مانی
وقایع اتفاقیه ی قجرستان. بخش دوم (طنز)
تاريخ نگارش : ٣۰ شهريور ۱٣۹٣

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

وقایع اتفاقیه ی قجرستان. بخش دوم (طنز)
-------------
برخلاف اینلیجنت سرویس انگلیس و سازمان سیای آمریکا که پس از ۳۰ سال اسناد محرمانه‌شان را منتشر می‌کنند، ما اهالی قجرستان پس از ۱۰۰ سال اقدام به چنین کاری می‌کنیم. به همین خاطر الان که ۱۰۰ سال از شنبه اول رمضان ۱۰۰ سال پیش می‌گذرد اسنادی را منتشر کرده‌ایم .
براساس اسنادی که امروز در قجرستان‌نیوز منتشر شده‌اند خودمان هم تازه دریافته‌ایم که آن «چای سفید» که پدرمان قبل از نماز می خورد عرق کشمش بوده است. و تازه فهمیدیم چرا یک گروه بزرگ از آیت‌الله‌ها شبیه انگلیسی‌های ۱۰۰ سال پیش ‌اند!
در تاریخ ملل و نحل هم ضبط شده که پدرمادرهای ما در برابر ما بچه‌های ۱۰۰ سال پیش که از آنها می‌پرسیدیم: «بچه از کجا بوجود میاد؟» می‌گفتند: «کار خداست!.» و به همین خاطر اسممان را می‌گذاشتند خداداد، الله‌وردی، علی‌داد یا علی‌وردی. حالا پس از صد سال و با پیشرفت بشر و مجهز شدن نسل نوین قجرستان به اینترنت ما فهممان خیلی بالا رفته و فهمیده‌ایم که آن جواب‌های پدرمادرهای بی‌پدرمادر ما یک دروغ دیپلماتیکِ خیلی گنده بوده. حالا فهمیده‌ایم که خود ما را یا خود آنها در اعماق ظلمت و در سکوت نفس‌بُر درست کرده‌اند یا در غیاب یا خستگی و بی‌حوصلگی باباهامان، خود ما را به کمک برخی از دانشمندان انسانساز همسایه درست کرده‌اند و لذا بهترتر می‌بود که نام ما را می گذاشتند ننه داد، فالگیروردی یا همسایه وردی یا ای‌دادِ بی‌داد!

<><><>

۱۰۰ سال پیش در چنین روزی یکی از «خواهران زینب» پسری بدنیا آورد. در ساعت تولد آن پسربچه خورشیدخانم از مغرب طلوع کرد و ماه در طویله غروب کرد. و دریا به خشکی لگد زد. از هیبت تولد او ماتحت جهان به خارش افتاد و عرش چون دنبه حلاجان لرزید! کمی کج کج چرخید مثل درویشی که خیلی دور خودش چرخیده باشد، تلوتلوخوران به دیوار ندبه اصابت کرد! در جمکران دو چاهِ آدمخوار دهان گشودند. رنگ رئیس جمهور آمریکا از ترس سیاه شد. مردممان شروع کردند بچه‌های بی سر زائیدند و در ازاء هر بچه بی سر، یک میلیون تومان قجری از دولت دستمزد گرفتند. خیلی از زنها سعی کردند با مقاربت چند وجهی، چندقلو بزایند بلکه چند میلیون در سال جایزه بگیرند. هنوز آن پسربچه وغ وغ‌های نخستین‌اش را درنیاورده بود که ستاره‌شناسان گفتند این بچه به سوراخ قجرستان که سهل است به سولاخ جهان هم انگشت خواهد رساند. همانموقع نعره‌ای در آسمان پی‌چید که: «انگشت در هر سوراخی فرو کرده، قرمطی می‌جویم و چون یافته آید بردار خواهم کرد.» ستاره‌شناسان گفتند اصولا انگشت در سوراخ جهان کردن نزد امت واحده در قجرستان سابقه‌ای تاریخی دارد و آن نعره آسمانی حکم یک آیه مُنزل را دارد و اجراء خواهد شد. به محض تولد آن پسربچه، بعضی از آخوندهای دزد و آدمخور نواهای کروبی برآورده و تقاضای چیزی غریب و نایاب با نام «آزادی» کردند و بعضی از آدمکش‌های قدیمتر و لاتهای محله‌های کشورمان با شنیدن «میرحسین میرحسین کوحسین کوحسین؟» خواستار بازگشت کشورمان به عهد حجر شدند و گفتند بهتر است از دست این پسربچه (یا این بچه افعی) به دهان اژدهای خونخوار بسرکردگی امام جاهل برگردیم!
آن پسربچه اکنون رئیس جمهور کشور عزیزمان قجرستان اسلامی شده است ،شمشیر در کف ،نشسته بر اسب، و پشت به کعبه ظهورش را علنی کرده و برآن است تا با نعره الله‌اکبر ،جهان را تا سینه اسبش در خون فروکند. ما امت واحده در قجرستان اسلامی به عنوان «ملتزم رکاب» و «سربازان گمنام امام زمان» در لشگر او ثبت نام کرده‌ایم و خواهید دید که بزودی جهان را مدیریت خواهیم کرد. ما اینیم دیگه!

