مانی
حلقهی گمشدهی هویت و فلسفه در ایران.(۱)
تاريخ نگارش : ۲٨ آبان ۱٣٨۶

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

میرزاآقاعسگری(مانی)
 
حلقهی گمشدهی هویت و فلسفه در ایران
٣۰ مهرماه ۱٣٨۶ خورشیدی
بخش نخست
 
 
سامانِ گیتی در جهانبینی زرتشتی دارای یک چرخشگاه (محور) یا یک گرانیگاه (مرکز) بنام اهورامزدا (=سرچشمه خرد) است، و شش امشاسپند که جهات ششگانه در پیرامون اهورامزدا را پرمی کنند:
  چپ – راست- جلو – پشت سر – بالا – و پائین.
  یاریگران، مشاوران و تکمیلکنندگان ششگانهی اهورا مزدا به قرار زیراند:
 
 
وهومن (بهمن= اندیشهی نیک و جانوران سودمند)
امرتات (مرداد= بیمرگی و آب)
خششروئیریه (شهریور= پادشاهی آرمانی =خودچیرگی)
هئوروتات (خرداد= تندرستی و گیاه)
سپنت ارمئیتی (اسفند=اسفندارمذ = بردباری. بخشندگی = زمین)
اشه (اردیبهشت=راستی، آیین درست، گردش کیهان و آتش)
 
این امشاسپندان با اهوره مزدا سامان اسطورهای هستی ایرانی را میسازند.
در سوئی دیگر انگرهمینو (اهریمن) و یاریگرانش، (دیوان و پتیارهها) با نیروهای مزدائی در نبردی کیهانی و فراکیهانی اند. نظام فلسفی ایرانی از همان آغاز بر نبرد اضداد در دو دنیای مادی و مینوی استوار بوده است.
 
پایهایترین پرسشهای فلسفی در آئین مزدیسنا:
 
نبرد اضداد :
 
در جهانبینی اساطیری – دینی ایرانیان   دو هماورد از آغاز آفرینش در حال ستیز با یکدیگر بودهاند: اهورا مزدا و اهریمن=   خدایانِ همستیزی که در جهاننگری زرتشت، فرمانده و هدایتکنندگان دو پهنهی نیک و بد بوده اند. مزدا، دارنده، آفریننده و هدایت کنندهی نیکی، زندگی، روشنائی، خرد، تندرستی، باروری و راستی است، و اهریمن دارنده و هدایتکنندهی بدی،مرگ، تاریکی، نادانی، بیماری، خشکسالی   و دروغ است.   در تقسیم آسمانی قدرت، ایزدان و فروهرها نُماد بیرونی اولیاند، و دیوها نُماد بیرونی دومیها.
 
در بینش مزدائی، اضداد باهم و همزمان بوجود آمدهاند. از همان آغاز زندگی، مرگ هم با آدم و گیاه و جانور زاده میشود:« آن دو مینوی همزاد و در اندیشه، گفتار و کردار، یکی نیک و دیگری بد » (گاهان. یسنه. هات ٣۰)
 
جهان را چنین است ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
(فردوسی)
 
 
 
وجود اضداد و نبرد آنها در همهی پهنههای طبیعت و روان، در زمین و آسمان وجود دارد. اساسا، ستیز این نیروها با یکدیگر است که سرنوشت و حتا سرشت گیتی را میسازد. این جهانبینی دوبُنی، آدم زمینی را فرامیخواند برای یاری اهورامزدا، و پیروزی او بر اهریمن پای به میدان بگذارد. چرا که آدم، خود پارهای از اهورامزدا است ، و مزدا، جهان و انسان را از تن خود آفریده است . بنابراین، انسان مزدائی، کُنشگر است و کارا و خویشکار. او خود بخشی از خرد کیهانی یا همانا اهورامزدا است. دارندهی نیروی آفرینندگی و داد و خرد است، و باید در بهسازی گیتی سهیم باشد. و این متفاوت است با جهانبینی ادیان سامی که در آنها، انسان از گِل درست می شود و سرشت و سرنوشتش از آغاز پیدایش تا پایان، به دست یهوه یا الله نوشته شده، و تقدیر ازلی/ ابدیاش را نگاشتهاند. در ادیان سامی، نیک وبد زندگی انسان، تیرهبختی یا خوشبختیاش، دار و ندارش، دیروز و امروز و فردایش، زاد و مرگش به دست خدائی «جبار و قادر» تعیین شده و او بهجز «اطاعت و بندگیی» این قدرت خشن آسمانی کاری نمیتواند بکند، و هرگاه که از ارادهی الهی سرپیچی نماید مجازات دنیوی و اخروی خواهد دید. انسان در جهانبینی سامی، نه   پارهای از تن اهورا، بل که عبدِ الله است. آفرینش او نه برای بهرهوری از زندگیی اینجهانی، یا مبارزه برای بسامان کردن جهان، بل که برای ماندن در بوتهی آزمایش الهی است. چرا که الله انسان را آفریده تا او را بیازماید و ببیند درخور رفتن به جنت است یا دوزخ؟ لذا حتا آنچه عبدِ الله میگوید، از خرد و ارادهی خودش سرچشمه نمیگیرد، بل که «استاد ازل» یا «الله» در دهان او گذاشته است و او مانند طوطی تنها تکرار و تقلید میکند:
 
