مانی
رضاعلوی: «تمشکهای ناآرام»
تاريخ نگارش : ۱٨ خرداد ۱٣٨۷

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

رضا علوی
 
  «تمشکهای ناآرام»
 
 
نقدی بر اندیشه و تصاویر شعری و طنز هنری مانی شاعر
 
 
 
۱ـ مقدمه
 
نامش "میرزاآقاعسگری" است. در یک خانواده بیسواد، بیش از نیم قرن پیش، در اسدآباد متولد میشود. در هنگام تولدش،در خانوادهاش و فامیلش حتی یک آدم که خواندن و نوشتن بلد باشد نبود. مانند یک گیاه خودرو در باغ رشد کرد. حتی روز دقیق تولدش مشخص نیست. مادرش میگفت: "نمیدانم میرزا چه روزی به دنیا آمد. گویا فصل خربوزه و انگور و هندوانه بود، یادم میآید سر میرزا ویار انار داشتم. حالا خودت ببین چه روزی به دنیا آمده است." مامور ثبت احوال خیال خودش را راحت کرد، و در شناسنامهاش روزتولدش را اول فروردین ۱٣٣۰ ثبت کرد.
او درشهرفراموش شدهای که به "گردنه"اشو"سید جمالالدین"اش معروف بود ـ یعنی اسدآباد ـ به دنیا آمد. اسدآباد شهر کار و رنج و افسانهها، و متلها و بزن بزن برای چند سطل آب آشامیدنی بود.
تاکنون دهها جلد از آثارش به نثر و شعر منتشر شدهاند. مقاله مینویسد، برای کودکان داستان منتشر میکند ولی معروفیتش به خاطر زبان شیوای شعریش و ایماژها و تصاویر غنی در اشعارش است.
طنزهای ادبی، فرهنگی، سیاسیاش را در " خندههای پنهانی " چاپ میکند و " گرگ خسته " منظومهای برای کودکان و نوجوانان به چاپ سوم میرسد. با جسارت دگراندیشانهاش لایههایی از هویت فریدون فرخزاد را در کتاب "خنیاگر در خون" به نمایش میگذارد. و گفت و گو با نویسندگان تبعیدی را در " رهپویان اندیشه " به چاپ میرساند.
در این مقال، در سه بخش، مانی را بررسی خواهم کرد: شاعر طنزنویس - شاعر عاشق - شاعر پویا
 
۲ـ اندیشهی پویای طنز در نوشتههای شاعر طنزنویس
 
طنز مانی از عمق آرزوها و خواستههای مردم متبلور میشود و یک تعهد اجتماعی است. او آلترناتیو ارائه نمیدهد، نقاط ضعف را میبیند، آنها را برجسته میکند. گاهی اغراق میکند و بعد مانند یک گلادیاتور به آنها حمله میکند.
مانی طنزنویس نومید نیست، بلکه سر به هواست، پس کلامش تلخ میشود، او عمیقتر میاندیشد و اندیشمندانه و حساب شده فکر میکند، گاه ایجادگر یک لبخند است، گاهی یک زهرخند و گاه یک نیشخند، قهقهه راه نمیاندازد، درون به خنده میآید، اندیشه به کار میافتد، امیدوار است و ویرانگر زشتیهاست. دارای برخورد معکوس و "معکوس نویی" است. در ظاهر تجاهل میکند و در عمق اندیشه میورزد. کنایه و گوشه بیشتر از هر حرفی در طنز وی استفاده میشود. طنزنویس باید اطلاعات عمیق فلسفی و اجتماعی   داشته باشد، بر تاریخ مسلط باشد، ادبیات را بداند، با هنر و شعر رابطه تنگاتنگ داشته باشد و اولویتها را بشناسد.
یکی از خصوصیات طنز مانی این است که خواننده را وامیدارد که شاهد این باشد که انسانها خودشان به کارهای خودشان بخندند. گفت: "خود گویی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی". ما انسانها انقلاب میکنیم و خودمان به انقلاب ساخته و پرداخته خودمان میخندیم. در واقع خندههای ما شکل مسخ شدهی گریهای است که به فراسوی ضجه و رنج رسیده و طنز سیاسی او در واقع وقفهها و مکثهایی است که در بین گریه پدید میآید. طنز یک تعهد اجتماعی است. حکومتها در مقابله با طنز، تحمل کمتری دارند، چرا که طنز، ابهتشان را میشکند. عظمت و اتوریته آنها را خرد میکند و آنها را بیاعتبار و بیارزش میکند.
گاهی یک قصیده کوتاه طنز، موثرتر و کارآتر از صدها صفحه مطالب افشاگرانه و تحلیلی است. دیکتاتورها از کسانی که آنان را به تمسخر میگیرند، بیش از کسانی که با آنان مبارزه میکنند، آزرده میشوند و تلاش میکنند تمسخرکنندگان خود را زودتر از بین ببرند.
طنز مانی حکم بولدوزری را دارد که ویران میکند.
 
