|
مانی
چرا «عقب» ماندهایم؟
تاريخ نگارش :
٨ آبان ۱٣۹٣
|
|
چرا «عقب» ماندهایم؟
دکترعلی محمد یزدی
نشر علم. تهران. ۱۳۸۸. چاپ چهارم
بخش نخست
<><><>
معرفی و نقد کتابهای ادبی،پژوهشی، تاریخی و فلسفی
این گفتارها نخست بصورت فایلهای تصویری در یوتیوب منتشر شده اند
(نزدیک به دوسال تقریبا هرهفته کتابی را که درآن هفته می خواندم در برابر دوربین بررسی میکردم ودر یوتیوب میگذاشتم:
www.youtube.com
این نقدهای شفاهی به یاری یک دوست روی کاغذ پیاده شده اند.
<><><>
کتاب تازه خواندهای در دست دارم با نام «چرا عقب ماندهایم؟». این کتاب که چاپ دوماش درسال ۱۳۸۸ یعنی دوسال پیش درتهران از سوی نشر علم منتشر شده را، آقای دکتر «محمدعلی ایزدی» نوشته است. با سوتیتر «جامعهشناسی مردم ایران». آن گونه که آقای ایزدی در مقدمهی کتاب نوشته، ایشان برای تحصیلات و کار به آمریکا میرود و در مشاهدهی تفاوتهای نوع کردار و رفتار و زندگی بین غربیها و ایرانیان، به فکر واداشته میشود که چرا مردم ایران عقب ماندهاند. و به دنبال دلایلاش میگردد در زمینهی جامعهشناسی، باورها، تاریخ و بسیاری چیزهای دیگر. و کتابی نوشته است در ۳۵۱ صفحه و در آن دلایل گوناگون تاریخی و جامعهشناختی برای اثبات ادعاهای خود مطرح کرده است.
البته از آنجایی که ایشان خود آدمی است اسلام باور، میکوشد هر جایی که نقص و عقب ماندگی مردم ایران به اسلام برمی گردد، به آرامی از کنارش بگذرد یا به گونهای آن را توجیه کند که البته موفق نیست. اما در مشاهداتاش و ثبت نوشتهها و شواهد تاریخی، آدمی است موفق و این کتاب، کتابی است به راستی خواندنی. این کتاب داوری دربارهی مردم ایران است. داوری دربارهی من و شما. نویسنده معتقد است که ما جامعهی عقب ماندهای هستیم و دلایلاش را هم به سهم خود بیان میکند. البته به دورانهای پیش هم برمی¬گردد و شواهد و اسناد تاریخی را هم بازآورده و بازنوشته است. من یکی دو نمونه از آن را خدمت شما میخوانم و دربارهی این کتاب بیشتر با شما سخن میگویم.
در بخش نخست کتاب که نظریات خارجیان دربارهی ما ایرانیان عنوان دارد، نوشتهای آورده است کوتاه از «هردوت» مورخ یونانی که در ۲۴ قرن پیش در دورهی کوروش زندگی میکرده، مشاهداتاش را دربارهی پارسیها یعنی ایرانیها بیان کرده است. از آنجایی که هرودوت دوست مردم ایران نبوده است، انتظار زیادی از او نمیتوان داشت. اما آنچه که نوشته نشان میدهد که ما پیش از هجوم اعراب و تسلط اسلام بر ایران به گونهی دیگری بودهایم. هرودوت مینویسد: «چیزی که برای پارسی [یعنی ایرانی] کردنش ممنوع است، گفتناش هم جایز نیست، دروغ است. دروغ گویی را ایرانیان ننگینترین عیب میدانند و پس از آن شرم آورترین نقص، داشتن قرض است. و جهت عمدهی آن از جمله این است که گویند مقروض مجبور است دروغ بگوید. »ص.۵۹
دکتر یزدی خود می¬افزاید: «مردم ایران دروغ نمیگفته¬اند در نتیجه تمام معایب ناشی از آن را هم نداشته¬اند. خداوند هم نعماتاش را در اختیار آنان قرار داده بود و از پیشرفتهترین مردم عصر خود بودند. تدریجاً که خلقیاتشان عوض شد.» ص.۵۹
این خلقیات که به خودی خود عوض نمیشوند. این را سیستمهای اجتماعی، سیاسی، نظامهای دینی و چگونگی زندگی اقتصادی، کار و نوع طبقهای که فرد به آن تعلق دارد باعث میشوند که ما تغییراتی حاصل بکنیم. این تغییرات مادرزادی نیستند. خُلق و خصوصیات ما اموری اجتماعی هستند. ما از جامعه الگو میگیریم. البته پیش از اینکه وارد این مباحث بشوم، بگویم که هیچ ملتی را نمیشود یک دست کرد و گفت که مردم یک کشور همه خوباند یا همه بدند، همه شجاع یا ترسو هستند. همهی امور نسبی¬اند اما آنچه که بدنهی اصلی جامعه است به عنوان تنهی اصلی جامعه فرهنگ ارائه میدهد. آن فرهنگ تعریف جامعه را تعیین میکند. و اقلیت یا آن باریکهای از روشن-اندیشان، متفاوتها و روشن بینها یا دگراندیشها که به گونهای دیگر زندگی میکنند و میاندیشند، و تعیین کنندهی نُرمهای اجتماعی نیستند در واقع تعریفی هم از اجتماع به دست نمیدهند که شامل همه باشد. وقتی ما تعریفی از یک جامعه به دست میدهیم، تعریف اکثریت آن جامعه است.