<><><>

۱۰۰ سال پیش در چنین روزی نخستین بیانیه در باره «سکولاریسم نوبر» در سر سید صادق کذابیان جرقه زد. اما آن جرقه به دلایل وقت‌شناسی منتشر نشد! و انتشارش به ۱۰۰ سال بعد موکول گردید تا مانند ترشی سیر که کهنه‌اش خوشمزه‌تر است، خوب جابیفتد. از آنجائی که سکولاریسم در کشور مقدسمان قجرستان عمری میلیونها ساله* دارد ، اسم این تحفه و نوبری را «سکولاریسم نو» گذاشتیم تا با آن قدیمیه قاطی پاتی نشود و بنام خومان ثبت و ربط شود.
----------------------------------------------------
زیرنویس: میلونها سال پیش که دین وجود نداشت در کشور مقدسمان قجرستان که آنوقتها یک امپراتوری گنده‌ای بود به اندازه غار علی‌صدر امروزی، حکومتهای کشور ما ربطی به دین نداشتند و با آن قاطی پاتی نشده بودند و بنابراین حکومتهائی بودند سکولار و غارنشین! شخم‌کنندگان زبان‌ها و لهجه‌ها که امروزه بنام زبانشناس شناخته میشوند، بر این باورند که هنوزهم بخشی از واژه سکولار در نام شهرهای کشور قجرستان مانند «لار» و «لارستان» و «لرستان» باقی مانده. آنان گفته‌اند «لهجه لاری» زبانی بوده است که مفاهیم فلسفه سکولار با آن بیان می‌شده تا همگان از آن سردرنیاورند!

<><><>

با کشف جعبه سیاه یک بشقاب پرنده قجری که نزدیک امامزاده «دو طفیلی سالم» پیدا شده، روش شد که نیاکان ما مردم قجرستان برای طی‌الارض فی السماوات از دانش تولید و پرتاب بشقاب پرنده برخوردار بوده‌اند. در واقع، برخلاف مدعیان پایه‌گذاری علوم طی‌الارض و شق‌القمر، نخستین انسانهائی که به کهکشانها سفر کردند و گزارشات علمی شگفت‌انگیزی به زمین مخابره کردند از کشور ما بوده‌اند. حتا ادبیات ما بخصوص ادبیات صوفیانه‌مان پر از سفر علما و عرفا و شعرا به کره ماه و آسمانهای اول تا هفتم است. کشف جدید باستانشناسان و زمین‌تراشان میهن‌مان نشان می‌دهد که چندکرور سال پیش، نسل دهم بشقاب‌پرنده‌های قجری از بالای کوه قاف در کشورمان به ۱۵۰ کهکشان پشت کهکشان شیری پرواز کرده‌اند. (آنها عمدا از سرزدن به کهکشان شیری خودداری کردند. چون کشف آن را در شأن ملت کهنسال ما نمی‌دانستند، بلکه می‌گفتند کشف آن بدرد نوزادان شیرخور می‌خورد.). مکالمات ضبط شده در جعبه سیاهِ آن بشقاب پرنده نشان می‌دهد که کاپیتان از درک زبان موجودات کرات دیگر عاجز نبوده، فقط آن زبانها را با لهجه قجری بیان می‌کرده است. به بخشی از این مکالمات علمی که دهها پرسش فنی و تکنیکی در آن مطرح شده و دهها جواب شایسته علمی به آنها داده شده توجه فرمائید. این سندعلمی از سوی «وزارت اسرار و رموز» کشورمان منتشر شد تا استکبار جهانی بسرکردگی آمریکای جهانخوار بداند که تحریم فضائی قجرستان باعث رشد بیشتر علم فضانوردی و تکنولوژی کیهانی در کشور مقدس و اسلامی ما می‌شود:

