|
مانی
نگاهی به سروده های مینا اسدی
تاريخ نگارش :
۲٨ تير ۱٣۹۴
|
|
نگاهی به سروده های مینا اسدی
در نشستی برای بزرگداشت او
استکهلم. ۱۵ مارس ۲۰۰۳
ادبیات و شعر، همزمان با چهار پدیده مرتبط اند:
زمان
مکان / جامعه
زبان
ضمیر ناخودآگاه
زمان
پیوند ادبیات با زمان به صورت بازتاب زمانه ی حال است در اثر. از آنجائی که برشهای زمانی در کنار هم، زمان به معنای کلی آن را شکل می دهند، لذا ارجاع به روح جاری در برشهای زمانی در ادبیات به معنای ارجاع به کل آن هم هست. چرا که شناخت زمانه در اثر ادبی، نوعی شناخت زمان حادث شده است. البته شناخت زمان، بدون شناخت مکان و جامعه ای که در آن است ناممکن است. لذا شناخت برشهای زمانی همانا شناخت موقعیت های اجتماعی و مکانی هم هست.
بازتاب زمان را در اثر یک ایرانی همروزگارمان درنظر بگیریم:
او در دورانی زندگی می کند که اسلام بر کشورش حکومت می کند، و خودش یا زیر دست و پای این حکومت زندگی می کند و یا به کشوری غربی رفته و امکان سنجشی به دست آورده بین جامعه ی مادری و جامعه ی میزبان. او در دورانی زندگی می کند که تأثیرات یک انقلاب عظیم و عقیم را در تار و پود زندگی خود و اطرافیانش تجربه می کند. نظام جهانی سوسیالیسم فروپاشیده، جهان تک قطبی، بیشترین تأثیر را از تنها ابرقدرت امروز - آمریکا - می گیرد. بنیادگرائی دینی و تروریسم کور در خاورمیانه و دیگر مناطق جهان رو به اعتلاست. جنگ و گرسنگی، نیمی از جنوب جهان را به مرگ تهدید می کند و انقلاب تکنولوژی، منجر به سلطه ی آن بر زندگی جهانیان شده است. اینها بخشی از واقعیت تاریخ امروز جهان است. ما، هم شاهد این تاریخ هستیم و هم شریک در آن. لذا عمیقا از آن متأثر هستیم و این تآثیرات و تأثرات در آثار ادبی ما به صورتهای نهان و آشکار متجلی می شوند. بنابراین، این گونه آثار ادبی فرایند برشی از تاریخ بشری و همانا برشی از زمان است. اما تاریخ نه به صورت گزارش واقع شده ها بلکه به صورت بازتاب هنری در این آثار منعکس می شوند. برخی از نویسندگان و شاعران می کوشند با دور شدن از واقعیت، جامعه و زمان، این هرسه را به گمان خود دور بزنند و از آثار خود حذف کنند. به این امید که فراتر از زمان و مکان و تاریخ بنشینند و از ضایعات مشارکت در تحولات اجتماعی دور بمانند. پیداست که چنین امیدی واهی است. چرا که بینش و اقدام آگاهانه ی آنها، خود نوعی مشارکت در تحولات است. مینا اسدی اما قصد نداشته است با پشت کردن به جامعه و زمانه اش، کنج عافیت بجوید و امور جهان را به جهانیان بگذارد و خود در برج عاجی ناممکن سکونت یابد. او می داند که چنین کازی یک نوع خودفریبی و ریاکاری است. پس، از همان آغاز می پذیرد که فردی از جامعه است و سرنوشتش با سرنوشت معاصرانش گره خورده و ناگزیر از واکنش ادبی در برابر خوب و بد جهان پیرامونش است. بنابراین بازتاب طبیعی و گاه خشماگین واقعیت های گذشته و امروزین در شعرها و نوشته های او عیان است. این بازتابها، گاهی چنان در آثار او خوش نشسته اند که شعر و نوشته ای از او را بسرعت بر زبانها جاری کرده است و گاه چنان واکنشی و گزارشی است که عمر اثر او را هم اندازه ی عمر آن وقایع نموده است.
شعر درمکان و جامعه
تأثیر مستقیم مکان و جوامعی که در آن زندگی می کنیم برکسی پوشیده نیست. بی گمان شعر یک سرخپوست یا یک بومی آفریقائی با شعر یک سوئدی یا چینی یکسان نیست. سرایندگان چنین شعرهائی خواه ناخواه لایه هائی از اسطوره ، تاریخ و فرهنگ جامعه ی خود را در آثارشان منعکس می کنند. حتی مناظری که می بینیم، اصوات و آواهائی که با زبان به ذهن ما منتقل می شوند، آدمهائی ک با آنان همزیستی داریم، تحولات روزمره ی اجتماعی و حتی زاویه ی دید ما نسبت به مناظر آسمانی تأثیرات مستقیمی در سروده های ما دارند. اگر دقت کنیم، شاعرانی که در مناطق حاره و آفتابی زندگی می کنند و به علت گرمای سوزان آفتاب در جستجوی سایه و در انتظار شب هستند، سیمای معشوق خود را بیشتر به ماه تشبیه می کنند که درشب و در خنکا طلوع می کند . شاعران شمال اروپا که کمتر از نعمت آفتاب بهرورند، چهره ی معشوق را به آفتاب گرم و درخشان تشبیه می کنند. و یا، شاعرانی که در سرزمینهائی زندگی می کنند که گوسفند و گاو و پرندگان و حتا آدمها را در برابر چشم کودکان سرمی برند، به راحتی از خون و خونریزی در شعرهاشان می نویسند. اما این همه خون و کشتار را در شعر مثلا سوئدی ها که چنان مناظری را نمی بینند کمتر مشاهده می کنیم.
