|
مانی
دوالپای روحانیت در ایران
تاريخ نگارش :
۵ مهر ۱٣۹٣
|
|
دوالپای روحانیت در ایران:
چرا سکولاریسم، چرا لائیسیته؟
میرزاآقا عسگری (مانی)
روحانیون ایران از دیرباز، و بویژه از دوره میانی ساسانیان، چون سرطانی گسترنده در روان و اندیشه ایرانیان ریشه دوانیدند و در دوران اسلامی شدن ایران به گونه دوالپایی هزارپا در آمدند. سازمان روحانیت که کمترین سودی برای مردم ایران، و تعهدی به امور ملی ما نداشته، بیشترین بهره را از مردم دینخو و خرافه پرست از سویی، و از سلاطین و پادشاهان از دیگر سو، برده است. آنان همواره بخشی پنهان یا آشکار از استبداد سیاسی بودند. و در برخی برش های تاریخی، مانند دوران خمینی، فرمانروای افسارگسیخته بر روان و سرنوشت ایرانیان شده اند.
روحانیون ایران بزرگترین بلای فرهنگی در همه تاریخ ایران، و سرچشمه بسیاری از نکبت های تاریخی و اجتماعی ما بوده و هستند. اما آنان چگونه توانستند چنین جایگاهی برای خود بسازند؟ رشته های پیدا و ناپیدایی که آنان بر دست و پای ایرانیان بستند چگونه شکل گرفت و آنان چگونه توانستند ملتی را برای حدود دوهزار سال در چنگ خود داشته باشند؟ دوالپای روحانیت چگونه توانست خردگرایی را در ایران نابود، و یک کشور کهن را به انبان خرافه تبدیل کند؟ این نوشتهی کوتاه می کوشد به این پرسش ها پاسخ دهد.
-------
کارکردها و امتیازات روحانیت در ایران
از دوران تنسر و کرتیر دو بزرگ موبد دوران ساسانی تا ایران امروز در سومین هزاره میلادی، رخنه روحانیت در دو بخش جامعه (توده ها و حکومت) شکلی مهندسی شده، فراگیر و بسیار نیرومند داشته است.
چیرگی بر نیایشگاه ها
در زمان ساسانیان، نگاهبانی آتشکده ها (که پرستشگاه های زرتشتیان در نگهداری از آتش بودند) در دست آتوربانان (آذربانان. مغان) بود که از بلندپایگان دینی به شمار می آمدند. یعنی، چرخشگاهِ باورهای دینی ایرانیان، وقطب نمای جهان نگری و هستی شناسی آنان به دست سازمان روحانیت افتاد. چرخاندن آتشگاه ها، زیارتگاه ها، مسجدها (مسگدها) و مسئولیت نگهداری و گسترش دین و خرافه در دستان روحانیونی قرار گرفت که (مانند امروز) یک کاست یا طبقه برتر اجتماعی بودند و پس از دربار، بیشترین امتیازات و نیرومندی را داشتند. اگر پادشاهان کار سازماندهی کارهای کشوری را در دست داشتند، روحانیون کار سازماندهی معنوی، روانی، دینی و نیز چرخاندنِ «آموزش» را بدست گرفتند. در همانحال ارتشیان وظیفه پدافند از کشور، و کشاورزان و صنعتگران کار تولید ملی را بر شانه داشتند. اینان و حتا درباریان در جنگ ها شرکت می کردند اما روحانیت کاری با پدافند از مردم و کشور نداشت و خود را فراتر از این حرف ها می دانست! پس از فروپاشی ایران به دست مسلمانان، و تا به اکنون نیز، همان منش و روش روحانیون با دگرگشت برخی شکل ها، نام ها و رویه ها ادامه یافته است.