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو، می گویم.
(حافظ)
 
 
هرچند که در آئین مزدائی نیز انسان بخشی گرفتار تقدیر و سرنوشت است، اما چون در اراده و خرد مزدا همبهره است، در دگرسازی سرنوشت خود نقش دارد. او در فاصلهی جبر و اختیار، وظیفه دارد با نیروهای اهریمنی نبرد کند تا گیتی را کامل نماید. این خویشکاری در بهسازی گیتی، هم در دوران اساطیری ایران هست، هم در دوران پهلوانی، و هم در دوران تاریخی ایران زرتشتی.
 
سپستر،تضاد دیالکتیکی و نگاه دوبُنی به هستی، به نبردی عقیدتی در آئین مزدایی تبدیل میشود، و دو کیش برآمده از آن یعنی آئین مهر و (مهرپرستی) و آئین زُروان (زُروان گرائی) و نیز در دو انشعاب دیگر آن یعنی مانیگری و به دینی مزدک هم رخ مینماید. زُروانیان سرچشمهی این دو ستیهنده را یکی نمیدانستند. به گمان آنها، این دو، همزاد بودهاند اما منشأی یگانه نمیتوانستهاند داشته باشند چرا که ظلمت نمیتواند از نور زاده شود و نور هم نمیتواند زاده یا همسرشت تاریکی باشد.
 
گفته می شود تفکر دوبُنی و دیالکتیکی ایرانی از آئین مزدائی به یونان هم میرود و سپستر، افلاتون فیلسوف یونانی بخشی از فلسفهی ایده آلیستی / ماتریالیستی خود را برپایههای آن بنیان مینهد. برخی براین باورند که «ایده» در فلسفهی افلاتونی که صورتی ذهنی و معنوی برای اشیاء و اجسام قایل است همان «فروهر» در دستگاه فلسفی ایرانی است. فروهر یا فروشیها همان ارواح ازلی تمامی موجودات زنده بودهاند. یعنی، روانهای جاودان همهی باشندگان که در فضای بیکران کیهانی زندگی میکردهاند. در ایران پس از اسلام نیز نبرد ضدین، بین ماتریالیسم و ایدهآلیسم ادامه مییابد و در پوشش نبرد عقیدتی در چهارچوب اسلام به انشعابات فکری گوناگونی منجر میگردد. اندیشمندان ایرانی همچون محمد ذکریای رازی و ابوریحان بیرونی و ابن سینا و شاعرانی همچون خیام و حافظ کم و بیش از دیالکتیک فلسفی مزدائیان تأثیر میگیرند، و در مکتب مشاء و مکتب اشراق، دو گونه گرایش ماتریالیستی و ایدهآلیستی تداوم مییابند   و عارفانی مانند مولوی و غزالی و عینالقضاة همدانی و عطار و سهروردی جانبداری بیشتر از سویه ی ایدهآلیستی آن میکنند.
ادامهی نبرد بین دو بُن فکری، سپستر به صورت نبرد فرقههای مذهبی ایران پس از اسلام   در رویاروئی اصحاب حدیث و اصحاب رأی، میان جبریون و قدریون، اشاعره و معتزله و ظاهریون و باطنیون دنبال گرفته میشود. در تمامی این شعبات دینی و نبردهای فکری، دو بُنپایهی تفکر فلسفی مزدائی با هم در ستیزهستند: اسپندمینو وانگرهمینو،خرد و نادانی. مزدا و اهریمن، عقل و نقل، واقعیت و رؤیا، زمین و آسمان، و...
 
فلسفهی زرتشتی خود را بیشتر با طبیعت توضیح میدهد و عناصر چهارگانهی آب، آتش، هوا و خاک در آن نقشی پایهای بازی میکنند، پس، این دین را میتوان متافیزیکی طبیعتگرایانه یا ناتورالیستی هم نام نهاد.
در جغرافیای اساطیری و پیشاحماسی ایرانشهر، ایران (خونیرس = ایرانویج) در مرکز عالم هستی جای دارد. شش پارهی دیگر زمین، کشورهائی را تشکیل میدهند که گرداگرد ایرانویج جای دارند و نسبت به آن ارج کمتری دارند. « و ایرانشهر از رود آموی است تا رود مصر و این کشورها دیگر پیرامون اویند، و ازاین هفت کشور، ایرانشهر بزرگوارتر است به هر هنری.» شش کشور دیگر عبارتند از : ارزه- واوروجوشن – واوروبرشن – سوه – ویددفش – فرددفش.
بخش کردن هستی به هفت بخش چه در پهنهی فراکیهانی و چه کیهانی و چه زمینی، مبنای بخش کردن بسیاری چیزهای دیگر به ۷ پاره است. عدد ۷ از همینجا جنبهی مقدس و آئینی میگیرد و ایرانیان بینش هفتتائی را در بسیاری از پهنههای زندگی گسترش میدهند: هفت اقلیم - هفت شهر عشق عطار- هفت چین - هفت سین- هفت خان رستم - هفت خان اسفندیار- هفت روز هفته- مراسم هفتم برای مردگان - هفت فلک - امشاسپندان هفتگانه - شیعیان هفت امامی - هفت طبقه در زیر زمین - هفت طبقهی آسمان- همه و همه برخاسته از همان بینشاند.
 
