|
مانی
گفتگوی فرهنگ فرهی با مانی در عصر امروز
تاريخ نگارش :
۲۴ شهريور ۱٣٨۷
|
|
|
مانی و فرهنگ فرهی
|
گفتگوی فرهنگ فرهی با میرزاآقا عسگری.مانی
برگرفته از روزنامهׅی عصر امروز.سال بیستم.شماره۴۷۱۲.لسׅآنجلس
دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۸۷. ۱۸ آگست ۲۰۰۸
تغییرات بزرگ فرهنگی ادبی، سیاسی و اجتماعی در راه است
گفتگوی فرهنگ فرهی پژوهشگر و روزنامهׅنگار پرآوازهׅی ایرانی با میرزاآقاعسگری(مانی)شاعر اندیشمند، خوشׅقریحه، انسانׅدوست و یکی از چهره های برتر شعر امروز ایران و سخن گفتن از گذشته و حال
اشاره:
چندین و چند روزی مانی میرزاآقا عسگری ، شاعر اندیشمند و خوش قریحه و انساندوست "که در نویسندگی و نقد طنز نیز ذوقی یه سزا دارد" در شهر ما بود و امیدواریم آنان که سال ها از دور آثار "مانی" را می خواندند در اینجا از مصاحبت او لذت برده باشند . در حالی که ما به واسطهׅی گرفتاری حرفه ای روزنامه روزانه کمی از آن گرمایی " که از این دیدارهای خوشׅکامانه و شاد می تراود ، سهم بردیم . گو این که در همان دیدارکوتاه با "مانی" پس از سالیان سال است انگار هر روز همدیگر را دیده ایم و هزار سال که همدیگر را می شناسیم و این شناسایی را سوای اشعار " مانی " مدیون ماهنامه سیمرغ و بخصوص دوست عزیزم "مرتضا میرآفتابی" هستم که بیشترین آثار میرزاآقا عسگری مانی را در صفحات آن نشریه خوانده ام.
به جای آن فرصت کوتاه (که مانی را همراه با معلم و سرور عزیزم حضرت فرهنگ فرهی دیدم ) از " فرهنگ " تقاضا کردم تا گفتگویی هم برای ما در جهت ادای دین به این شاعر انساندوست و مهربان ترتیب دهد و چه کسی از فرهنگ فرهی ذیصلاحیتׅتر که بیش از پنجاه سال است در شعر و ادبیات و پژوهش آثار امروزیان و دیروزیان ، حضور دارد و با بسیاری شاعران و نویسندگان و استادان حشر ونشر داشته است و بخوبی نیز از فراز و نشیب ادبیات و شعر امروز ایران آگاهست ، در بارهׅی آن قلم زده ، بسیاری از آثار ادبی و هنری را به نقد کشیده و یا آنان را به تحسین بر سردست به همگان نشان داده است و یا حسنׅنیت و مهربانی ، خیلی ها را قدر گذاشته و بر صدر نشانده است. آنچه می خوانید بعنوان تحفهׅای از سفر مانی و دیدار با اوست. تقدیمتان می شود .
عباس پهلوان
فرهی: آقای مانی شما در زمینههای گوناگون آثاری ارایه کردهاید، از شعر و داستان کوتاه و رمان گرفته تا قصههائی برای کودکان، وهمچنین طنز و تحقیق. اما مردم شما را بیشتر با نام شاعر میشناسند. لطفا بفرمائید با کدامیک از این زمینهها آغاز کردید؟
مانی: کار ادبی من با انشاءنویسی در دبیرستان ریشه گرفت. ۱۸ ساله بودم که یکی دو داستان بلند نوشتم. گرچه عمق و غنائی نداشتند اما ناشری در تهران با نام «انتشارات بوعلی» که مدیر آن همدانی بود تصمیم به انتشار یکی از آنها گرفت. ناشر برای چاپخش آن «رمان» هزارتومان از من خواست. نداشتم. کتاب خوشبختانه منتشر نشد. اما شاید اگر این اتفاق میافتاد من راه داستاننویسی را ادامه میدادم. پس از آن تجربه، کوشش خود را روی شعر متمرکز کردم. هزینهای نداشت و میشد برای مجلات و روزنامههای آنزمان فرستاد. اگر رنگ و روئی داشتند و اندکی تازگی، آنها از انتشار آن شعرها دریغ نمیکردند. آزمودم و شد. دیدم سرودههایم در مجلاتی مانند جوانان منتشر میشوند.تشویق شدم و ادامه دادم. تشنهی آموختن و تجربه کردن بودم. با کوششی پیگیر و مطالعهی مدام، خودم را جلو و جلوتر بردم. اندک اندک نوع شعرهایم به شعر روشنفکرانه نزدیکتر شد و به مجلات فردوسی، نگین و رودکی راه یافتند.