چنگ اندازی بر سامانه آموزشی
از نیمه پایانی دوران ساسانیان تا به امروز کار آموزش و پرورش زیر فرمانِ روحانیان جای گرفته است. آنان در آموشگاه های دینی - که تنها جای آموختن بود-، پس از آموزاندن خواندن و نوشتن، به تزریق باورهای خرافی و دینی در مغز و روان کودکان، جوانان و بزرگسالان پرداختند. در دوران چیرگی تازیان مسلمان بر ایران، مکتب های قرآن، شرعیات، مدارس دینی و هرجایی که برای آموزش وجود داشت در دست قدرقدرت آخوندها جای گرفت. حتا پس از انقلاب مشروطه و در دورانی که دبستان های نوین و دانشگاه ها درکنار مکتب های آخوندی و حوزه ها در ایران برپا شدند، درس های دینی مدارس و دانشگاه ها به دست روحانیون نوشته و آموزش داده می شد. در این دوران هم، سازمان روحانیت با دستگاه حکومتی ساخت و پاخت داشت. روحانیت در مجلس شورای ملی، در نهادهای سیاسی و اجتماعی، در سفارتخانه ها و وزارتخانه های دولتی، و دردبستان ها و دانشگاه ها. حضوری جدی و پررنگ داشت. حتا پادشاهان هم از روحانیت حساب می بردند و از افزار تکفیر، فتوا، فتوای جهاد، بست نشینی، احتمال برانگیختن شورش در میان بازاری ها، سوداگران کوچک و بزرگ و «عوام الناس» از سوی روحانیون بشدت می ترسیدند. روحانیت و سلطنت دو روی سکه ای بودند با نام حکومت. حکومت هایی که استبداد سیاسی و دینی را به هم آمیخته و هریک را پشتیبان آندیگری می کردند. آخوندها و سلاطین ضمن رقابت های پنهان و آشکار، شدیدا به یکدیگر نیاز داشتند. پادشاهان برای توجیه استبداد به تایید دینی و فتاوی مراجع نیاز داشتند، و روحانیت برای بهره گیری از امتیازات ویژه، نیازمند پشتیبانی پادشاه بودند. مراجع و علمای دین، پادشاه را ظل الله (سایهی خدا) می نامیدند.
فرمانروایی بر قوهی قضایی
موضوع مهم داوری و قضاوت میان مردمان نیز از همان دوران کرتیر تا به امروز در دست روحانیون یا باورمندان به شالوده های دینی، شرعی و فقهی بوده است. روحانیان حتا در دوران هخامنشی، دارنده کار دادرسی، صدور و اجرای فرمان های دینی و عرفی بودند. اکنون دیگر تصور داوری و دستور قضایی و شرعی بدون حضور روحانی و آخوند و نمایندهی شرع در ایران، خیالی دور و ناشدنی به نظر می رسد!
چیرگی بر رسانه ها
چیرگی بر افزار ارتباطی یکی از روش های زیرکانه و پایه ای روحانیت بوده و هست. سوای مراکز آموزش دینی و حوزه ها، روحانیان در درازای تاریخ از اماکن و رسانه های گوناگونی برای پیشبرد کار تبلیغات دینی و حقانیت بخشی به روحانیت بهره گرفته اند. مسجدها، خانقاه ها، تکیه ها، نمازگزاری ها، سوگواری های های مذهبی یا فردی، مجالس روضه خوانی، کتاب و نشر، تعزیه خوانی، شبیه گردانی، گورستان ها، زیارتگاه ها، سفرهای زیارتی بهره مند بوده، و افزون برآن ها در دنیای نوین، افزاری مانند رادیو، تلویزیون، اینترنت، سینما، تئاتر، روزنامه و مجله، از افزار همیشگی روحانیان و پیشوایان دینی برای گستراندن خرافات و سرطان دینی بوده و هستند.
چنگ اندازی بر سامانهی مالی
سازماندهی و سامانه دارایی های کشور همواره با منافع روحانیت همروند و همپیوند بوده و هست. روحانیان دوگونه دستیازی در امور مالی کشور و مردم داشتند. آخوندها در ساختار حکومتی با گرفتن امتیازاتی مانند اوقاف، تولیت آستان زیارتگاه های مذهبی، سهمیهی مرده ریگِ مردگان و کارهایی از این دست، و گرفتن خمس، زکات، سهم امام، حلال و حرام کردن داشته های دیگران، مصادره کردن ها، دریافت نذورات، گرفتن باج های گوناگون دینی(جزیه، ذمه، بخشیدن گناهان، فروختن کلید بهشت و...) بر دارایی های ملی (بیت المال) و دارایی های شخصی مردم چنگ انداخته اند.
