|
مانی
صندلی وسط در برخورد با حکومتهایایدئولوژیک وجود ندارد
تاريخ نگارش :
٣۱ تير ۱٣۹۵
|
|
درست ۱۰ سال پیش (تابستان ۱۳۸۵) که مدیریت نخستین تارنمای اختصاصی «ادبیات و فرهنگ» پارسی در اینترنت را بر دوش داشتم، گفتگوهایی کردم با برخی از اهل اندیشه و ادب که در کتابی با نام «رهپویان اندیشه» منتشر؛ و با پیشباز دوستداران کتاب روبرو شد. موضوع اصلی در این گفتگوها این بود که «آیا صندلی سومی بین حکومت جمهوری اسلامی و مخالفانش وجود دارد؟ جای نویسندگان، شاعران، هنرمندان و اهل اندیشه در معادلات و تضادها بین حکومت و ملت در کجاست؟»
اکنون به مناسبت دهسالگی این کتاب، یکی از آن گفتگوها را که با آقای مسعود نقره کار صورت گرفته در اینجا بازپخش میکنم تا فراموش نکنیم که گروهی از روشنفکران و روشنگران ما همواره در برابر حکومت های مستبد دینی و سیاسی ایستاده اند.
میرزا آقا عسگری. مانی
<><><>
گفتگوهابا پرسشهائی همسان از نویسندگان صورت یافته تا تفاوتهای نگاه آنان در بارهی پرسمانها و گفتمانهای معین با خواننده در میان گذاشته شود. این پرسشها را برای برخی از شاعران و نویسندگان دیگری هم که در برونمرز زندگی میکنند فرستادم. اما آنها نه تنها پاسخی ندادند، حتا رسید پرسشها را هم اعلام نکردند! علت آن پیشاپیش بر خودم هم آشکار بود! بسیاری از آنان نمیخواستند با پاسخ به این پرسشها، علیه جمهوری اسلامی موضع انتقادی بگیرند! چرا که شماری از آنان، به علت رفت و آمد آشکار و نهان به ایران، یا درحال بده بستان غیرمستقیم و پنهان با رژیمی هستند که آنها را وادار به گریز از ایران کرده بود!
میخواستم نامهای آنان را در اینجا بیاورم، اما از این کار چشم پوشیدم. چرا که هدف این کتاب نه افشای اینگونه «شاعران و نویسندگان»، که افشای سیاستهای نابخردانهی حکومت دینی در ایران، و در پهنه ادبیات، سیاست و فرهنگ است.
<><><>
گفتگو با مسعود نقرهکار
صندلی وسط در برخورد با حکومتهایایدئولوژیک وجود ندارد
ادبیات وفرهنگ: به نظر شما، کشتن دگراندیشان و سرکوب روشنفکران غیرخودی توسط رژیم اسلامی ایران امری است مرتبط با ماهیت اسلام، یا این اسلام سیاسی است که در قالب قدرت و حکومت،دست به چنین جنایاتی میزند؟
مسعود نقرهکار:عدم تحمل دگراندیشان، ومخالفین سیاسی وعقیدتی، به اشکال مختلف و با کاربرد انواع خشونت از آزار واذیت، تحمیق، تحقیر، توهین، تکفیر و ضرب و شتم تا تبعید، زندان، شکنجه و کشتار، ویژهی اسلام و مسلمین نیست، همهی ادیان و افکار و رفتار مذهب گونه، این ویژگی و خصلت را داشته و دارند.
نه فقط تاریخ اسطورهای و افسانهای، تاریخ حقیقی و واقعی جامعهمان گواه حضور و تداوم و تقویت این ویژگیست. حتی زرتشت که با شعار «پندارو گفتار وکردارنیک» پا پیش نهاد ومعتدل و حقیقتجو و نیکوکار مینمود در سرودهای آسمانیاش بتپرستان را «گمراه، سیهدل، کژمنش، تبهکار و مورد تنفرمردم» خطاب میکرد. در دوران هخامنشیان دیوانهی جنایت کاری چون کمبوجیه و«داریوش بزرگ» را داشتیم و ماجرای«فرورتیش» را که داریوش به دست خویش گوش و بینی او را برید وچشمانش را ار کاسه درآورد. دردوره اشکانیان اردشیر سوم و فرهاد سوم واشک چهارم را داریم که تاب تحمل دگراندیشی ومخالفت نداشتند و دراین راه حتی به برادرکشی وپدرکشی روی آوردند. عدم تحمل دگراندیشان و مخالفین در دوره ساسانیان ابعاد گستردهتر و وحشیانهتری داشت. شاپور دوم نمونه است، شکنجهگری که کتف اسیراناش را، که مسیحیان ری و همدان و اصفهان و خوزستان نیز بودند، سوراخ میکرد واز آنان ریسمان میگذراند.«ذولاکتاف»مان ظاهرا هراس داشت مبادا عیسویان ایرانی آلت دست رومیان شوند.