فرهی: اولین کتابتان را چه زمانی منتشر کردید؟!
مانی: در ۲۴ سالگی (سال ۱۳۵۴) نخستین کتاب شعرم را منتشر کردم. توجه برخی از صاحبنظران مانند منوچهرآتشی و دیگران جلب شد. بررسیهای شتابزده و ژورنالیستیِ این دوستان، نام مرا کم و بیش در محافل روشنفکری و کتابخوان مطرح کرد و من عملا پا به میدان ادبیات ایران گذاشتم. در این زمان، بزرگان شعر و ادب سایهی گستردهای بر گسترهی ادبیات و شعر ما داشتند. بازار شعر و نقد شعر بسیار گرم بود. ما جوانترها زیر سایهی غولهای ادبی در جستجوی جائی فراختر برای خود بودیم. کار سادهای نبود. در همان زمان، شاملو و اخوان و براهنی و آتشی ونادرپور ودیگران، شاخصههای بلند و روشن شعر ونقد ادبی بودند. هریک از آن زندهیادان، غولهای زیبائی در جامعهی کوچک و بستهی شعر ایران بودند و امواج شاعران جوان را زیر درایش و تأثیر خود میگرفتند. اسماعیل خوئی که خود شاعری برجسته و فلسفهشناس و توانمند بود، از پیروان سبک شعری اخوان بشمار میرفت. بسیارانی زیر سایهی سبک شاملو بودند.زنان شاعر از فروغ و سبک او پیروی میکردند و منتقدان ادبی بدرستی بر ما ایراد میگرفتند که نباید پیرو دیگران باشیم. باید شعر مستقل، زبان ویژه و نگاه شخصی خود را داشته بیابیم. من از فروغ و سپهری ونادرپور در زمینهی سادهسرائی و تصویرگرائی در شعر تأثیر گرفته بودم اما نادرپور وسپهری نگاهی لوکس و برج عاجی به زندگی و ادبیات داشتند. فروغ مرده بود و شاملو در جایگاه شاعری توانا و معترض و اجتماعی، فراگیرتر از دیگر شاعران، بالهای بلندش را بر شعر روزگار خودش گسترده بود. جذابیت او در نوگرائی در پهنهی زبان و فرم شعر بود. او نگاهی تند و انتقادی به دینخوئی و خرافهپرستی داشت. شاملو نیز درشعرهایش آشکار و پنهان به حکومت سانسور و دیکتاتوری پرخاش میکرد. شخصیت خودش، گرمی صدایش نزدیک شدنش به ابزار نوین برای شناساندن کارهایش به دنیای شعری او ابعاد دیگری میبخشیدند. همهی اینها موجب شد او پیشتاز شاعران زمانهی خودش باشد و جوانانی نوکار همچون من بیش از پیش به سبک و زبان او نزدیکتر شویم. شاملو دیگر - و فقط- یک شاعر نبود، او یک موج بلند ادبی و شعری بود که امواج کوتاهتر از خودش را کم و بیش در خود فرومیبرد. گرچه اخوان، آتشی، شفیعی کدکنی، بهبهانی، نادرپور، خوئی و دیگران شاعرانی بلندآوازه و حتا کم و بیش سیاسی و اجتماعی بودند و عملا راهی سوای سبک وسیاق و روش شاملو را میپیمودند، اما بلندای قامت شاملو را در جایگاه شاعری مدرن و پرخاشگر نداشتند. در آن دوران شعر من اندک اندک به شعر شاملوئی شهرت یافت. این نگره تا حدی درست بود. با این همه، سرودههای آنزمانی من در سرشت زبانی، در گوهر و محتوا و حتا در ساختار شعری، تفاوتهای بنیادینی با شعر شاعر بزرگ زمانه داشت، کمتر کسی این تفاوتها را میدیدند. من این تفاوتهای ساختاری، زبانی و تصویری را در یک گفتگو که چند سال پیش منتشر شده بیان کردهام. به هر روی، شاملو استاد آن سبک بود و من پیرو یا تأثیرگیرنده از آن بشمار میرفتم.
