مانی
خدا همانا انسان است.
تاريخ نگارش : ۲۱ شهريور ۱٣٨۵

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

میرزاآقا عسگری(مانی)
 
خدا همانا انسان است.
 
متن سخنرانی در باره‌ی   کتاب بشارت نوشته‌ی هوشنگ معین‌زاده در اتاق
  ایران. ادبیات و فرهنگ (پال تاک)
  ۷ سپتامبر ۲۰۰۶
 
 
     در مورد آقای هوشنگ معین‌زاده نخست از زبان شجاع‌الدّین شفا سخن خواهم گفت. آقای شفا ازاساتید برجسته‌ی تاریخ و ادبیات ایران، و یکی ازمتفکّران معاصر هستند. جایشان دراین‌ تالار خالی‌ست. پیام مهرشان در این‌جا خوانده شد. چند جایی درباره‌ی کارهای آقای معین‌زاده اظهار نظر کرده‌اند و این نشان می‌دهد که اساتید تیزهوش به موقع درمی‌یابند که چه کسی در کجای تفکّر و ادبیات ایران آتشی برافروخته است. آتشی خاموش نشدنی، چیزی که منتقدین دیگر کمتر توجه دارند.ایشان می‌نویسد.
 
(نویسنده‌ی سرشناس آمریکایی " جولیان گرین " که بیش از نیم قرن آخر زندگی خود را در جنوب فرانسه گذرانید و دو سال پیش در سن ۹۸ سالگی در همان‌جا درگذشت، در کتابی که درآخرین سال زندگیش منتشر کرد، تلگرام جالبی را نقل کرده است که نویسنده‌ی معروف فرانسوی " فرانسوا موریاک " چند روز پس از مرگ " آندره ژید " با امضای خود او دریافت، که نوشته بود: « این چند روزه هر چه گشتم جایی را به نام دوزخ پیدا نکردم، لطفأ موضوع را به اطلاع کلودل هم برسان. آندره‌ژید.»
ظاهرأ هوشنگ معین‌زاده‌ی ما با شانسی بیشتر از آندره ژید یا با پشتکاری   زیادتر از او داشته است و نه تنها دوزخ دروغین را پیدا کرده، به درون آن هم راه‌یافته و مدتی را هم در آن گذرانده است. البته او اولّین مسافری نیست که به دوزخ رفته و زنده   از آن بازگشته است! رهروان دیگری نیز هر چند نه به شماری چندان زیاد در گذشته‌های دور به همین راه رفته و حتی گاه مانند " آنئای یونانی " ، « ارداویراف پارسی » ، " دانته ایتالیایی "، این سفرنامه‌های جالبی نیز از سفرهای خود برجای گذاشته‌اند و فراموش مکنیم که دو تن از پیامبران اولوالعزم ما نیز از جمله اینان بوده‌اند. یکی عیسی مسیح که به روایت انجیل زندگانی پس از مرگ خود را با سفر به جهانی زیرین آغاز کرد تا به ارواح دوزخی بشارت و امکان رهایی دهد و دیگری پیامبر اسلام که   در معراج خود بهشت و دوزخ را از نزدیک دید و اگر بتوان از حدیث‌های کتب معتبر « صحاح سته » از جهان سنت ، « کتب اربعه »از جهان تشیع را، ملاک استناد قرار داد، آن حضرت در جهنم نگریست و بیشتر ساکنان آنرا زنان یافت.)
 
***
     می‌بینیم که پیامبر اسلام در همه‌ی جوانب، ضد زن بود و بعد از این که خداوند یک بار تعیین کرده که او به دوزخ برود، پس از بازگشت، برای تقبیح زنان و کم ارزش‌شماری آن‌ها گفته است. بیشترین دوزخیانی که او دیده است زنان می‌باشند! و حالا البته یک ذهن کنجکاو هم می‌تواند بپرسد که هنوز که روز قیامت اسلامی ‌برپا نشده، روز رستاخیز و معاد هم برگزار نشده و معلوم هم نیست که چنین روزی کی باشد. به هرحال در آن روز است که جهنمیان به جهنم و بهشتیان به بهشت خواهند رفت. پس این حضرت وقتی به دوزخ رفته، چگونه زنان را در آن‌جا   دیده است؟...
 