دیده بانی حریم خصوصی و اجتماعی مردم
روحانیون درهمه بُرش های زندگی مردم از برگزاری آیین های تولد و نامگذاری گرفته تا ختنه کردن پسربچه ها، چرخاندنِ مکتب و مدرسه، کارهای بلوغ و ازدواج، انجام فرایض و وظایف دینی و شرعی، صیغه کردن (واسطگی و پااندازی)، امورعروسی، عقد، نکاح و جدایی، کفن و دفن مردگان دیده بانی و فرمانفرمایی داشته اند! ایرانیان همواره و درهمه جا زیر رصد آشکار و نهان روحانیت بوده و هستند. آنان حتا در تنهایی و درخوابگاه خود هم باید طبق آموزش های آخوندها عمل کنند تا مرتکب «گناه» نشوند و اگر شدند واسطه و میانجی برای بخشش گناهان، توبه و «طلب مغفرت»، آخوندها بوده و هستند.
دست یازی به کارهای درمانی
روحانیت در کارهای پزشکی، جادودرمانی، دعانویسی، دخیل بندی بیماران، شفاخواهی، جادوگری، رمل و اسطرلاب، دورکردن جن و پری از روان دیوانگان، و نگهداری از مردم در برابر شیطان وشر(!) دخالتی گسترده، درآمدزا و پیوسته داشته اند. در واقع، پزشکی تجربی یا علمی در ایران همیشه رقیبی سرسخت با نام روحانی، آخوند، فالگیر، رمال، پیش گو، خوابگزار، دافع مار و عقرب و جانوران موذی داشته است! بسیارانی از مردم برای رفع خشکسالی و قحطی، اپیدمی های فراگیر (طاعون و وبا )،و راندن «ارواح خبیثه» دست به دامن روحانیون می شده و در همانحال به آن ها دستمزدهای نقدی یا جنسی پرداخت می کرده اند. گرچه روحانیت با گذر زمان شیوه ها و شکل های کارش را به روز و دگرگون کرده اما ماهیت کارکردش همواره همان بوده که هست.
ترس آفرینی
تولید ترس یکی از ترفندهای روحانیت برای چیرگی بر روان و زندگی مردم بوده است. پیشوایان دینی با همه توان کوشیده اند یکایک مردم را در موقعیتی بگذارند که آنان احساس گناه کنند و برای رفع عقوبت از همان روحانیون یاری بگیرند. چرا که روحانیت مدعی جانشینی خدا، پیامبر، امام ها و معصومین است. روحانیت می گوید با عالم غیب، با عالم ارواح، با نیروهای فرابشری! (اجنه، پری ها و فرشتگان)، با نیروهای نامرئی در لایه های زیر زمین و در هفت آسمان، و حتا با آن دنیا (جهنم و بهشت) پیوندی مرموز و ناگسستنی دارد و تنها اوست که می تواند برای درخواست بخشودگی از سوی الله و دیگرنیروهای غیبی میانجی شود. روحانیت ایران در راه اندازی ترس و نگرانی و برانگیختن احساس گناهکاری، بالاترین چربدستی و ترفند و توانائی اش را بکار بسته و به پیروزی بسیار دست یافته است. ترس آفرینی به استواری بُن پایه های دینی و خرافی هم کمک می کرد چرا که دکان روحانیت بدون کالای ترس، بی گمان آن رونقی را که امروز هم دارد، نمی داشت.
تقدس آفرینی
تقدس بخشی به افراد، مکان ها و مفاهیم یکی از ترفندهای پیوسته و کارهای روحانیت بوده است. مقدس شمردن این یا آن گور، این یا آن آدم، این یا آن مکان، این یا آن کتاب و هرچیز دیگری جزو پروژه دین سازی و خرافه گستری روحانیان - نه تنها در ایران و در میان مسلمانان، بل که در میان اغلب ادیان و ملل دیگر- بوده است. روحانیت ایران تنها در ۳۳ سال عمر رژیم جمهوری اسلامی، شمار امامزاده های کشور را از ۱۵۰۰ تا درسال ۱۳۵۷ به ۱۱۰۰۰ امامزاده درسال ۱۳۹۰ رسانده است و تازه در جای جای خاک ایران یا جاپای خضر هست یا جاپای دلدل یا جاپای جانوران مقدس دیگر. سازماندهی هفتگی، ماهانه و سالانه برای کشاندن توده ها به زیارتگاه های درون و بیرون ایران یکی از ترفندهای سازمان های اوقاف و زیارت برای زیارت اماکن و قبور «مبارکه» بوده و هست. راه انداختن کاروان زوار مکه، مشهد، قم، کربلا، سوریه، لبنان و...بخشی از سازماندهی روانی و معنوی ایرانیان به دست سازمان روحانیت بوده و هست. این کاروان ها را آخوندها و نمایندگانشان اداره و رهبری می کنند و ضمن دریافت مزد و هزینهی سفر، به گسترش و تحکیم سرطان دینی و خرافی در جان و روان و مغز مردم می پردازند. تولیت زیارتگاه ها همواره در دست روحانیت بوده، درآمد زیارتگاه ها هم با نام «غبارروبی» یکسره به کیسه روحانیت می رود.
