|
مانی
بانگ ِگرم ِچاووشان آید همی!
تاريخ نگارش :
۲٨ اسفند ۱٣۹۶
|
|
نوروز جمشیدی، جشن خرد و آفرینندگی خجسته باد
کارکنان و همکاران رادیو تلویزیون مانی نوروز پیروز را به همهی ایرانیان و مردمانی که نوروز را پاس میدارند شادباش می گویند. در پادشاهی هفتصد سالهی جمشید مردمان ایرانزمین به کشف و شناخت آتش،آهنگری، ریسندگی، بافندگی، خیاطی،سپاهیگری، پزشکی و درمان، سنگ تراشی و خشت زنی، ساختمان سازی، گرمابه سازی، کشتی سازی، راه سازی، مدیریت آبهای سرزمین، کشورداری دادگرانه، دامپروری، برپایی شوراهای صنفی، ساختن افشره ها و عطرها ... دست یافتند. از این روی نوروز جشن دستاوردهای هفتصد سالهی مردم ایران در دوران پیشدادیان است. پایه های نخستین تمدن کهن ایرانی در آن هفتصدسال کار و خلاقیت برپا شدند.
به جمشید بر، گوهر افشاندند <> مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین <> بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
بزرگان به شادی بیاراستند <> می و جام و رامشگران خواستند
چنین روز فرخ از آن روزگار <> بمانده از آن خسروان یادگار
ما رنج و کار نیاکانمان را پاس می داریم . نوروز را جشن میگیریم. و نشان می دهیم که ضحاکان ماردوش زمانه با فرهنگ بیابانی نمی توانند سرزمین کهن و فرهنگ استوار ما را خوار بشمارند و نابود کنند. نوروز تان پیروز. هر روزتان نوروز
<><><>
چاووشی
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
" رودکی"
<><><>
میرزاآقاعسگری مانی
<><><>
بانگ ِگرم ِچاووشان آید همی
هلهله، زی خامشان آید همی
ای همه چشم انتظاران، ماهتان
کم کمک در دیدگان آید همی
مینپاید روزگار سِفلگی
روز مرگ سِفلگان آید همی
گزمه مویانست؟ بادا! زان که مرگ
بی گمان، زی گزمگان آید همی
اینک، آرش گرتوئی یا خود منم
هدیه، آرش را، کمان آید همی
پیک ما، پیغام ِخوش برداشته
بال افشان، پرکشان آید همی
باده نوشان! باده پوشان! مژدهئی
بوی باده از رزان آید همی
جام برگیرید و زی جانان شوید
جرعه، جرعه، جوی جان آید همی
باز چنگ رودکی، شور افکند
پیر چنگی، چامهخوان آید همی
کاستی بگرفته روزان ِخزان
فرٌ ِفروردین، وزان آید همی
بادبان بفراز! لنگر باز هِل!
باد سوی بادبان آید همی
آهوی بندی، رها آید زبند
رو به سوی آهوان آید همی
بازوان بگشای! زیرا آفتاب
خوش خوشک زی بازوان آید همی
یار غربت رفته، با بال افق
زی دیار دیلمان آید همی
آب و جارو کن! خوشامدگوی باش!
رهروی از رهروان آید همی
باردیگر از حکایتهای عشق
نکته، نکته، در میان آید همی
بذرها بفشانده بودی عشق را
خرمنات، اینک همان آید همی
پلک بردارید!هان! روز زلال
طرفه، چون رود ِروان آید همی
بهمن ماه ۱۳۶۶