فقط یک قلم دگراندیشکشی انوشیروان دادگر و«روح جاوید عدالت»! گردن زدن، پوست کندن وسر تا کمر واژگونه در چالهی آهک کاشتن دهها هزار مزدکی ست. خواجه نظامالملک از قول همین پادشاه«دادگر» مینویسد:
„ مزدک را کشتن آسان است لیکن تبع او بسیارند، چون او را بکشیم مزدکیان بگریزند و پراکنده شوند و مردمان را دعوت کنند و جایگاهی محکم به دست آرند و.... ما را تدبیری باید کرد چنان که یک بار کشته شوند ویک تن ازایشان زنده نماند.“
و بیتردید دبیری که به فرمودهی «روح جاوید عدالت» با دوات جمجمهاش خرد شد نیز نخستین قربانی قلمرو قلم در میهنمان نیست، دبیری که در مجلس«بحث آزاد»! نظری ناهمخوان با نظر شاه ابراز کرده بود.
ازاین دست نمونهها در تاریخ پیش از هجوم اسلام به ایران فراوان است اما پس از هجمه اسلام به میهنمان این فراوانی بیشتر و وحشیانه تر شد. پیروان محمد راه پیامآورشان را ادامه دادند، که ابن هشام در کتابش به آن اشاره میکند:
„ رسول خدا فرمان قتل هشت نفر را صادر کرد که سه نفر آنان زن هستند و از قضای روزگار بیشتر اینان مردمی شاعر بودند که جسارت کرده و در مخالفت با بعضی کارهای پیامبر اسلام یا خشونت مسلمانان نسبت به غیرمسسلمانان شعر سروده ویا سخن گفتند.“ ویا „ پیامبر دستور قتل عصمای دختر مروان، که به قولی شاعر بود را صادر کرد چرا که او در اشعارش محمد را مورد انتقاد قرار داده بود، و...“
از همان آغازاشغال سرزمینمان، اعراب، دگراندیشان را اهل ذمه، موالی، عجم، مشرک، کافر، ملحد، مرتد وزندیق نام نهادند وبساط کتاب سوزان و کتاب شستن وپوست کندن و قطعه قطعه کردن دگراندیش و مخالف را پهنتر کردند. خون و جنون و جنایت فضای حاکم بر حکومت امویان و عباسیان بود. تکه تکه کردن ابن مقفع و قتل ابومعاذربشاربن برد، شاعر نابینای پارسی نژاد نمونهاند.سپس محمودغزنوی «اهل ادب» را داریم، قرمطیکشی که برخوردش با «معتزله» یک نمونه است:
„ من کار ایشان به فقها بازگذاشتم،آنان چنان فتوی دادند که این قوم از دایرهی اطاعت احکام الهی قدم بیرون نهاده وبه فساد روی آوردهاند وقتل و قطع و نفی آنان به مراتب جنایاتشان واجب است.“
و جلادانی دیگر چون ملک محمد سلجوقی وامیرمبارزالدین محمد را داشتیم و قربانیانی همچون حسنک وزیر، خواجه نظام الملک، حلاج، عینالقضاه همدانی، شیخاشراق، فضلالله نعیمی، عمادالدین نسیمی، رشیدالدین فضلالله و صدها بنام و گمنام دیگر، واینها تازه جدا از کشتارهای جمعیی دگراندیشان و مخالفین سیاسی و عقیدتیست.
عدم تحمل و کشتار دگراندیشان، و مخالفان سیاسی وعقیدتی،از ویژگیهای بیش از ۱۵ سلسله و دودمانیست که در کشور ما، ویا بخشهایی از آن، تا پیدایی سلسله صفویه به نوعی حکومت کردند.