٣ـ کند و کاو معانی عشق در شعر مانی
 
شاعری که از "اندوه ققنوسها" تا "غروب سپیده" میسراید.
شاملو میگفت: "مانی امید شعر آینده ایران است". مانی شاعری است که "شعرش را در مرکز حادثه پرواز میدهد" و "مست آن حرارت پنهانی است که گونههای زمین را گلرنگ میکند."
۱۴ سالش بود که با تاثیرپذیری از فروغ، به شعر رو میآورد، و میرزای بیزار از شعر را شاعری توانا میکند.
در یک بعدازظهر آفتابیبهار، زیر درخت گل یاس حیاط مدرسه، شعر فروغ او را سر به هوا و دگرگون میکند و آتشی به جانش میاندازد که او را به زندگی نزدیک میکند و با شعر نو ایران پیوندش میزند.
با معلم ادبیاتش ـ یکی از آن معلمهای دلسوز همدانی ـ راجع به فروغ صحبت میکند، معلم از میرزای جوان میپرسد نیمایوشیج را میشناسی؟ میرزای سادهی شهرستانی میگوید: "نه، من شاعران خارجی را نمیشناسم."
معلم اسدآبادی یک روز"آی آدمها" ی نیما را سرکلاس میخواند، چنان هم با احساس و ابهت میخواند که میرزا و همکلاسیهایش فکر میکنند حقیقتا «یک نفر در آب دارد میسپارد جان». و بدینگونه میرزای جوان و مانی آینده از دروازه شعر معاصر پا به درون گذاشت و این تقریبا همزمان بود با عشقی که زندگی میرزا را گُر زده بود. آن موقع میرزای ۱۴ ساله هنوز میرزا بود و "مانی" نشده بود. ماجرای تلخ عشق میرزای ۱۴ ساله و "دوشیزه آبیپوش با گل نیلوفر"۱۲ ساله "راز کار پایه و پسزمینهی" سرودن شعرهای عاشقانه مانی میشود. به همین علت است که در شعرهای عاشقانه وی واژههای "دوشیزه آبیپوش" ـ "نیلوفر" ـ "پیلهی روشنایی" ـ "پروانههای کلام" ـ   "توفان عطر" ـ "رمز باروری" ـ "ابرهای عقیم" ـ "مهمانی غم" و . . . به کار میرود. تصور من این است که نام آن "دوشیزه آبیپوش" سمیرا بوده است.
 
ﺳﻤﻴﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﻟﻤﺎﺱ ِ ‌ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ
ﭘﻴﻠﻪﻯ ﺭﻭﺷﻨﺎﺋﻰ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩ،
ﻧﺴﻴﻢ ِ ‌تُرﺩ ِ ‌ﻧﻔﺲﻫﺎﻳﺶ
آمیخته ﺑﺎ نوای ِﻃﺒﻞ ِ ‌ﺩﻟﺶ ﺑﻮﺩ،
ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﻫﺎﻯ کلامش
ﺍﺯ ﺧﻂ ِﺳﺒﺰ ِ ‌ﻋﺸﻖ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ.
...
      - اکنون ﻛﻪ ﺯﻧﺪگی ﺩﺭ ‌دل‌باختگی، گرم ﻣﻰﺷﻮﺩ،
    و ﭘﺮﻧﺪﻩﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﺎ ﺭﻫﺎ ﻣﻰﮔﺮﺩﻧﺪ
      ﻭ ﺭﻧﮓﻫﺎﻯ ﺗﻴﺮﻩ ﺑﻪ ‌ﺁﺑﻰ ﻣﻰﺭﻭﻧﺪ
      ﺑﺮ ﺯﻣﺎﻥ بدَﻡ
      ﺍﻯ نَفَسﺍﺕ خجسته
      ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ بدَمَ!
      ﺑﺮ ﺳﻨﮓﻫﺎ، ﺗﺎ ﻛﻪ ﺁﻳﻨﻪ ﮔﺮﺩﻧﺪ
      و ﺍﺯ دَم ‌و بازدَم ‌ﮔﻴﺎﻫﺎﻥ ﺑﺨﺎﺭ ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ
      بدَمَ ﺗﺎ ﺧﺎﺭﺍ ﻣﺮﻣﺮ ﺷﻮﺩ
      ﻭ ﺭﻭﺷﻨﺎﺋﻰ، ﺩﺭﺳﻴﻨﻪﻯ ِ‌ﺧﺎﻙ روان گردد.
      ﺭﻣﺰ ِ ‌ﺑﺎﺭﻭﺭﻯ ﺭﺍ
      ﺑﺎ ﺭﻳﺸﻪﻫﺎ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎﻯ ﻧﺎﺯﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ بِنِه!
 
