غالبا از میان هنرمندان و فیلسوفان بر می‌خاستند- با بررسی متنهای ادبی کوتاه مورخان، پیرامون زندگی بزرگان باستان، به ادبیات علاقمند شده و اینگونه نوشتار را برای نمایش شخصیت خود مناسب یافتند و به این ترتیب نخستین گامهای فرهنگی به سوی یکی از مهمترین پدیده ها در میان ژانرهای ادبی برداشته‌شد.
در این شاخه ادبی نوین، موضوع، در برابر موجودیت „شخص“ نگارنده رنگ می‌بازد و نه تنها منظر فیزیکی که روان نویسنده هم زیر ذره‌بین خود او قرار می‌گیرد و موشکافی حیرت انگیزی در زمینه ی خودشناسی به دست می‌آید. از قرن هجدهم ‌به بعد، ارزشهای دیگری نیز به اتوبیوگرافی افزوده شد و علاوه بر نمایش تجارب شخصی و بازتاب احوال تاریخی نویسنده در متن، اعترافهائی در حیطه اخلاقی- احساسی، مجموعه هائی ناب را از خاطرههای عینی نویسنده و دیدگاههای او در اختیار عموم گذاشت.
ادوارد گیبونEdward Gibbon ‌تاریخ نویس مشهور انگلستان که یکی از اعضای پارلمان آن کشور هم بود و در قرن هجدهم‌“تاریخ سقوط امپراطوری رم“ را نوشت - در ۱۷۸۹ کتابی از خاطرات زندگی و کار خود منتشر ساخت که نگرش ادبی تازهای را معرفی کرد.
گوته Goethe شاعر آلمانی (یکی از عاشقان حافظ) نیز یکی از کسانی است که با شیوهای شاعرانه زندگی نامه ی خود را نگاشت و میراثی افزون بر اشعارش در پهنه ادبیات جهان باقی نهاد.
„اتوبیوگرافی“ سندی است بر آگاهیهای ارزشمند „شخص“ از جهانی که در آن می‌زید و می‌شناسد و ارزیابی او از ماهیت مادی و معنوی انسانها.
نویسنده با توجه به جزئیات و روشی که در بیان آنها بکار می‌برد خواننده را نه تنها به درون زندگی خصوصی خود راه می‌دهد‌که او را با اندیشه ها و آرمانهای خویش از محیط و اجتماع آشنا می‌سازد.
متاسفانه در ممالک مسلمان اینگونه افشاگری شخصی باب نبوده و نیست. علل این کمبود را در قوانینی که بر فرهنگهای وابسته‌ به مذهب حکمرانی می‌کنند می‌توان جست.
از این رو „خشت و خاکستر“ یک استثناست. نگاهی ست صادقانه - صمیمی و زیبا به زندگی یک شاعر از دریچه چشمان خود او.
قلم مانی نخست (جلد اول) در میان وقایع کودکی او بیخیال پرسه می‌زند. رها از قیود است و از افق یک ماجرا به ماجرای دیگری می‌پرد و بازیگوشی می‌کند. چیزهایی را می‌بیند و بیان می‌کند که فقط ذهنی بی حصار را برای آنها وقتی است و حوصلهای (کودکی.)
جوهر قلم در این مسیر پررنگ است، شفاف و سبکبال. بی دغدغه می‌خندد و می‌گرید و همواره از گفتن نمی هراسد:

(پدر با دیده ی تحقیق به انگشتان من خیره شد و آن گاه همچون یک کارگاه زبردست بین المللی رو به من گفت „حرام لقمه! به من می‌گویند پسر قربان کرده! از بس انگشت را در ماست زدهای و لیسیده ای، مثل برف سفید شده“!
من ناگهان دست ها را پائین آورده به انگشتان خود نگریستم. راست می‌گفت تنها انگشت تمیز من همان انگشت ماست خوری بود! آن گاه پدر پلک هایش را به هم نزدیک کرد و مانند یک شکارچی موفق که شکارش را به دام انداخته‌ است پرسید“کره خر! خیال کردی من خرم؟“ من دستپاچه جواب دادم „نه خیر! من خرم“! او تکانی خورد و من با سرعت فشفشه به کوچه گریختم)!
از خشت و خاکستر
من پسر این و دختر آنم در حکایتها، ادعاهایی مستمرند و غرور بی اساس جامعهای را در فرهنگی مرتجع توجیه می‌کنند. فرهنگی که در آن پادشاهی موروثی رسم باستانی بوده و سید و سادات هم میراث هزارساله را یدک می‌کشند . لقبها ونام اجداد بر شخصیت اشخاص غلبه می کنند
به همین منوال قلم با حکایات شیرین متن را از کودکی به جوانی „مانی“ می‌رساند و با کشف جنسیت در نو جوانی رمانتیک می‌شود. صحنه هائی لطیف می‌نگارد و عشق را ته کوچه - پشت پنجره ها و دیوارها می‌جوید و ترسیم می‌کند. و همواره از پسر جوانی سخن می‌گوید که باز هم به دلیل پای بستهای اخلاقی- فرهنگی، حتی با شنیدن صدای قدمهای جنس مخالف سرخ می‌شود و دلش می‌تپد. „مانی“ در این صفحههای جذاب با نجابتی شهرستانی از امیال جنسی خود سخن می‌گوید و چشم چرانی می‌کند. نیازهای غریزی او به علت طبیعت جوانش تندند، لیک در اسارت قیود فرهنگی. از این رو با دیدن هر دختری رویای ازدواج را برای رهائی از تنگناهای جنسی در سر می‌پروراند و هر که را می بیند معبود موعود می پندارد.
در جلد دوم اما با مردی روبرو می‌شویم که از سربازی بازگشته‌ و چون فولاد آبدیده شده است. مصمم و استقلال طلب. هم در درون خانه و هم برای مردم میهنش. مردی‌که می‌خواهد از بندهای فرهنگی - مذهبی و سیاسی آزاد شود. مهمتر از هم از بند پدر که از همه شخصیتهای کتاب بزرگتر واضح تر و قدرتمندتر ترسیم شده است.
پدر سمبلی است از دیکتاتوری فرهنگی، پدر سالاری. حضورش وحشت می‌آفریند و هوای زندگی پیرامون را نفس گیر می‌کند. در عین حال بخشنده نیز هست و خوش مشرب و خوش گذران. مثل طبیعت است. می‌گیرد و می‌بندد و سفره می‌اندازد و گاه بی مهابا تنبیه می‌کند. مثل کوه است و پشت خانواده می‌ایستد تا افراد آن گزندی نبینند البته‌ از غیر. او با نیت نابودی گردنکشی نمی کند-که تصور دیگری از آبادانی جز با چنین رفتار ندارد.
در این بخش از کتاب „مانی“ به نمایش چهره دیگری از خود نیز می‌پردازد. شاعری که در مسیر شعر از معابر سیاسی سر برون می‌آورد، هیجان زده است، حزب و حزبی ها را به دیدهای معنوی می‌نگرد. دستورالعمل ها را با ایمانی شاعرانه می‌پذیرد. به استقبال انقلاب می‌رود و شورش بر ضد شاه و پدر را چاره تیره بختی ملی می‌پندارد.
قلم „مانی“ از فصل „انقلاب“، شیوه ی تازهای در بیان پیش می‌گیرد. روزنامه نگاری می‌کند. انتشار اخبار، هم ذوق زده است و هم هراسناک. حرفها و حکایت ها در این دوره کوتاهند و مقطع. گزارشند از اوضاع مملکت و احوال خود او.
پس از عبور از انقلاب دربدری ها و سرانجام فرار „مانی“ آغاز می‌شود.
در این جا قلم به شدت شتاب زده است. خواننده را همراه با „مانی“ به مخفیگاه ها می‌برد. چون چریکها رفتار می‌کند و او را در وحشتی مدام از این کوی به آن کوی می‌دواند...