|
عباس پهلوان و مانی
|
نشر چند شعر من در «کتاب جمعه» به مدیریت احمدشاملو و پشتیبانی وی از شعر من، و نوشتن آن جملهی معروفش در کتاب جمعه که :«میرزاآقا عسگری امید آیندهی شعر ایران است.» آن تصویر را کامل کرد.
اینها را نوشتم تا بگویم در دوسه سال نخست پس از تعویض حکومت در ایران، مُهر شعر شاملوئی آنگونه بر پیشانی شعر جوان من خورده بود.
فرهی: اما شما تلاش سنگین وحسابشدهای برای استقلال شعرتان کردید.
مانی: برای دورشدن از آن وضعیت و البته رسیدن به خودبودگی و استقلال شعری به یک تلاش ۱۵ ساله نیاز داشتم. در سایهی این تلاش توانستم راه ونگاه شعر خودم را اندک اندک به اهل شعر معرفی کنم و آنان بتدریج دریافتند و پذیرفتند که مانی ۴۰ ساله، در جایگاه خودش ایستاده و دارد شعر خودش را مینویسد. در آن مسیر ۲۰ ساله (از آغاز کار شاعری تا دستیابی به سبک و زبان و نگاه مستقل) شعر و شاعری به عنوان حرفهی من شناخته شد. حالا فرصت بیشتری داشتم تا ضمن سرودن شعر، به دیگر زمینههای ادبی که همواره مورد علاقهام بودند بپردازم. از داستاننویسی برای کودکان ونوجوانان بگیر تا نوشتن مقالات ادبی و فرهنگی. و نیز داستاننویسی، بررسی ادبیات، طنز و زندگینامهنویسی.
فرهی: نخستین بار که شعری سرودید کی بود و چه انگیزهای شما را به سرایش برانگیخت؟
مانی: ۱۷ یا هژدهساله بودم که نخستین شعرم در هفتهنامهی «جوانان» منتشر شد. یادم نیست کدام شعرم بود. بنابراین انگیزهی پساپشت آن را هم به یاد ندارم. بیگمان شعری ناب و درخشان نبوده، تجربهی جوان خامدستی بوده که بیشتر کتاب تاریخ میخواند تا کتاب ادبی. شاید هم از شعرهای صفحهپرکن بوده باشد، شاید واقعا ارزشی داشته و شاعر دلسوز آنزمان علیرضا طبائی که دبیر صفحهی شعر جوانان بود با دقت و شاختی شایسته آن را برای انتشار برگزیده بود. امروز چندان به شعرهای آن دورانم دلبستگی ندارم و اصولا آن گروه از شعرها را هرگز در کتابهای شعرم نگنجاندم.