    برگردیم به کتاب بشارت . قبل از آغاز سخن در مورد کتاب، دوست می‌دارم که نظر استاد مهندس جلال‌الدین آشتیانی را در ارتباط با کتاب‌های هوشنگ معین‌زاده   برای شما به کوتاهی بیان کنم.
آقای آشتیانی می‌نویسد:

  ( جای بسی نیکبختی است که این جنبش در بین ایرانیان برون‌مرزی نیز پیدا شد و یارایی و هوشمندی و شایستگی‌های خفته و نهفته را بیدار ساخت.یکی از نمونه‌های بسیار برجسته و ستایش‌آفرین این دگرگونی شگفت‌آور، دوست و همکار نویسنده‌ی ما هوشنگ معین‌زاده است که در زمان کوتاهی به نگارش و چاپ کارمایه و آموزه‌ای دست‌زده و همه نشان‌هایی از پژوهش و سگالش ژرف او است. از او که خود را سربازی ایران‌دوست و کهنه‌کار ولی نویسنده‌ای نورسیده در این بازار می‌شناساند، باید پرسید که این همه مایه را در کجا و کی اندوخته تا به نوشته‌ی کاوه روشنگر: از قلم شمشیری دودم سازد و بار هزاران دم فقیهان سیاه کاررا بنیاد بلرزاند. برخورد با یک چنین یارائی وتوانائی‌های خفته و اکنون بیدار و شکفته، منِ پیر واز کارافتاده را دلگرم و امیدوار می‌سازد که دلیران خردمند بپا خواسته‌اند، شمشیرهای بران را برآخته‌اند و مهر به راستی را جان داده‌اند تا دیوان هزارساله را از سرزمین راستان بیرون کنند.)