دوران صفویه، دوران تعصب، قشریگری و تنگ نظری بود، وعصرشاه اسماعیلها وملا محمد باقر مجلسیها،عصر بدعت گذاری آدمخواری، که شاه اسماعیلاش برآن شد تشیع را دین رسمیکند، دینی که دین اقلیت بود. به او گفتند اهل تسنن اکثریت جامعهاند، گفت:
“ بتوفیق الله تعالی اگر رعیت حرفی بگویند شمشیر میکشم ویک کس زنده نمیگذارم „.
سلسلههای بعدی نیز دست کمی از سلسلههای پیشین نداشتند، به ویژه قاجاریه که اکثر پادشاهاناش استاد و عاشق کورکردن چشم اعضاء خانواده خود و مخالفینشان بودند. و آنچه اینان با مخالفین سیاسی و اقلیتهای مذهبی، به ویژه بهاییان کردند پوشیده نیست. دراین میان اما شاهدان کشتاردگراندیشان دردو رژیم دگراندیشکُش،یعنی رژیم پهلوی وحکومت اسلامی، زندهاند، به ویژه حکومت اسلامی که روی بسیاری از رژیمهای دگراندیشکش را سفید کرده است.
این نگاه رخدادنگرانه را به این خاطر پیش روی میگذارم که نشان داده شود عدم تحمل و کشتار دگراندیشان ویژهی فقط اسلام و یا تشیع نیست. هر تفکر و رفتاری که خود را کامل و صاحب تمام حقیقت بپندارد سراز عدم تحمل دیگری در میآورد، و در قدرت سیاسی و مذهبی دست به شکنجه و کشتار دگراندیشان و دگررفتاران خواهد زد. اسلام از همان آغاز پیداییاش این ویژگیها را داشت، و در قدرت سیاسی وحشیانهترین نوع عدم تحمل دگراندیشان، مخالفین سیاسی وعقیدتی، و روشنفکران و روشنگران جامعه را به نمایش گذاشته است، نمونه زندهاش همین رژیم «جمهوری» اسلامیست.
ادبیات وفرهنگ: آیتالله خمینی ۲۷ سال پیش فرمان داد:«بشکنیداین قلمها را» و خود - بر اساس اسناد، و نیز گفتههای کسانی همچون خلخالی و منتظری حکم قتل بیش از ۱۲۰۰۰ زندانی دگراندیش را صادر کرد.تولید تقدس ساختگی پیرامون این آدمکش بیبدیل درایران مانع از آن شده تا روشنفکران و اهل قلم درایران بتوانند آشکارا در بارهی روشنفکرکشی او سخن بگویند. شما شخصیت او را چگونه تحلیل میکنید؟ چرا او آنچنان بیرحمانه زمینهی کشتار نویسندگان و شاعران دگراندیش ایرانی را فراهم کرد؟
مسعود نقرهکار:آیتالله خمینی پیرو“خاتم الانبیاء“ و قرآن، و یک مسلمان واقعی بود.این موجود فکر و رفتارخود را«ختم» همهی انواع افکار و رفتار، و تمام و کمال درست وحقیقت میپنداشت درحالی که در عالم واقعیت افکار و رفتارش چیزی جز جنون وجنایت پس نینداختند.
در باره شخصیت و بیرحمیهای آیت الله خمینی تحلیل من این است:
دوعلت اساسی و یا تمایل کلی درچگونگیی پیدایی وشکلگیری عدم تحمل دگراندیشان، دگررفتاران، و مخالفان سیاسی و عقیدتی، و منتهی شدن آن به اعمال خشونت، طرح شده است:
۱- عامل انسانی(زیستی و روانی )
۲- عامل محیطی ( اجتماعی)
کسانی که عوامل انسانی را سببساز میدانند براین باورند که ساختار روانی (ذهنی) انسان، نسل در نسل ویژگیهایی را حمل کرده که برخی از آنها ویژگیهای روانی و رفتاری پرخاشگرانه و خشونت آفرین، و یا حیوانیست. کارکرد بخشی که حامل این ویژگیهاست لایهای از شخصیت انسان است که «لایهی غیرعقلانی» و«انحراف» نیز نامیده شده است. بیرحمی، درنده خویی وتمایل به کشتار پارهای ازاین ویژگیهاست. در میان عوامل اجتماعی نیز مذهب و تفکر مذهبگونه نقش آفرینترین و مهمترین عامل در پیدایی عدم تحمل و نابردباری در رابطه با دگراندیشی و دگررفتاری ست. بیرحمی، درندهخویی و تمایل به کشتار در خمینی، که یک نمونهاش صدور فرمان قتل عام هزاران زندانی سیاسی و عقیدتی در سال ۶۷ است، تردیدی بر جای نمیگذارد که لایه غیرعقلانی وانحراف لایهی مسلط و غالب در ساختار روانی این موجود بوده است. درآمیختن چنین ساختار ذهنیای با قشریترین و عقب ماندهترین افکار مذهبی و زهر قدرت سیاسی «نورعلی نور» شدنیست که پدیدهای چون «امام خمینی» طبیعیترین دستاوردش است.
