|
مانی
سال مرگ
تاريخ نگارش :
۲۶ آبان ۱٣٨۷
|
|
|
عکس از تونیا
|
میرزاآقاعسگری(مانی)
سال مرگ
چرا که هرسال در ایران،
سال مرگ و تباهی است.
نه شاخههای بهاری
پائیز ِ مرگْاندیش را فراموش میکنند
و نه من ترا ای سال ِ دریده دهان!
بزاق ِ گرگی گرسنه بود که فروریخت
یا سالی بَد از لبگوشهی زمان؟
*
اهریمن، شولای خوفناکش را
برگیرهی شومسال برآویخت.
ددان بر چرخشگاه ِآفتابْ چیره شدند،
کاسبرگها دیگربار به هم برآمدند
تا در خویش گیرند فرزانگان را
*
عفریت ِتلخْآواز چرخی زد
و گلوبندی سیاه
بر گلوگاه ِ میهنم کشید.
|
نقاشی از رضا سپهداری
|
خاکسترافشانان،
مرگ ِآتش را تدبیر کردند
سال، زوزهکشان از گردنه فرا خزید.
درین تُندپیچ،
زیر آن پُل
دشنهئی به پهلوی شاعری فروشد!
آنگاه اختری بیهمتا به خاک درافتاد.
( آنگونه که تاج کندهی خروسی)
اینان که در چرخش ِ قدارههاشان
دلدادگان به نیستی غلتیدند
دستهی راهزنان بودند!
*
به یاد بسپار
سالی را که میتوانست شادی باشد و نشد!
میتوانست کاسهی شیری باشد
جام ِ شوکرانی شد!
روزگار گلوها و سینههای دریده،
روزگاری که کُشتگان
همچون گونیهای تهی بازآورده شدند!
ستارگان را چندان فشردند
که تنها پوستهئی از آنان ماند.
زان پس،
در معرکهی عام و عوام
|
نقاشی از رضا سپهداری
|
به رد ِروشنائیشان واداشتند.
گرداب ِ ترسناک ِ سال چنان چرخید
تا هر چه را که بود ببلعد.
*
پنجهی خورشید در کاکل ِ باد
پیوند ستارگان در نهانگاه،
کوهستانها، شانهی درخشان خویش را
از زیر سیاهی فراز کردند.
در فرمانرو ِ زاهدان
دختران گیسوان را
برای بهاری تازه شانه کشیدند.
۱۰/۱/۱۳۶۳ – تهران
_________________________________________________________
از سرودههای دوران اختفا. برگرفته از «خوشهئی از کهکشان» جلد نخست.