 
ماده   یا روح؟ گیتی یا اهورا یا زُروان؟
 
منشاء پیدایش هستی در پایهایترین پرسش هستیشناسانه که همهی فیلسوفان مادی و الهی درگیرِ یافتن پاسخی برای آن بودهاند، جنبهای با اهمیت داشته است. پرسش این است: اگر ماده از پیش بوده، چه کسی آن را آفریده است؟ و اگر آفرینندهای جهان مادی را به هست آورده، جایگاه خود او در کجای زمان و مکان بوده و در واقع، خودش از چی و چرا بوجود آمده است؟ آیا آنچنان که زُروانیان میگویند، «زمانِ» ازلی و ابدی سرچشمهی جهان مینوی و مادی بوده است؟ آیا آنچنان که زرتشت میگوید دومینوی همزاد (سپندمینو و انگره مینو) جهان را بوجود آوردهاند؟ در چنین صورتی، زمان زروانی یا اهورا و اهریمن زرتشتی را چه کسی بوجود آورده است؟ آیا چنان که دانشمندان امروز میگویند، سرمنشاء هستی، نقطهی متمرکز و فشردهای با نام «بینگ بنگ» بوده که درفرایند انفجارش، جهان مادی بوجود آمده، و آنگاه بخشی از ماده در روند رشد و تکاملش به موجودی دارندهی خرد، دانش و زبان (انسان) تبدیل شده است؟ آیا هرآنچه را که میاندیشیم، و حتا موجوداتی مانند خدا و شیطان هم آفریدهی ذهن و خِرد فلسفیِ همین مادهی متکامل (انسان) بوده است؟
 
جهانبینی زرتشتی پایفشاری ويژهای برجهان مادی، به زمین و به واقعیت داشته است. با وجود آن که زرتشتیگری در بخشبندی فلسفه، در بخش فلسفههای الهی و متافیزیکی جای دارد، اما خردگرائی و واقعیتپذیری در این نگاه فلسفی آنچنان بالا بوده که به نسبت زمان پیدایشاش میتوان آن را بینشی نسبتا واقعگرا، و - برپایهی دانسته های آن زمان- جهانگرا ارزیابی کرد. آر.سی. زنر درکتاب «طلوع و غروب زرتشتیگری» مینویسد: « دین ایران باستان به طوری سفت و سخت ریشه در خاک داشته است، زیرا دین مردمی کشاورز بوده است که تماما به گله و رمه وابسته بودهاند. ازاینرو، پیامبر کاملا نمیتواند میان نبرد کیهانی به رهبری اشه و دروغ، و نبرد در جهان مادی میان چوپانان و صحراگردان غارتگر تفاوتی بگذارد. » ص. ۱۰٣
 
همنشینی تنگاتنگ با طبیعت و با زمین، دیدگاه ایرانیان در چهارهزارسال پیشتر را، دیدگاهی نسبتا طبیعتگرا، خردمندانه و واقعبینانه کرده بود. اهمیت فوقالعادهای را که آن ایرانیان برای عناصر چهارگانهی آب، آتش، خاک و هوا قائل بودند، و تلاشی که برای پاکیزه نگهداشتن آنها میکردند، خود نشانهای از گرایش خردورزانه به اینجهان بوده است. آنان برای پاکیزه نگهداشتن و بهرهوری خردمندانه از خاک و آب و آتش و جانوران، به آنها جنبهی تقدس میبخشیدند و برای آنها خدایانی درخور ستایش میآفریدند و حتا گاه در پیشگاه آنها به یزش (نیایش) میپرداختند   و یا در پیشگاه آنها قربانی میکردند. زنر مینویسد « از این رو، کل جهان مادی مقدس محسوب میشود – کوهها، دریاچهها، غلات، زمین، آسمان، باد، آبراهها و جادهها همه و همه مقدس محسوب میشوند- زیرا آنها به بهتر زیستن انسان کمک میکنند و از این طریق، به هدف و مقصد خداوند در آفرینش خدمت میکنند و این وحدت هردو جهان مادی و مینوی در محضر خداوند و اشهی او صورت میگیرد .» همان. ص. ۱۰۴
در جهانبینی زرتشتی، این جهان و این زندگی نه آزمونگاهی الهی برای رفتن به بهشت یا جنت بوده، بل که زیستگاهی بوده است درخور بهسازی و برای بهزیستی. زرتشتیان، پیش از آن که بفکر «سعادت در دنیای عقبی» باشند، بفکر پاک نگهداشتن طبیعت، زدودن دروغ و ناراستی در این جهان، بفکر همبستگی و همدلی و همیاری میان ایرانیان بودهاند.
 
دنباله دارد





www.nevisandegan.net