ادبیات وفرهنگ: هر از گاهی، جمهوری اسلامی فتوای قتل سلمان رشدی را که توسط خمینی صادر شده به موضوع روز بدل میکند (در فوریه سال ۲۰۰۶ هم دوباره اعلام کردند که سلمان رشدی را خواهند کشت.) شما این پدیده را چگونه ارزیابی میکنید؟ اینیک ترفند سیاسی است یا باجگیری جهانی از غرب؟ چقدر با سلمان رشدی - در جایگاه نویسندهای روشنفکر و دگراندیش - احساس همدلی دارید؟
مسعود نقرهکار: فتوای قتل سلمان رشدی اگرچه بیارتباط با دگراندیشکشی خمینی نبود اما در اساس یک عوامفریبی و ترفند سیاسی بود. پیش از انتشار«آیههای شیطانی» دهها کتاب و مقاله در جهان، به ویژه درایران، در نقد و ذم و افشای اسلام و محمد نوشته شده بود که خمینی و مشابهیناش زیر سبیلی و ریشی رد کرده بودند. صدور فتوی «مهدورالدم» بودن رشدی چند ماه بعد از صدور فتوای قتل عام زندانیان سیاسی و عقیدتی با هدف برپایی هیاهو و گرد وخاک برای لاپوشانی «جنایت بزرگ ۶۷» در سطح ملی و بینالمللی، صورت گرفت. البته تحتالشعاع قراردادن نوشیدن جام زهر صلح! توسط آیتالله خمینی و مصیبتهای جنگ نیز به ایجاد جاروجنجال وگرد و خاک نیاز داشت.
من نه فقط با سلمان رشدی، با تمامی روشنفکران وروشنگران اهل قلم در جهان، که به انواع مختلف قربانی عدم تحمل و بردباری هستند احساس همدلی دارم، و شرمسارم ازاین که هموطن خمینی و موجوداتی شبیه خمینی هستم.
ادبیات وفرهنگ: جمهوری اسلامی۲۶ سال است که کانون نویسندگانایران را از حق فعالیت صنفی محروم کرده است. با وجودی که این کانون در چند سال پیش اعلام کرد که میخواهد در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی به فعالیت صنفی خود بپردازد، باز هم حکومت مجوز موجودیت قانونی به آن نمیدهد.آیا به نظر شما مادامی که این حکومت برپاست،امکان فعالیت آزادانهی کانون نویسندگانایران فراهم خواهد شد؟چرا؟
مسعود نقرهکار: روشنفکرستیزی و روشنفکرکشی از ویژگیهای «جمهوری» نابهنگام اسلامی، به عنوان یک حکومت تمامیتخواه و تاریکاندیش است.این حکومت ظرفیت تحمل روشنفکر و روشنگر و تشکلهای روشنفکری و روشنگری را نداشته، ندارد و نخواهد داشت مگر بطور ماهوی دچار تطور و دگردیسی شود. کانون نویسندگان ایران نیز به عنوان یکی از ارزشمندترین تشکلهای روشنفکری وروشنگری شامل این عدم تحمل و کشتار شده است.