عشق به سمیرا در یک بعدازظهر آفتابیآغاز شد، دوشیزه با لباس آبی   با لطافت رنگ نیلوفرها به چشمان میرزا خیره شد. هشت سال کلامشان تلاقی نگاهشان است، و بالاخره یک شب زمستان نکبت بار، دوشیزه آبیپوش خودکشی میکند. و این پسزمینهای است که مانی به عشق عارفانه بنگرد. همچون غزال کوهی از معشوق جدا میشود و هفت شهر عشق را "عطارگونه" جستجو میکند تا این بار، عارفانهتر، پویاتر و آگاهتر به دنیا بنگرد و به انسانها روی آورد.
در عشق هفت وادی جستجو میکند. همچون پروانهای که بالهایش در شمع آتشین میسوزد از وادی جستجو آغاز میکند و به وادی نیستی اتمام میکند.
در اولین وادی یعنی وادی جستجو؛ معشوق را ندیده در نگارستان رویای شاعر نقش مییابد و چون نهال کوچکی خواهش نور را به پرواز درمیآورد. در دومین وادی یعنی "وادی شیفتگی" عاشق در تابشگاه گرم معشوق در رنگ شکوفایی شعلهور میشود و تشنگی خود را از چشمهی وی سیراب میکند. در"وادی آگاهی": هشیاری عاشقان گام در وادی مستی مینهد. در "وادی توانگری": عشق بر گونههای معشوق میتابد. و این دو همچون دو شقایق شاداب در بستری سپید آرام میگیرند.
در "وادی یگانگی": عاشق و معشوق همچون در گردباد به هم آمیختند و همچون دو برج بلند توفان معنا یافتند. و بعد کلام میلرزد و وادی "سرگشتگی" آغاز میشود. عاشق همچون بوته خشخاشی بر "لبان پیر زمانه" دود میشود. و در انتها روزگار افسرده میشود و "وادی نیستی" "پیراهن تاریک پایان عشق" را جر میدهد و: من و تو دو شهاب شتابان / که از آنسوی درخشیدیم و / از اینسان خموشیدیم.
خصوصیت دیگر شعرهای مانی "ایماژ" یا "تصویر هنری" است که به شکل غنی و زیبا و هنرمندانه در اشعارش وجود دارد. میرآفتابیمیگوید: ایماژ تصویری است هنری از واقعیت که در آگاهی هنرمند زندگی میکند و تصویر یکپارچهای از یک پدیده ی زندگی است که به خودی خود کامل بوده و با اندیشه هنری اثری که در آن ظاهر میشود در ارتباط است و در شکل مشخص و محسوسی که از لحاظ استاتیک معنیدار و حایز اهمیت است، ارائه میگردد.
وقتی به اثری که ازخلاقیت صرف یک هنرمند، بازتابیافته است توجه کنیم، با آگاهی به ویژگیهایی که یک ایماژ باید آن را دارا باشد یعنی انعکاسی از یک واقعیت یا خلاقیتی که با دید هنری بیان شده باشد به این مرحله میرسیم که اثر یک مفهوم و یک اندیشه یا ذهنیتی، از پروسههای پیچیدهی تکاملی خود گذشت و به ایماژ رسید ما با یک اثر تصویری روبرو شدهایم یعنی وقتی مفهوم ما به عالیترین حد استتیک و آفرینش رسید آن مفهوم و ذهنیت تبدیل به یک ایماژ شده است.
ایماژهای "مانی" همچون ایماژهای "مولوی" فسادناپذیرند و همواره زیبایی درونی آنها معنادار و قابل اندیشه و کامل است. به ایماژهای شعر "تو و من" مانی دقت شود.
 