حالا همان جامعهای که هرودوت دربارهاش چنین گفته بود، میآید در دورهی قاجاریه یعنی حدود هزار و دویست- سیصد سال پس از تسلط استبداد مذهبی، سیاسی تازیان بر ایران بکلی از این رو به آن رو می¬شود. در درازای آن ۱۳ سده مردم ایران واقعاً دِفُرمه میشوند و به تودهی عجیب و غریبی تبدیل میشوند. در دورهی قاجاریه، «جیمز موریه» که انگلیسی است و در سیاحت خودش به ایران تجاربی اندوخته نوشته است: «در تمام دنیا مردمی به لاف زنی ایرانیان وجود ندارد. لاف و گزاف اساس وجود ایرانیان است. هیچ ملتی هم مانند ایرانیان منافق نیست. و چه بسا همان موقعی که دارند با تو تعارف میکنند، باید از شرشان بر حذر باشی.» ص ۶۲ .فروغ فرخزاد نیز در شعری گفته است:
و هم چنان که تو را میبوسند
در ذهنشان طناب دار تو را میبافند.
جیمز موریه ادامه میدهد: «ایرانیان تا دلات بخواهد حاضرند به تو قول و وعده بدهند که اگر احیاناً اسبی، مزرعهای، خانهای و یا هر چیز دیگری را در حضورشان تعریف و تمجید نمایی، فوراً میگویند: تعلق به خودتان دارد. عیب دیگری هم که دارند، دروغ گویی است، که از حدٌ تصور خارج است. ایرانیان لبریزند از خودپسندی و شاید بتوان گفت که در تمام دنیا مردمی پیدا نشوند که به این درجه به شخص خودشان اهمیت بدهند و برای خودشان اهمیّت قائل باشند.» همان ص۶۲
این دونمونه از نظر خارجیها در پیش و پس از تسلط اسلام بر ایران بود. البته که نویسندگان و شاعران ایرانی هم دربارهی مردم ایران نظر دادهاند. من دو قسمتاش را میخوانم و بقیهی این نقل قولهای جالب را میگذارم برای برنامهی و بازهم دربارهی این کتاب. از شما خواهش میکنم چون این مسأله که ما کیستیم و چیستیم، بسیار با اهمیت است و این که چگونه و چرا چنین شدهایم؟ موضوعی است که میتواند در نُرمهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ما تأثیرات فراوان بگذارد. یعنی آگاهی ما نسبت به خودمان میتواند موجب رشد ما بشود. من از آنهایی که این بحث را در اینجا میشنوند، مثلاً درفیس بوک، نظرشان را دراین باره بنویسند تا با همدیگر وارد گفتوگویی بشویم شما هم حتما حرفهایی برای گفتن دارید. مطرح کنید و یک مقداری در آینه به خودمان بنگریم.
آینه گر نقش تو بنمود راست
خود شکن!، آئینه شکستن خطاست!
سعدی میگوید: ستایش سُرایان [منظورش کسانی هستند که قربان صدقهی آدم میروند، ذوب در ولایت فقیه هستند، بادمجان دور قاب¬چین هستند، پابوس اعلاحضرت هستند و نمیدانم چه و چههای دیگر]
«ستایش سُرایان نه یار تواند
نکوهش کنان دوستار تواند
به نزد من آن کس نکوخواه توست
که گوید فلان چاه در راه توست
هر آن کس که عیباش نگویند پیش
هنر داند از جاهلی عیب خویش.»
سپس دربارهی هموطنان میگوید: «ابریق رفیق برمیدارند که به طهارت میرویم، به غارت میبرند!
در برابر چو گوسفند سلیم
در قفا همچو گرگ مردم خوار.»
خب. این [گفتار] سعدی البته مال قرنها پیش است. اما درهمین قرن ما و در یکی دو دههی پیش، ابوالقاسم حالت، شاعر طنزسرای ایرانی، در قصیدهای به رسم طعن و طنز دربارهی ایرانیان چنین میسراید:
«مسلم است که ایرانی نجیب و اصیل
به علم و دانش و فضل است بینظیر و عدیل
.........................
.........................
خلاصه مردم ایران تمام مشهورند
به عقل سالم و دامان پاک و خلق جمیل
نه بنگیاند و نه تریاکی و نه هم عرقی
نه تنبل و نه ضعیف و نه عاجزند و علیل
نه حقه باز و نه خائن، نه رشوه خوار و نه دزد
نه بیسواد و نه بیکاره و نه هردمبیل.»
