مانی
سرانجام معشوقم را پیدا کردم
تاريخ نگارش : ۷ خرداد ۱٣۹۱

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    



مانی: سرانجام معشوقم را پیدا کردم!

من دوتا دوست خوب دارم که می‌خواهند عضو فیس بوک شوند اما نه سواد دارند نه کامپیوتر. از من خواسته‌اند
آنها را عضو فیس بوک کرده و امور خانه شان در فیس بوک را اداره نمایم! اما من براستی وقتش را ندارم. تنها کاری که می‌توانم بکنم این است که نام، مشخصات و عکس‌شان را در فیس بوک بگذارم تا هرکس که بخواهد با آنها دوست شود فقط لطفا «لایک» بزند و به اشتراک بگذارد! البته من بهشان خبر می‌دهم و نام یکایک آنها را به آنها خواهم گفت.

اسم خانم، نیکی است. یکساله، بسیار هوشیار، سرزنده، لوند، چابک، و دوستدار موسیقی است.

اسم آقا، توکی است. یکساله، مغرور، باوقار، خوش‌آواز ، خوش‌تیپ (مثل خودم!) و عاشق میوه و اخبار سیاسی است.

اینها بیشتر اوقاتشان را جلوی رادیو صرف می‌کنند. هردو بطور غیرشرعی و حتا ضد شرعی با هم زندگی و عشقبازی می کنند! توکی مرتب می‌گوید: «سرانجام معشوقم را پیدا کردم!» توکی کجا و من کجا؟! و اما نیکی هم بارور شده و بزودی بچه‌داری هم به کارهای روزمره‌اش افزوده می‌شود. توکی یکبند ابوعطا می‌خواند و مثل بسیاری از ما ایرانی‌ها برایش فرقی ندارد که آب سربالا برود یا سرپائین!
این شما و این هم عکس این دوعضو تازه در فیس بوک!

من شعرهای زیادی برایشان سروده‌ام. این هم یکی از آن سروده‌ها:

<><><>

                        در یافتن معشوقم کمک کنید!



باز:
گردباد در پیراهنم میچرخد.
هوای نازک نیمروز، دلم را خش میاندازد.
پرنده به دیوارهی دیوانگی سرمیکوبد.
یکی نیست به من بگوید
نام معشوق من در حنجرهی این پرنده چه میکند؟!

استخوانهایم تیر میکشند.
موسیقی از خاراسنگهایم برونمیتراود.
یکی نیست به من بگوید
معشوق من در این خاراسنگ چه میکند؟!

چون کاغذی سپید، زیر تانگوی کلمات، بیهوشم
مِه در شعرهایم جای گشوده
کاغذهایم آواز میخوانند
چون کودکی که بال فروبندد
در کتاب دبستانی غروبیدهام
چون مدادپاککن، بر واژهها سائیده میشوم.
یکی نیست به من بگوید
معشوق من در کدام واژه نهان است؟!

مرا یاری کن!
ای شاعری که در کلمات گم شدهای!
ای زنی که فوت و فن عشق را فوت آبی!
و تجربهی عشاق را در نگاهت نهفتهای!
ای آوازخوانی که عشق، تو را میخواند!
ای نقاشی که بر مناظر هستی بال گشودهای
مرا یاری کنید و بگوئید
معشوق من در کدام نغمه جای گرفته است؟

شِنِلِ مِه را میگشایم و بیرون میدوم.
کلمهها را پاره میکنم و بیرون میسُرم.
پیراهنِ موسیقی را از تنم میکَنَم.
چون شعر از درون سنگ برمیجهم.
از گلوی سکوت، برون میغزلم!
از دبستانِ واقعیت میگریزم.
زیر مداد شما به هوش میآیم
اگر یکی از شما
تنها یکی از شما به من بگوید
معشوق مرا درکدام خیال خود پنهان کرده اید
                                     بیانصافها؟!





www.nevisandegan.net