 ***
       من فکر می‌کنم از آغاز پیدایش اندیشیدن در بین آدمیان، همواره دوگروه و دوگونه نگرش در مورد پدیده‌ی هستی وجود داشته است:
یکی گروه پرشماری که به علت کاهلی فکری و عدم دسترسی به دانش و یا کم‌دانشی، و ناجستجوگری در دانش زمانه‌ی خود، سرنخ‌ِ افکار و ایمان‌شان را به دست دیگران سپردند تا آن دیگران به آن‌ها بگویند که هستی از کجا آمده؟ چرا آمده؟ کی به انجام می‌رسد؟ و تکلیف این بشر کوچک بر این کره خاکی چیست؟و هر آن‌چه را که پیشوایان چنین توده‌های وسیع مردمی ‌در طول تاریخ بیان کرده‌اند به صورت آیین‌ها، دین‌ها و باورهای مردمان درآمده، و مردم آن‌ها را به همان‌گونه پذیرفته‌اند. گروه پرشماری که مقلد بوده‌اند و تابع، و تاکنون هم چنین است .
  امّا همیشه کم‌شمارانی هم بوده‌‌اند که نمی‌خواستند به بستگی و بستمان فکری دچار بشوند و فرمول‌هایی را که پیشاهنگانِ خرافات تحویل انسان‌ها می‌دادند و می‌دهند، خیلی راحت بپذیرند. این‌ها، به‌جای مراجعه به مراجع تقلید و پیامبران آسمانی و کسانی که خودشان را نمایندگان آسمانی می‌دانستند، خود کوشیدند راهی و پاسخی برای پرسش‌های بی‌پایان بشری در پدیده‌ی هستی و کهکشان بیابند.
     از همان‌جا   دوپارگی و انشقاقی در اندیشه‌ی بشری بوجود آمد.عده‌ای دانسته‌ها و اندیشه‌ی خود را متکی بر باور و یقین و دین و ایمان و اعتقاد کردند، و اندک شماری هم به جستجوی راه‌های شناختِ تجربی و علمی‌درباره‌ی پیدایش هستی رفتند. گروه نخست پرشمار و عاطفی بودند، و کم می‌اندیشیدند، و گروه دوّم اندک‌شمار بودند و عقل‌اندیش. این دو گروه در زدوخوردهایی که همواره در طول تاریخ بر سر چنین مباحثی پیش آمده با‌یکدیگر مبارزه کرده‌اند. شاید براحتی بتوان گفت که میلیون‌ها انسانی که متکی بر عقل بودند، و می‌خواستند از راه خِرد پاسخ‌هایی برای پرسش‌های خود بیابند به نام بی‌دین، رافضی، ضّد خدا و هزار و یک نام دیگر کشته شدند.
امّا اندیشه‌ی فلسفی متکی بر عقل، درایت، آموزه‌ها، تجربه‌ها، علم و دانش بشری پایان نیافت و در جریان تاریخ رشد کرد تا به امروز که ما به ‌راحتی همچون نیچه می‌توانیم بگوییم که « خدا مرده است» و آن‌چه که جای «خدای قادر متعال و توانا» را می‌تواند پر کند انسان است. انسانِ توانمند، انسانی که نیچه آنرا ابرمرد، ابرانسان می‌نامید.
       در واقع هوشنگ معین‌زاده یکی از فرزندان شایسته‌ی تفکر دوّم است، تفکّری که جستجوگر پاسخ‌های علمی ‌و عملی و زمینی برای پرسش‌های هستی‌شناسانه است. در ایران، کسان دیگری هم بوده‌اند که در این باره‌ها نوشته‌اند و چون فضا، فضای سرکوب، دین‌باوری و خرافه‌پرستی بوده، اندیشمندان ایران بناگزیر دو پهلو می‌نوشتند و اندیشه‌های خود را در لایه‌های گوناگونی از حجّت‌آوری‌ها و فلسفه‌بافی‌ها می‌پوشاندند تا شاید همچون گوهری شایسته بدست اهلش برسانند، امّا دشمنان هم تیزهوشان و کنجکاوانی در میان خود داشته‌اند و کشف کرده‌اند که این اندیشمندان چه می‌گویند؟ و چه می‌خواهند بگویند؟ بنابراین آن‌ها را همواره مورد آزار قرار می‌دادند و یا می‌کشتند واز بین می‌بردند.
