|
این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید: بالاترین دنباله | Yahoo | Delicious |
شکوفهی شگفتزده
در این شکوفهی حیران
حضور پردهنشینان.
در پلک ِاین صدف
یک چکه فلسفهی تابان.
در پلکهای خفتهی بادام
فوارهی درخت،بَرافشان.
ای سپیدهی شیردِه!
که رنگ گیتی را
همرنگ بخت ِدلبر من میکنی
روان شو!
گیسو فروبگستر
فدایآمدنت من
بیا و دانهی بادام را به خاک ببند
بِمک دهان صدف را
مگذار چون همیشه
من باشم و
شکوفهی شگفتزده و
خواب باد ِبامدادی و
آنگاه
پرهای پَرپَرِامید!