تا حدی که من اطلاع دارم کانون نویسندگان ایران از فردای به قدرت رسیدن آخوندها با قلمشکنی، اِعمال سانسور و آزادیکشی این جماعت درافتاد و دمی از تلاش در راه تحقق آزادی اندیشه، بیان وقلم بازنماند. اسناد کانون نشانگر این واقعیت درخشان است که کانون در طول تاریخش هرگز تن به پذیرش قوانین ضد آزادی اندیشه، بیان و قلم نداده است. در کانون بحث و اختلاف نظر بر سر پذیرش وعدم پذیرش قانون اساسی حکومت اسلامی، به خاطر کسب مجوزفعالیت علنی کانون، وجود داشت اما گرایش غالب و آنچه در اسناد کانون منعکس است عدم پذیرش این قانون اساسی بود وهست.
ادبیات وفرهنگ: کانون نویسندگان ایران (در تبعید) درچند سال اخیر دچار ضعف و پراکندگی کم سابقهای شده است. بسیاری از اعضای قدیمی و شناخته شدهی آن، از کانون کناره گرفتهاند. جابجائی سالانه هئیت دبیران کانون هم نتوانسته کانون را از بنبستی که در آن گیر کرده بیرون آورد، چاره چیست؟ آیا دوراناین کانون بسرآمده ؟ آیا باید بنیادی تازه گذاشت ؟ شما دستهای پنهان جمهوری اسلامی را در تخریب و تضعیف نهادهای دموکراتیک برونمرزی مشاهده میکنید؟
مسعود نقرهکار: کانون نویسندگان ایران در تبعید مبتلا به نابسامانیها و مشکلاتیست که مجموعهی جنبش روشنفکری و روشنگری ازآن رنج میبرد اما به نظر میرسد حال و روزاین کانون چنان رو به وخامت کشانده شده که دیگر میباید از بیماری بدخیم کانون نویسندگان ایران در تبعید نام برد. در رابطه باعوامل این وخامت حال کانون، به حضور وتداوم عدم تحمل و بردباری، فرقه گرایی، نخبه گرایی، غلبه روابط برضوابط و.... میتوان اشاره کرد، که اتفاقا این ویژگیها در میان همان اعضاء قدیمی و شناخته شده بیداد میکرد ومیکند. مسایل ومشکلات کانون حاصل جمع ضعفها و لغزشهای همهی ما روشنفکران و روشنگران اهل قلم در خارج کشور است، به ویژه همان جماعتی که شما آنها را قدیمی وشناخته شده خواندهاید.
در مورد نقش جمهوری اسلامی درتخریب و تضعیف نهادهای دموکراتیک گمان من این است که وضع ما آنقدر خراب وآشفته است که نیازی به «دستهای پنهان» جمهوری اسلامی برای تخریب و تضعیف نیست! درخارج ازکشور، جمهوری اسلامی دستهای پنهان وآشکارش را در جاهای جدیتربه جنایت آلوده ومیآلاید.
ادبیات وفرهنگ: برخی از شاعران و نویسندگانایرانی در برونمرز- در سالهای اخیر - در اقدامات جمعی نویسندگان علیه جمهوری اسلامی مشارکت نمیکنند.این شماراندک، بگونهای عمل میکند که انگار درایران و زیر شمشیر جمهوری اسلامی زندگی میکند.اینان بیانیههای گروهی روشنفکران و نویسندگان علیه جمهوری اسلامی را امضاء نمیکنند.در گردهمآئیهائی که در مخالفت با جمهوری اسلامی باشند شرکت نمیجویند، انتقاد به وضعیت موجود درایران از نوشتههای اخیرشان حذف شده است. حتا از همکاری قلمی با مجلات و رسانههای ایرانی در خارج از کشور که مخالف جمهوری اسلامیاند پرهیز میکنند. نظر شما درین باره چیست؟ آیا رژیم جمهوری اسلامی از انتقاد مبرا شده است؟ تکلیف روشنگری «روشن»فکران چه میشود؟
مسعود نقرهکار: پیش از آن که این افراد مورد نقد و سوال قرار بگیرند میباید دلایلی که سبب ساز این تغییرات « درسالهای اخیر» شدهاند، شناخته و بررسی شوند. بیتردید در بعضی ازاین افراد فرصتطلبی و عنصر ترس عمل میکند اما در دفع و به سکوت کشاندن بسیاری ازاین دست افراد ضعفها و نابسامانیهای اپوزیسیون و جنبش روشنفکری و روشنگری در خارج از کشور نیز نقش داشته است.
