مانی
کیهانگشت: چشمهای من، اقیانوس اشکهای ناچکیده.
تاريخ نگارش : ۱۲ دی ۱٣٨۴

این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:     بالاترین balatarin     دنباله donbaleh     yahoo Yahoo     delicious Delicious     facebook Facebook     twitter Twitter     google Google    

۲, ۲۰۰۶
صاحب وبلاگ کیهانگشت

« چشمهای من، اقیانوس اشکهای ناچکیده اند. »
بر گرفته از سایت کیهانگشت: www.keyhangasht.com

« فریدون فرّخزاد »
فقط مافیای فقاهتی نبود که در « ترور شنیع و فجیع » این انسان « رادمنش و ایراندوست و دوست داشتنی و بسیار با شعور » نقش داشت؛ بلکه صدی نود آنانی که خود را « روشنفکر و مبارز سیاسی و پرچمدارآزادی » می دونستن و هنوز می دونن، از لحاظ فکری و فرهنگی و روانی و فیزیکی نیز در « ترور و سکوت مغرضانه ی در باره ی زندگی و دگراندیشی » او سهیم بودن. کافیه اون « شوی بسیار خوب و رسواگر ماسک پلید فاجعه ی فقاهتی » را در لندن ببینید تا متوجّه شوید که « فریدون فرّخزاد »، چه انسان دلیر و مهربانی بود. چه تهمتهایی که به این انسان عزیز نزدند. می گفتن جلف و سبکه. .. ورّاجه و لوس و لیم و لهر. کسی اون شعور را نداشت که بگه. بابا جون، زندگی خصوصی دیگرون به من چه؟. مهم اینه که این انسان، استعدادها و توانائیهای فکری و حاضر جوابیهای رک و پوست کنده و ذوق و سلیقه هایی داره که بر شادمانیهای دیگران می افزاید و آنها را ساعتهای متمادی خوش و دلشاد نگه می داره. چرا ما ارزش اینهمه داشته ها و فروزه های او را ندونیم و لذّت نبریم از در کنار شادی آفرینیهای او بودن. نه!. کلاه خودمون را قاضی کنیم و بپرسیم در این گیتی پهناور، چه چیزی در تضاد با زندگیه. تروریسم یا همجنسگرا بودن؟. ما هم خرما را می خواهیم هم دنیا و آخرت را. هم خدا و دین و مرام و آداب و ادّعاهای آبرومندی خود را می خواهیم. هم عیّاشیگریها و ولگردیها و لومپن بازیها و قمار بازیها و صدها کار ریز و درشت از این دست. آنهم چه جوری و چه ریختی؟. با یه عمری زیر جُلی به گا دادن خود در زیر حجاب و نجابت اسلامی به تعبیری که « ایرج میرزا » میگه البته: « به... دادن همانا وقع نگذاشت .... که با رو گرفتن، الفت بیشتر داشت ». باور کنید « احمدی نژادها » محصول همین نادانیها و حماقتهای زنگار گرفته ی مغز و روان ماست که اینقدر در عرصه ی میهنی و جهانی و منطقه ای، وقیح و شدّاد و خونریز هستن. ما اگه قدر آدمهای نایاب و استثنائی مثل « فریدون فرّخزاد » را می دونستیم، امروزه روز، حال و روزمان خیلی زیبا و کم دغدغه و خالی از دردهای آزارنده می بود. ولی دریغا! ما نه آن فهم را داریم که زندگی و دگرزیستی آدما را اونجوری که هست و دوست می دارند پدیدار بشه، به رسمیّت بشناسیم و ارج گزاریم، نه اون دلیری را داریم که به چنان آدمایی « آفرین » بگوییم. ما از اون رندای زرنگ و آب زیر کاه شده ایم. توی دلمون یه جور دیگه هستیم و توی مغزمون، یه جور دیگه فکر می کنیم و ورد زبونمو نیز یه جورایی دیگه، زرت و پرت می کنیم برا همدیگه. چقدر خوبه آدما زبونشون و فکرشون و کردارشون، یکی باشه. در این غربت وانفسا، منهای اون طیف از دوستداران و دوستان و آشنایان « فریدون فرّخزاد » که یاد او را همیشه گرامی می دارند، تنها انسان با شعور و رادمنشی که با مسئولیّت و آگاهی و هدفمند و با مهری ستودنی به بزرگداشت خاطره ی دلاویز « فریدون فرّخزاد » همّت بی دریغ کرد، شاعر عزیز و گرانمایه، « میرزا آقا عسگری ( مانی ) » بود. او واقعا سنگ تمام گذاشته است در گرامیداشت و ارجگزاری به استعداد و شرافت و کرامت و حیثیّت انسانی که ناجوانمردانه ترور شد. آفرینهای من بر « میرزا آقا عسگری » باد که نه تنها درحقّ « فرّخزاد »، دادگزاری و نام و یاد او را « جاودانه » کرد؛ بلکه شعور و فهم و درایت و بیداری خودش را نیز در عصر حاکمیّت ضحّاکان خونریز و خونخوار و زندگی کُش و جانستان با مهری سوگوار و دوست داشتی به ثبت رسانید. خواندن و دریافتن کتاب « خنیاگر در خون » را از دست ندهید و همچنین تمام ویدئوها و خاطره هایی که از زنده یاد « فریدون فرّخزاد » به یادگار مامونده ان.
 
 





www.nevisandegan.net