|
مانی
ابرها
تاريخ نگارش :
۲۴ شهريور ۱٣٨۶
|
|
میرزاآقاعسگری (مانی)
ابرها
رؤیا چرا فراواقعیست؟
رؤیا چرا پیامبر، شاعر، یا پادشاهِ حقیقت است؟
چرا مستبدان چکه آبی تبخیر شونده
بر رؤیاهای فروزانِ مردماند؟
چرا رؤیا، نومیدی را آب میکند؟
چرا ابرها شکل رؤیاهای ما را دارند؟!
نمیدانی چرا؟!
من هم!
گاهی در روندگی و تنافشانیی ابرها،
درماندگان را سوارکارانی نیرومند و تازنده میبینیم.
گاهی در پیچاپیچ ابرها،
یک پروانه،
یک کشتی،
یا پهلوانی شکستناپذیر میبینیم.
گاهی، یک تکه ابر پخش و پلا شونده را
یک کشور میبینیم.
گاهی آن را گُلی سپید می بینم،
یا فیلسوفی پراکنده در اندیشه.
ابرها را دوست میدارم
چرا که به رؤیاها شکل میدهند.
نمیگذارند سیاه شویم،
چرا که سپیدند!
نمیگذارند درمانده شویم،
چرا که روانند.
نمیگذارند که فروبسته شویم،
چرا که دگرگونشوندهاند.
آن تکه ابر را اسپی سپید و درخشان میبینم،
آن ابر، مرا سوارکاری تازنده و توفنده میبیند.
این تکه ابر را سیمای آزادی میبینم.
این تکه ابر،
مرا ترانهای شاد و خوشبو میبیند.
ابرها، میروند، میآیند
ابرها، میآیند، میروند
همچون مستبدان،
حکومتها،
مهرورزیها،
و شعرها.
چرا این ابر که پیلی مست را میماند،
سپیدیهای پراکنده بر هیمالیا شد؟
چرا این ابر که قنداق یک کودک بود،
مردهای با کفن سپید شد؟
***
روزی روزگاری
- که چندان هم دور نیست- ،
یکی از برونبافتهای این ابرها
- آنگاه که شکلی از آزادی داشته باشد را -
فرومیکشم
و روی میهنم میگسترانم!
***
این ابر میتواند واقعیت را در خود بگوارد
چرا که شکل آزادی دارد!