دسترسی به نیروهای سرکوب
روحانیت همواره برچند نیرو برای سرکوب روشن اندیشان، دگراندیشان یا «متخلفان» تکیه داشته است. نخستین لشگر رایگانش، توده های مردم واپسمانده بوده اند که با یک اشاره، فتوا یا فرمان مرجع تقلید و آخوند، هر فرد، گروه و جمعیت مخالفی را بیرون از حوزهی قدرت سیاسی و رسمی کشور سرکوب می کنند. نیروی دومش نیروهای نظامی و انتظامی حکومتی بوده اند. از آنجایی که سرنخ عروسک های خیمه شب بازی (سلاطین، خوانین، امرا و والیان) در دست روحانیت بوده، بهره گیری از نیروهای سرکوب آنان خود بخود در دست روحانیت نیز قرار می گرفته است. سوای این ها، محتسب ها، کلاه مخملی ها، جلادها، لات ها، عسس ها، گزمه ها، لباس شخصی ها ،لمپن ها، مقلدین، «حزب الله» هی ها و دین زدگان نیز از اشرار دم دست روحانیت برای سرکوب مردم بوده اند.
تن ندادن به وظایف شهروندی
در کنار این امکانات و افزار، روحانیت در ایران همواره از پرداخت مالیات معاف بوده، از انجام خدمت سربازی برای دفاع از مرزهای کشور معاف بوده، از رفتن به دادگاه های عمومی برای پاسخگویی معاف بوده است (برای روحانیان خطاکار، «دادگاه ویژه روحانیت» وجود داشته) علاو بر معافیت های گوناگون، از آنجائی که روحانیان دارای «مقام الهی»، «مقام معنوی» ، «مقام دینی»، و دارنده «انوار الهی» بوده اند، خود بخود از دسترسی دادرسان و داوری دور می مانده اند.
فرایند: مردم ایران زمانی از نکبت تاریخی، ازپسماندگی، از فقر مادی و از فقر دهشتناک معنوی رها خواهند شد که شغل ودستگاه روحانیت را درهم بشکنند، روحانیان را از مسند فتوا، داوری، آموزشی، پیشوایی، وسیاسی فروکشند، برتری های آنان را لغو کنند و با آنان همچون شهروندان عادی برخورد کنند.
۱۱ آگوست ۲۰۱۳ بوخوم
* برای کوتاه شدن این نوشته، از آوردن کُدها و اسناد بیشمار تاریخی چشم پوشیدم. علاقمندان به جزئیات و اسناد تاریخی می توانند به دهها و دهها کتاب پژوهشی و مستند در باره روحانیت در ایران نگاه کنند.
دوالپا. دَوالپا یکی از موجودات خیالی در اسطورهها و داستانهای ایرانی است که بالاتنه انسان دارد و پاهایش مانند تسمه دراز و پیچندهاند. دوالپا در زبان فارسی مصداق آدمهای سمجی است که به هر دلیل به حق یا ناحق به جایی با کسی میچسبند و آنجا را رها نمیکنند. دوالپا در افسانههای ایرانی اینگونه توصیف شده: «موجود به ظاهر بدبخت و ذلیل و زبونی است که به راه مردمان نشیند و نوحه و گریه آنچنان سر دهد که دل سنگ به ناتوانی او رحم آورد. چون گذرندهای بر او بگذرد و از او سبب اندوه بپرسد گوید: بیمارم و کسی نیست مرا به خانهام که در این نزدیکی است برساند. و عابر چون گوید: بیا تو را کمک کنم. دوالپا بر گردهٔ عابر بنشیند و پاهای تسمهمانند چهلمتری خود را که زیر بدن پنهان کرده بود گشوده، گرداگرد بدن عابر چنان بپیچد و استوار کند که عابر را تا پایان عمر از دست او خلاصی نباشد.» دَوال در فارسی به معنی تسمه است. (ویکپدیا. دانشنامهی آزاد)