میبینیم که دوست و دشمن، خودی و غیرخودی (بیگانه) نظر مشابهی دربارهی مردم ایران دارند. البته نمونههای دیگر هم به همین شکل است. چه از شاعران و نویسندگان ایرانی و چه غیرایرانی و من اینها را برای شما خواهم خواند.
چرا؟ به راستی چرا مردم ایران مردمی شدهاند تقیه کار و دروغ گو، چند چهره، روان پریش، آن گونه که اینها میگویند؟ و البته همان گونه که خدمت شما گفتم، هیچ مردمی یک دست نیستند. حتا یک انسان در درازای عمر خودش هم یکسان نمیماند. این اوضاع اجتماعی، وضعیت بیرونی، ونوع حکومت است که روان مردم، اخلاق مردم، اعتقادات و باورهای مردم را شکل میدهند و هم شکل خود میکنند. از آنجایی که انسان جزیی از کیهان و هستی است تمام ویژگیهایی را که در ذات و گوهر هستی هست با خودش دارد. به این معنا که اگر در کوچکترین ذره که اتم است، ما نیروی جاذبه و دافعه داریم. یا در بزرگترین کهکشانها نیز همین نیروی جاذبه و دافعه هست که آن کهکشان را نگه داشته، در درون انسان هم نیروهای خیر و شر، جاذبه و دافعه، نیکی و پلیدی، هر دو بگونه¬ای بالقوه وجود دارند، اما هرگاه که اوضاع بیرونی و اجتماعی، این امکان را به انسانها بدهد که بتوانند نیروی اهورایی، نیک اندیشی، نیک پنداری، نیک گفتاری و نیک اندیشی را در خودشان پرورش بدهند _مثل همان دورهی کوروش که هرودوت نوشته است_ بیشترین مردم راستگو، شجاع، میهندوست ، جهاندوست و ایراندوست می¬شوند. اما هرگاه که یک نیروی اهریمنی بر جامعه حکومت کند، مانند همین جمهوری اسلامی، این امکان را فراهم میکند که نیروی اهریمنی درون جامعه رشد کند تا حکومت بتواند به بقاء خودش ادامه بدهد. یعنی در جامعهای که حکومتاش فاسد است، دزد و رباخوار، سرکوب گر و دروغ گو و شارلاتان است، مردم یا باید هم رنگ این جماعت حکومتی و خود حکومت شوند، تا بتوانند به زندگی ادامه بدهند، یا باید در برابر این حکومت بایستند، کشته شوند، زندان بروند، تبعید شوند، از حق زیستن به نوعی محروم شوند، تا بتوانند انگونه که خود می-خواهند بمانند. البته آنهایی که کشته میشوند و زندان میروند، ماندنشان که دیگر معنا ندارد.
بنابراین همان گونه که حکومتها برخاسته از درون مردم هستند، یعنی مردماند که در نهایت به حکومتی شکل میدهند، پس از آن، این حکومت¬ها هستند که به مردم زیر فرمان خود شکل میدهند. اینها هر دو میکوشند، همگوهر و همانند شوند و همدیگر را تکمیل کنند تا بتوانند با هم همزیست شوند. گرچه همواره تضاد وجود دارد، و بخشی ازهمان مردم با آن حکومت مخالفاند، اما یک اگر اجتماع ادین بخواهد و اسلام بخواهد، نتیجهاش حکومت اسلامی است و حکومت اسلامی، دین و حکومت اسلام را به ابزار تیزتری برای تحمیق همان مردم تبدیل میکند، همان گونه که کرده است. بنابراین حکومت اسلامی در ایران امکان اهریمنی شدن مردم ایران را به گونهای فراهم کرده است که امروز اعتیاد، تن¬فروشی، خودفروشی، میهن فروشی، دزدی، رشوه گیری، دروغ و تقیّه جزو رفتار روزمرهی بسیارانی شده. این چیزی است که همه میگویند و من از خودم در نمیآورم.
و بوده است مقاطعی در تاریخ ایران که امکان رشد نیروی اهورایی در مردم فراهمتر بوده است. به ویژه با وجودی که من با سیستم استبدادی پیش از انقلاب چندان سر توافقی نداشتم، اما اوضاع به گونهای دیگر بود و به راستی داشت زمینهی رشد اهورایی و نیکی در ایرانیها چنان رشد میکرد که رشوه خواری و دروغ و تقیّه، چیزهای مذموم و ناپسندی بودند. بودند، ولی نه به این گستردگی که الان هست و نه اینقدر عادی که الان شده. پس این شرایط اجتماعی است که مردمی را عقب مانده نگه میدارد یا به پیشرفت میرساند. مردمی را به رشد اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی هدایت میکند یا آنها را در سیاهچال ظلمات دینخویی و عقب ماندگی و خرافات باز نگه میدارد. توصیه میکنم که کتاب چرا عقب ماندهایم را که در ایران منتشر شده به دست بیاورید و بخوانید. در هفتههای آینده بازهم شواهدی از این کتاب را میخوانم و این بحث را با شما ادامه میدهم. شاد باشید و پیروز. و بدرود تا درودی دیگر.
---------
بخش دوم در باره این کتاب بزودی در همین سایت منتشر میشود.