البته بازتاب دیده ها و شنیده ها و تجربه شده ها در اثر هنری مستقیم نیست. به این موضوع در بخش ادبیات و ضمیر ناخودآگاه اشاره خواهم کرد.
به هرحال، جامعه برای شاعر، حکم دریا را برای ماهی دارد. ماهی بدون آن که حضور آب را حس کند، از آن حیات و حرکت می گیرد. فکر و منش و خلقیات و ناخودآگاه ما ملحم از زمانه و جامعه ای است که در آن زندگی می کنیم.
شعر مینا اسدی رابطه ای تنگاتنگ با کشور و جامعه اش دارد. او به نسبت حضور و شرکت آگاهانه در تحولات اجتماعی، شعر جامعه گرا و واقعگرا سروده است. برخی از این گونه شعرهای اسدی به علت بافت زبانی مناسب و مردم پسند و به علت همروندی محتوای شعرش با خواسته های مردم و نیاز زمانه، به سرعت فراگیر شده اند. اما همه ی شعرهای او چنین توفیقی نداشته اند و این البته که طبیعی است و در مورد بسیاری دیگر از شاعران هم اتفاق افتاده است.
زبان در شعر اسدی
تنها امکان بروز شعر زبان است. لذا نقش زبان در شعر بسیار با اهمیت و کلیدی است. نهایتا، این زبان شعر است که وجه تمایز اثر را با نثر و با ژورنالیسم و روزمره گی نشان می دهد. یک شعر خوب، به شعریت زبان و زبانیت زبان نزدیکتر است. هدف از «شعریت زبان» ، فاخر، پیچیده، فخیم یا مصنوعی بودن آن نیست بلکه هدف تناسب های آشکار و پنهان زبان شعر است با آن چه که شعر در پی ارائه و بیان آن است. زبان شعر می تواند ساده و حتی متکی بر زبان روزمره یا عامیانه باشد. زبان شعر می تواند بسیار تو در تو یا فخیم باشد. زبان شعر می تواند آمیخته ای از همه ی اینها باشد. اما ماحصل آن باید همچون پلی باشد استوار و متناسب بین ذهنیات شاعر با ذهنیات خواننده ی شعر. اگر زبان شعر تظاهر به محتوای غنی تر و عمیق تر در شعر کند ودر همانحال شعر فاقد چنین عمق و غنائی باشد، می شود زبانی تقلبی و مصنوعی. اگر زبان به ابزار بازی و خودنمائی شاعر تبدیل شود، زبان شعر بی آن که ارجاعی به فکر و حس و آگاهی و ناخودآگاه شاعر باشد می شود زبانی مصنوعی و فخرفروش و البته میان تهی.
زبانی که به گزارش واقعیت - چنان که هست - بپردازد، با منتفی و کهنه شدن آن موضوع، موضوعیت خود را از دست می دهد.
در یک کلام، زبان شعری باید رسا، خوش ساخت، متناسب، طبیعی و شاعرانه باشد. زبان شعرهای مینا اسدی ضمن آن که مجموعه ای از سرشت ها و مشخصه های نامبرده را در این و آن شعرش به نمایش می گذارد اما در نهایت، زبانی است رسا و سالم و نزدیک به طبیعت گفتار که قدرت ارتباط گیری آن بسیار است.
شعر و ناخودآگاه
من درمقاله ای با نام «ادبیات سیاسی و سیاست ادبیات» مبانی علمی و تئوریک رابطه ی ضمیرناخودآگاه و آفرینش هنری را بیان کرده ام. خلاصه این که ذخیره شدن تمامی تجربه ها، دیده ها، یادمانهای فردی و قومی در ضمیرناخودآگاه، و سپس دگرگون شدن آنها در کارگاه روان، و آمیختنشان با فردیت، هویت و تمالایلات شاعر، و آنگاه بروز و تأثیر آنها در و بر آفریده ی ادبی ، ماهیت نهائی هر اثر هنری را بوجود می آورد. غنای یک اثر ادبی به غنای حضور ناخودآگاه شاعر در اثرش وابستگی تام و تمام دارد. هرچه ارجاعات غیرمستقیم اثر به ذخایر ذهن ناخودآگاه افزونتر باشد، گوهر هنری آن اثر و ادبیت آن و نیز جنبه ی منحصر به فرد بودنش افزونتر خواهد بود.