        جریان نخست که جریانی خرافه‌باور و دین‌باور است حتی در آستانه‌ی قرن ۲۱ بر کشوری با ۴ – ۵ هزار سال تمدن و فرهنگ چیره می‌گردد و از کشور ایران ، کشوری به نام «کشور صاحب زمان»، و «کشور امام زمان» می‌سازد و دولت‌مردان اکنونی چنین کشوری از برزبان راندنِ   واژه‌ی زیبای ایران پرهیز دارند و این کشور را «کشورمقدس جمهوری اسلامی» ‌می‌نامند و نه کشور ایران!
        اهمیِت کارِاندیشمندی همچون معین‌زاده در این‌جا آشکار می‌شود. او نشان می‌دهد که هنوز صداهای بیدار و خردورز برای رودررویی با خرافه‌پرستی و دین‌باوری در ایرانی که زیر چیرگی سیاست‌پیشگانِ سرکوب‌گر است وجود دارد.
       اندیشمندانی هم‌اندیشِ با آقای معین‌زاده در کشورهای دیگر هم بوده‌اند، امّا اهمّیت کار ایشان در بین ایرانیان به گونه‌ای دیگر، و در سطحی دیگر است. چرا که ما ایرانی‌‌ها پروژه، پروسه و راهی را که اروپاییان در دو قرن گذشته در جداکردن دین از دولت پیموده‌اند، نپیموده‌ایم و اگر نیچه بعد از رنسانس و بعد از آن که بسیاری از دانشمندان و فلاسفه‌ی غربی در نفی اندیشه‌ی خرافه‌پرستی سخن گفته‌اند، می‌آید و با صدای بلند می‌گوید « خدا مرده است» ، در واقع شاهکاری نیست. شاهکار زمانی است که اندیشمندی در کشوری همچون ایران و زیر چیرگی مسلمانان دین‌باور و خرافه‌زده بیاید و بگوید که « من خدا را از آسمان به زمین بر می‌گردانم» .
        من فکر می‌کنم مخاطبین و شنوندگان معین‌زاده در روزگاری که هم اکنون من و شما زندگی می‌کنیم اندک‌اند. امّا توده‌های وسیع میلیونی مردم ایران درآینده خواننده‌ی آثار او خواهند بود. هنگامی ‌که خود او دیگر در این جهان نیست. آنگاه آیندگان درخواهند یافت که باید به همه‌ی این پدیده‌ها بیندیشند تا بتوانند پاسخی برای پرسش‌های ابدی و ازلی‌شان پیدا کنند.بهر حال از آغاز پیدایش تفکر آدمیان دو گونه دستگاه فلسفی داشته‌ایم:
           یکی دستگاه الهی بوده است که همه‌ی ادیان یا بیشتر ادیان متکّی بر آن هستند.
           و یکی هم دستگاه فلسفی زمینی، تجربی و متکّی بر خرد بوده است.
      آقای معین‌زاده به گروه دوّم بستگی دارد و توانسته است با نوشتن چند جلد کتاب بسیار گویا، با نثری شیوا و حالتی روایت‌گونه، مخاطبین فراوانی در امروز و آینده برای این اندیشه دست و پا کند. من بر این باور هستم که اندیشه‌های ایشان از آن‌جایی که با زبانی روایت‌گونه بیان شده، در آینده تأثیرات بسیار شگرفی بر افکار ایرانیان خواهد داشت.
      نکته‌ی دیگر این که آقای معین‌زاده درواقع کسی نیست که بخواهد معنویت انسانی را رد کند.ایشان در جستجوی نوعی عرفان انسانی است.انسان نه تنها در این دستگاه فکری و فلسفی به مهره و ماتریال تبدیل نمی‌شود، بلکه اندیشه، قلب و عاطفه دارد، عرفان دارد امّا این عرفان، عرفانی زمینی است. ملموس و منطبق با هستی روزمره است.
      معین‌زاده خدا را زمینی می‌کند. به این معنی که می‌خواهد انسان را جانشین او کند و در سراسر نوشته‌هایش به این نتیجه می‌رسد که انسان همانا خداست و خدایی اگر هست آفریده‌ی ذهن و تفکر انسانی است، بنابراین در خود انسان است.
 