باران تویی و زمین من / نغمه تویی و طنین من/ بوسه تویی و جبین من/ زهدان تویی و جنین من/ آهو تویی و کمین من...
 
در شعر "تو در کلمه" تصاویر شعری زیبایی میسراید:
تو در کلماتی/ که نیلوفر و نسیم و سحر را کلمه میبینم/ که نرینگی زمان و / تپش نطفه گندم و / زایمان زمین را کلمه میبینم... وقتی تو نیستی/ هستی، در واژه سکوت کز میکند.
تصاویر هنری مانی به "شعرسپید"ش آهنگ غنایی میباشد و یک نوع "آهنگ حسی" که همراه نیروی جاذبه تصویرهای ناب و اندیشه ژرف نهفته شعریش وجود دارد. شیوه بهرهگیری او از کلمات متفاوت است. یک نوع تمایل به موسیقی در کلمات و واژگانش نهفته است. "واژگان مانی" به گونهای موسیقی است، به گونهای شعر است و به گونهای اندیشه است. "واژگان مانی" از آن اوست. کلمات را میچرخاند (و مانند یک نقاش که به دنبال تصویر جدید   و رنگ گویایی است) در کنار یکدیگر ماهرانه جایش میدهد. در اندیشهی مانی، واژگان به شکل دیگری نهفته است و همان خلاقیت شاعر است که با ایماژگری کلمات را به شعر تبدیل میکند. به واژگان توجه شود:
"گل نایاب"، "نرمخویی آبها"، "دانش روشن چشمانت"، "چکهی آتش شدیم و زاده شدیم"، "خیزابههای زمان که ما را میپسایند و میسایند و میفرسایند"، "پلکهایت پوشانندهی رویاها"، "نان لبانت"، "نمک تن تبناکت"
ـ "روح بر باد رفتهام را گرد آور/ در دل این سنگ بگنجان!"
با تمام این تسلط بر واژهها و ایماژهای غنی، اندیشهی جوشان شاعر و خلاقیت وی او را نیازمند به واژگان بیشتر میکند و به دنبال شاعری است که قطرههای گمشده را از دریاها باز آورد. و برای بیان عشق به دنبال کلمات دیگر است که نمییابد. معتقد است که واژگان شبنمزاد، چکه چکه، در اقیانوس کهن فروشدهاند: میخواهم چیزی بگویم/ از جنس برف، نغمه، رویا/ دریغا اما از فقر واژگان و/ دهان پاییزیام.
تکانهی سال ۵۷، دگرگونی شدیدی در مضمون و فرم هنر و ادبیات جامعه به وجود آورد. و دورانی کوتاه در حیات اجتماعی ایران به نام "بهار آزادی" شکل گرفت. "بهاری کوتاه، خونآلود، تبزده و هیجانی که در سرنوشت شعر نقش زیادی ایفا کرد."در این چنین اوضاعی پارهای از هنرمندان و شاعران به علت نزدیکی اندیشهی خود با دگراندیشان و فرم جهاننگری جدید، به شکل ارگانی شعر گفتند و اثر هنری خود را ارائه دادند. واین براندیشه شاعر و ایماژها وتصاویر شعری او تاثیر میگذاشت. چه بسا که شعر و شعار یکی میشدند.
مانی "ارگانی" شعر نمیگفت و توانایی این را داشت که شعار را به سطح هنری شعر برساند و سپس پل زیبایی بین شعر و شعار بزند. مجموعه اشعار شاعر در کتاب " از سرزمین تاریخ " مملو از این گونه اشعار است.
مانی شعر را "رستاخیز کلمهها" میداند و معتقد است هر شعر خوب، بافتی بدیع از زبان به دست میدهد و زبان را در حالت غیرعادی آن به کارمیگیرد ومیآفریند. رویارویی شاعر بازبان،غیرمتعارف، آفرینشگرانه و شاعرانه است. مانی از منطق عادی و روزمره زبان پیروی نمیکند، بلکه زبان را به پیروی از منطق شاعرانهی خویش وامیدارد. بسیاری از ارزشهای شعری از طریق طرح کلام به وجود میآیند. چنین طرحی، فضای شعر را میسازد، لحن و موسیقی آن را صیقل میدهد و شعر یا اجزاء آن را به یکباره زیر تاثیر خویش میگیرد.
در زمینه کارهای ادبی و شعری، او فاتح ربع قرن اخیر است. دقت شاعرانه را با سبک و سیاق ادبی مخلوط کرده و به وضعیت شعر قرن اخیر رسیدگی کرده است. میگوید: " شعر فارسی در سالهای اخیر مضمونگرا بوده است و در محتوای خود به جامعهی آرمانی پرداخته است، اما از نظر فرم و سبک و زبان دستخوش تحول جدی نبوده است. شعر این دوره از نظر فرم دچار بحران بوده است. بحرانی که بر اثر تمایل به نفی آگاهانه، سبکهای سنتی از سویی، و کوشش برای ایجاد سبکهای نوین از سویی دیگر به وجود آمده است. شعر در این برش تاریخی از نظر سبک و فرم در بن بستی اعلام نشده به سر برده است."
 