فرهی: چه خاطرهای از سفر اخیرتان یعنی همین تابستان ۲۰۰۸ به آمریکا دارید؟
مانی، بار پیشین که رسما برای شعرخوانی و سخنگفتن به آمریکا آمده بودم، ۱۶ سال پیش بود. اما اینبار در سال ۲۰۰۸ با پدیدههائی روبرو شدم که ۱۶ سال پیش نشان چندانی از آنها نبود. طی دو دههی گذشته بسیاری از ایرانیان مقیم آمریکا ثبات مالی و شغلی یافتهاند و مسیر زندگیشان را تا حد بسیاری برای همیشه روشن کردهاند. دوستانی را که از پیش میشناختم اکنون در این جامعه بخوبی جا افتادهاند. تکلیفشان را با خود، با سیاست، با رفتن یا نرفتن به ایران، با شغل و محل زیست تا حد زیادی روشن کردهاند. یعنی میشود گفت که همزمان با پانهادن به دوران میانسالی وکهنسالی، ثبات شخصیتی هم یافتهاند. میتوانم بگویم که تغییر و رسیدن به موقعیتی تثبیتشده را در بسیاری از آنها دیدم. حالا میشود روی حرف و عمل برخی از آنان حساب باز کرد. گرچه اینهائی را که نوشتم ربطی به خاطره ندارند اما برای اشاره به بهترین یا بدترین خاطرهها، اشاره به چنین دید و برداشتی ضروری است تا بگویم که مثلا چه خاطرهای زیباتر از این که تو به دوستی قدیمی بربخوری که نه تنها خودش دیگر آدم بلاتکلیفی در عرصهی زندگی فردی یا اجتماعی نیست، بلکه تکلیفش با آدمهای بلاتکلیف روشن است. اکنون میداند کیست؟ کجاست؟ چیست؟ و کدام مسیر اجتماعی را میخواهد بپیماید. من چندتن از دوستانی ازاین دست را بازیافتم که مهمترین دستاورد یا خاطرهی این سفرم هستند. روابط ما ایرانیان برونمرزی را دیگر روابط قبیلهای یا این که «به هرحال ایرانی هستیم» تعیین نمیکند.ما امروزه فرصت انتخاب آگاهانه داریم. انتخاب دوستان و یارانی همراه و همسو و استوار. انتخاب اصلح برای راهی که درپیش داریم: راه تغییرات بزرگ فرهنگی وادبی، و راه تغییرات بزرگ سیاسی و اجتماعی. در این سفر با شمار فراوانی از چنین یارانی آشنا یا آشناتر شدم. زنان و مردانی آگاه و آزموده و مهربان و مصمم. اینها سرمایههای رنسانس فرهنگی و اجتماعی در ایران هستند. اینان خود بخشی از این رنسانس هستند. فراهم کنندگان ابزار تغییرات بزرگ هستند. ممکن است آن دگرگشتهای بزرگی که در راهند اکنون به تمامی دیده نشوند، یا تنها نوک کوه یخ از دریا برآمده باشد، اما نباید فراموش کنیم که تبهکاریهای حکومت اسلامی در ایران، زمینهی رنسانس فرهنگی و دینی را در ایران فراهم کرده، و آنانی که در بیرون و درون میهن در راه سازماندهی این رنسانس هستند پرشمارند. بسیار پرشمارتر از آنچه که فکر کنیم. حتا بخشی از آنانی که هم اکنون به ایران میروند و برمیگردند از پشتیبانان و سازماندهندگان این دگرگشت ناگزیر و بزرگ هستند. ممکن است حکومت اسلامی خیال کند که همهی ایرانیانی که به ایران میروند «غلام حلقه به گوش» رژیم شدهاند! اما شماری از اینان -آشکار و نهان- از کوشندگان رنسانس ایران هستند.
اما برای رفع خستگی بگویم که در آتلانتا خانم ۳۰ سالهای بیصبرانه چشم براه دیدن من بود که ۲۱ سال پیش و بهنگامی که ۹ ساله بوده در هامبورگ نقش «میش چاق و چله» در نمایشنامهی «گرگ خسته» را بازی کرده بود. من او را فراموش کرده بودم. او اکنون دو کودک دارد. همسر آمریکائیاش استاد ادبیات و زبان عربی در آتلانتا است و فارسی را بخوبی سخن میگوید. اکنون میتوانم بگویم دوتا دختر دارم. یکی در آلمان بنام غزل و یکی در آتلانتا بنام مرمر. دیدار با شاعران، نویسندگان، هنرمندان، برنامهسازان رادیو وتلویزیون، کوششگران سیاسی، دگراندیشان دینی و... چنان فراوان و زیبا بود که شاید آن را در جائی مناسب بنویسم.
و اگر بخواهم گزیدهای از زیباترین خاطرهها را بگویم، کتابی کوچک را طلب میکند.