|
این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید: بالاترین دنباله | Yahoo | Delicious |
م. سحر
راه
به دوست شاعرم مانی و گِله هایش از راه
کژراههء ما رَهی به جایی نبــَرَد
ور راه بـَرَد ، به آشنایی نـبــَرَد
زین ظلمت ِ بی کرانه تا آزادی
ما را به جز عقل ، رهنمایی نـبـَرَد !
گر مرد ِ رهی به راه دل یکدله کن
جان شیفته دار و پای پُر آبله کن
بینش ز خِــرَد ستان و رهتوشه ز عشق
ور دور شوی ز مقصد، از خود گِــله کن !
پاریس ، ۱۵ ژوئیه ۲۰۰۷