- الو الو مرکز! منم! الله‌وردی نوه‌ی کدخدا خداوردی! از آسمان هفتم تماس میگیرم! کجائین بابا؟ چرا گوشی رو برنمی‌دارین؟ الو... الو... از سفینه‌السفاین تماس میگیرم! حتما سرتون با سفینه‌های دیگه‌مون مشغوله! الو... بابا مام آدمیم آخه! پع! الو مرکز! زمین! قجرستان! بابا لو! عجب بابا. شیطونه میگه بزن تموم این سیم میما و دم و دستگاه را خرد و خمیر کن ها! نا سلامی دومیلیون سال نوری اومدیم این بالامالاها تا پیام رهبر معظم رو در کهکشانها پخش کنیم تا بگوش همه از عرش تا فرش برسه، حالا دیگه ماروهم تحویل نمی‌گیرین. الو... مرکز! شیطونه میگه مکالمه‌رو قطع کن!

- الو الو سفینه! قطع نکنی سفینه! فدای تو سکینه! حالت خوبه؟ سلامتی ایشالا؟ سرحالی؟ چه خبر؟ شناختی؟ الو...! نشناختی؟ ای بابا! حالا دیگه مارو نشناختی! پع! دستمریزاد بابا! منم دیگه! شناختی؟ به این میگن وفا؟ آخه بی وفا منو نشناختی؟ حالا چی؟ ای بابا! هنوزم نشناختی؟! کلب...


- اِ... توئی کلبعلی! جون تو از همون اول شناختمت، اما نگفتم ببینم چی میگی! آره بابا خوبیم. دمت گرم! تو چطوری؟ اصل حال خوبه؟ اهل بیت خوبن انشالا؟ شازده‌ت بزرگ شده ماشالا؟ بابا ایول! جون تو حال کردم از شنفتن صدات! دیگه چطوری؟ خوبی الحمدالله؟ حال و احوال روبراس؟ آب و هوا چطوره؟ بارونی، چیزی؟ فک و فامیل خوبین به یاری خدا؟ اهل و عیال؟ همه امن و امان؟

- قربون شما الله‌وردی! نوکرتیم به خدا. یک خاطرخواه داری اونم چاکرت کلبعلیه. خودت چطوری؟ اصل اصل حالت خوبه؟ امورات می‌گذره انشالا؟ خوبی ماشالا؟ روبراهی الحمدلله؟ اصل حالت خوبه به امید خدا؟ تن و بدن؟ فیت فیت؟ همسفرهات خوبن؟ کیفشون کوکه؟ جان و تنت بی بلا! ماهم بدنیستیم شکر خدا. الحمدلله نفسی زیر سایه شما می‌کشیم! ای...! ملالی نیست الحمدلله. دعاگوی شما هستیم! خوب دیگه چطوری؟ خوبی؟ همه چیز میزونه؟ دود و دم برقرار انشالا؟ مام بد نیستیم. نفسی میاد. مثل همیشه دیگه! خداروشکر میگذره! تو خودت چطوری الله‌وردی؟ هیچ یاد ما هستی؟ مام خوبیم. همه خوبن. سلام میرسونن.

کارشناسان می‌گوینداحوال‌پرسی‌های طولانی آنان ناشی از عادت و مرض فرهنگی نبوده بلکه به این خاطر بوده که در آن زمانهای دور، مردم ارزش وقت را مثل الان نمی‌شناخته‌اند! به همین خاطر تمام جعبه سیاه پر از احوالپرسی‌های علمی و بشردوستانه شده و اطلاعاتی که آنها رد وبدل کرده‌اند بجای اطلاعات در باره سیارات و کهکشانها، در باره امور بشری بوده است. ولله اعلم بالصواب یا بالثواب یا بالسواب.

<><><>

۱۰۰ سال پیش در چنین روزی ننه‌مان می‌خواست اشکنه بپزد اما یادش رفته بود چه چیزهائی باید در قابلمه بریزد. بنابراین رو به حیاط عمه کبرا کرد و این ایمیل را برای او فرستاد:

آهای عمه کبرا @ قجر دات COM! برو تو اسکایپ دوربین‌ات رو هم روشن کن، چند تا سوال آشپزی دارم!