(برای سازماندهی خروج از ایران باید چند کار را همزمان و در کوتاه مدت سامان می‌دادم. تحویل واحدهای تشکیلاتی که زیرنظر من کار می‌کردند. سازماندهی بازگشت ربابه به همدان، تحویل خانه مسکونی به صاحبخانه و توجیه مناسب برای سفر ناگهانی، ترتیب دادن خداحافظی با پدر و مادر و...
نوشین معینی کرمانشاهی
فروش اتومبیل، اثاثیه و چیزهایی که دیگر به کار ما نمی‌آمدند. اختفای یادداشتها نوشته ها و اشعارم، به گونهای که از بین نروند و بتوانم پس از استقرار در خارج تدریجا آنها را دریافت کنم. قرارهای رمزی برای رد و بدل کردن نامه بین....)

حضور مانی شاعر را در صحنههای پایانی کتاب، هنگامی که با وطن وداع می‌کند از همیشه محسوس تر می‌بینیم. او لحظههای غم انگیز جدایی را به رمانس می‌آمیزد. (برقطعه سنگی بالای تپه می‌نشینم و آسمان هشیار و شگفت انگیز بلوچستان را نگاه می‌کنم که چون شعری روشن و درخشان فاصلههای کوتاه‌ را با ستاره هایش پر کرده است. برای نخستین بار واژه‌ی زلال در پیوند با این آسمان معنائی ژرف،گسترده و درخشان برایم می‌یابد. چه فرش زیبایی. این آسمان نیست، یک کار هنری است، سنفونی است، عشق است، معاشقه است، وطن است، شعر است. نسیم سردی روی پوست صورتم پرپر می‌شود.)

(با انوک شاخهای شکسته و خشک بر لوح صاف و سفید می‌نویسم... نیکو می‌پرسد „بگو چی نوشتی؟“ „یک راز و نیاز بین من و وطن بود! لازم نیست بدانی نیکو“
لوح را رو به باختر، رو به ایران می‌گذارم. آفتاب زرد غروب به لوح می‌تابد. سرم را بر می‌گردانم تا بلوچ ها دانههای لغزان اشک را روی گونه هایم نبینند. نمی‌توانم دود سیگار را فرو دهم. گلویم منقبض شده. سیگار را در خاکماسه ها خاموش می‌کنم. بلوچ ها بو برده اند. غمگین و ساکت می‌شوند. تیمم می‌کنند و رو به قبله نماز می‌خوانند. مطلقا تنها مانده ام. در بیابانی اسطوره ای. در بیابانی روحی.خورشید پشت افق فرو می‌نشیند. سر بر زانوهایم گذاشته، آرام آرام می‌گریم.)

مانی در خشت و خاکستر جزء نگار نیست. بدون شرحی از جزئیات تصاویر را منقوش می‌کند. از این رو فضاهای حکایات او همگانی اند. برای نمونه فرار نویسنده از ایران شرح فرار بسیاری از جوانان ایرانی بویژه مردان سرزمینمان است که اکنون در نقاط مختلف دنیا سکوت دارند.
مانی روح ماجرا را مصور می‌کند نه لباس آنرا و به خواننده مجال می‌دهد که با قوه ی تخیل خود ماهیت فیزیکی کاراکترها و مکان ها را مجسم سازد.
خواننده در برخی از حکایات „خشت و خاکستر“، خاطره هائی نزدیک به خاطرههای خویش می‌یابد. گوئی عکسهای یک آلبوم قدیمی خانوادگی را ورق می‌زند و از این رهگذر همسایه- بقال- دوست و... را به یاد می‌آورد. برخی از این تصاویر راکه ایرانی ها عادت به پنهان نمودن یا فراموشی شان دارند- صحنههای کتاب بازنمایی می‌کنند.
„مانی“ در بیان ماجراها، جهت نمی‌گیرد و با نگرش یک کمونیست حکایت ها را فرم نمی‌دهد. هرچند طنز تاریکی را در سراسر کتاب جریان می‌دهد - مصور می کند و آدم را به راستی به یاد آثار چارلی چاپلین می‌اندازد . به همان سبک و سیاق بی پیرایه. رمانتیک . خنده دار اما دردناک.... نه در سینما که روی صفحات یک مجموعه خاطره...

سپتامبر ۲۰۰۸







      





www.nevisandegan.net