۴ـ خصوصیات اجتماعی شعر مانی
  و تکامل اندیشه و خیال در نگرش شاعر
 
هر نگرش شاعرانهای از یک تجربه حسی شروع میشود. دادههای موثر از بیرون و محیط به هنرمند داده میشود و کار اندیشیدن و فهم آغاز میشود. فهم تجزیه و تحلیل میکند، نخست "مفهومها" را میسازد و بعد صورتها و واژهها را ابداع میکند. "اندیشه" کار "معناسازی" را برای مفاهیم انجام میدهد. شاعر به کمک "خیال" واقعیات موجود در ذهن او منطقی میشود و او در صحرای خیال میخرامد. در این حال شاعر از ناسازگاریها رهایی مییابد و خود را ناآرام و مشوش مییابد.دغدغههایی همراه با اضطراب در درونش جریان مییابند و در درونش احساس تازهای کشف میکند. شاعر به وسیله دادههای حسی وضعیت موجود را لمس میکند. ذهن خود را به حرکت میاندازد و پس از نگرش بر پدیدههای بیرونی در صدد نمونهگیری برمیآید و خواستهها و تمناها و آرزوهای خود را میپروراند.
این تاثرات فهم را به حرکت وامیدارد و از نگرشهایی که از دادهها دارد به یگانهسازی و تفاهم و تلفیق آنها میپردازد و با هماهنگ ساختن آنها مفهوم را به وجود میآورد، و مفاهیم در ارتباط با اندیشهی ناب قرار میگیرند.
این مفاهیم با معانی جدیدی در وادی خیال به سیر و گذار میپردازند و بنای ساختمان شعری خود را پی میریزند و در حقیقت شاعر بدین گونه دنیای خود را ساخته و پرداخته میکند.
مانی با توجه به سلیقه، استعداد، خلاقیت و دانش و تجربیات خود، اندیشه و فهم و خیال را با احساس خود عجین میکند. آنها را با ریتم آهنگینی در عبارات متجلی میسازد. شعر مانی خصوصیات شعر اجتماعی را داراست: تودهها را تحقیر نمیکند. قهرمانان نقش عاشقان برجستهای را پیدا میکنند. به واقع قهرمانان همان تودهها هستند، با همان محرومیتها و دردها. از نظر زبانی و واژگان شعری سیلی از واژههای حماسی و توفانی در شعر اجتماعی مانی سرازیر میشود. زبان شعر مانی گرایش به صراحت دارد، و واژههای سمبلیک، واژههای "لورفته" به حساب میآیند. شعراو، شعر شور و عشق و ایثار است. عشق که همواره مضمون عمدهی شعر وی میباشد، در اشعار اجتماعی شاعر با قدرت بیشتر خودنمایی میکند و تنها چهرهی معشوق تغییر میکند و دارای بعد جدیدی است و سمت و سویی متفاوت پیدا میکند. خرد و اندیشه نقش برجستهای دارد. شعر مانی شعر تامل است.
می۲۰۰٨
 
 
 





www.nevisandegan.net