|
مانی
مانی: آبان یشت. درستایش آناهیتا ایزدبانوی باران
تاريخ نگارش :
٨ بهمن ۱٣۹۹
|
|
میرزاآقا عسگری مانی
بخشی از کتاب منتشر شدهی «از باستان تا آستان» سرودهی مانی.
ناشر: استورنوس فرلاگ. آلمان
پیش نویسی بر «آبان یشت»
یشتها بخشی از کتاب اوستا (کتاب دینی زرتشتیان) هستند. اینها سرودهها و مزامیری دینی–آیینیاند که به دست موبدان، سرایندهگان و باورمندان به آیین زرتشت نوشته و یا سروده شدهاند و پیوندی با خود زرتشت و گاتاهایش ندارند. بسیاری از نگاشتههای زرتشتیان بارها در یورشهای بیگانهگان یا در واگریزیها و جنگهای فرقهای و دینی سوزانده شده و از بین رفتهاند و دوباره از یادمان و یادماندههای آنانی که این سرودهها را از بَر داشتهاند برگرفته و بازنویسی شدهاند.
بیشتر این سرودهها در دوران اشکانیان (پارتها) دوباره گردآوری، بازنویسی و نگهداری شدهاند. بنابراین میتوان پذیرفت که کم و بیش در گذر زمان، دستخوش دگرگونیهای شده باشند.
هرچه باشد، این نوشتهها بخشی از باورهای پیروان آیین زرتشت، مهر، میترا و آناهیتا بوده که درهم و برهم هنایش و آمیختگی داشتهاند. اینها واگویههای بسیاری از مردم در زمان خود بودهاند و در برگزاری آیینها، جشنها و در دربارها خوانده میشدهاند. به گونهای روشن نمیتوان گفت سرچشمهی هریک از این باورها و نوشتهها در کجای زمان و مکان بوده است.
آبان یشت یکی از این یشت های۲۱ گانهی اوستا است و در ستایش ایزدبانوی باران آناهیتا نگاشته شده است. ارج و برتری آناهیتا در استورهها و باورهای ایرانیان، همتای اهورامزدا و زرتشت بوده است. اهورامزدا از زرتشت میخواهد که آناهیتا را به خاطر او ستایش کند. حتا اهورامزدا خود، گاهی از آناهیتا میخواهد تا خواستههای او را برآورد. این سه به ویژه در دورهی اشکانی رئوس یک سهگوشه را میساختهاند. آناهیتا -ایزد آب- ازاین روی درخور نِگَر است که فلات ایران همواره از کمبود باران و آب در رنج بوده و پیدایش و آفرینش فرشتهای برتر و توانا برای باران و آب چیزی درخور ارزیابی و پذیرش است. برتری آناهیتا تا بهآنجا بوده که از شمال تا اپاختر، و از خاور تا باختر ایران برایش نیایشگاههای باشکوهی برپای کرده بودند. هنوز ویرانههای برخی از این ستایشگاهها در برخی از شهرهای ایران -از آن میان در همدان، کنگاور، خراسان، خوزستان و ... - برجا است
<><><>
آبان یَشت
آنگاه بزرگاخَرَد -اهورامزدا-
به زرتشت چنین گفت:
-«ای کهندادگرِ ایرانزمین!
آناهیتا، ایزدبانوی آب
و سرچشمهی همهی آبهای گیتی را
به خاطرِ من بستای!
که درمانبخش است، مزدامَنِش است
که دامن در فراخنای جهان گسترانده است.
در جهانِ استومند، اوست برازندهی ستایش
سزاوار نیایش اوست
آفرینندهی جان است و رمهها
آفرینندهی داشتهها و کشور
افزایندهی گیتی است، او را بستای!
آناهیتا تخمهی همهی مردان را پاک کند،
زهدان همهی زنان را بپالاید تا نیکو زایند،
نیکان را زایند!
زایمان زنان را آسان کند
در پستانهایشان شیرِ پرورنده روان کند.
ایزدبانوییست برومند و بلندآوازه، بستای او را!
فرّهمند است همچندِ هرچه آب بر زمین است و در زمین
نیرومندست که از کوه ِ«هُکر»
باران و رود را به دریای فراخکَرت بَرَد.
ایزدبانوی زیبا پیکر است آناهیتا
دارندهی هزار دریاچه است
دارندهی هزار رود،
هریک به درازای چهل روز راهِ سوارکاری چابک،
که به سوی دریای فراخکَرت رواناند.
رواناند اینهمه رود
تا گُردهی دریا فراز شود
تا کرانههایش به خروش برآیند.
.
تو ای زرتشتِ سپیدمنش وی را بستای
زان که شادابیی جهان
از شادیی آبهاییست که او روان میکند!
از اینهمه آب که از آنِ من است
رودی روان کند به هفت کشور،
آسان و یکسان
به زمستان و به تابستان.
تا خوشنودم کند، آناهیتا
آب را تازه میگرداند،
تخمهی مردان و زهدان زنان را میپالاید.
او را من –اهوره مزدا–
به نیروی خویش هستی بخشیدم.
تا خانه و روستای شما را آبادان کنم
شهرها و کشور شما را خُرّم کنم.
او را من آفریدم تا پشتیبان شما باشد،
پناهبخش و نگاهبان شما باشد.
بنگر چه زیباست این بلورپیکر و برهنهاندام
بنگر چه بخشاینده است و شادیبخش
این بانوی آبها و دریاچهها!
ای زرتُشت!
آناهیتا از سوی من برمیخیزد
بازوان زیبا و سپیدش را میگشاید،
آن بازوان را که به ستبری کتف اسپاند،
آراسته به زیورهای گرانمایه.
آن نازنینِ زیباسیما و زیباجان
روان میشود به نیرومندی،
و میاندیشد:
چه کسانی مرا نیایش کنند؟
کیست که مرا افشرهی آمیخته
با گیاهِ جانافزای هَوم نذری آورد؟
افشرهای درآمیخته با شیر؟
چنین نیکدلانی را شادمانی آرزو کنم و
خرمیی پایدار ببخشایم!
من که اهوره مزدایم
به این زیبابانو کُرنش میبرم.
وی را با آوایی بلند نیایش میکنم
ازیرا کهاش فَرّه روشنایی است.
ای آناهیتای رخشانرو! سپیدبازو!
باشد که از پی دادخواهی به یاریمان بشتابی!
تا نیکترت بستاییم
با هُومِ به شیر اندر شده
با تُردترین شاخههای نازک اناربُن
با بَرسَم، با سخنِ خَرَد و منَثَره
با اندیشهی نیک، گفتار و کردار نیک
با نوشاک و سخنی رسا
چنین باد!
...