با این حال به نظر من جماعت مورد اشاره در زمره «روشن» فکران قرار نمیگیرند.«روشنگری» که آزادی و آزاداندیشی اساس فکر و کار وکردارش نباشد اصلن روشنفکر نیست.
ادبیات وفرهنگ: زندگی شما با زندگی جمهوری اسلامیهمزمان شده است. دراین برش از تاریخ ایران، روشنفکران و اهل قلم در یکی از تندپیچهای تاریخی و فرهنگی ایران قرار گرفتهاند. هر شاعر و نویسندهای که میخواهد در صحنهی ادبیات کشورش حضور فعال داشته باشد، خواسته یا ناخواسته در وضعیتی قرارگرفته که ناگزیر است به روشنی و بدون ابهام، جایگاه خود را در برابراین حکومت نشان بدهد. (در آثار ادبی- درمصاحبهها و مقالهها - درسخنرانیها و فعالیتهای عملی).این، نوعی ناگریزی تاریخی به نظر میآید.آیا به نظر شما بین دو صندلی همراهان و مخالفاناین رژیم، صندلی سومی وجود دارد؟ شما این گرهگاه تاریخی را چگونه ارزیابی میکنید؟
مسعود نقرهکار: صندلی وسط در برخورد با حکومتهایایدئولوژیک وجود ندارد، به ویژه در نوع نوبری که بر سر جامعه ما آوار شده است. البته در بحث«صندلی وسط» باید شرایط آزادیخواهان داخل کشور به ویژه اهل قلم را در نظر داشت، آنان نمیتوانند چون ما قلم بزنند، حرف بزنند و عمل کنند. ویژگی کار در آن شرایط سخت و تحمیلی را با نشستن روی صندلی وسط نباید یکسان پنداشت. باید به حال تبعیدیان و«تبعیدی نمایانی» که در خارج از کشور به دنبال صندلی وسط میگردند تأسف خورد !
ادبیات وفرهنگ: تصور شما از دوران پس از جمهوری اسلامی چیست ؟ وضعیت اهل قلم و روشنفکران در چنان دورانی چگونه خواهد بود؟
مسعودنقرهکار: جامعهی ما جامعهی رخدادها و اتفاقهای غیرقابل پیشبینیست، بنابراین تصور این که در آینده چه برسرمان خواهد آمد، چندان ساده نیست. دوران بعد ازجمهوری اسلامی اگر دوران تکرار تجربهی تلخ وتأسفآور«رفتن بد» و «آمدن بدتر» باشد که خب تکلیف مان روشن است، اما اگریک جایگزینی دموکراتیک انجام پذیرد و تشکلهای دموکراتیک در جامعه کنترل کننده و همه کاره باشند آن وقت میتوان امیدوار بود قلم و اهل قلم نفسی خواهند کشید.
<><><>
مسعود نقره کار به سال ۱۳۳۲ در "کوچهسنگی" (بین میدان مولوی ومیدان شاه سابق) در تهران متولد شد. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را درمحله های جنوب شهر تهران گذراند وسپس تر به عنوان پزشک در این محله ها و نقاط فقیر نشین به کارطبابت پرداخت. مسعود نقره کاراز نوجوانی به فعالیت های فرهنگی و سیاسی روی آورد. از ۱۶سالگی کارنویسندگی خود را با نوشتن داستانهای کوتاه آغاز کرد و به نشریات و محافل فرهنگی وهنری راه یافت. به هنگامی که دانشجوی پزشکی بود با همیاری دوستان اهل قلم "انتشارات چکیده" را در محلهی نظام آباد تهران بنیاد نهادند. "چکیده" در کنار فروش و نشرکتاب پاتوق بسیاری از اهل قلم و سیاست شد. مسعودنقره کاردرسال ۱۳۶۳ به اجبار جلای وطن کرد. او در حال حاضردرآمریکا زندگی می کند. برخی ازفعالیتهای فرهنگی واجتماعی:
عضوکانون نویسندگان ایران درتبعید - مسئول کانون نویسندگان ایران در تبعید (آمریکا و کانادا تا سال ۱۳۷۸)
موئسس کانون فرهنگی ایرانیان شهر اورلاندو- آمریکا (۱۳۷۵ ) - عضو انجمن جهانی پزشکان برای جلوگیری از جنگ هستهای (۱۳۶۵) - عضو انجمنقلم آمریکا.- عضو انجمن فلم ایران در تبعید .