      یکی از فلاسفه‌ی آلمانی (که من در ۱۸ سالگی کتابش را خواندم و الآن اسمش یادم نیست) می‌گفت: همه چیز در مغز ماست، در همین مغز مادی. اگر ما مغز کسی را بیاشوبیم و داغان کنیم دیگر هیچ چیز در آن باقی نمی‌ماند، حتّی خدا . نقل به معنی).
       این، مفهوم چیزی‌ست که از آن فیلسوف که همه‌ی نظراتش را هم نمی‌فهمیدم به یادم مانده است. و اگر به هر روی، تمامی ‌انسان‌ها به نوعی فاقد اندیشه باشند، دیگر مفهومی‌ به نام خدا وجود ندارد، پس خدا هر چه هست، در ذهن ماست. آفریده‌ی مغز انسان متفکر است. خدا یک پدیده‌ی ذهنی است و نه موجودی واقعی و بیرون از ذهن ما.
     نکته‌ی جالبی که در کتاب آقای معین‌زاده وجود دارد، تخییل زیبا و فراگستر و فعال ایشان است. ایشان اندیشه‌اش را   مثل ابوریحان بیرونی یا سهره‌وردی و حتّی کسروی با واژگان و جملاتی پیچیده بیان نمی‌کند، بلکه روایت داستان‌گونه‌ای ایجاد کرده است که خواننده از همان آغاز، و بعد بتدریج، با قهرمانان خوب و بد و متضّاداندیش داستان آشنا می‌شود و با آن‌ها احساس بیگانگی ندارد. به این معنی که اگر یک قهرمان در داستان بشارت مطلقأ طرفدار دین‌باوری است - و از آن‌جایی که هر یک از ما شاید روزی بر این باور بوده‌ایم - احساس می‌کنیم که   این قهرمان دین‌باور، اندیشه‌های گذشته‌ی ما را در این کتاب بخوبی بیان می‌کند. بنابراین با او احساس بیگانگی و دشمنی نمی‌کنیم.
امّا راوی نخست - که خودِ نویسنده می‌تواند باشد، با نام دیگری در این رمان‌گونه - به اندیشه‌ی امروز ما نزدیکتر است و ما در نهایت دل به اندیشه‌های تازه‌تر این راوی می‌بندیم.
        کتاب بشارت در بین داستان و رمان از یک سو، و پژوهش پیچیده‌ی فلسفی از سوی دیگر، نه این که سرگردان مانده باشد، امّا حرکت می‌کند و این یکی از سرشت‌های نیکوی این کتاب است که اندیشه‌های فلسفی را با زبانی روزمره و ملموس برای توده‌های وسیع بیان کرده است. نثر بسیار شیوا و گویای معین‌زاده واقعأ بعضی موارد برای خود من حسرت‌برانگیز است. از خودم می‌پرسم که این مرد چگونه توانسته به این نثر ساده، پاکیزه و پارسی دست پیدا کند؟ وقتی نوشته‌هایش را می‌خوانید، اصلأ متوجه نمی‌شوید که خواسته باشد فخری به خواننده بفروشد که زبان فارسی را به این قشنگی می‌نویسد. این در طبیعت و در سرشت کار ایشان است و می‌تواند الگویی باشد برای همه‌ی منتقدین ادبی و فرهنگی و سیاست‌اندیشان و فلسفه‌اندیشان که هرگاه دست به قلم می‌برند واقعأ از این سر مشق بهره بگیرند.
       معین زاده در جستجوی عرفان است. در جستجوی انسانی که هم یک انسان زمینی است و هم دارای معنویتی خوشایند. در واقع می‌شود گفت   نویسنده‌ی بشارت در جسجوی نوعی عرفان این‌جهانی است. چرا که در این عرفان، انسان، محور است و مثل عرفان قبلی ما در جستجوی فنا شدن در اللّه نیست ، بل که برعکس، نویسنده می‌خواهد اللّه را بیاورد و در انسان حل کند، فنا کند و ارزش انسانی‌اش را به جایی برساند که شایسته‌ی اوست و حقّ اوست . بنابراین اندیشه‌های او با درایت و خرد امروزه‌ی ما سازگار است. این عرفان به‌جای اتکّا به فرهنگ شورعارفانه ، در جستجوی شعورعاشقانه است و این بسیار پر معنی است.