آنجائی که شعرهای مینا اسدی رنگ و تأثیر مستقیم تری از واقعیت - بدان گونه که هست – می گیرند، به لحاظ اجتماعی برد فزونتری می یابند و به همان نسبت از گوهر شعری کمتری بهره مند می شوند. هرجا که او از درون ضمیرناخودآگاهش به بیان شاعرانه ی جهان می پردازد، شعرهایش فردی تر، خصوصی تر و در عین حال گوهرمندتر می شوند.
به هرحال آنچه به صورتی چکیده در مورد مینا اسدی می توان بگویم این است که :
ﻣﻴﻨﺎ ﺍﺳﺪﻯ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺷﺠﺎﻉﺗﺮﻳﻦ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﻫﻤﺮﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﺎ ﺍﺳﺖ. ﺷﻌﺮ ﺍﻭ ﻛﻪ ﺩﺭﺍﻳﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻭﺳﻪ ﺩﻫﻪﻯ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﻧﻴﺰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪﮔﺎﻧﻰ ﺩﺭﺧﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﭘﺴﺮﻓﺖ ﻳﺎ ﺩﺭﺟﺎﺯﺩﮔﻰ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﻣﺎﻧﺪ. ﺧﻮﻯِ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺳﺎﺯﺵ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺷﻌﺮﻫﺎﻯ ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮﺵ، ﺑﺮّﺍﺋﻰ ﻭ ﻛﺎﺭﺍﺋﻰ ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﻣﻰﺑﺨﺸﺪ. ﺯﺑﺎﻥ ﺭﻭﺯﻣﺮﻩ ﮔﺎﻫﻰ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺷﻌﺮ ﺍﻭ ﺧﻮﺵ ﻣﻰﻧﺸﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻜﻪﺍﻯ ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﻣﺎﻧﺪﻧﻰ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻰﺷﻮﺩ. ﺯﺑﺎﻥِ ﺑﻰﺩﺳﺖﺍﻧﺪﺍﺯ ﻣﻴﻨﺎ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﺍﻳﺶ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺷﻌﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﻨﺪ. ﺩﺭﻭﻧﻤﺎﻳﻪﻫﺎﺋﻰ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻋﺸﻖ، ﻛﻴﻨﻪ، ﻛﻮﭺ. ﺭﺯﻡ، ﺧﺸﻢ ﻭ ﺑﻰﺗﺎﺑﻰ ﺭﺍ ﻣﻰﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﻰ ﺩﺭﺳﺮﻭﺩﻩ ﻫﺎﻯ ﺍﻭ ﻳﺎﻓﺖ. ﺷﻌﺮ ﺍﻭ ﺑﻰﺁﻥ ﻛﻪ ﺷﺒﺎﻫﺘﻰ ﺑﻪ ﺷﻌﺮﻫﺎﻯ ﻧﺼﺮﺕ ﺭﺣﻤﺎﻧﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺗﺎﺛﻴﺮﻭ ﻧﻔﻮﺫ ﻛﻠﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﻣﻰﺁﻭﺭﺩ. ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮﺧﻰ ﺍﺯ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﻫﺎﻯ ﻣﻴﻨﺎ ﺭﺍ ﻣﻰﺗﻮﺍﻥ ﺟﺰﺋﻰﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥِ ﺧﻠﻮﺕِ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻮﺩ، .ﺍﻣّﺎ ﮔﻮﺋﻰ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻌﺮﻫﺎﻯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮ ﻣﻴﺰ ﺑﻠﻨﺪ ﺧﻄﺎﺑﻪﺍﻯ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺭﻭﻳﺎﺭﻭﻯ ﺁﻥ ﺷﻨﻮﻧﺪﻩﻫﺎﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩﺍﻧﺪ. ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻠﺘﻰ ﻛﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ۱۴۰۰ ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﭼﺮﺧﺸﮕﺎﻫﻰ (ﻧﻘﻄﻪ ﻋﻄﻔﻰ) ﺑﺮﺍﻯ ﺷﺴﺘﻦ ﺟﺎﻥ ﻭ ﻫﺴﺘﻰ ﺧﻮﻳﺶ ﺍﺯﻏﺒﺎﺭ ﺳﺪﻩ ﻫﺎﻯ ﻣﻴﺎﻧﻰ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ می رسد، ﺳﺮﻭﺩﻩﻫﺎﺋﻰ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﻫﺎﻯ ﻣﻴﻨﺎ ﺍﺳﺪﻯ، ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﻛﺎﺭﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﺭﻭﺯﺁﻣﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ.
بایسته است تا در پایان این نوشته بیفزایم که : مبارز بودن یک ادیب، فضیلتی اجتماعی است و نه فضیلتی ادبی. اما کدام ادیب اصیل است که نیازمند به فضیلت اجتماعی نباشد؟