سردبیرنشریه پزشکی-اجتماعی "اتحاد پزشکان ودارو سازان ایران" تا سال ۱۳۶۱ -عضو تحریریه نشریه، بولتن وخبرنامه سیاسی درایران تا سال ۱۳۶۳ - همکاردر انتشارنشریه پزشکی "دنیایپزشکی با دکتر م. جابرانصاری ۱۳۶۲ -نشریه "ورزشو انقلاب" با پرویز قلیچ خانی ۱۳۶۲-ازبنیانگذاران و مسئولین نشریه "آرش" چاپپاریس، تا سال ۱۳۷۱ با مهدی فلاحتی وپرویز قلیچ خانی- انتشار ۱۳ شماره ماهنامه شهروند فلوریدا. -انتشاربیشاز ۱۰۰ مقاله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری ،علمی , ورزشی و داستان کوتاه در نشریات داخل و خارج کشور ( آدینه، کارنامه، آرش، شهروند، کیهان لندن، نیمروز، ایرانیان واشنگتن، اطلس، پر، سیمرغ، دفترهای کانون نویسندگان ایران در تبعید، عاشقانه، ایران استار، گردون و...)-انتشار دهها مقاله درتارنماهای گویا، ادبیات و فرهنگ, ایرانیان، عصرنو , اخبار روز و...
کتابهای منتشرشده درایران:
مقدمهای برروانشناسی علمی ومختصری در باره پاولوف گرایی، سال ۱۳۷۵
دربارهایوانپتروویچ پاولوف، ۱۳۵۸ –
-روح چیست؟ ۱۳۵۹
پزشکان جهان در راه صلح، ۱۳۶۰
بحثی کوتاه درباره وضعیت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی،۱۳۶۳
همکاردرتنظیم، تالیف و ترجمهی کتاب های "بیماری های مغز و اعصاب " تالیف دکتر داریوش سلیمانی،"امداد درجنگ"، "وضعیت بهداشت و درمان دراتحادشوروی" و....
درآلمان و آمریکا:
مسلم (داستانهای گزارشگونه)، ۱۳۶۸
گریزگاه تلخ داستانها و یادداشت های تبعید، ۱۳۶۸
(واپسیننامهها) نامه های تیرباران شده ها، جلداول ۱۳۶۹
روایت دوقتل سیاسی،۱۳۶۹
بچههای اعماق (رمان)، جلداول،۱۳۷۰
طرح مقدماتی تاریخچهی کانون نویسندگان ایران و کانون نویسندگان ایران در تبعید، ۱۳۷۵
پنجره کوچک سلول من (رمان) ۱۳۷۶
بسوزانعشق (داستانهاویادداشتهایتبعید)، ۱۳۷۸
ازسرزمین رنج (داستانهای کوتاه و گزارشگونهها)، ۱۳۷۸
بخشی ازتاریخ جنبش روشنفکری ایران –بررسی تاریخی-تحلیلی کانون نویسندگانایران وکانون نویسندگان ایران درتبعید ) ۵ جلد- ۴۰۰۰ صفحه ( سال ۲۰۰۳(
فبیله ی من ( رمان) سال ۱۳۸۵- ۲۰۰۶
جنگل شوکران ( نامه ها و وصیت نامه ها )کار مشترک با مهدی اصلانی ۱۳۸۵-۲۰۰۶
کتابهای آماده انتشار:
نوعی از زندگی (داستانهای تبعید)
درباره روشنفکری و روشنگری (جلد اول)
کشتار دگراندیشان در ایران ( جلد اول )
کتابهای منتشرشده به زبان انگلیسی
:
۱-Listen, It's the Voice Of A Black Angel ( Short Stories)-۲۰۰۳
۲-The World is My Home (Children's story)-۲۰۰۳
کتابهایآمادهانتشاربهزبان انگلیسی
:
۱-The Victims Of Riverwood (Romance)
۲-My Prison's Small Window (Romance)
۳-The Crazy Moon (Short Stories)
۴-We ARE singing For Peace (Children's story)
۵-The World is Gray (Things are not always black and White)-Children's Story
۶-I Love Peace (Children's Story)
۷-Why Violence? (Children's Story)