انسانی که شعور دارد و عاشق است فرق می‌کند با انسانی که شور دارد و عارف است و معین‌زاده بر این باور است که بهشت همین‌جایی است که ما هستیم و درست هم می‌گوید. ما بر کره‌ی زمین - که مادر ماست - می‌توانیم بهشت را بسازیم و در کنار هم با زیبایی زندگی کنیم، و نیز می‌توانیم از آن جهنمی‌ بسازیم. بنابراین برای این جهانی که می‌شناسیم جهانی زبرین   یا زیرین وجود ندارد. به هرحال، اعلام مرگ خدا توسط آقای معین‌زاده به معنای زاده شدن انسان-خدایی است. انسانی که « خود   آ » ست. به خود آمده و برای جهانش، برای زندگیش و برای آینده‌اش خود تصمیم می‌گیرد
      او برای هوچی‌ها و معامله‌گرانی هم چون پیامبران و امامان و نمایندگان دروغین و کاذب الهی جایی نمی‌گذارد، چرا که ما به آن‌ها نیازی نداریم، ما خود اندیشه داریم و اگر اندیشه‌های ما با هم رفت و آمد کنند و در تبادل باشند می‌توانیم تا سطحی که برای انسان امروزین پذیرفته باشد، پاسخ‌هایی برای پرسش‌های فلسفی و هستی‌شناسانه‌ی خود بیابیم. بی‌گمان در دهه‌های آینده که هنوز بسیاری از ما خواهیم بود و در سده‌های آینده، گروه دوّم اندیشمندان که از آغاز پیدایش اندیشیدن بر روی زمین به دنبال راه‌حل‌ها و پاسخ‌ها‌ی زمینی بوده‌اند، پرشمار خواهند شد و دستگاه دغل و ریا و حقّه‌بازی و کاسب‌کاری «پیامبران» ،و بساط مدعیان ولایت فقیه و امامت و جانشینی (خلیفه‌گی) را برای همیشه برخواهند چید. تردیدی در این باور ندارم. کتاب‌های معین‌زاده ، کتاب‌های آن روزهاست، روزهایی که ما نیستیم اما چنین کتاب‌هایی همچون ورق زر در تیراژهای میلیونی در دست‌رس ایرانیان خواهد بود. من به عنوان انسانی بر این کره‌ی خاکی - که همواره دغدغه‌هائی همچون دغدغه‌های فکری معین‌زاده داشته‌ام- دست ایشان ، قلم ایشان را از راه دور می‌بوسم و شادمانم از این که او بخشی از مکنونات ذهنی و قلبی من را هم بیان کرده، و کار من را سبک کرده است. برای ایشان آرزوی دیدن روزهایی را دارم که در آن روزها ایشان ببینند که ما ایرانی‌ها او را در زمان حیاتش درک کردیم، کتاب‌هایش را گرفتیم و خواندیم و لذّت بردیم، و به آن‌ها بها دادیم.این برای او البته بسیار زیباتر است تا زمانی که او دیگر بر این خاک نباشد امّا همواره از او به نیکی بگویند.
        همان‌طور که وقتی فردوسی در میان مردم ایران بود، بهائی به او ندادند. وقتی فردوسی مرد، امام‌جمعه‌ی شهر طوس فتوی داد که او رافضی است و حق ندارد در گورستان مسلمانان دفن شود. آن مردم اندکی که او را دوست می‌داشتند، جسد فردوسی را بردند و در جای دیگری دفن کردند که امروز آرامگاه اوست.همه‌ی آن ملاها و آخوندها، و آن توده‌های عظیم کم‌اندیش فراموش شدند، به خاک تبدیل شدند امّا فردوسی در قلب ما، در اندیشه‌ی ما زنده ماند و ما تأسف می‌خوریم از این که چرا در آن روزگار مردم بیشتری فردوسی را نشناختند و درنیافتند و من تأسف خواهم خورد اگر ما امروز کسانی همچون معین‌زاده را در نیابیم و نشناسیم.
***
کار پیاده‌کردن و تایپ این گفتار را آقای فرهاد رونق – دبیر فنی تالار ادبیات و فرهنگ در پال تالک انجام داده‌اند. در این‌جا از ایشان سپاس‌گزاری می‌کنم.
خود نیز ویرایشی اندک در متن بالا روا داشتم.
 
 





www.nevisandegan.net