مثل همیشه ایمیل برگشت خورد. چون ننه‌مان همیشه یادش میره علامت @ زیر کدام دکمه کیبورد
است و بنابراین آن را تایپ نمی‌کند. اگر ما نسل جوان نباشیم، حتا بلد نیست فیلم روضه‌خوانی هرماهه را که در خانه‌مان برقرار میشه بفرسته توی صفحه یوتیوب اش! اینقدر که خنگه! خلاصه، ننه‌مان مرا صدا کرد که :
- خداداد! آهای خداداد! بیا این اسکایپ منو راه بنداز با این کبرا دگوری چهارتا کلمه حرف بزنم!
- ننه جان اول راستشو بگو ببینم که مرا خدا داد یا بابام یا یکی از بندگان خدا؟
- الهی که جز جگر بزنی بچه! اگه شکل و شمایل‌ات به خدا رفته، پس خدا تورو داده! به بابات که نرفته! برو توی گوگل، عکستو بهش بده تا بگه تخم و ترکه کی هستی! من از کجا بدونم! شمسی فیس‌بوکی می‌گفت گوگل از مقایسه عکس ۶ میلیارد آدمی که عضوش هستند می‌فهمه کی، بچه ی کیه؟ من همین جوری برای اصل و نسب خودم گوگل کردم دیدم بابا! بابای ما اصلا یک تیپی بوده برای خودش! موطلائی و چشم آبی! البته طلائی تیره و آبی راه راه! همینجوری که موها و چشمای من هست! من که زیاد خبر ندارم ولی میگن گوگل از روی خط سیاسی هم می‌تونه بفهمه کی از کجا پول جاسوسی میگیره؟ حالا برو کبرا را اسکایپ کن عزیزم!
ما رفتیم و عمه کبرا را هم آوردیم توی اسکایپ. چون بلد نبود دوربینش را روشن کنه، پریدیم رفتیم یک خونه انورتر که خونه اونا بود. دوربینش را روشن کردیم و برگشتیم . ننه‌م از عمه کبرا پرسید:

- الهی کبرا باجی خیر ببینی ایشالا. یادم رفته اشکنه‌رو چه جوری بار می‌ذارن؟!
- این که کاری نداره! برو صفحه یوتیوب من، در بخش آشپزی بزن اشکنه یا بنویس آشم نداره اشکنه، بادم درخت رو می‌شکنه! اونجا فیلمش هست. خودم تعلیم می‌دم. زیرش هم می‌تونی برام کامنت بذاری! با آی دی خودت برو صغرا خانم! وگرنه راه نمی‌ده! از بس که این مردای هیز برام از اون فیلمهای بی‌ادبی میگذارن! طوری راه همه‌رو بسته‌م که فقط با کد و اسم واقعی میشه رفت توش!
- الهی که دستت درد نکنه! اگه این یوتیوب نبود ما بدبخت بیچاره‌ها چه خاکی باید برسرمون می‌ریختیم؟ ما هم دیروز برنامه سینه‌زنی امام حسین رو توی پال تالک راه انداختیم تا عاشقان سینه‌چاک سیدالشهدا در کره شمالی و چین کمونیستی و ونزوئلای انقلابی هم بتونن شرکت کنند و فیض ببرند. نمی‌دانی چه قیامتی بود کبراباجی؟! گریه کردن این کوبائی‌ها از همه جالبتر است. اون فیل دل از همه جالبتر سینه می‌زد! میگم چطوره مراسم سمنوپزان و شام غریبان رو هم بندازیم توی پال تاک؟ با دوربین و بساط ها نه همینجوری خشک و خالی. الو... نیستی؟ پس من یکساعته دارم برای کی حرف می زنم ؟! حالا که به من بی‌اعتنائی می‌کنی یک ویروسی به تنبونت یعنی به کامپیوترت بندازم که حظ کنی اکبیری!

حالا ننه‌م صدام کرده ده تا یک شاهی قجری گذاشته توی مشتم تا یک ویروس هار بیندازم توی تنبون یا همان کامپیوتر آن اکبیری! امورات ما هم اینجوری می‌گذرد! حالا ببین ۱۰۰ سال بعد، امورات نسل جوان در چنین مواردی چگونه خواهد گذشت!؟
---------------
دنباله این مطلب بزودی در همین سایت منتشر خواهد شد.





www.nevisandegan.net